cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

خودنویس ✒

خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
999
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
-130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailableShow in Telegram
سبزند ستاره‌ها مانند دستهایت که چون پنجه‌های آفتاب بر شانه‌هایم می‌کاری بهار می‌رویانی وسط زمستان اندیشه‌ام . 👤 #اکبر_سامی @akbar_sami @khodneviis
نمایش همه...
پاییز در پاییز دختری‌ست که سهمش از زندگی ، زدودن غبار تنهایی و بردن دل‌ها به میهمان‌خانه‌ی گرم زندگانی‌ست . مثلاً خیابان را از درب خانه تا میهمان‌خانه جارو می‌کند که مبادا فغان برگ‌های خشک و رنگ و پریده‌ی پاییز، زیر پاهای بی‌رمق انسان‌ها، دلواپسی‌هایشان را از خواب سنگین عصرگاهی بیدار و در کوچه پس کوچه‌های شهر دلشان جاری کند. او دست تمام مردم را می‌گیرد و به میهمان‌خانه می‌برد. یک نفس گل گاوزبان با نبات زعفرانی مهمانشان می‌کند، از حافظ و مولانا برایشان می‌خواند و شور عشق و نور زندگی را در کوچه‌های خلوت دلشان روانه می‌کند. مادرانه به دیگران عشق می‌ورزد، بی‌قید و شرط. نمی‌گذارد اندوه گسستگی پاییز بر قلب انسان‌ها چیره شود. وحدت ... زندگانی و تن واحده را عمیقاً شناخته و همین‌ها را در کالبد انسان ها جاری می‌کند. آری در پاییز ، کسی؛ هست. #حسین-مبرهن-دلیلی @khodneviis
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
تا چشم یاری می‌کند چاقوست نشسته بر آواز قناری تا چشم یاری می‌کند سیاهی است هجوم آورده با سپاهی تا پیراهن آخرین مادر را تسخیر کند تا چشم یاری می‌کند شغال است زوزه می‌کشد در بحر رجز هراس دارد برملا شود خواب پلنگی را دزدیدە که هر نیمه شب پتوی جنگاوری را از آواز ماه پر می‌کرد   📝 #شعر 👤 #محمد_موفقی 📝 #ترجمە 👤 #جبار_شافعی_زاده 👇👇👇 @khodneviis
نمایش همه...
نمایش همه...
«کامێران، تا ئەوپەڕی خەونەکانی شاماران، ڕازەکان ئەدرکێنێ»

Jabarshafeizade 📜"بەڕێوەچوونی ڕێوڕەسمی پێناسە‌ی ئوستوورەی شاماران و پەردەلادان لە ڕۆمانی کوردیی شاماران لە کامێران" ✍ڕێوڕەسمی شرۆڤەی ئوستوورەی شاماران و پەردەلادان لەسەر ڕۆمانی کوردیی شاماران لە نووسینی جەبار شافعی‌زادە، لە کامێران بەڕێوەچوو. 🌐ڕێوەڕەسمەکە ڕۆژی شەمە ۲۷ی خەزەڵوەری ساڵی ۱۴۰۲ی ک.هـ کاتژمێر ۳ هەتا ٦ی دوانیوەڕۆ لە هۆڵی فەرهەنگ و ئیرشادی کامێران کە بە هاوکاریی ڕێکخراوەی پەروەردە و ڕاهێنان، بنکەی توێژێنەی مامۆستایان، کتێبخانەی گشتیی و فەرهەنگ و ئیرشادی کامێران لە ساڵۆنی فەرهەنگ و ئیرشادی ئەو شارە بەڕێوەچوو،…

