مشاوره بهشتی

همیشه فکر می‌کردم یکی منو بسته و یه طلسمی روم هست که این قدر گره به کارم‌ می افته. هیچوقت خوشحال نبودم و همیشه بی حوصله و کسل بودم. یه روز یکی از دوست هام دعوتم کرد یه کافه ، وقتی حال و روزم رو دید گفت:حتما یکی تو رو بسته که اینجوری شدی!!! آدرس کانالی رو بهم داد و بعد از ارتباط با اون خانم مشخص شد یک طلسم روم افتاده بود. واقعا چیزهایی که گفت واقعیت داشت و الان آرومم اینجا مشخص میشه طلسم شدی یا نه 👇🏻 https://t.me/+KLg6T_Sqr9hlMjQ0

🔮#سرکتاب_گشایش_بطلان_طلسم_با_قرآن 📿 سرکتاب ، دیدن احوالات آینده 📿 دعای گشایش رزق روزی و درآمد بالا 📿 گشایش بخت و بطلان انواع طلسم ها 📿 دعای عزیز شدن میان مردم و نفر خاص 📿 بطلان طلسم بیماری جسمی و روحی 📿 برطرف کردن اختلاف زوجین و مشکلات 🔮عضویت در کانال 👇👇 https://t.me/+KLg6T_Sqr9hlMjQ0

توضیحات خانم دکتر عراقی برای دوره عزت نفس 🔰 برای ثبت نام دوره عزت نفس با پشتیبانی مستقیم خانم دکتر عراقی کلیک کنید 🔰 یا از طریق لینک زیر اقدام فرمایید 🔰🔰 https://t.me/khodaye_mehrabanm 📅شروع دوره عزت نفس از ۱۶ تیرماه

💠🌀⭕️ 🔷🔹 🔹🔷 ⭕️🌀💠 《این داستان قسمتی از زندگی و تجربیات کاربران کانال مشاوره ریحانه بهشتی است و کپی آن ممنوع میباشد》 بی پناه نویسنده:مانی اقاجانی 💠🔷قسمت دهم تا آن روز در دادگاه..... وقتی مرضیه عاجزانه از قاضی پرونده  می‌خواست تا راه حلی جلوی پای او بگذارند و تخفیفی به او بدهند ، قاضی خونسرد و بی‌توجه به او ، مشغول رتق و فتق  کارهایش بود و انگار نه انگار که انسانی این گونه التماسش را می‌کند ! می‌گویند قاضی‌ها باید بی‌عاطفه باشند ؛ شاید برای همین ، زن‌ها را از قضاوت منع کرده‌اند ! مرضیه کم کم صدایش را بالا برد ، التماس کرد ، خواهش کرد. اما در نهایت قاضی با فشار دکمه‌ای سرباز پشت در را به حضور خواند. سرباز وارد اتاق شد و پس از ادای احترام متوجه شد که وظیفه‌اش بیرون کردن این زن سمج است ؛  پس او را بیرون کرد. اما مرضیه باز در همان مسیر داد و فریاد می‌کرد و التماس می‌نمود. وقتی از اتاق بیرون آمد متوجه آدم‌های زیادی شد که پشت در، منتظر بودند تا یکی یکی اسمشان را بخوانند و به نوبت به محضر قاضی بروند ؛ مرضیه سرش را پایین انداخت و سعی کرد از نگاه‌های آنها دور باشد ! پس به آهستگی از آنجا دور شد ؛ او چند قدمی پیش رفته بود که  صدای مردی را شنید که می‌گفت : « خانم ببخشید ، ببخشید خانم با شما هستم » مرضیه ایستاد و پشت سرش را نگاه کرد ؛ مردی جوان با کت و شلواری به رنگ روشن و کیف چرم قهوه‌ای دنبال او آمده بود ! :«معذرت می‌خوام من پشت در بودم و صدای شما را شنیدم فکر کنم بتونم کمکتون کنم» : «کمک به من ؟! چرا باید به من کمک کنید؟ اصلاً شما کی هستید؟! » :« من ؟! ببخشید خودم رو اول باید معرفی می‌کردم . این کارت من ، بنده وکیل هستم این شغل منه خانم،  به آدم‌هایی که مثل شما هستند کمک می‌کنم ، انصاری!  انصاری هستم. فکر کنم بتونم کمکتون کنم . مرضیه با همان استیصال و نا امیدی که از پیش قاضی برگشته بود ، نگاهی به او انداخت ، کارت را از دستش گرفت و در کیفش گذاشت. سپس گفت : «خیلی ممنون آقا ، خدا خیرتون بده " و بعد از آنجا دور شد .... دوستان عزیزی که تمایل دارند داستان زیبای بی پناه را بصورت کامل بخوانند میتوانند با ادمین در ارتباط باشند👇🏻 https://t.me/khodaye_mehrabanm 💠⭕️🔷 قسمت قبلی《《 💠⭕️🔷 @Moshavere_Channel 🔷⭕️💠

