cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

Reza Nassaji

پارگفتارهایی از جامعه، تاریخ و ادبیات رضا نساجی: دانش آموخته فیزیک و علوم اجتماعی داستان نویس (سال سی ام: آرما،1396) پژوهشگر انسان شناسی فرهنگی و تاریخ شفاهی علوم انسانی ایران مطالب کانال صرفاً برای شبکه های اجتماعی است ارتباط: [email protected]

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
2 626
مشترکین
-224 ساعت
+97 روز
+1830 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

به‌راستی که در زمانه‌ی دونی زنده زندگی می‌کنیم! (به قول برشت) مشتی زورنامه‌نگار (مزدوری که مدعی روزنامه‌نگاری است) و کاسب نهادهای امنیتی در شبکه‌های اجتماعی (اصلاحطلب و اصولگرا، بسته به ذائقه و سائقه‌شان در ارتباط با به‌اصطلاح کارشناس-هادی امنیتی) همچنان مدعی‌اند که در زمان مرگ نوجوان قهرمان ما، نیکا، محل کشف جسد و نیز پیکر بی‌جان او را در سردخانه دیده‌اند (پیکری که تنها با اعترافات اجباری خاله‌ی او در تلویزیون تحویل خانواده داده شد و البته خلاف خواست آنها در جایی دورافتاده دفن گردید) و مطمئن هستند که مرگ او بر اثر خودکشی بوده، نه قتل. و نیز با اینکه مشتی رجاله‌ی بی‌خاصیت و بی‌سواد بیش نیستند، با ادعای تخصص و همه‌چیزدانی (که از نشانگان توهمات رایج در سلبریتی‌های مجازی است که دفاع دکترایشان را با اتکا به لایک مشتی ابله‌تر از خودشان انجام داده‌اند)، اصرار دارند تعرض جنسی هم در کار نبوده. نیکا شاکرمی که از دست رفت، اما رویا ذاکری هنوز زنده است! اینان اگر راست می‌گویند، از بازجویشان بخواهند تا امکان دیدار عمومی با «دختر تبریز» فراهم شود و پیش از آنکه او را در بیمارستان روانی به قتل برسانند (کاری که با بهنام محجوبی کردند) آزادش کنند. پیش از آنکه این دختر شجاع بمیرد و پیش از آنکه گزارش‌ رسانه‌هایی چون بی‌بی‌سی جهانی رسوایشان کند. این البته تقاضا نیست، مبارزخواهی با کاسه‌لیسان حکومت مبتنی بر دیاثت و جنایت است. @RezaNassaji
نمایش همه...
دادخواهانِ دربند

🔴 جان دختر تبریز در خطر است ! #رویا_ذاکری از یک ماه پیش تا کنون در بخش زنان «بیمارستان رازی» تبریز بستری و ممنوع‌الملاقات است. البته همانطور که یک شکنجه گاه را ندامتگاه می نامند، شکنجه گاه شدید تر را نیز بیمارستان اعصاب و روان می نامند! وکیلش خبر داد که از یازده فروردین با تصمیم نیروهای امنیتی به بیمارستان اعصاب‌ و روان رازی تبریز منتقل شده و هنوز آنجا است. این وکیل دادگستری با توجه به سابقه‌ای که در سرکوب این‌چنینی مخالفان در ایران وجود دارد،( مثل بهنام محجوبی,لیلا میرغفاری و ..) جان رویا را در خطر دانسته است. رویا ذاکری را با فریادهایش علیه خامنه‌ای در زمان اعتراضات "زن‌، زندگی، آزادی" می‌شناسند. او پس از انتشار ویدئویی که در آن مستقیما علیه خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی شعار داده بود، بازداشت شد. پیش‌تر او با انتشار ویدئویی اعلام کرده بود که نیروهای امنیتی تلاش می‌کنند او را "بیمار روانی" جلوه دهند. #تبریز #دادخواهان_دربند

همزمان با گزارش بی‌بی‌سی جهانی درباره‌ی قتل حکومتی نیکا شاکرمی در نخستین روزهای اعتراضات ژینا، گزارش تحقیقی دیگری درباره‌ی کشتن پسری فلسطینی در کرانه‌ی باختری در بی‌بی‌سی جهانی منتشر شده که صراحتاً «اتهام جنایت جنگی برای اسرائیل» را مطرح می‌کند. باید دید همچون برخی عدالتخواهان و فعالان مجازی ایران که با خواست نهادهای امنیتی به صحنه‌ی کشف جنازه و نیز پزشکی قانونی برده شدند تا به نفع حکومت گزارش تحقیقی! دهند، «خبرنگاران مستقل اسرائیلی!» در این باره چگونه گزارش خواهند داد. در اینجاست که باید برای بار هزارم تفاوت میان رسانه‌ای مثل بی‌بی‌سی با رسانه‌های جمهوری اسلامی را یادآور شد. موضع بی‌بی‌سی در مناقشات مختلف ایران و جهان جانبداری فوری و صریح تا حد مصرف رسانه برای یک شخص یا دولت خاص نیست که در صورت پیروزی یا شکست در آن ماجرا آبرویی برایش نماند (مگر مواردی مثل مخاطرات صریح پیرامون دولت بریتانیا، همچون مواضع رادیو بی‌بی‌سی فارسی در جنگ جهانی دوم). برای مثال، وقتی مقاومت افغانستان علیه بازگشت طالبان اعلام مبارزه می‌کند، اخبار مقاومت را پوشش می‌دهند و حتی با سران آن مصاحبه می‌کنند، چونان امری که ارزش‌های خبری درگیری و دربرگیری را شامل می‌شود. اما نه حامی رسمی مقاومت علیه طالبان هستند و نه تماس تلفنی‌شان باعث لو رفتن موقعیت سران مقاومت شده است. توقعات بیش از حد از رسانه‌ی بریتانیایی، توهمات سیاسی را دامن می‌زند. اما رسانه‌ی جمهوری اسلامی چطور؟ رسانه‌های بین‌المللی مثل پرس‌تی‌وی می‌سازد و با استفاده از اعتبار جریانات ضدصهیونیستی فلسطین-لبنان و ضدامپریالیستی آمریکای لاتین کسانی چون جورج گالووی و جرمی کوربین، نمایندگان مجلس عوام بریتانیا، را به‌عنوان کارشناس و مجری جذب می‌کند. اما تمام این سرمایه را نه برای خود مقاومت در سطح جهانی که خرج مسائل داخلی خود جمهوری اسلامی کند. پرس‌تی‌وی تریبون توجیه سرکوب‌های داخلی به‌ویژه در سال 88 می‌شود و مخاطبان و حامیانش را از دست می‌دهد. رسانه برای جمهوری اسلامی مثل تمام سرمایه‌های فرهنگی، اجتماعی و نمادین چیزی جز کالای پیش‌پاافتاده و یک‌بار‌مصرف نیست - البته گمان می‌کنند که می‌توان هر چند بار آن را استفاده کرد - که در هر بزنگاه کوچک و بزرگ می‌توان مصرف کرد و دور انداخت. غافل از اینکه چنین سرمایه‌هایی آسان انباشت نمی‌شود. اما بی‌بی‌سی گویی که شعر «امروز نه آغاز و نه انجام جهان است» سایه را سرلوحه قرار داده باشد، خودش را از جانبداری در مسائل روز برکنار می‌دارد و اعتبارش را برای آنها هزینه نمی‌کند، بلکه با حفظ پرستیژ حرفه‌ای خود در تمام این بحران‌ها و بزنگاه‌ها اعتبار تازه‌ای به کارش می‌افزاید. مقایسه‌ی وضع سرسانه‌های پرهزینه اما ناکارامد جمهوری اسلامی با بی‌بی‌سی البته مقایسه‌ی ناواردی است؛ بعید است حتی بتوانند خود را با الجزیره مقایسه کنند که در عین جانبداری از فلسطین و حتی حماس، اعتبار رسانه‌ای بالایی دارد. @RezaNassaji
نمایش همه...
BBCPersian

