cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

سمیه خلج

همچو عکسِ آب تشویش از بنای ما نرفت مرتعش بوده‌ست گویی پنجه‌ی معمار ما #بیدل_دهلوی @skhalaj8 Https://telegram.me/skhalaj823 Https://instagram.com/somaieh_khalaj

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
228
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
-430 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

بیش از این‌ها، آه، آری بیش از این‌ها می‌توان خاموش ماند می‌توان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بیرنگ بر قالی  در خطی موهوم بر دیوار می‌توان با پنجه‌های خشک پرده را یکسو کشید و دید در میان کوچه باران تند می‌بارد کودکی با بادبادک‌های رنگینش ایستاده  زیر یک طاقی گاری فرسوده‌ای میدان خالی را با شتابی پرهیاهو ترک می‌گوید می‌توان بر جای باقی ماند در کنار پرده، اما کور، اما کر می‌توان فریاد زد با صدائی سخت کاذب، سخت بیگانه "دوست می‌دارم" #فروغ_فرخزاد @skhalaj823
نمایش همه...
👍 2🕊 1
ما فکر می کردیم... باران می رسد یک روز بر ریشه های زردمان جان می رسد یک روز در ازدحام وحشی پاییز و طوفان ها هِی یادمان دادند بهاران می رسد یک روز تاریک... در قعر سکوتی سرد می ماندیم باشد که خورشید فروزان می رسد یک روز گفتند: آوار غمی بر شانه باید داشت اینگونه بر دستانمان نان می رسد یک روز صبری که در ما ریشه دارد را نفهمیدند با رَنجِشان نابود و پایان می رسد یک روز هر چند پَر بسته... ولی ما فکر می کردیم پروانه ای بر شانه هامان  می رسد یک روز #سمیه_خلج ۱۴۰۳/۴/۱۶ @skhalaj823
نمایش همه...
👍 5👏 3
ما فکر می کردیم... باران می رسد یک روز بر ریشه های زردمان جان می رسد یک روز در ازدحام وحشی پاییز و طوفان ها هِی یادمان دادند بهاران می رسد یک روز تاریک... در قعر سکوتی سرد می ماندیم باشد که خورشید فروزان می رسد یک روز گفتند: آوار غمی بر شانه باید داشت اینگونه بر دستانمان نان می رسد یک روز صبری که در ما ریشه دارد را نفهمیدند با رَنجِشان نابود و پایان می رسد یک روز هر چند پَر بسته... ولی ما فکر می کردیم پروانه ای بر شانه هامان  می رسد یک روز #سمیه_خلج ۱۴۰۳/۴/۱۶ @skhalaj823
نمایش همه...
ما مردمانی خسته از درد غم نانیم لب تشنه دریا را به سوی خود نمی خوانیم هرگز نفهمیدند ما را لحظه ای افسوس گمگشته در خود مانده و مبهوت و حیرانیم آوار غم بر شانه های خسته مان باقی ست آیا در این‌ ویرانگی ما شکل انسانیم؟؟ ما را اسیر کفر و آیینی به پا کردند در کج خیالی هایشان حتما مسلمانیم!!! عمری به نام زندگی در خویش پوسیدیم اینگونه دیگر شاهد سوز زمستانیم تاریخ... ما را مردمی بیگانه می داند هر صفحه اش را با سکوتی تلخ... می خوانیم سَرویم اما ریشه در ظلم زمان داریم از زخم بیداد تَبر با درد می مانیم.... #سمیه_خلج @skhalaj823
نمایش همه...
👏 6 2👍 1🕊 1
ما مردمانی خسته از درد غم نانیم لب تشنه دریا را به سوی خود نمی خوانیم هرگز نفهمیدند ما را لحظه ای افسوس گمگشته در خود مانده و مبهوت و حیرانیم آوار غم بر شانه های خسته مان باقی ست آیا در این‌ ویرانگی ما شکل انسانیم؟؟ ما را اسیر کفر و آیینی به پا کردند در کج خیالی هایشان حتما مسلمانیم!!! عمری به نام زندگی در خویش پوسیدیم اینگونه دیگر شاهد سوز زمستانیم تاریخ... ما را مردمی بیگانه می داند هر صفحه اش را با سکوتی تلخ... می خوانیم سَرویم اما ریشه در ظلم زمان داریم از زخم بیداد تَبَر با درد می مانیم.... #سمیه_خلج @skhalaj823
نمایش همه...
ما مردمانی خسته از درد غم نانیم لب تشنه دریا را به سوی خود نمی خوانیم هرگز نفهمیدند ما را لحظه ای افسوس گمگشته در خود مانده و مبهوت و حیرانیم آوار غم بر شانه های خسته مان باقی ست آیا در این‌ ویرانگی ما شکل انسانیم؟؟ ما را اسیر کفر و آیینی به پا کردند در کج خیالی هایشان حتما مسلمانیم!!! عمری به نام زندگی در خویش پوسیدیم اینگونه دیگر شاهد سوز زمستانیم تاریخ... ما را مردمی بیگانه می داند هر صفحه اش را با سکوتی تلخ... می خوانیم سَرویم اما ریشه در ظلم زمان داریم از زخم بیداد تَبَر با درد می مانیم.... #سمیه_خلج @skhalaj823
نمایش همه...
حس خوب💙 🎼 شکنجه گر #داریوش #روزبه_بمانی #علیرضا_افکاری @skhalaj823
نمایش همه...
شکنجه گر.mp33.46 MB
👍 4
در سکوت خود شکستن،حاصلش فریادهاست چشم خود بستن شروع فصلی از بیدادهاست پشت سر اشکی نمانَد چشم در راهی شوی اینچنین رسوا شدن سرچشمه اش در یادهاست کوه هم باشی زمانی می شوی ویران عشق آخر این ویرانگی از تیشه ی فرهادهاست چون کبوتر در قفس پرواز رویای تو است بال و پر بستن تمامش فتنه ی صیادهاست برگ ریزان زمان پنهان شود در خاطرت بغض و سوز سینه ات در آتش مُردادهاست در وداع چشمها در خود چنان گم می شوی آه تلخ مرگ دل... تنها غم میلادهاست مینشینی در هجوم اشکهای بی نشان چون تمام خاطراتت در مسیر بادهاست ✍ #سمیه_خلج  ( ۱۳۹۵/۱۲/۵ ) 🎤 #هومن (  ۱۳۹۸/۱۲/۹ ) سپاس برادر خوب و بزرگوار که سالهاست به دل همراه نوشته های بنده هستید🙏🌹🍃 @skhalaj823
نمایش همه...
4_6021578109298410973.ogg3.93 KB
👍 2👏 1🙏 1
فتح باغ شعر و صدا: بانو #فروغ_فرخزاد @skhalaj823
نمایش همه...
07 Fathe Baagh [320-Reticence.ir].mp36.18 MB
👏 2
بیش از این‌ها، آه، آری بیش از این‌ها می‌توان خاموش ماند می‌توان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بیرنگ بر قالی  در خطی موهوم بر دیوار می‌توان با پنجه‌های خشک پرده را یکسو کشید و دید در میان کوچه باران تند می‌بارد کودکی با بادبادک‌های رنگینش ایستاده  زیر یک طاقی گاری فرسوده‌ای میدان خالی را با شتابی پرهیاهو ترک می‌گوید می‌توان بر جای باقی ماند در کنار پرده، اما کور، اما کر می‌توان فریاد زد با صدائی سخت کاذب، سخت بیگانه "دوست می‌دارم" #فروغ_فرخزاد @skhalaj823
نمایش همه...
👏 2🕊 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.