Jooyamaroofi
626
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-17 روز
-730 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from نور سیاه
با یاد خواجه ذکاءالملک فروغی
محمودخان فروغی پسر حکیم سیاستمدار و عدیل خواجه نظامالملک، محمدعلی فروغی است. نوشتم عدیل نظامالملک. ایرج افشار یاد باد که سیاستنامهٔ ذکاءالملک را تدوین کرد تا یادآور سیاستنامهٔ خواجهٔ بزرگ نظامالملک باشد.
محمود فروغی مردی دیپلماتپیشه بود. باتجربه و امین. مؤدب و آدابدان. مصاحبهاش با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد شنیدنی است. من چندبار شنیدهام. بخصوص آن بخشهایی که محمودخان از پدرش گفته است. امروز باز شنیدم.
شهریور برای من به یک اعتبار ماه فروغی است. ماهی که خواهناخواه دربارهٔ او میخوانم و به او میاندیشم. ماهی که اوج زندگی سیاسی فروغی در آن است. ماهی که خواجه ذکاءالملک در بازی آخر، بازی تاریخ، به میدان سخت آمد و کوشید کشور اشغالشده را نجات بدهد.
از شاه رنجیده بود اما همه مطمئن بودند که ذکاء ملک کسی نیست که در روز بیکسی ایران، به تعبیر محمودخان فروغی، «گروکشی» کند. میدانستند با اینکه سیاستمدارِ درخانهنشسته، دلشکسته و بیمار است، خواهد آمد و از اعتبار و آبرویش برای ایران مایهها خواهد گذاشت.
در پاسخ به شش سال تلخی شاه یک عتاب لطیف کرد و گذشت. گفتند شاه احضار فرموده است. فرمود: حالا دیروقت است و من هم مریضم. باشد برای وقت مناسب. به دست و پای بمردند. آخرالامر گفتند راننده آمده است. فرمود: خب حالا که راننده زحمت کشیده و آمده به دیدار شاه میروم. همین و تمام.
فروغی در روزهای پرخطر شهریور بیست نالان شد. شاه به بیمارپرسی آمد. به خانهای که در روزگاری که هنوز شاه نبود و سردار سپه بود و در تدارک شاهی بود، فراوان به آنجا آمدورفت داشت. وقتی وارد سرای فروغی شد، دید که سامان زندگی او به همان قرار پیشین است. تعجب کرد که:
«اِه این اثاثیه مبل و اینها که همان مبلهای قدیمی است. آن موقع، یعنی زمانی که من سردارسپه بودم و دائم میآمدم این خانه، همینها بود حالا هم همینها»!
حق هم داشت. زندگی شاهنشان ایران، رئیسالوزرای ایران، وزیر چند کابینه، سفیر کبیر، رئیس جامعهٔ ملل، رئیس فرهنگستان و یکی از معتبرترین رجال عصر، در غروب سلطنت او، مثل شروع دوران زمامداری او بود.
بی که مرد لاف زهد و پرهیز بزند. بی که مرد دکان تزویر و بازار خودفروشی بگشاید.
فرمود: با همین رفع حاجت میشود. نیازی به زیادت نبود و نیست.
آنکه سیر حکمت در اروپا را نوشته بود، آنکه مترجم کتب افلاطون و ابنسینا و دکارت بود، آنکه با آثار فردوسی و سعدی و خیام زیسته بود، از حکمت و روشنی آن روشنان روزگاران، در سیرهٔ عملیاش نشانهها بود. در عقل و اعتدال و حکمت و پختگی و بهکارآمدگی میراثدار آنان بود.
دستور دانا اگر خود چنین میزیست وقتی که رئیسالوزرا بود، از شاه نیز نصیحت باز نمیگرفت. از محمودخان فروغی نقل میکنم:
«در حاشیه برایتان بگویم. سالش را نمیتوانم درست برایتان بگویم که ۱۳۱۲ بود[یا سال دیگر]؛ در آنموقع بود که مرحوم فروغی یک روز به رضاشاه میگویند که این املاک مردم دارد بهزور گرفته میشود. مردم بیپا میشوند. این راه صحیح نیست.