🔹گزارش تحقیقی بی‌بی‌سی درباره کشتن یک پسر فلسطینی در کرانه باختری و اتهام جنایت جنگی برای اسرائیل 🔹اوایل بعدازظهر ۲۹ نوامبر سال گذشته، چند پسر فلسطینی به خیابان خود در کرانه باختری اشغالی رفتند تا مطابق معمول با هم بازی کنند. 🔹دقایقی بعد، دو نفر از آنها بر اثر شلیک گلوله سربازان اسرائیلی روی زمین افتادند – باسل ۱۵ ساله و آدم ۸ ساله. ✍️ایزابل یونگ، جاش بیکر و ساره عبیدات, بی‌بی‌سی نیوز

https://bbc.in/3QrIJjm

@BBCPersian

Repost from Reza Nassaji
مطالب این سال‌‌ها درباره‌ی سندیکالیسم، همبستگی طبقاتی و اعتصاب صنفی را در اینجا فهرست می‌کنم، شاید به کار مخاطبان بیاید. ترتیب تاریخی تقریباً با ترتیب موضوعی همخوانی دارد و مطالب اخیر درباره‌ی اعتراضات جاری در انتهای فهرست آمده‌اند. روز کارگر در سرزمین عجایب https://t.me/RezaNassaji/757 سندیکالیسم است راه نجات https://t.me/RezaNassaji/2044 انتخابات: مانیفست آنارکوسندیکالیستی https://t.me/RezaNassaji/2233 https://t.me/RezaNassaji/2234 آنارکوسندیکالیسم https://t.me/nashrafkar/2278 راهبرد انقلاب: پاسخ آنارکوسندیکالیستی https://t.me/RezaNassaji/2702 در زیبایی اعتصاب: معرفی فیلم مستند «به امید دیدار» اثر کریس مارکر https://t.me/RezaNassaji/2267 معرفی فیلم سینمایی «برف‌های کلیمانجارو» https://t.me/RezaNassaji/1351 گزیده‌ای از کتاب آنارشیستی «یاری متقابل: عامل تکامل» اثر پیتر کروپتکین https://t.me/RezaNassaji/2267 کارگران و همبستگی اجتماعی https://t.me/RezaNassaji/2259 https://t.me/RezaNassaji/1741 شورش ایران روی نوار ضبط صوت پخش می‌شود گزارش میشل فوکو از اعتصابات کارگری منجر به انقلاب ۱۳۵۷ https://t.me/RezaNassaji/2016 اعتصاب در قلب انقلاب 1357 https://t.me/RezaNassaji/2626 گزارش‌ها و گزاره‌هایی از اعتصاب سراسری ۱۴۰۰ الف. گزارش‌های میدانی https://t.me/RezaNassaji/2269 ب. گزاره‌های اجتماعی-تاریخی https://t.me/RezaNassaji/2270 اعتصاب اصناف ۱۴۰۱: جنگ در سکوت ادامه دارد (سه بخش) https://t.me/RezaNassaji/2759 https://t.me/RezaNassaji/2760 https://t.me/RezaNassaji/2761
نمایش همه...
Reza Nassaji