سلام خانم عراقی من 25سالمه و از همسرم جدا شدم با آقایی 36ساله دوساله رابطه دارم و الان حدودا یک سال هست که ازدواج موقت کردیم و باهم یکجا زندگی می‌کنیم. اول آشنایی ایشون متاهل بودن و یک پسر 4ساله داشتن میدونم کارم درست نبود اما برام فقط جنبه سرگرمی داشت تا اینکه کم کم جدی شد و ایشون ب من خیلی محبت کردن و من هم کم کم بش علاقه مند شدم از اول آشنایی میگفتن از ازدواجش راضی نیست و از روی ترحم ازدواج کردن دلیلشم این بود که همسرشون پدر مادر ندارن و فوت شدن و الان هم اصلا تفاهم ندارن شش ماه بعد از دوستیمون ب طور ناگهانی گفتن میخوان از همسرشون جدا بشن و نمیتونن به این زندگی ادامه بدن جدایی از طرف ایشون بود وگفتن این قضیه هیچ ربطی به من نداره جدا شدن اما طلاق نگرفتن و الان جدا زندگی میکنن و پسرشون دست همسرشونه هراز گاهی میارتش و خوشبختانه با من رابطه‌ پسرش خیلی خوبه و همو دوس داریم اما با مادرش زندگی میکنه موقع جدایی همسرشون با ماشینی که ب اسمش بود و یه سری چیزای دیگ رو از همسرم گرفتن و تقریبا ایشون رو صفر کردن اما باز کم کم داریم می‌سازیم و ایشون هم خیلی تلاش میکنه که کم و کسری تو زندگیمون نباشه حالا مشکل من بلاتکلیفیه خانم عراقی چون اون خانم طلاق نمیگیرن و پافشاری میکنن که بقیه مهریه رو بگیرن با اینکه میدونن دیگ چیزی نداره که بده اما نمیرن اقدامی بکنن همسرمم میگه من اگر برم جلو میگه بقیه مهریمو بده تا برم با وکیل هم مشورت کردیم گفت باید اون اقدام کنه اما این وسط آینده منه که نا معلومه نمیخوام فقط زن صیغه ای باشم نمیدونم چکار کنم تا سر صحبتو باز میکنم یه جوری از موضوع فرار میکنه فقط میگه صبر کن اگر تا چند سال دیگه این خانم نخواستن اقدامی بکنن چی از طرفی هم سن شوهرم داره میره بالا بخاطر تفاوت سنی زیادی که داریم خانوادم هم در جریان هستن و میدونن اما اوناهم جوابی ندارن که بدن حالا ب نظر شما من باید چکار کنم تو این بلاتکلیفی بمونم یا برم دنبال زندگیم؟ اینم بگم خیلی به هم وابسته هستیم طوری که یه روز تحمل دوری از هم سخته برامون ببخشید طولانی شد

سوال👇🏻

✅ هر آهنگی رو بخوای، همون لحظه پیداش می‌کنی با ویس، یه تیکه شعر یا هر چیزی که ازش توی ذهنت هست:👇👇 t.me/ahangifybot?start=ref_nas16tir03

💠🌀⭕️✨🔷🔹 🌀 ⭕️ @Moshavere_Channel ✨ 🔷 🔹 اشکالی ندارد! بگذار تمام دنیا پشتت را خالی کنند بگذار هیچ کس هوایت را نداشته باشد بگذار بی پناه و بی پشتوانه رهایت کنند شانه هایت را بالا بینداز باخودت تکرارکن؛ فدای سرم... فدای سرم اگر برایشان خوب خواستم و خوبِ مرا نمی خواستند.. فدای سرم که دنیایشان با دنیای من فرق داشت.. نفسی عمیق بکش به اهدافت خیره شو.. خودت را گول نزن! تو تا همین جایش هم کسی را نداشتی اما توانستی.. ادامه اش برای تو؛ هیچ کاری ندارد.. دیگران را بیخیال... باز هم روی پاهای خودت بایست.. هرگاه باور کنی "هیچ شانه ای امن تر از شانه های خودت نیست" ؛ به قله خواهی رسید همه چیز به خودت بستگی دارد خودت را باور کن! 🔹 🔷 ✨ ⭕️ @Moshavere_Channel 🌀 💠🌀⭕️✨🔷🔹

🔴آغاز اعلام نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری در هر استان/ نتایج عجیب و دور از انتظار 🔹برای مشاهده جزئیات نتایج انتخابات وارد لینک زیر شوید 👇👇👇 https://t.me/addlist/-hctIh9l7vdmNzQ0 https://t.me/addlist/-hctIh9l7vdmNzQ0