البته خیلی رضاشاه برآشفته میشود و میگوید: آقا شما همهاش صحبت از مردم میکنید.
فروغی میگوید: آخر علت دارد اعلیحضرت. چون من بسیاری از مردم را میبینم در دنیا که پادشاه ندارند ولی هیچ پادشاهی را من نمیشناسم که مردم نداشته باشد. بنابراین اصول سلطنت شما روی مردم است».
نه فقط در نهان چنین میگفت که در همان ایام، بهآشکارا نیز چون از شاهنامه میگفت و مینوشت، از میان آنهمه ابیات حکمت و پند، چنین بیتهایی را برمیگزید:
-چو خسرو به بیداد کارد درخت
بگردد ازو پادشاهی و بخت
نگر تا نیازی به بیداد دست
نگردانی ایوان آباد پست
و این بیتهای شگفت:
چنین گفت نوشیروان قباد
که چون شاه را سر بپیچد ز داد،
کند چرخ منشور او را سیاه
ستاره نخواند ورا نیز شاه
ستم نامهٔ عزل شاهان بود
چو درد دل بیگناهان بود (۱).
و همین بیتهای تلخ تند تیز را در زمان معزولی و غربت و خانهنشینی نیز به گوش شاه و زمانهٔ شاه میخواند (۲).
نشنید و عاقبتش شنیدی.
پانوشت
۱. خلاصهٔ شاهنامهٔ فردوسی، به انتخاب حضرت اشرف آقا میرزا محمدعلیخان فروغی (ذکاءالملک)، مطبعهٔ مجلس، ۱۳۱۳، ص ۲۰؛ مقالات فروغی دربارهٔ شاهنامه فردوسی، به اهتمام جبیب یغمایی، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۱، ص۴۹.
۲. منتخب شاهنامه برای دبیرستانها، به اهتمام جناب آقای محمدعلی فروغی و آقای حبیب یغمایی، چاپخانهٔ بانک ملی، ۱۳۲۱، ص سیوهشت. تاریخ مقدمهٔ فروغی اردیبهشت ۱۳۲۰ است. همان، ص چهلوپنج؛ مقالات فروغی دربارهٔ شاهنامه فردوسی، ص ۱۰۵.
https://t.me/n00re30yah
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi
Repost from Hossein_jannati
Photo unavailableShow in Telegram
.
کارگاه شعر دوره ۳۳
https://www.h-jannati.ir/?page_id=104
Photo unavailableShow in Telegram
اینجا روزی #دریاچه_ارومیه بوده است ...
ایرانِ من! بریدهٔ نایت کو؟
ای در خودت شکسته صدایت کو؟
بلبل! چه شد ترانهٔ شادانت؟
ای بوستان! شکوفهسرایت کو؟
ای شعرِ خواجه سردرِ ایوانت
ای نسخهٔ خجسته شفایت کو؟
لختی نسیمِ نافهگشا رد شد
ای زلف! قصّههای رهایت کو؟
ای جویبارِ خسته و خشکیده
حالا که ساکنی گِل و لایت کو؟
بارانِ غصّه است و پناهی نیست
هان ای وطن! بگو که ردایت کو؟
گمکرده ساحلیم و پریشانیم
ای ناخدای پیر! خدایت کو؟
ای خاک! گوشِ من به دهانِ توست
دردت به جانِ من، گِلههایت کو؟
#جویا_معروفی
.
.
