cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

غزل خوان

💎 بی مُزد بود و منّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
2 439
مشترکین
-124 ساعت
-57 روز
+1630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

02:08
Video unavailableShow in Telegram
‌ با صدای شاعر .... @GhaZalkhaniI
نمایش همه...
51.03 MB
3👏 1
‌ فراوان گفته‌اند ای مرد! آنَت کُشت... اینَت کُشت... سخن بی‌پرده می‌گویم: امیرالمومنینَت کُشت! ‌ تو آن‌شمعی که در تاریکجایِ هستیِ انسان، به‌نامِ فتنه در اسلام، بادِ آستینَت کُشت! ‌ نه در میدانِ تیغ و تیر و آهن، راویان گیج‌اند... که در آن حُجره‌های مرتجع، تفسیرِ دینَت کُشت! ‌ الا ای "بیش‌از این‌ها" شرم می‌آید مرا کان‌شب، به بویِ گندمِ رِی، کمترینی از کمینَت کَشت! ‌ از آن ساعت به خیلِ مومنانِ قوم شک‌دارم، که در آن ظُهر، هرکس کُشت درحالِ یقینَت کُشت! ‌ به قولِ روضه‌خوانان اعتباری ‌نیست، چون اینان، یکی در گوشه‌ی گودال، وآن‌یک پُشتِ زینَت کُشت! ‌ تورا ای تخمه‌ی پاکِ شرافت! دوست می‌دارم... سخن سربسته می‌گویم که؛ اینَت کُشت! اینَت کُشت! ‌ #حسین_جنتی #تازه # صلی‌الله_علیک @GhaZalkhaniI
نمایش همه...
👏 2 1
‌ در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست چون اباالفضل به ابروی خودش چین انداخت خویش را از دل گهواره به پایین انداخت خویش را از دل گهواره میاندازد ماه تا نماند به زمین حرف اباعبدالله آیه آیه رجز گریه تلاوت می‌کرد با همان گریه خود غسل شهادت می‌کرد گاه در معرکه آن کار دگر باید کرد گریه برنده‌تر از تیغ عمل خواهد کرد عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند داستان را همه اهل حرم می‌دانند بعد عباس دگر آب سراب است سراب... غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب… مرغِ در بین قفس این در و آن در می‌زد هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می‌زد آه بانو چه کسی حال تو را می‌فهمد؟ اصغر از فرط عطش سوخت، خدا می‌فهمد می‌رسد ناله آن مادر عاشورایی زیر لب زمزمه دارد: پسرم لالایی کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی کودک من به سلامت سفرت، آهسته می‌روی زیر عبای پدرت آهسته پسرم می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام بیشتر دل نگران پسر فاطمه‌ام پسرم شادی این قوم فراهم نشود تاری از موی حسین بن علی کم نشود تیر حس کردی اگر سوی پدر می‌آید کار از دست تو از حلق تو بر می‌آید خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن قد بکش حنجره‌ات را سپر بابا کن آه بانو چه کسی حال تو را می‌فهمد؟ اصغر از فرط عطش سوخت،خدا می‌فهمد داغ در چهره تو چند برابر گشته طفل سیراب شده خنده‌کنان برگشته #سیدحمیدرضا_برقعی @GhaZalkhaniI
نمایش همه...
2💔 2
چون آب شور تشنگی افزاست زخم‌ آن تیغ ترا مگر به نمک آب داده‌اند ؟! #صائب_تبریزی @GhaZalkhaniI
نمایش همه...
👏 3👍 1
#راغب_علامه
نمایش همه...
Ragheb Alama - Shu Aamel Fiyyi.mp39.45 MB
امشب دوباره حال و هوای دلم بم است می‌لرزد و به  قصد خرابی مصمّم است این بغض‌های کهنه گلوگیر می‌شوند سرسبزیِ نگاه من از فیضِ شبنم است اینجا ردیفِ واژه به جایی نمی‌رسد   ابیات را صیانتِ گریه متمّم است لب‌های من به خنده مگر باز می شود ! وقتی که بی تو هردم و هرآن محرّم است حق داشتی که عشق مرا پس بیاوری ناچیز تحفه‌ای‌ست برای دلت کم است جای شتاب نیست گلو تازه کن رفیق ! بنشین ، درون سینه‌ی عاشق غزل دم است مغرورِ آفرینشِ آن شعرها  نباش عیسی برای معجزه مدیون مریم است حوّا نبوده‌ام که ببخشی بهشت را اما تو آنچه می‌شکنی قلب آدم است #پروین_نوروزی ✍
نمایش همه...
👏 5 2👌 1💔 1
‌‌ نه گلی برایت آوردم، نه آغوشِ گرمی تنها دوستت داشتم پریشان و آشفته تنها دوستت داشتم و راضی بودم به رضای همین کلمات که در هیئتِ شعری تازه کنارت باشند مهربان نیستم، نبوده‌ام هرگز! آدمی دوردست و ناچارم که دستش به جایی نمی‌رسد و تسلّی می‌دهد خودش را به این‌که دستی که می‌نویسد از دستی که نوازش می‌کند سخاوتِ بیشتری دارد! #لیلا_کردبچه @GhaZalkhaniI
نمایش همه...
4👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
‌ حاضرم در عوض دست کشیدن زبهشت بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم ... #سجاد_سامانی
نمایش همه...
5
‌ ‌ أتَعلمُ مَا هُوَ "الحَنين"؟ الحَنينُ هُوَ حينَ لَا يَستطيعُ الجَسدُ أن يَذهبَ حَيثُ تَذهبُ الرُّوح... می‌دانی "دلتنگی" چیست؟ دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آنجایی برود که جانت به آنجا می‌رود... #محمود_درویش @GhaZalkhaniI
نمایش همه...
3👏 1
‌‌ ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید ! می‌توان از تو فقط دور شد و آه کشید پرچم صلح برافراشته‌ام بر سر خویش نه یکی بلکه به اندازه‌ی موهای سفید سال‌ها مثل درختی که دم نجاری‌ست وقت ِ روشن شدن ارّه وجودم لرزید ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من به تقاضای خود اصرار نباید ورزید شب کوتاه وصالت به «گمان» شد سپری دست در زلف تو نابرده دو تا صبح دمید من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی زنده برگشتم و انگیزه‌ی پرواز پرید تلخی وصل ندارد کم از اندوه فراق شادی بلبل از آن‌ست که بو کرد و نچید مقصد آن‌گونه که گفتند به ما ، روشن نیست دوستان نیمه‌ی راهید اگر ، برگردید ...   #کاظم_بهمنی @GhaZalkhaniI
نمایش همه...
👏 3👍 2🔥 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.