روز کارگر در سرزمین عجایب از زمان به قدرت رسیدن حزب کارگر در انتخابات 1945 بریتانیا، که به لغو قوانین ضدسندیکایی مصوب 1927 انجامید، سندیکاهای کارگری و در رأس آن «کنگره اتحادیه‌های کارگری» (T.U.C) - تأسیس در 1868، همچون اتحادیه‌های دیرپای فرانسوی و آلمانی که از میانه قرن نوزدهم تاکنون مدافع حقوق کارگران اصناف و پشتیان احزاب چپ بوده‌اند – به عنوان همپیمان و همراه حزب کارگر بریتانیا عمل کرده است. تا جایی که در انتخابات دو سال اخیر رهبری حزب، سندیکاها به یاری جرمی کوربین به‌عنوان چهره برجسته جناح رادیکال حزب آمده و به رغم مخالفت رأس میانه‌روی حزبی، او را به رهبری حزب انتخاب کرده‌اند. در مقابل، و از آنجا که حزب محافظه‌کار انگلیس منافع گروه‌های ذی‌نفوذ تجاری و صنعتی بریتانیا را نمایندگی ‌می‌کند، اتحادیه‌های کارفرمایان و سرمایه‌داران «به‌ویژه «فدراسیون صنایع انگلیس» (F.B.I) و «اتحادیه ملی صاحبان صنایع» (N.U.M)، حزب محافظه‌کار را «حزب خودشان» می‌دانند. دفتر مرکزی حزب محافظه‌کار با گروه‌های «متحد» مشورت می‌کند و گزیده‌ای از خواست‌های آن‌ها را در برنامه خود می‌گنجاند. «حزب اغلب به‌نام گروه ذینفوذ خود عمل می‌کند. صدا…

