cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

ادب و عرفان(شاهد)

لینک اولین مطلب کانال https://t.me/AdabErfan/10

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
6 020
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-37 روز
-4730 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailableShow in Telegram
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روی موسی عمرانم آرزوست زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست مولانا @AdabErfan
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
گفتی که مستت می کنم، پر زانچه هستت می کنم گفتم چگونه از کجا؟ گفتی که تا گفتی خودآ گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم گفتم کجا،کی خواهد این؟ گفتی صبوری باید این گفتی تویی دُردانه ام. تنها میان خانه ام مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام گفتی بیا. گفتم کجا. گفتی در آغوش بقا گفتی ببین.گفتم چه را؟ گفتی خدا را در خود آ مولانا @AdabErfan
نمایش همه...
00:26
Video unavailableShow in Telegram
تو آن ماهی که در گردون نگنجی تو آن آبی که در جیحون نگنجی تو آن دری که از دریا فزونی تو آن کوهی که در هامون نگنجی مولانا @AdabErfan
نمایش همه...
8.25 MB
Photo unavailableShow in Telegram
  به پیمانی نمی‌پویی، به پیوندی نمی‌پایی دلم ز اندیشه خون کردی که بس مشکل معمایی! ز صد شهرت خبر دادند و چون رفتم نه در شهری به صد جایت نشان گفتند و چون جستم نه در جایی همی جویم تو را، لیکن چو می‌یابم نه در دستی همی بینم تو را، لیکن چو می‌جویم نه پیدایی چو در خیزم به کوی تو ز پیشم زود بگریزی چو بگریزم ز پیش تو مرا هم باز پیش آیی به فکرت هر شبی تا روز بنشینم که: آیی تو غلط کردم، چه میگویم؟ نه دوری از برم کآیی نبودست از وصال تو مرا یک ذره نومیدی که گر خواهی جهانی را درین یک ذره بنمایی چنان بنشسته‌ای در دل که میگویم: تویی دل خود چنان پیوسته‌ای در ما که: پندارم که خود مایی @AdabErfan
نمایش همه...
00:23
Video unavailableShow in Telegram
به شهود خود اعتماد کن…. با ترس‌هایت روبرو شو….. «کارمرا چو او کند، کار دگر چرا کنم» مولانا @AdabErfan
نمایش همه...
3.79 MB
Photo unavailableShow in Telegram
به جان دوست که غم، پرده بر شما ندَرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید... حافظ @AdabErfan
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
عطار چه مي گويد: گر تو نشنودي ز من بشنو که شاهي اي عجب ميزباني کرده عمري، ميهمان آيد پديد عطار به انسان پر از توهمات، پر از علوم مختلف، پر از دانش هاي گمراه كننده،انسان سرشار از پندار كمال مي گويد كه اي انسان، اگر به خاطر همه اين چيزهاي اضافه اي كه در وجودت ذخيره كرده اي كه اينها باعث مي شوند،هيچ سخني را از كسي قبول نكني، چرا كه پر از خود هستي و به راستي نمي داني كه نمي داني، اما از عطار اين سخن را بشنو و قبول كن، كه بينگ همانند پادشاهي بزرگ، سالها منتظر مانده تا از ميهمان خود پذيرايي كند. ولي اين ميهمان، به خاطر تعلق به ماديات و فرعيات زندگي، به خاطر دلمشغولي به نفسانيات، غافل از بينگ يا شاه بوده و خود را سرگرم چيزهاي ظاهري و بي ارزش دنيوي كرده است. بينگ، همانند پادشاهي بخشنده، مدت زماني بسياري، ميليون ها سال، زندگي پس از زندگي، منتظر مانده و صبر كرده تا عبد يا اسنس(روح) اش، از خواب غفلت بيدار شود و با كار دروني و معنوي و خودسازي، در مسير دروني به طرف او برود و میهمان او شود. @AdabErfan
نمایش همه...
00:07
Video unavailableShow in Telegram
من بی‌ مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم سعدی @AdabErfan
نمایش همه...
2.53 MB
Photo unavailableShow in Telegram
حافظ در غزلی    آدمی را به شمع تشبیه‌کرده که باید برای روشناییِ بیشتر            «ترک سر» کند، یعنی باید سر فتیله را ببُرند         تا نورانی‌تر شود:      دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد ولی تو تا لب معشوق و جام مِی، خواهی     طمع مدار که کار دگر توانی کرد یعنی دلیل این که آدمی در راه رسیدن      به قرب الهی، از تعلقات و رها کردن خودپرستی‌ها به سختی می‌گذرد این است که نمی‌داند در این تَرک سر    و چیدن فتیله‌اش چه اندازه        نورانی‌تر خواهد شد. @AdabErfan
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.