#توالی_بی_کفایتی
@jooyamaroofi1
خواجه #حافظ فرمود:
اگر به بادهٔ مشکین دلم کشد شاید
که بوی خیر ز زهدِ ریا نمیآید
این دوگانگیِ رسانهای که پس از خبر عزلِ مدیرکل ارشاد استاد گیلان رخ داده است، به گمانم چندان ذیل رفتار غیر اخلاقی یا اخلاقی دستهبندی نمیشود، بلکه دوگانهٔ هواخواهان و منتفعانِ ریای دینی و منتقدانِ آن است. هواخواهان ریای دینی گروهیاند که ایدئولوژی را چماقی کردهاند برای تحدیدِ آزادیهای مردم، و دین را پرچمی کردهاند برای سودجوییِ دنیایی، آنسان که #فردوسی در داستان پادشاهی یزدگردِ شهریار در شاهنامه گفت:
زیانِ کسان از پیِ سودِ خویش
بجویند و دین اندرآرند پیش!
شیخ اکبر، #محی_الدین_ابن_عربی در کتاب تاریخساز «فصوصالحکم» اشاره میکند که انسان جز در صفت «وجوبِ ذاتی»، در باقیِ صفات با خداوند مشترک است و هر صفتی را که خدا داراست، انسان هم دارد که «حق» و «خلق» دو روی یک سکهاند. یکی از صفاتِ حق، «ستارالعیوب» بودن است که ما نیز با حضرت حق در این صفت میبایست مشترک باشیم. اگر عکسی، ویدیویی، حرفی از «دیگری» دیدیم که آن را در حکمِ عیب انگاشتیم، حق آن است که آن را بپوشانیم. هفت قرن پیش #حافظ فرمود:
به پیرِ میکده گفتم که چیست راهِ نجات
بخواست جامِ می و گفت عیب پوشیدن
اما این ویدیوی کذایی منتشر شده در این روزها گویا از نوعی دیگر است. برخورد مردم با آن نه از جنبهٔ آشکار کردن عیبِ یکی از بندگان خدا، که آشکار کردن عورتِ ریای دینی است که این ریا گلوی خلق را فشرده است. البته که اولین شهیدِ ریای دینی خودِ دین است، باز آنسان که حافظ - که مهمترین مبارز علیه ریا در فرهنگِ ماست - گفته است:
آتشِ زهد و ریا خرمنِ دین خواهد سوخت
حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز و برو
اما به گمانم در این اوقات ملاحظهٔ دیگری هم باید در نظر داشت. از قدیم خداوند را به صبوری میشناختهاند. #مهدی_اخوان_ثالث تحت تاثیر یک مَثَلِ قدیمی گفته است:
کوچکترین صبرِ خدا چِل سال و هفده روزِ تودرتوست
و خدا که اینک پس از صبوری بر ریای دینی، یکی از عیبهای یکی از بندگانش را آشکار کرده است، هر آن ممکن است انبوهِ زشتیهای ما - دیگر بندگانش - را هم آشکار کند. این موضعگیریهای ما شمشیرِ دولبه است. علی ابن ابیطالب فرمود:
خوشا به حالِ آن كس كه عيب خودش، او را از پرداختن به عيبهاى مردم باز دارد.
و ای کاش همزمان با مبارزه با ریا، این سخن علی(ع) بر گوشهای از دلِ ما نوشته شود، خوشا آنکس که از عیبِ خویش، به عیبِ دیگری نمیپردازد.
#جویا_معروفی
@jooyamaroofi1
01:21
Video unavailableShow in Telegram
این ویدیو همسن و سال من است. یک سال و نیم پس از این اجرا #هایده درگذشت و این اجرای غریب از اجراهای متأخر هایده است. که هر بار آن را میبینم چیزی را حس میکنم که نمیتوانم بیان کنم. به قول بزرگان کلام عرب «یُدرک و لا یوصف» است؛ یعنی درک میشود اما قابل توصیف نیست. چیزی در این صدا، در این ترانه، در این اجرا و در این کاراکترِ هنری هایده است که مرا رها نمیکند: به گمانم این «چیز» ریسمان غم است، اما نه غمهای مکررِ روزمره که دلپذیر نیست، بلکه غمی که هزار ساله است و فریاد هزار ساله دارد، آن سان که #سایه گفت:
چون مِه که ز دشتِ لاله برمیخیزد
از کشتهٔ شهر ناله برمیخیزد
فردا که به رستخیز در نی بدمند
فریادِ هزار ساله برمیخیزد
و این صدای هایده برای من همان فریادِ هزار ساله است. فریاد هزار سالهای که غمهای اصیل و رنجهای انسان را نظاره کرده و آرزوهای بشر را در خاک کرده است. همان که نزدیک به هزار سال پیش #قاضی_فخرالدین_دهراجی سرود:
گر بمانیم زنده بردوزیم
جامهای کز فراق چاک شده
ور نمانیم عذرِ ما بپذیر
ای بسا آرزو که خاک شده
و هایده یکی از آرزوهای ما بود که خاک شد. خاک بر او خوش باد.