برخی هموطنان در داخله آقای ر معتقد است فلسطینی‌ها خودشان زمین‌هایشان را به یهودی‌ها فروخته‌اند و حق اعتراض به زمین‌های ازدست‌رفته‌شان را ندارند. به‌علاوه، اسرائیل اقتصاد، دستگاه امنیتی و ارتش قدرتمندی دارد و حق دارد از خودش در مقابل مشتی عرب پاپتی دفاع کند. آقای ر گاهی با خانواده‌اش برای تفریح به کنار رود کرج یا سواحل دریای خزر می‌رود، اما افراد پولدار-حکومتی و نهادهای نظامی-امنیتی که ساحل را قرق کرده و مسافران و حتی افراد محلی و بومی را راه نمی‌دهند، او و خانواده‌اش را به‌عنوان پاپتی تحقیر می‌کنند. آقای م از چپگرایی تنفر دارد و معتقد است اسلام با لیبرالیسم همخوانی دارد. آقای م در جوانی از لیبرالیسم و سوسیالیسم متنفر بود و گرایش چپ اسلامی داشت. البته او از مارکسیست‌ها تنفر داشت و معتقد بود اسلام از همۀ این‌ها بالاتر است. او همچنان هم مسلمان پرشوری است که هیچ سنخیتی با ایده‌های مدرن لیبرالیسم و سوسیالیسم ندارد، بلکه می‌خواهد اسلامش را با چیزی ترکیب کند، شاید ناب شود. آقای خ عاشق تسلیحات نظامی است و آمریکا و اسرائیل را بابت داشتن جنگنده‌ها، موشک‌ها، پهپادها و ارتش قدرتمندی که می‌توانند نتیجۀ جنگ‌ها را علیه کشورهای ضعیف‌تر عوض کنند، ستایش می‌کند. آقای خ خاطرات خیلی بدی از سربازی خودش دارد و از تمام نیروهای مسلح باب زورگویی به ضعیف‌ها متنفر است. آقای ص خودش را کارآفرین بخش خصوصی می‌داند. او کتاب هم دربارۀ کارآفرینی نوشته و در توییتر تحلیل‌های تکنیکال بورسی می‌دهد. آقای ص که صاد در واقع فامیلی خانوادۀ اوست نه اسم کوچکش، فرزند یکی از مدیران ارشد وزارت آموزش‌وپرورش است که با سوءاستفاده از موقعیتش، نرم‌افزاری ناکارآمد برای این وزارتخانه ساخت و خداتومان به آنها فروخت. آقای صاد کوچک که آرزویش رسیدن به ریاست یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های  دولتی مصادره‌ای در کشاورزی و صنعت بود، خیلی زود این پست را از دست داد و با کمک ددی در وزارتخانه مشغول به کار شد. او همچنین رانت اطلاعاتی خوبی دارد که می‌تواند سهامش را به موقع بخرد و بفروشد. آقای ط از فرهنگ طبقات پایین تنفر دارد و معتقد است چپ‌ها نباید از دین و مردم سوءاستفاده کنند. آقای ط از خانواده‌ای مذهبی، طبقه‌متوسط به بالا و اصلاحطلب می‌آید که هر چقدر هم کشور در فساد، فقر و فلاکت فرو برود، از خاتمی، بازار و روسری رنگی دست برنمی‌دارند و حداکثر مطالباتشان از حاکمیت، بازگشت فردوسی‌پور، کلاه‌قرمزی و ربنای شجریان به تلویزیون است. آقای ل خودش را طرفدار اقتصاد آزاد می‌داند. او معتقد است در بخش خصوصی را باید آزاد گذاشت تا اقتصاد شکوفا شود. او همچنان مدافع پرشور شو‌ک‌درمانی و آزادسازی قیمت‌هاست. آقای ل تحصیلات تاریخ دارد، ولی خودش را اقتصاددان معرفی می‌کند. او هیچ‌وقت در بخش خصوصی کار نکرده، بلکه جزو مدیران دولتی است. او با لیسانس تاریخ خودش را جزو هیئت مدیرۀ شرکت‌های دولتی کرد واگرچه با بورس دکترای تاریخ گرفت و هیئت علمی گروه تاریخ همان دانشگاه شد، اما ترجیح داد به‌عنوان قائم‌مقام شرکت دولتی ایران‌خودرو دیزل بازنشسته شود تا حقوق بازنشستگی بهتری بگیرد. آقای ن معتقد است رضا پهلوی می‌تواند رهبر اپوزیسیون نظام باشد و ائتلاف ایجاد کند. آقای ن که دیرزمانی جزو هستۀ سخت نظام بوده و همچنان از گروه‌های چپ اپوزیسیون متنفر است، در عمرش با کسی همکاری و همفکری نکرده و از این لحاظ بسیار شبیه رضا پهلوی است. آقای ه از تمام اقوام و اقلیت‌های ایران متنفر است و معتقد است آنها می‌خواهند کشور را تجزیه کنند. آقای ه منتظر است این اقوام سرکوب‌شده مثل جنبش «زن، زندگی، آزادی» اعتراض کنند، کشته بدهند و انقلاب کنند، تا او و دوستانش در تهران و دیگر شهرهای بزرگ فارس‌نشین با شعار «مرد، میهن، آبادی» از راه برسند، آنها را سرکوب کنند و کشور را نجات دهند. آقای و فکر می‌کند چیزی به اسم چپ جهانی وجود دارد که از فلسطین حمایت می‌کند و در ایران هم قوی است و اجازه عرض اندام به هواداران اسرائیل نمی‌دهد. آقای و هر بار که در ایران بحث اعدام یا حبس کسی پیش می‌آید، متوجه نمی‌شود که همان روشنفکران و دانشجویان چپ هستند که کمپین‌های حقوق بشری را در دفاع از آن‌ها به راه می‌اندازند. او همچنین توقعی از مدارس مذهبی و دانشجویان راست دانشگاه‌های اسرائیل ندارد که اکر هم داشته باشد، براورده نمی‌شود. @RezaNassaji
نمایش همه...
برخی هموطنان در خارجه آقای ط همیشه نگران نام خلیج فارس است. او به وضع زندگی مردم در سواحل و جزایر خلیج فارس اهمیتی نمی‌دهد، ولی بر سر نام آن برافروخته می‌شود. او معتقد است جزایر سه‌گانۀ ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک جزو جدایی‌ناپذیر خاک ایران هستند و بحرین هم نباید از ایران جدا می‌شد. یک بار کسی از او پرسید به‌نظرت خود مردم این جزایر نباید در مورد سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند که جزو ایران باشند یا نه؟ آقای ع عصبانی شد و او را وطن‌فروش نامید. وقتی پاسخ شنید که اگر آنها جزو امارات شده بودند، الان زندگی مرفهی داشتند، نه اینکه حتی از ماهیگیری هم محروم باشند، فحش‌های بدتری هم داد. آقای ع سال‌ها پیش دربارۀ سرنوشت خودش تصمیم گرفته و برای همیشه از وطنش ایران رفته است تا زندگی مرفهی داشته باشد. آقای ع همیشه سنگ ایران را به سینه می‌زند، اما هیچ‌چیز دربارۀ هیچ‌کجای ایران نمی‌داند. نه فرق بلوچ سنی با شیعۀ سیستانی را می‌داند، نه شباهت و تفاوت لک با لر و کرد، و نه تفاوت لر کوچک با لر بزرگ را. تصور او از ایران در حد کارت‌پستال‌‌های خارجی‌هاست؛ مکان‌های طبیعی و تاریخی که گمان می‌کند مردمش از توریسم پول پارو می‌کنند. آقای ع سال‌هاست که در سوئیس زندگی می‌کند؛ کشوری زیبا و گران‌قیمت که بیشتر ایرانی‌ها تصوری بیش از کارت‌پستال از آن ندارند. آقای ل به مقاومت دولت ایران در مقابل تحریم‌های خارجی افتخار می‌کند و معتقد است مردم ایران نباید تسلیم آمریکا شوند، حتی اگر همه‌چیز ایران تحریم شود. آقای ل سال‌هاست که در کانادا زندگی می‌کند. کارش تجارت است و با آمریکا هم تجارت می‌کند. او هرگز یک ریال هم خرج ایران نکرده است. خانم ش کردها، بلوچ‌ها، عرب‌ها و... را تجزیه‌طلب می‌داند و به آنها ناسزا می‌گوید. خاندان پهلوی را می‌ستاید و آرزو دارد رضا پهلوی برگردد و نگذارد چپ‌ها و فدرالیست‌ها حاکم شوند. خانم ش در بلژیک زندگی می‌کند. عضو حزب قومگرای فلمیش است که خواستار جدایی هلندی‌زبان (فلمیش‌ها) از فرانسوی‌زبان‌هاست. خانم ن از فعالان فضای مجازی است. او خودش را روشنفکر و چپ می‌داند، اما از آشنایانش در تهران شنیده است که مردمی که در آبان 98 به خیابان آمدند، مردم عادی نبودند. خانم ن متولد کانادا، شهروند کانادا و ساکن کانادا است. خانوادۀ او که در بازگشت به ایران در بالاشهر تهران سکونت دارند، هرگز نام حاشیه‌های تهران مثل قله‌حسن‌خان، اسلامشهر، قرچک، پاکدشت، چهاردانگه، رباط‌کریم، بهارستان، اندیشه، شهریار و... را نشنیده‌اند، چه برسد به اینکه مردمش در روزهای آبان 98 یا روزهای دیگر را دیده