Photo unavailableShow in Telegram
چگونه خواهم توانست با تو یکی شوم؟ بهشتی اگر بگو تا هر آنچه خداست را سجده برم دوزخی اگر بگو تا زمین را پر کنم از گناه میهنی اشغال شده‌ای اگر بگو تا پوستم را پرچم‌ات کنم ور بسان من کولی‌ای آواره‌ای مرزی پیرامون من بکش و از من موطنی برای خودت بساز   📝 #شعر 👤 #عبدالله_پشیو 📝 #ترجمە 👤 #جبار_شافعی_زاده 👇👇👇 @khodneviis
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
"جهان در پوست گردو اتفاق می‌افتد" شورش را درآورده این شعر در پوست گردو اتفاق می‌افتد زن         پنجره             پنجره        زن زن این شعر در نیمکره‌ی شرقی دقیقه‌اى مانده به پنجره توى غروب می‌افتد لطفن این پنجره را پیش از آفتاب در نیمکره‌ی غربی بگذارید شاید شعر از پوست گردو بیاید بیرون زن اتفاق بیفتد پشت پنجره و مرد را نگاه کند که اتفاق مى‌افتد در خیابان شورش را درآورده این شعر در پوست گردو اتفاق می‌افتد مرد          زن               زن          مرد مرد این شعر در نیمکره‌ی غربی یک قدم مانده به زن می‌رود از خیابان لطفن زن این شعر را بگذارید در نیمکره‌ی شرقی شاید شعر از پوست گردو بیاید بیرون مرد بماند در خیابان و زن را نگاه کند که اتفاق مى‌افتد در خیابان شورش را درآورده این شعر در پوست گردو اتفاق می‌افتد   زن     خیابان      پنجره      مرد مرد    خیابان      پنجره       زن   📝 #شعر 👤 #جبار_شافعی_زادە 📝 #تابلو 👤 #فرامرز_خانی 👇👇👇 @khodneviis
نمایش همه...
اتفاقی ساده در آغوش‌ام ساده‌تر از آب سخن خواهم گفت و آینه‌ها را مدام تکرار خواهم کرد در خویش آینه‌هایی که دقیقه از پس دقیقه تصویر دختری را پنهان می‌کنند در صورت‌شان سپیده‌دم پیشتر از آنکه بشکند سکوت‌اش را سنگ سرگردان دختری بی نام و بی نشان در آوازهای روشن پیشتر از آنکه خزیده باشد در روشنی راه فردا خودم را رها کردم از تاریکی در پی نامی که نامعلوم ساده خواهم شد پس از باران مانده تا سر برسد از فصلی نو رگباری هنوز دختری را دیده‌ام چتر برافراشتە تا هم‌معنای طاووسی شود که نامش مقدس است زان سان دختری که چتر را آتش می‌زند در باران و می‌بارد بر خاطرات‌ام نرم دوست دارم با زبان روان پرنده‌ای سخن بگویم غروب ساده شوم چون رفتار  یکی بال که تمام هر آنچه می‌داند آسمان است و حجمی آبی چرا که به جستجوی پرنده‌ای هستم که در آینه‌ای آغاز کرد پروازش را میهن بود بعدتر از مادر زاده شدند بی‌شمار بال در افق‌ دور چشمان‌ام باید دیگرگونه بالی بیابم همرنگ آسمانی صاف رازی از پرواز را به من آموخت و ناپیدا، در هزاره‌ی روشنی ساده‌تر زین گونه چگونه بگویم؟ شما مگر زبان آتش را نشنیده‌اید خلایق!؟ نه دستور زبانی؛ که معانی روان باشد در آن نه آینه‌ای تا گم شدن بال و پر مشعل در سخن است و دیگر ویرانەی تنهایی ساده‌تر از باد حتا سخن خواهم گفت در جستجوی دختری ناپیدا در تنهایی روزی خود را سپرد به همهمه‌ی خیابان روزی که آخرین فصل سکوت بود فریاد برآورد : آی مردم آی! رای‌تان سپیده است یا تاریکی؟ آی همرهان من! چشمان‌تان به آینه خو گرفته یا تصویری مبهم از اشباح؟ بخروشید و به نام مادینه‌ی خیابان عشق بورزید که سرآغاز فصلی نو از خون‌تان برخیزید و چشم در چشم شوید با نگاه پرگرفته‌تان هر کدام‌تان آینه‌ای باشید از دریا! انعکاس اقیانوس را ندیده‌اید در خیابان مگر؟ ناپیدا شوید در همدیگر هم‌قطاران من! ناپیدایی بسی زیباتر از تنهایی به وقت غروب ساده‌تر از خیابان شوم شاید دختری اگر شانه به شانه همراهی کند زبان‌ام را بنشیند در آوازهای دلتنگی‌ام نام‌ام را صدا بزند: و بپرسد فرزند کدامین رویای این سرزمینی تو!؟ من نیز بی هیچ هراسی بگویم پسر رویای کوه و خنده‌ی خیابان‌ام خانم! اگر که پرسید نام‌ات را به من بگو خواهم گفت: نام‌ام توست به زبانی دیگر نام‌ام گفتگوی باران است به معنایی دیگرگونه‌تر نام‌ام میهن است در تعبیری روشن ساده‌تر از آن یارای سخن‌ام نیست قسم به اشباحی که هجوم آورده‌اند به آینه در دست خواهم گرفت دست دختری را ساده در آغوش‌اش یکی آواز خواهم شد تا آینه‌ها تکرار کنند نام‌مان را سپیده‌دمان ازین ساده‌تر اتفاقی دیگر را نمی‌دانم 📝 #شعر 👤 #یونس_رضایی 📝 #ترجمە 📣 #جبار_شافعی_زادە @Khodneviis
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
"اتفاقی ساده در آغوش‌ام" 📝 #شعر 👤 #یونس_رضایی 📝 #ترجمە 📣 #جبار_شافعی_زادە @Khodneviis 👇👇👇
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
جیر جیر جیر نامش را فراموش کردە است جیرجیرک @khodneviis
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
🔹بە زودی🔹 🔸چە کسی می‌تواند به یک خرس قطبی کمک کند؟ 🔸نویسنده:جبار شافعی زاده تصویرگر:ویدا کریمی ناشر:میچکا ـ تهران ـ ۱۴۰۲ 🔸خرس قطبی از قطب آمده است. به دنبال گمشده‌اش به همه‌ی خانه‌ها سرمی‌زند. ممکن است به خانه‌ی شما هم آمده باشد. همین حالا در یخچال‌تان را باز کنید. مطمئن باشید سر و کله‌اش را می‌آورد بیرون و بی هیچ سلام و علیکی می‌گوید: من خرس قطبی هستم. تو گمشده‌ی من را ندیده‌ای؟ 👇👇👇 @Bookabarana کانال تلگرامی نشر میچکا 👇👇👇 https://telegram.me/Michkabooks
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.