#جویا_معروفی
@jooyamaroofi1
9.26 MB
Photo unavailableShow in Telegram
در هنگامهٔ حملهٔ مغول به گفتهٔ عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا، هنگامی که «اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گشت» امام جلالالدین علی بن حسن رندی از امام رکنالدین امامزاده ترکه پرسید: «مولانا چه حالت است اینکه من میبینم، بیداری است یا به خواب؟» مولانا امامزاده گفت: «خموش باش! باد بینیازی خداوند است که میوزد. سامان سخن گفتن نیست»
@jooyamaroofi1
Repost from Hossein_jannati
Photo unavailableShow in Telegram
.
لینک نام نویسی:
https://www.h-jannati.ir/?page_id=104
.
@h_jannati
.
Photo unavailableShow in Telegram
ای نامهٔ پرکینهٔ بدگوهر! نه
ای شب! شبِ خون چکانده بر بستر! نه
یک حرف بس است، آری این حرف بس است:
از اولِ عمر تا شبِ آخر نه!
#جویا_معروفی
@jooyamaroofi1
غزلی تازه:
اگر این قبیله حَقند، ز حق فرار کردم
همه عمر گر ستودم، همه را قمار کردم
به جز از سیاهکاری، به جز از تباهکاری
چه برآید از شبِ تار، که انتظار کردم؟!
همه کشتگانِ از قهر - اگر چه بیشمارند - *
همه را یکانیکان در دلِ خود قطار کردم:
چه گروهِ نوجوانی ...، چه امیدِ نیمهجانی
دو هزار بار لعنت به امیدوار کردم!
شب و تیشه و تبر را، تب و تُندر و خطر را
به سپیده دادم و روشنی احتکار کردم!
دو هزار بار نفرین به ستمگران و آخر
همه را حواله با گُردهٔ روزگار کردم!
اگر این قبیله صُبحند، منِ سپیدهباور
شبم و ... خوشا شبی را که من اختیار کردم!
*این دو را پرچم به سوی شهر برد
کشتگانِ قهر را نتوان شمرد
(مولانا جلالالدین)
#جویا_معروفی
@jooyamaroofi1
01:19
Video unavailableShow in Telegram
به نامِ نامیِ وطن:
وطن کجاست؟ همین ریشهٔ گسستهٔ ماست
به باد رفته کدام است؟ خاکِ خستهٔ ماست!
مپرس از این که چه خواهد شد و چه باید کرد
جواب، چشمِ پر از اشک و دستِ بستهٔ ماست
دَوان شدیم و نشد، پُر توان شدیم و نشد
که یأس و باخت سرشته به بذر و هستهٔ ماست
وطن همین دلِ مجروح، این تنِ بیروح
وطن غمیست که در خونِ دار و دستهٔ ماست
وطن فقط نه همین رنجِ پاک و تکّهٔ خاک
که آرزوی نمیرندهٔ خجستهٔ ماست
هزار سالِ جلالی گذشت و مانده هنوز
وطن، وطن که همین باورِ شکستهٔ ماست
#جویا_معروفی
.
@jooyamaroofi1
25.46 MB
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.