باشند. آقای ف به چپ‌های ایران فحش می‌دهد و آنها را جهان‌وطن و بی‌وطن می‌داند. آقای ف معتقد است که سرمایه‌داری وطن ندارد و آرزویش این است که شرکتی چندملیتی داشته باشد که کارگران ارزان در شرق و جنوب آسیا برای آن کار کنند و مدیران دفاترش در اروپا و آمریکا ایده‌های جدید بیاورند تا درآمد او در بهشت‌های مالیاتی جزایر پاسفیک و کارائیب یا املاک خانوادۀ او در جزایر یونان از بحران‌های اقتصادی جهانی در امان باشد. آقای ب در توییتر به فمینیست‌ها توهین می‌کند و در اوج اعتراضات زنان ایران، شوخی‌های جنسیت‌زده و بی‌مزه می‌نویسد. آقای ب در یکی از دانشگاه‌های آلمان فلسفه می‌خواند و با راهنمایی یک استاد فمینیست رساله می‌نویسد. آقای ع خودش را چپ آنتی‌امپریالیست و طرفدار فلسطین می‌داند و دربارۀ اعتراضات کارگران، بازنشستگان، معلمان، کشاورزان و... معتقد است که اینها فریب‌خوردگان امپریالیسم هستند که می‌خواهند محور مقاومت را در هم بشکنند. آقای ع با پول پدرش در لندن زندگی می‌کند، هیچ‌وقت کار نمی‌کند و شعار حمایت از مقاومت می‌دهد. او هرگز کارگران کارخانۀ پدرش را هم ندیده است، چه برسد به آنکه درکی از مطالبات طبقاتی در ایران داشته باشد. آقای ک گمان می‌کند چپ بودن افراد از سر توهم و بیسوادی است و چیزی به اسم طبقۀ اجتماعی معنا ندارد. آقای ک که از خانواده‌ای از طبقۀ بالا می‌آید، خود‌به‌خود راستگرا شده است، ولی فکر می‌کند عقیده‌اش بر اساس عقلانیت و با تکیه به سواد سیاسی بوده است. آقای گ در توییتر ادعا می‌کند معترضان جنبش «زن، زندگی، آزادی» همه به‌دنبال فساد بوده‌اند. آقای گ نسل دوم خانواده‌ای مهاجر و غیرمذهبی در کاناداست که خودشان ر با فرهنگ کانادایی کاملاً وفق داده‌اند. آقای ق به احزاب راست محافظه‌کار آلمان رأی می‌دهد و امیدوار است پناهندگان جنگ‌زدۀ افغان، عراقی، سوری، سومالیایی و لیبیایی را از آلمان و کل اتحادیۀ اروپا بیرون کنند. آقای ق چند سال پیش با جعل کیس سیاسی خودش را به‌عنوان پناهنده به آلمان رساند و توانست با استفاده از قوانین مصوب چپ‌گرایان تابعیت بگیرد. @RezaNassaji
نمایش همه...
از جمله طرح‌ها که شاید جالب باشد که جریانش را تشریح بکنم کار کوهرنگ بود. در کار کوهرنگ ۱۸ ماه بود که اینها قصد ثبت شرکت را داشتند و شرکت به ثبت نرسیده بود به علت اختلافی که با اصفهانی‌ها داشتند. اصفهانی‌ها می‌خواستند که در شرکت ۹ نفر آنها داشته باشند و دو نفر از بنگاه باشد یعنی اکثریت را خودشان داشته باشند. البته برآورد کار هنوز معلوم نبود و در این خصوص مشغول زد و خورد بودند و این کار در حدود ۱۸ ماه طول کشیده بود. ... طرح این بود که از شعبۀ کوهرنگ یکی از شعبات کارون که آبش به خلیج می‌ریخت یک سدی بسازند و تونلی که آب رودخانه کوهرنگ را برگرداند به جلگه اصفهان که جلگه اصفهان فوق‌العاده مستعد برای زراعت است و این کار سابقه تاریخی هم دارد بدین معنی که در زمان صفویه، زمان شاه عباس تصمیم داشتند که این طرح را عملی بکنند و شروع کردند در همان موقع به اینکه در آن کوهی که بین دو رودخانه هست یک برش بدهند و آب را به آن ترتیب به زاینده‌رود متصل کنند ولی برای این کار هم در زمان خودشان یک مالیات خاصی به همه کشور وضع کردند که بعد از چند سال که تعدادی از کوه را تراشیدند یعنی قسمت بالایش را که فاصله زیاد داشت تا به پایین برسند و پایین هم حجم کار فوق‌العاده زیاد می‌شد زیرا آن وقت برایشان مقدور نبود که تونل بزنند چون وسایل و ماشین‌آلاتی که لازم است که تولی حفر بشود آن وقت نداشتند و سنگ‌کوه هم خیلی سخت بود که بخواهند به سهولت بتراشند. ۲۸۳۵ متر فاصله بین آن دره با این دره بود. طرح بسیار جالبی بود و با این سابقه تاریخی خیلی ما علاقه‌مند بودیم که این کار انجام بشود و برای اینکه طرح عملی گردد اول لازم بود که شرکت را به ثبت برسانیم. لذا رفتم به اصفهان، عده‌ای از سران اصفهان من جمله صارم‌الدوله نیک‌پولی، اعزازالدوله بنان‌الشریعه و اشراقی و غیره اینها کسانی بودند که در شرکت سهامی خریده بودند و مبلغی در حدود ۸۰۰ هزار تومان اینها پول داده بودند. بقیه پول را هم بنگاه آبیاری داده بود که سرمایه شرکت را به یک میلیون تومان می‌خواستند به ثبت برسانند. ولی روی تعداد هیئت مدیره اختلاف بود که مانع شده بود از اینکه شرکت را به ثبت برسانند. باری رفتم آنجا و این آقایان را منزل صارم‌الدوله دعوت کردم و گفتم اختلاف چیست گفتند موضوع هیئت مدیره است و تعداد هیئت مدیره را آنها می‌خواهند؟ نفر باشد و از بنگاه دو نفر باشد. گفتم من حرفی ندارم چون غرض این است که کار را انجام بشود و تعداد هیئت مدیره نباید مانع این کار بشود. شرکت را دادم فوراً به ثبت رساندند و بعد کار مطالعه طرح را دادیم به آلکساندر گیپ، آن وقت در تهران آمده بودند برای کار لوله‌کشی تهران و قرارداد مطالعه لوله‌کشی تهران را هم آنها امضاء کرده بودند و اینها با شرایط بهتری قبول کردند که این طرح را چون مطالعات مقدماتیش را هم کرده بودند می‌تواستند ارزان‌تر تمام شد. مطالعه طرح را به آنها دادیم و این طرح را تهیه کردند و نقشه‌هایش حاضر شد و ساختمان آن را به مناقصه گذاشتیم و شرکت مقاطعه‌کاری جعفری برنده شد. (او مقاطعه‌کار معروفی بود) بعد از اینکه طرح تهیه شد برآوردی که ما داشتیم ۱۶میلیون تومان بود برای ساختن سد و حفر تونل. ساختن سدش چیز بسیار مهمی نبود اما تونلش دوهزار و هشتصد متر بود که بایستی که هشت مترمکعب آب را در ثانیه از رودخانه کوه‌رنگ به زاینده‌رود بریزد و آب زاینده رود را اضافه بکند. وقتی که برآورد ۱۶میلیون تومان شد فوراً یک یک اعلان افزایش سرمایه کردم و آنها که حاضر نبودند دیگر بیشتر پول بدهند فوراً عده هیئت مدیره را کم کردم و به پنج نفر تقلیل دادم، سه نفر از بنگاه دو نفر از اصفهان که صارم‌الدوله بود و گویا نیک پی و بدین ترتیب تمام آنهایی‌که پرگو و پرمدعا و بیکار بودند کنار گذاشتیم و کار را شروع کردیم. مناقصه‌ای که دادیم در ماه اسفند بود پیشنهاداتی که رسید بررسی کردیم و در حدود فروردین برنده معلوم شد و تشریفات سپردن تعهدنامه و غیره همه انجام شد و ۱۰۰ کیلومتر ما راه باید می‌ساختیم از دامنه تا چهل گرد که راه سرویس بود و به اصطلاح و این خودش مدتی وقت می‌گرفت. صارم‌الدوله بدون اینکه با من مشورت بکند روزی رفته بود دربار و آن وقت آقای جم وزیر دربار بود. به عرض رسانده بود که اعلیحضرت خوبست که در اردیبهشت تشریف بیاورند برای افتتاح کوه‌رنگ برای اینکه آن وقت تمام کوهستان و دشت سبز و خرم و گلدار و مطبوع است. ولی من به اطلاع رسانده بودم با اینکه در ماه مهر ممکن است که افتتاح بشود اعلیحضرت به جم دستور داده بودند که به بنگاه بگوید که افتتاح اردیبهشت باشد شاید بهتر است که هوا خوب و مناسب است. جم مراتب را ابلاغ کرد ولی به جم گفتم که نه این کار را نمی‌توانیم بکنیم برای اینکه کارها مقدماتش باید فراهم بشود بعد اعلیحضرت تشریف بیاورند برای افتتاح. خاطرات مهندس جعفر شریف‌امامی، نوار 3 پروژۀ تاریخی شفاهی ایران در هاروارد @RezaNassaji
نمایش همه...
جعفر شریف امامی، نوار ۳

