cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

کافه خاکستری

کدثبت شامد http://shamad.saramad.ir/_layouts/ShamadDetail.aspx?shamadcode=1-1-3004-61-2-2 آدرس اینستاگرام کافه خاکستری https://www.instagram.com/graycafe_page تماس با ما @graycafeadm1

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
4 588
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

‌ ✍ آن چه هستی ، شو. 📓 انسان طاغی، آلبر کامو کامو در کتاب "انسان طاغی"، به صورت کاملا اساسی به مارکسیسم و انقلاب حمله می کند. برای اولین بار در تاریخ روشنفکری چپ پاریس، یکی از اعضای خانواده ی آن، بدون این که موضع خود را تغییر دهد و به اردوگاه راست ها برود، بنیادهایش را زیر سوال می برد. کامو خود می داند چه کرده است و بلافاصله پس از انتشار اثرش به "ژان کلود بریسویل" می گوید: "یک بار دیگر با من دست بدهید. چند روز دیگر افراد زیادی وجود ندارند که با من دست بدهند." ☕️ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
‌ ✍ فهمیدن فعالیتی پایان ناپذیر است که طی آن، در عین تنوع و تغییر مدام، با واقعیت کنار می آییم و آشتی می کنیم... فهمیدن، روندی پایان ناپذیر است و بنابراین، نمی تواند هیچ نتیجه نهایی تولید کند. فهمیدن، زنده بودن به شکلی ویژه آدمی است... به همان میزان که ظهور حکومت های توتالیتر، رویداد کانونی جهان ماست، فهمیدن توتالیتاریسم به محکوم کردن چیزی نمی انجامد؛ بلکه فهمیدن توتالیتاریسم به معنای آشتی دادن خودمان با جهانی است که چنین اموری در آن اساسا امکان وقوع دارند. 📓 فهمیدن و سیاست، هانا آرنت 🖊 بریده شده از مقدمه ی کتاب "انسان ها در عصر ظلمت"، نوشته ی "هانا آرنت"، ترجمه ی "مهدی خلجی" ☕️ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
‌✍ شعر اگر تند بادی باشد، هر تصویر آن بایستی توفانی در دل برپا دارد... 🖊 لویی آراگون، از مطلب "...و آنگاه که روشنایی عشق می آید"، صفحه ی ۳۰ نشریه آزما شماره هفدهم تیر ۱۳۸۱ ☕️ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
✍ عشق گروگان می گیرد. وارد وجودتان می شود. شما را می بلعد و رهایتان می کند تا در تاریکی مویه کنید. ✏اسلاوی ژیژک ☕ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
✍ بنفشه ها در کوه ها تخته سنگ ها را شکسته اند. 🖊 تنسی ویلیامز ☕️ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
‌ ‌✍ اولین چیزی که یادم آمد چیزی بود که شاید ده سال پیش پیش آمده بود. صبح زودی بود که من با پدرم داشتیم می رفتیم لب آب. هفته ای چند بار، صبح زود، به هوای حمام، از خانه می آمدیم بیرون و به جای حمام، می رفتیم لب آب. پدرم دوست داشت صبح زود، آفتاب نزده، توی رودخانه آبتنی کند. این کار او را سر حال می آورد. همیشه، وقتی که می رفتیم لب آب، این شعر را که نمی دانم خودش ساخته بود یا کس دیگری، با صدای بلند می خواند: می خوام برم تریاکو ترکش کنم، صبحها برم رودخونه ورزش کنم... 🖊 صفحه ی 12 کتاب "گاوخونی"، نوشته ی "جعفر مدرس صادقی"، نشر مرکز، چاپ سوم 1376 ☕️ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
هوای غزل دانلود رایگان از بیپ تونز در لینک: https://beeptunes.com/track/566077652/%D9%87%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%D8%B2%D9%84 خواننده: محمد حسنی سعدی آهنگساز : حجت الله حسینی شعر و ترانه: قیصر امین پور، امیرعلی غفاری با آرزوی سلامتی برای خسرو آواز ایران #محمد_حسنی_سعدی #حجت_الله_حسینی #قیصر_امین_پور #شجریان
نمایش همه...
11.32 MB
✍ "فکرها معاف از گمرک اند؟ " تا زمانی که از مرزها عبور نکنند. 🖊 استانیسلاو یرژی لتس ☕️ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
‌ ✍ مثل این که زندگی من و قصه ام با هم پیش می روند. هر وقت من ناراحتم، قصه ام ناراحت می شود. من تو هچل بیفتم، قصه ام تو هچل می افتد. حالا توی قصه ام یک گرگ گنده در چند قدمی یک مرد مظلوم بیخبر از همه جاست. گرگ به سرعت دارد نزدیک می شود. و هر آن ممکن است شکم طرف را پاره کند... 🖊 صفحه ۵۸ کتاب "آواز کشتگان"، نوشته ی "رضا براهنی"، نشر نو، تهران، ۱۳۶۲ ☕️ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
‌✍ پدر بیس بال بیست سال پیش را در هاروارد به یاد آورد، که بازیکن ها همدیگر را آقا صدا می کردند و با حرارت ولی با ادب ورزشکاران بازی می کردند و اونیفورم معقول می پوشیدند و تماشاچیان شان دانشجویان بودند که شمارشان به ندرت از صد نفر بیشتر می شد. حسرت آن دوره تکان اش داد. همیشه خودش را جای آدم های پیش رو خیال می کرد. اعتقاد داشت که جمهوری آمریکا رو به کمال است. مثلا فکر می کرد که سیاه پوستان اگر درست راهنمایی شوند دلیلی ندارد که نتوانند بار دیگر دست آوردهای بشری را بر دوش بگیرند.به اشرافیت اعتقاد نداشت، مگر اشرافیت تلاش و بینش فردی. احساس می کرد که ورشکست شدن پدرش این امتیاز را به او داده است که پیش داوری های طبقه اش را چشم بسته نپذیرند. اما هوای این میدان بازی مثل هوای پستوی می خانه بود. دود سیگار ورزشگاه را برداشته بود. تو نور کج تاب آفتاب بعد از ظهر توده ی ی عظیمی از هوای بسته مانند یک کهکشان بدبو روی پدر فشار می آورد و یک دسته کور ده هزار حلقومی توی گوش اش آفرین و دشنام فریاد می کشید 🖊 صفحه ی 204 کتاب "رگتایم" نوشته ی "ای.ال. دکتروف" و ترجمه ی "نجف دریابندری" انتشارات خوارزمی ☕️ کانال کافه خاکستری @graycafe
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.