Shadieh_ghaffari( hawzhin)📚
مینویسم قفس، شعر را که بتکانی، چقدر اندوه به پرواز میآید...#شادیہ_غفارے
نمایش بیشتر- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
در حال بارگیری داده...
کمی بهار میان منگنه است کمی شراب در علاقه ی انگور از باران تا کفش های ما فاصله به گل نشسته است وقتی ابر پشت اضطرابی نارس از دریاها دستهایش را به دیر! می مالید و تا زود؛ ساحل از قایق سراغ ماسه را می گرفت ما دور میشدیم! تنهایی نان هر شبانه ای که از ما تا ماه تور میانداخت از شکار گلوی گندم روی سینه ها سنگ می نوشت وفردا را برای امروز لقمه می گرفت! بیا دست برداریم از سر صبر که انگشتانم سوزن از کاج می چیند و زبانم نمک از سبزی زخم ها! کسی این تنهایی را می شمارد که اقرار ما را بلد نیست قطر شوری آب را نمی کِشد ضلع سردی موج را نمی نوشد زبان در گوشه میگیرد این خط تیز لبها دندان آسیا دارند در فرنکاس سنگ که گوش هیچ نهنگی را نمی گیرند! شاید خرداد رخداد خدایی ست در تنفس برگ وقتی به ما نگاه می کند از کسالت بی نقصی بیدار شود کمی اشتباه کند شاید تنهایی اش را با تن های ما تاخت بزند کوتاه بیاید از پلک پله ها کمی زودتر کمی زودتر! #سمیه_الماسی
https://t.me/adabiyat_vaak. باید انگشتانمان را هر روز به لامسهی کاغذ ببریم و برای التیام دردهایمان قلمدرمانی کنیم، تا زمانی که احیا شویم. #صحرا_کلانتري #تجربه_های_معلق .
مینویسم قفس، شعر را که بتکانی، چقدر اندوه به پرواز میآید...#شادیہ_غفارے
سخن سردبیر رؤیا مولاخواه «دردی عجیب، گناهی عجیب، باید ادامه بدهی. شاید پیشاپیش تحقق نیافته باشد. باید ادامه بدهی. نمیتوانم ادامه بدهم. ادامه خواهم داد...» ساموئل بکت؛ نامناپذیر در جهانی که ایدهها هرکدام بینامتنی از متنی دیگرند، فراموشی، نظامی کنشمند برای زدودن نشانههاست تا رویداد یا بهعبارتی گذشته، دچار امر تعویق شود، تا سرکوب یا آسیب یا لکه یا هر تلنگری که در تاریخ فرد یا اجتماع، روایتی را ساخته و تأثراتی را ایجاب کرده، دچار تعلیق گردد. تا «واقعیت» در «خیال» آغشته گردد. انسان مدرن، با تولید هوش مصنوعی و ابزارهای فیلتر و فتوشاپ یا تصاویر جعلی، مدام در حال برساختن فراموشی یا عقب راندن حقیقت است تا منطق استدلال رویداده، دچار مکر بازنمایی شود و حضور دیگریها، بهواسطۀ جعل جهان متن هرکسی را دچار غیاب معنا کند؛ چنانکه هر دیگری بهواسطۀ روایتی که در برساخت متنی تازه و الصاق آن بر ما رد خود را بر جای میگذارد؛ چون روایت بودگی خود را دستکاری کرده و درواقع بهقول دریدا مفاهیم را در خلق متنی نو از هم دریده و تأویل هر چیزی را به تهی بودن وادار ساخته است،چیزی را از تنهایی انسان نکاسته است و درواقع حضور خود را…
. افلاک که جز غم نفزایند دگر ننهند به جا تا نربایند دگر ناآمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه میکشیم نایند دگر #خیام به بهانهی زادروزش .