cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

یار دبستانی من

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
367
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

ندیدم سری به سرداری، مگر بسیارْ سرها زیر پای او. خودستایان تکیه بر اریکه‌ها زدند. کتاب خدا را چنان می‌خوانند که سود ایشان است. آنان‌که طیلسان زهد پوشیده‌اند، تک‌پیرهنان را پیرهن بر تن می‌درند. آنان‌که دستار بر سر نهاده‌اند، سر از گردن خداترسان می‌اندازند و آنان که آب بر مردمان می‌بندند، مردمان را آب از لبه‌ی تیغ می‌دهند! #این_نیست_آنچه_ما_میگفتیم اینان سپاه آز می‌آرایند و دیوار غرور می‌فرازند و کوشک‌های خودپرستی می‌سازند و انبانشان را از انباشتن، پایانی نیست... هیچ اثری به قدرِ #روز_واقعه حق مطلب را درباره هدف حسین ادا نکرده‌است. زیبایی این داستان در تردید عبدالله ( #علیرضا_شجاع_نوری ) است. او تردید می‌کند آن حسینِ مصلح که بخاطرش مسلمان شده، حقیقت دارد یا این حسین که می‌گویند طمع حکومت دارد. او جزو معدود افراد جامعه‌ی خود است که ندای آرمانی حسین را شنید و تن به یافتن حقیقت، رنجه داشت. در سفرش و روایت بادیه‌نشینان هر منزل، حسین را چنان می‌شناسد که پیش‌تر نمی‌شناخته و شوقش به دیدار او و مرگ در راه آرمانش بیشتر می‌شود. ایمان عبدالله، محکم‌ترین ایمان است، چرا که برایش امری بدیهی نبود، او از تردید به یقین رسید و چه اندک هستند آنها که جرأت این آزمون کنند. حسینِ این فیلم، همان حسینی است که باید شناخت. ایستاده بر سر آرمانش. کسی که معنای آزادی و آزادگی را به کمال، درک کرده و چنان آزادی و ایستادن در برابر حاکم فاسد را می‌ستاید که مرگ، برایش مفهومی ناچیز شده. روز واقعه، مجموعه‌ای از بهترین‌ها و تکرارنشدنی‌هاست. فیلمنامه‌ی فخیم و بدیعش را #بهرام_بیضایی نوشته که همچون #علی_حاتمی فخر ترکیبِ دلاویزِ ادبیات در #سینما است. گروهی بی‌نظیر از بازیگران مطرح ایران و البته یک #دوبله بسیار ارزشمند. #مدیر_دوبلاژ این اثر فاخر، یکی از عزیزترین انسان‌هایی است که شناخته‌ام، استاد #ژرژ_پطروسی، و تیمی از استادان هنر #دوبلاژ همراهی‌ش کردند تا یکی از بیادماندنی‌ترین آثارشان را رقم بزنند. جا دارد یادی شود از عزیزانی که اکنون از داشتنشان محرومیم، خصوصاً استاد #احمد_رسولزاده و استاد #حسین_معمارزاده از شادروان رسولزاده، آثار فاخر بسیار به یادگار مانده، اما برای شخص من، این گفتار، یکی از سه اثر بزرگ اوست که برای همیشه در قلب و ذهنم ثبت شده. خدایت بیامرزد آقا، «چه کرده‌ای استاد!»🌱🙏 https://www.instagram.com/p/CEe-I3NJs2w/?igshid=15r9hn31pru5j
نمایش همه...
یاردبستانی من (گنجینه خاطرات)