روایت‌کننده: آقای مهندس جعفر شریف امامی تاریخ مصاحبه: ۱۳ می ۱۹۸۲ محل مصاحبه: شهر نیویورک- آمریکا مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی نوار شماره: ۳ مرا بردند امیرآباد و در آنجا یک شخص دیگری را هم آوردند به‌نام فروهر، سرهنگ فروهر که پدر فروهری که این اواخر جزو جبهه ملی بود پدر او بود و این شخص معتاد بود. باری ما را از

اعتراضات دوباره‌ کشاورزان شرق اصفهان برای پس گرفتن حق‌آبۀ تاریخی‌شان از زاینده‌رود، همزمان است با احضار دوبارۀ برخی فعالان زیست‌محیطی به دادگاه، در آن‌سوی سرچشمه‌های زاینده‌رود؛ یعنی در چهارمحال‌وبختیاری. این تلنگری است برای بازخوانی بحران آب زاینده‌رود؛ زیرا بحران نه از زمانی که سهم کشاورزی از آب رودخانه بابت صنعت کم شد، که از زمانی آغاز شد که بابت سهم صنعت به آب رودخانه افزودند. بدین‌معنا که بحران زاینده‌رود به زمان ساخت تونل کوهرنگ و انتقال آب استان کنونی چهارمحال به استان اصفهان برای تبدیل اصفهان به قطب صنعت آغاز شد؛ سرقتی که مهندس جعفر شریف‌امامی، رئیس وقت «بنگاه مستقل آبیاری»، در خاطرات خود در پروژۀ تاریخی شفاهی ایران در هاروارد از نقش اشراف اصفهان (صارم‌‌الدوله و...) برای ثبت شرکتی جهت ساخت این تونل روایت می‌کند. نتیجۀ این پروژه، ادعای کنونی کشاورزان غرب زاینده‌رود برای داشتن اسناد سهام از آب این تونل است (که آنان نیز قربانی صنعت شده‌اند)، اما مسئله اینجاست که چطور می‌توان روی اموال دیگران سرمایه‌گذاری کرد، سهم خرید و سند داشت؟ برای مبارزه با نابرابری، نخست باید به موهبت‌ها و موقعیت‌های فرادست خود بنگریم و نه بگوییم. پیش از آنکه همصدا با کشاورزان شرق اصفهان از انتقال آب زاینده‌رود به صنایع یزد و کرمان شکایت کنیم، باید با کشاورزان چهار‌محال‌وبختیاری در اعتراض به انتقال آب به نفع کشاورزان و صنایع غرب اصفهان همراه شویم. @RezaNassaji
نمایش همه...
سرخط

🔴 احضار یوسف فرهادی بابادی به دادسرای اوین یوسف فرهادی بابادی از فعالان محیط‌زیست شناخته‌شده که در سال‌های گذشته همواره در مبارزات علیه طرح‌های انتقال آب از چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد فعال بوده، به دادسرای اوین احضار شد. بر اساس این احضاریه که از شعبه‌ی یکم دادسرای اوین صادر شده، فرهادی بابادی پنج روز مهلت دارد تا جهت «انجام تحقیقات» به این شعبه از دادسرای اوین مراجعه کند. همزمان با تشدید بحران زیست‌محیطی و نزدیک شدن به فصل گرما، که با بحران آب همراه است، این احضار را باید در تداوم سرکوب تجمعات زیست‌محیطی و آغاز تجمعات در اعتراض به کمبود آب و طرح‌های انتقال آب در هفته‌های پیش در شهرهای مختلف تحلیل کرد. #یوسف_فرهادی_بابادی #بحران_محیط_زیست #بحران_آب #نه_به_انتقال_آب @sarkhatism

