.
همانگونه که در آغاز سخن گفته آمد، تن در اندیشههای ایرانی از پدیدههای شگفت و سپند و پیوستهی اَشه، زیبایی اهورامزدا است. خردورزِ توس به مناسبتهایی تا پایان این نامهی سپند از فروزههای پسندیدهی «تن» که شگفتِ آفرینش و سنجهی شناخت است، سخن میگوید. و جایگاه بلندِ آدمی را که نمایانی اَشهی اهورایی (اَشهی متجسد، هنر) است، را فرایاد او میآورد:
سرشتِ تن از چار گوهر بود
که با مرد هر چار درخور بُود
یکی پُر هنر مرد پُر شرم و داد
دگر کو بُود یکدل و یک نهاد
چون این چهار گوهر ایزدی در کسی گرد آید، و در نهادِ او ورزیدگی یابد، دیگر «هوا» این نیروی اهریمنی را توان و تاوِی نمیماند، چنین باشندهی یکدلی که روانش خرد و دستورش شرم است، سزاوار رهبری و یاوری مردم میگردد. چراکه در پیشگاهِ خردمند، گرفتارِ هوا و در بندِ دیوِ آز، از جایگاهِ مردمی فرو افتادهاست:
وگر چیره گردد هوا بر خرد
خردمندت از مردمان نشمرد
چون مهین آفریدهی پرودگار درون و بیرونش به این فروزههای خدایی آراسته شد، و به سخنی پیرو داد و سامان ایزدی گردید. چنین کسی جانشین و نمایندهی او بر روی زمین گردد، و به سخنی همهی کارها و کردار او خدایی شود: «هرکاری که مردِ پارسا در گیتی کند، چناناستکه اهورامزدا کرده باشد» چون این خواست و اردادهی خداوندی هستش یابد، شهریور (بهشت، شهریاری آرمانی) که نمودِ فرمانروایی حکیمان است، در روی زمین آشکارا گردد: «مزدا اهورا بهما خرداد (رسایی= کمال) و امرداد (جاودانگی) و شهریور (بهشت، بزرگی، فر، هنر) و سپندارمذ (پارسایی) خواهد بخشید. اگر در برابر سپنتَ مینو (مینوی خرد) و اردیبهشت(بهترین سامان هستی) نیک اندیشه، نیک گفتار و نیک کردار باشیم. «شاهنامه با آغازی چنین شورانگیز از ارج و چیستی انسان سخن میگزارد. و در سراسر نامهی مینوی ایران در هر زمانی از چیستی و چونی و نقش آدمی در چرخهی هستی، سخن میگوید. چراکه در اندیشههای خدا شناسی و پسینتر انسان شناختی ایرانی، خداوند برای کنش بخشیدن، و به پویندگی و کارکرد در آوردنِ توان نهفتهاش که پدیدار و بالنده گردد، دست به آفرینش زده آست. حکیم روشنروان توس با زبردستی در یک بیت ژرف و پیچیده با بهره گرفتن از واژهی کلیدیِ «پدید» توانایی و کوشش خداوند را که همانا کامه و خواستِ او پدیداری چیستی و آماج آفرینشِ آدمی است را به نیکویی و رسایی باز نمودهاست:
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا «توانایی» آرد «پدید»
به پشتوانهی این گواهانِ روشن، شاهنامه بهدرستی نامهی ارج انسان است. که با تلاش و جانفشانیهای مردی بزرگ و دانشی از گروهِ فرزانگانِ اشراقی، به رسایی هرچه تمامتر به بازگفتِ جایگاه آدمی در چرخهی هستی پرداختهاست. باشندهای که با دستیاری گزینش آگاهانه و خرد روشن، همهی گفتار و کردار و اندیشهاش برای آشکارگی خواست و اراده، و برپایی داد و سامان خداوندی در جهان گیتیانه بهکار گرفته شدهاند:
که ای شاه پیروز یزدان شناس
ستایش مر او را و زویت سپاس
تو را باد پیروزی از آسمان
مبادا بهجز داد و نیکی، گمان
چون باشندهای به شوندِ این خویشکاری (فرهمندی) سترگ، برگزیدهی اهورای بزرگ گردد، بهشتِ شهریوری در نهادش برومند میشود، و فروزههای بزرگی، فر و هنر در او آشکار میگردد:
چو شهریورت باد پیروزگر
بهنام بزرگی و فرّ و هنر
9 از 10