ندیدم سری به سرداری، مگر بسیارْ سرها زیر پای او. خودستایان تکیه بر اریکه‌ها زدند. کتاب خدا را چنان می‌خوانند که سود ایشان است. آنان‌که طیلسان زهد پوشیده‌اند، تک‌پیرهنان را پیرهن بر تن می‌درند. آنان‌که دستار بر سر نهاده‌اند، سر از گردن خداترسان می‌اندازند و آنان که آب بر مردمان می‌بندند، مردمان را آب از لبه‌ی تیغ می‌دهند! #این_نیست_آنچه_ما_میگفتیم اینان سپاه آز می‌آرایند و دیوار غرور می‌فرازند و کوشک‌های خودپرستی می‌سازند و انبانشان را از انباشتن، پایانی نیست... هیچ اثری به قدرِ #روز_واقعه حق مطلب را درباره هدف حسین ادا نکرده‌است. زیبایی این داستان در تردید عبدالله ( #علیرضا_شجاع_نوری ) است. او تردید می‌کند آن حسینِ مصلح که بخاطرش مسلمان شده، حقیقت دارد یا این حسین که می‌گویند طمع حکومت دارد. او جزو معدود افراد جامعه‌ی خود است که ندای آرمانی حسین را شنید و تن به یافتن حقیقت، رنجه داشت. در سفرش و روایت بادیه‌نشینان هر منزل، حسین را چنان می‌شناسد که پیش‌تر نمی‌شناخته و شوقش به دیدار او و مرگ در راه آرمانش بیشتر می‌شود. ایمان عبدالله، محکم‌ترین ایمان است، چرا که برایش امری بدیهی نبود، او از تردید به یقین رسید و چه…

انکار از ندیدن است و ندیدن از آلودگی..!
نمایش همه...
برای تختی🌱💚🙏 پوریای ولی را همه مردم شهر میشناختند. زن و مرد و کوچک و بزرگ . هر پهلوانی از دور و نزدیک ، غریبه یا آشنا ، پیر یا جوان با پوریای ولی کشتی میگرفت، پشتش به خاک میرسید و شکست می خورد.  ولی در آن روز پهلوانی از سرزمین هندوستان به شهر خوارزم آمده بود که همه نگران کشتی گرفتن او با پهلوان پوریای ولی بودند.  پوریای ولی به هیچ کس  نگفته بود که از کشتی گرفتن با پهلوان هندی نگران است. ولی در نگاه و رفتار او چیزی بود که این نگرانی را نشان می داد. ماجرا از آن روزی شروع شد که پهلوان پوریای ولی به مسجد رفته بود تا نماز بخواند. از پشت پرده ای که زنها در آنجا نماز و دعا میخواندند ، صدای دعا خواندن پیرزنی که مادر پهلوان هندی بود به گوش پوریای ولی رسید. پیرزن دعا میکرد:  خدایا! پسر مرا بر پهلوان پوریای ولی پیروز کن! دل پهلوان بزرگ ایران زمین با شنیدن دعای این پیرزن لرزید و حالش از این رو به آن رو شد. پوریای ولی نماز خواند و از مسجد بیرون رفت ، اما دیگر آن پهلوان همیشگی نبود . او بین دوراهی مانده بود ، از یک طرف دلش میخواست پهوان هندی را شکست بدهد و دل مردم شهر را شاد کند و از طرف دیگر دلش برای آن پیرزن آرزومند میسوخت. روز مسابقه از راه رسید. همه اهلی در میدان بزرگ شهر جمع شدند ، همه جا را با گلاب خوشبو کردند و در میان سلام و صلوات مردم شهر دو پهلوان کشتی را آغاز کردند. پهلوان هندی به سوی پوریای ولی یورش برد، ولی پهلوان خوارزم  او را به کناری زد. مردم شهر فریاد خوشحالی کشیدند ولی ناگهان نگاه پهلوان ایران زمین به چشمان آرزومند پیرزن افتاد، پوریای ولی چشمانش را بست تا پیرزن را نبیند و فقط صدای خوشحالی مردم شهر را بشنود. در این لحظه دیگر خودش بود یعنی همان پهلوانی که همه او را به قدرت و زور و بازو میشناختند. پوریای ولی دست در کمر پهلوان هندی حلقه کرد و او را از زمین کند. فریاد شادی اهالی شهر از آسمان بلند شد: پهلوان کار را تمام کن! پهلوان او را خاک کن!  در این حال یکدفعه همه چیز عوض شد. پوریای ولی پهلوان هندی را رها کرد و خودش نقش بر زمین شد. همه فهمیدند این پهلوان هندی نبود که پوریای ولی را شکست داده بود، این فروتنی و ایمان و محبت پوریای ولی بود که برای شادمانی آن پیرزن و دعاهای او خودش را خاک کرده بود. میگویند پوریای ولی در لحظه ی آخر این شعر را با خودش زمزمه میکرد: پوریای ولی گفت: صیدم به کمند است از همت داوود نبی بخت بلند است افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است https://www.instagram.com/p/CB-bLSspVHz/?igshid=npq9munrl5fo
نمایش همه...

