صداپیشگان (رادیوآرامش)

🎙تلخ و شیرین رو بشنوید و لذت ببرید @sedapishegan

@sedapishegan تلخ و شیرین مدت زمان : ٢٧ دقیقه ژانر : داستانی - عاشقانه (موزیک محور) نسخه : صوتی صداپیشگان : زهرا ابهریان مریم دانشمند علی نصرتی خلاصه داستان : ...یک زوج رابطه ای دوستانه و عاشقانه به مدت چند سال با هم داشتن و سر موضوعات و مشکلاتی مجبور به قطع رابطه شده ، بعد از این موضوع مرد مجبور میشه از کارش بیاد بیرون و به ناچار برای مدتی مسافر کشی میکنه و برای برخی از مسافرانش همچنین مخاطبان ، داستان و خاطرات تلخ و شیرینش رو تعریف میکنه به این دلیل که .... @sedapishegan

@sedapishegan 🎤فاطمه شریفی

@sedapishegan 🍎آقای سیب رو بشنوید با صدای 🎤فاطمه شریفی @sedapishegan آقای سیب نفهمید چطور عاشق خانم پرتقال شد فقط میدونست دیگه طاقت نداره بالای درخت بایسته و همینطور خانم پرتقال رو نگاه کنه. هرچه خانوم پرتقال از سبزی در میومد و نارنجی تر میشد سیب بی طاقت تر میشد. سیبم دلش می خواست هر چه زودتر به یه سیب قرمز تبدیل بشه تا خانوم پرتقال اونو به غلامی قبول کنه همه سیبا اقای سیب رو مسخره می کردن .آخه هیچ کس ندیده بود یه سیب عاشق یه پرتقال بشه . به قول خانم بلبل " کبوتر با کبوتر باز با باز " خانوم پرتقال مهر سیبو به دلش گرفته بود اما روش نمیشد چیزی بگه. یک روز باغبون اومد تا همه پرتقالا رو بچینه، دل آقای سیب می لرزید .اون فکر کرد الانه که قلبش از کار بیفته .سیبای دیگه قاه قاه می خندیدن. اما قبل از اینکه خانم پرتقالو تو کاغذ بپیچنو بزارن توی جعبه ، آقای سیب اینقدر خودشو تکون داد تا از شاخ افتاد و غل خورد و رفت کنار جعبه و خانم پرتقال رو صدا کرد . خانوم پرتقال گفت: آقای سیب دارن منو می برن آقای سب گفت "من نمی زارم" همون موقع آقای باغبان سیب و دید و گفت " به به چه سیبی" و آب دهانشو قورت داد. یه دفعه یاد زنش گلاب خانوم افتاد که حامله بود اینو می برم برای گلاب تا بخوره و یک پسر لپ قرمزی به دنیا بیاره. سیبو برداشتو انداخت توی ماشین . سیب وقتی خودشو تو ماشین دید تعجب کرد ، تو همین فرصت کوتاه اون یک سیب قرمز وبزرگ شده بود در حالیکه که فکر می کرد تبدیل به یک سیب ترش وسفت میشه مث بغیه سیبای درخت. خانوم پرتقالم اینقدر حرص می خورد و لپای خودشو می کند که دلش خون شد و شد پرتقال خونی ، به طوریکه پوستش نازک شد و پر شد از خال های قرمز. پرتقالای دیگه خودشون کنار کشیدنو گفتن " وای! سرخک گرفتی ! پرتقال که برای یه سیب بی مزه خودشو به این روز نمیندازه خانوم. اما پرتقال عین خیالش نبود. باغبان چشمش به پرتقال افتاد و گفت عجیبه! پرتقال خونی! پرتقال خجالت کشید وفکر کرد حتما باغبون فهمیده که اون عاشق سیب شده. باغبون خندیدو گفت: اینم برای گلاب خانوم و پرتقالو گذاشت کنار آقای سیب که قند توی دلش آب شده بود و گفت وااای چرا قرمز شدی ! پرتقال گفت "زشت شدم" سیب گفت نه عزیزم تو همیشه خوشگلی پرتقالای توجعبه و سیبای توی باغ هنوز داشتند غیبت پرتقال و سیب عاشق و می کردند اما اونا تا شب با هم حرف زدند و رازهای عاشقانه گفتند. بعد از شام وقتی آقای باغبان پرتقال و سیب و توی بشقاب گذاشت و برای گلاب خانوم آورد. گلاب خانوم حیرت زده گفت: اینا چقدر زود رسیدن پرتقال خونی از کجا! سیب از کجا! سیب قرمز... سیب گفت الانه که مارو بخورند. پرتقال گفت "بی خیال " سیب گفت نمی ترسی؟ پرتقال گفت "حالا دیگه نه" پرتقالای توی انباری داشتن می لرزیدن ازین فکر که باید توی دستگاه فشارشون می دادن یا پوستشونو می کندن اما پرتقال خونی داشت برای آقای سیب ترانه می خوند... گلاب خانوم گفت: میخام تخمای این پرتقالو بکارم شاید یه درخت پرتقال در بیاد که همه پرتالاقاش خونی باشه باغبان گفت :سیبش هم مرغوبه تک تک تخماشو توی همین حیاط می کارم پرتقالا و سیبای عاشق و خوردند و تخماشو کاشتند . خانوم گلاب مطمعن بود بچش از همه بچه های ده قشنگتر میشه و درختای خونش بهترین میوه ها رو میده نتیجه ی زندگی چیزایی نیست که جمع می کنیم بلکه قلبهاییست که جذب می کنیم. @sedapishegan

اگر خودتون رو دوست دارید حتما تو روزهای تحویل سال این کلیپ رو ببینید و به محتواش توجه کنید این کلیپ رو برای کسی که دوستش دارید هم بفرستید تا خوشبختی رو بهش هدیه کنید سخنرانی انگیزشی #محمدعرفان_زارعی