اعزام جنگجو به خیابان در دهۀ شصت و به‌ویژه پس از آزادسازی خرمشهر در ۲ خرداد ۱۳۶۱، که اعتبار بالایی نصیب نظام کرد، بخشی از نیروهای بسیجی و سپاه به رهبری کسانی چون حاجی‌بخشی، در بازگشت از جبهه با ادعای اینکه «پشت جبهه خالی شده است» برای سرکوب زنان و مردان در خیابان‌ها بسیج می‌شدند. اگرچه در مواردی با دستور شخص رهبر با آنان برخورد شد و معلوم گردید بسیجی و سپاهی بوده‌اند)، اما کار آنان در ادوار مختلف ادامه یافت. امر به معروف البته در اختیار کمیته‌های انقلاب و دیگر نهادها بود و در این باره از هیچ خشونتی رویگردان نبودند. همان‌ رزمندگان پس از اتمام جنگ و برای فرافکنی ترومای شکست و قطعنامه و نیز احیای قدرت رهبر جدید، هسته‌های انصار حزب‌الله را تشکیل دادند و تمام دهۀ هفتاد و تا پایان دولت خاتمی به‌عنوان «گروه فشار» (که اطلاق نادرستی بود، چون آنها بخشی از حکومت بودند نه بیرون آن) نقش سرکوب فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی را بر عهده داشتند. از درگیری با دانشجویان دفتر تحکیم وحدت در اواخر دهۀ هفتاد تا مخالفت با فیلم مارمولک در اوایل دهۀ هشتاد. با پایان دولت خاتمی، و روی کار آمدن رسمی گشت ارشاد در نیروی انتظامی، دیگر به امر به معروف آنان نیاز نبود و تنها در مواردی علیه نمایش برخی فیلم‌های سینمایی در دولت روحانی خودنمایی کردند. از اواخر دولت روحانی با حاکمیت مطلق مافیای حکومتی (نظامی-امنیتی) بر تولید و توزیع فیلم، دیگر نیازی به دخالت حزب‌اللهی‌ها در کار فیلم نبود و اکنون سخیف‌ترین فیلم‌ها هم تولید و نمایش داده می‌شوند تا بخش بزرگی از فروش آنها به جیب نهادهای حکومتی برود. (البته که یکی از دو رهبری انصار خود در این زمان فیلمساز شده بود و فیلم و سریال‌‌هایی با مضامین سخیف می‌ساخت.) با روی کار آمدن دولت رئیسی و بازگشت جدی گشت ارشاد، جنبش ژینا تودهنی بزرگی به گشت زد که معلوم شد دیگر تنها با دستگاه‌های دولتی کار پیش نمی‌رود و لازم است خشونت‌طلبان مذهبی به خیابان اعزام شوند. بسیج زنان با پرچم سرخ و آخوندها با لباس نظامی از این روست. @RezaNassaji
نمایش همه...
کشتن مقدس مردم نامعصوم در داستان قاضی بست در تاریخ بیهقی، بونصر مشکان از طرف سلطان مسعود که قصد دادن صدقه از حلال‌ترین اموال را دارد، در این باره می‌گوید: «زری که سلطان محمود بغزو از بتخانه‌ها بشمشیر بیاورده باشد و بتان شکسته و پاره کرده و آن را امیرالمؤمنین می‌روا دارد ستدن» گواهی بر سیاست غزنویان برای غارت هند تحت عنوان «غزا با کفار»؛ این «غازیان» که با جنگ با کفار و بخشش بخشی از آن به خلیفۀ عباسی برای خود مشروعیت کسب می‌کردند. (همچنانکه با کشتار شیعیان اسماعیلی، چنانچه بیهقی از قول سلطان محمود می‌گوید: «من از بهر قدر عبّاسیان انگشت در کرده‌ام در همه جهان و قرمطی می‌جویم...») حکام مستبد امروزی هم که محتاج مشروعیت مردمی هستند، ناچارند اقلیت طرفدار خود را با غزا با کفار (جنگ صوری با آمریکا و اسرائیل) و سرکوب قرمطیان (سرکوب زنان بی‌حجاب و جوانان مخالف نظام) سرگرم و دلخوش کنند. هر اعتباری هم که از پیروزی‌های ظاهری در جنگ‌های فرمالیتۀ خارجی حاصل شود، خرج سرکوب واقعی در داخل می‌شود و سرکوب داخلی هم می‌تواند بخشی از فریب اقلیت طرفدار باشد که می‌ترسند بدون نظام اسلامی، آسمان و زمین به هم بریزد. چنانچۀ تودۀ عوام مسلمان گمان می‌کردند اگر خون خلیفه ریخته شود، جهان دگرگون می‌شود: «آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین / بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین» @RezaNassaji
نمایش همه...
در داستان کوتاهی از چخوف، مردی در مراسم ختم همسر تازه‌درگذشته‌اش، می‌گوید که همسرم چنان زیبا بود که همه دوست داشتند با او سر و سرّی داشته باشند. در نتیجه، خودم شایعۀ رابطۀ رئیس پلیس شهر با او را پراکندم تا دیگران حساب کار دستشان بیاید. و پیداست که دیگران با شنیدن این حرف آه حسرت می‌کشند و نفرینش می‌کنند. این تمثیل را من برای توصیف تاکتیک کنشگر اجتماعی-سیاسی (و حتی کنشگر فرهنگی) به کار می‌برم. کنشگری که به‌جای بزرگ‌نمایی کنش‌های خود، حتی به‌دروغ شایعه می‌پراکند که او نه چیزی بلد است، نه شجاعت کاری دارد و نه اصلاً کسی او را می‌شناسد و قبول دارد. این تاکتیک را مقایسه کنید با رفتار برخی فعالان سیاسی که در شبکه‌های اجتماعی خود را مهم جلوه می‌دهند؛ شبکۀ روابط اجتماعی و سیاسی‌شان را لو می‌دهند؛ علیه رقبا افشاگری‌های کودکانه می‌کنند؛ تجربیات بازداشت، بازجویی، محاکمه و زندان را بزرگ‌نمایی می‌کنند؛ و... برخی از آنان در تجمعات و مهمانی‌ها در حالت مستی و نشئگی هم اطلاعاتی را لو می‌دهند که علیه خود و رفقایشان استفاده می‌شود. کنشگر اگرچه می‌تواند - یا باید - به‌دنبال اعلام (آجندا)، تبلیغ (پروپاگاندا) و تحریک (آژیتاسیون) دیگر باشد، اما نباید دربارۀ نقش خود اغراق کند، بلکه باید پنهانکار باشد. این پنهانکاری نه ناشی از فضیلت اخلاق فردی (فروتنی) که ضرورتی عملی است. به‌ویژه با علم به اینکه توانایی انسان برای مقاومت در بازجویی محدود است، فرد باید ظرفیت‌های خود را بشناسد و متناسب با آن مسئولیت بگیرد و کمتر از آن ادعا کند. (البته که فرایند سیاسی‌شدن هر فرد باید ظرفیت و مسئولیت خود را بالا ببرد.) اینکه چریک‌های دهۀ پنجاه از ضربات اولیه به فداییان و مجاهدین آموختند که نباید هر عضو شبکه از تمام تشکیلات اطلاع داشته باشد و نباید دربارۀ مقاومت زیر شکنجه اغراق کند، بابت همین مطلب بود. به‌تدریج سازمان‌ها داشتند که هر فرد پس از لو رفتن باید تمام سرنخ‌ها را از بین ببرد و از رفتن به سر قرار پرهیز کند؛ و پس از بازداشت هم، زیر شکنجه ۴۸ ساعت مقاومت کند تا بقیه متوجه شوند و اقدامات احتیاطی لازم نظیر قطع ارتباطات و اختفای خود را انجام دهند. پس از آن، فرد بازداشت‌شده می‌توانست اعتراف محدود کند تا از شکنجه نجات یابد. و البته دستگاه‌های امنیتی هم با علم به این موضوع، تمام توان خود را مصروف این ۴۸ ساعت اولیۀ بازداشت می‌کردند. تجربۀ تاریخی در تشکل‌های چریکی دوران انقلاب ۵۷ هم گواه این ماجراست که کسانی که ادعاهای بزرگ در مورد مقاومت داشتند، به‌رغم مهارت‌های تشکیلاتی و نظامی گاهی در آزمون شکنجه مردود شدند و آسان‌تر و بیشتر از بقیه اعتراف کردند یا به‌کلی به تشکیلات پشت نمودند و آدم‌فروش شدند. نظیر وحید افراخته، از سران مارکسیست مجاهدین در دهۀ پنجاه، که تسلیم شد و همکاری کامل کرد، اما باز هم اعدام شد. طبیعی است که کسی که میل به خودنمایی و جاه‌طلبی در تشکیلات یا هر کار سیاسی و غیرسیاسی داشته باشد، مستعدترین فرد برای ضربه نیز هست. چه زیر شکنجه خود را می‌بازد و تلاش می‌کند خودخواهی و جاه‌طلبی‌اش را این بار از طریق همکاری با نهاد امنیتی ارضا کند و از کسانی که قدر او را ندانسته یا او را به به این گرفتاری انداخته‌اند، انتقام بگیرد. بنابراین، افزون بر پرهیز از چنین افرادی در شبکه‌های اجتماعی و نیز محیط واقعی (دانشگاه، محیط کار، قرارهای کافه‌ای، مهمانی‌ها و...)، در پاسخ به این پرسش که «نمی‌ترسی تو را بگیرند»، به‌جای خودنمایی و لاف‌زنی، خیلی ساده باید اعتراف کرد که «من متأسفانه تنها هستم و همفکری ندارم»، «من عضو هیچ گروهی نیستم»، «هیچ‌کس نظر مرا قبول ندارد»، «مطالب من را کسی نمی‌خواند»، «کانال من عضو چندانی ندارد»، «در شبکه‌های اجتماعی فعال نیستم»، «من اهل کنش عملی و خیابانی نیستم»، «من بیشتر به کتاب‌خواندن و نوشتن مشغولم»، «درگیر زندگی شخصی و شغلی هستم» و... در یک کلام؛ «ما صید لاغریم» البته اینکه در واقعیت چه می‌کنید یا چه باید بکنیم، موضوع دیگری است. ورنه کیست که نداند اولویت با کار جمعی است و از کنش فردی و پراکنده یا صرفاً نوشتن امثال من در انزوا، آن‌هم برای مخاطبان خاص، کاری برنمی‌آید. @RezaNassaji
نمایش همه...
Reza Nassaji