از تیمسار ضرغام یکی از امرای رضاشاه نقل شده ؛ یکبار رضا شاه برای بازدید از پادگان در یکی از مناسبتها آمده بود... همینطور که از جلو افسران رد میشد، جلوی سرهنگی مکث کرد و در گوش او چیزی گفت... سرهنگ بلافاصله خبردار ایستاد و با صدای بلند گفت : بنده قربان..!!😐 وقتی مراسم تمام شد، ضرغام سرهنگ را صدا میکنه و میگه شاه در گوش تو چه گفت..؟ که فریاد زدی بنده قربان!! سرهنگ نمیگه ولی بالاخره به اصرار و دستور ضرغام تعریف میکنه که؛ من و فلانی و اعلیحضرت در جوانی با هم دوست و رفیق بودیم . در جوانی ، یه شب من و فلانکس و اعلیحضرت در بریگاد قزاق نگهبان بودیم و دور آتش نشسته بودیم.. نقل از این شد که هرکس آرزویش را بگه، فلانکس گفت من میخوام یه گله ۱۰۰۰تایی گوسفند داشته باشم.. من گفتم میخوام تمام داهاتمون رو بخرم.. نوبت به اعلیحضرت که رسید، گفت: من میخوام شاه بشم...!!🤔 ما بش خندیدیم و من بش گفتم ..: آخه قرمساق... تورا چه به شاه شدن..؟  امروز صبح اعلیحضرت با دیدن من، در گوشم گفت: قرمساق کیه..؟😉 منم گفتم:... بنده قربان..!!   ​ یادمان باشد به آرزوی هیچکس نخندیم
نمایش همه...
یادتونه؟🥰✌ ⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚 #سریال_قدیمی #کارتون_قدیمی🏡 #جملات_ناب #خاطرات_قدیم #کارتون_قدیمی #یادگاری #یاردبستانی #نوستالژی #کودکی #خاطرات_قدیم #قدیمیها #خانه_قدیمی #خاطره_بازی #خاطره_انگیز #کرونا#درخانه_میمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم #خاطرات_گمشده#پرسپولیس#استقلال#دهه_هفتاد#عصرجدید #پرشین_گات_تلنت #مادر #کتاب_قدیمی#پایتخت۶ #خاطرات_قدیمی#سلبریتی#دهه_شصت#دهه_پنجاه https://www.instagram.com/p/CASjJ7SJ3kO/?igshid=1928d7rb4vfsp
نمایش همه...
یاردبستانی من (گنجینه خاطرات)

یادتونه؟🥰✌ ⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚 #سریال_قدیمی #کارتون_قدیمی🏡 #جملات_ناب #خاطرات_قدیم #کارتون_قدیمی #یادگاری #یاردبستانی #نوستالژی #کودکی #خاطرات_قدیم #قدیمیها #خانه_قدیمی #خاطره_بازی #خاطره_انگیز #کرونا#درخانه_میمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم #خاطرات_گمشده#پرسپولیس#استقلال#دهه_هفتاد#عصرجدید #پرشین_گات_تلنت #مادر #کتاب_قدیمی#پایتخت۶ #خاطرات_قدیمی#سلبریتی#دهه_شصت#دهه_پنجاه