ترس بازجو از کار جمعی صدور احکام بیش از ۶۰ سال حبس برای چند تن از فعالان زنان در گیلان به اتهاماتی نظیر «تشکیل ‌گروه با هدف برهم زدن امنیت ملی» و «اجتماع و تبانی» یک گزاره را به‌روشنی محرز می‌سازد: حساسیت و هراس دستگاه حاکم از هر گونه اقدام جمعی و سازماندهی تشکیلاتی. البته این به معنای تأیید اتهامات بیدادگاه رشت علیه این افراد نیست، چه در این سال‌ها شاهد بازداشت‌ها و احکام مشابهی برای افراد دیگر به اتهامات واهی‌تر بوده‌ایم؛ نظیر زمستان ۱۳۹۱ که دستگاه‌های امنیتی گروهی از روزنامه‌نگاران را بابت حضور در یک گروه فیسبوکی روزنامه‌نگاری به اتهاماتی چون «ادراک‌سازی»! بازداشت و محکوم کردند تا شبه‌انتخابات ۹۲ را مهندسی کنند. اما یک حقیقت تردیدناپذیر است: کنش جمع و حتی همفکری افراد صاحب‌نظر برای این دستگاه ارتجاعی خطرناک است. در اینجاست که فرق کنش‌های فردی اعتراضی یا فعالیت‌هایی چون‌ نگارش متن‌های انتقادی افراد (نظیر من) با کنش‌های جمعی و گروه‌های هم‌اندیشی مشخص می‌شود؛ از تشکیل گروه‌های مجازی و حضوری مطالعاتی، حلقه‌های انتقادی، نگارش و انتشار متن‌های جمعی بگیرید تا سازماندهی جمعی در قالب گروه‌های صنفی-سندیکایی و گروه‌های…