یادتونه؟🥰✋ ⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚 #سریال_قدیمی #کارتون_قدیمی🏡 #جملات_ناب #خاطرات_قدیم #کارتون_قدیمی #یادگاری #یاردبستانی #نوستالژی #کودکی #خاطرات_قدیم #قدیمیها #خانه_قدیمی #خاطره_بازی #خاطره_انگیز #کرونا#درخانه_میمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم #خاطرات_گمشده#پرسپولیس#استقلال#دهه_هفتاد#عصرجدید #پرشین_گات_تلنت #مادر #کتاب_قدیمی#پایتخت۶ #خاطرات_قدیمی#سلبریتی#دهه_شصت#دهه_پنجاه https://www.instagram.com/p/CAAU5mopk1X/?igshid=12c5ygiwo3njn
نمایش همه...
یاردبستانی من (گنجینه خاطرات)

یادتونه؟🥰✋ ⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚⚜💚 #سریال_قدیمی #کارتون_قدیمی🏡 #جملات_ناب #خاطرات_قدیم #کارتون_قدیمی #یادگاری #یاردبستانی #نوستالژی #کودکی #خاطرات_قدیم #قدیمیها #خانه_قدیمی #خاطره_بازی #خاطره_انگیز #کرونا#درخانه_میمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم #خاطرات_گمشده#پرسپولیس#استقلال#دهه_هفتاد#عصرجدید #پرشین_گات_تلنت #مادر #کتاب_قدیمی#پایتخت۶ #خاطرات_قدیمی#سلبریتی#دهه_شصت#دهه_پنجاه

خشگلا تگ بشن لطفا مرسی😁✌#خشگلا #جیگرا #نانازا #عسلا #خاطرات_قدیم #یادگاری #یاردبستانی #نوستالژی #کودکی #زندگی #قدیم #خانه #خاطره_بازی #خاطره_انگیز #کرونا#درخانه_میمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم #خاطرات_گمشده#پرسپولیس#استقلال#چالش#عصرجدید #پرشین_گات_تلنت #مادر #جملات_ناب#پایتخت۶ #خاطرات_قدیمی#سلبریتی#مدرسه#رقص💗💗💗💗💗 https://www.instagram.com/p/B_IV5owp_ZQ/?igshid=v1mxtfecap80
نمایش همه...
یاردبستانی من (گنجینه خاطرات)

خشگلا تگ بشن لطفا مرسی😁✌#خشگلا #جیگرا #نانازا #عسلا #خاطرات_قدیم #یادگاری #یاردبستانی #نوستالژی #کودکی #زندگی #قدیم #خانه #خاطره_بازی #خاطره_انگیز #کرونا#درخانه_میمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم #خاطرات_گمشده#پرسپولیس#استقلال#چالش#عصرجدید #پرشین_گات_تلنت #مادر #جملات_ناب#پایتخت۶ #خاطرات_قدیمی#سلبریتی#مدرسه#رقص💗💗💗💗💗

"میکیس تئودوراکیس" آهنگساز برجسته ای که این قطعه را نواخته هفت ماه قبل از کودتای نظامی دیکتاتور معروفِ کشور "شیلی"، " اگوستو پینوشه"؛ با دختری به نام "پائولا " آشنا می شود که این آشنایی به عشقی عمیق می انجامد. خودِ "میکیس" در خاطراتی که بعدها برای دوستانش تعریف میکند میگوید : درست یک هفته قبل از کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ میخواستم از پائولا تقاضای ازدواج کنم ولی هربار موضوعی پیش می آمد که این مسئله را به تعویق می انداخت ؛ تا روز ۱۱سپتامبر که دفتر خاطراتِ این عشق برای همیشه بسته شد؛ زیرا پائولا به همراه "ویکتور خارا" و چندصد نفر دیگر از انقلابیون توسط مزدوران پینوشه دستگیر و به ورزشگاه سانتیاگو منتقل شده و همگی اعدام میشوند. او در ادامه ی خاطراتش تعریف میکند: از فردای آن روز به چنان درجه ای از افسردگی رسیدم که دیگر دنیا برایم بی‌ارزش شده بود و برای خود آرزوی مرگ میکردم روزی ، یکی از دوستانم که ماجرای عشقِ من را میدانست پیشنهاد داد که برای گرامیداشتِ پائولا آهنگی بسازم؛ آن موقع بود که من با تمام احساسم ملودیِ این آهنگ را نوشتم
نمایش همه...