يك حامد عسكری معمولی
16 754
مشترکین
-1524 ساعت
+1157 روز
+94130 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from چندرسانهای ـ پاد
09:36
Video unavailableShow in Telegram
🎥 انتشار برای نخستین بار- روایت معاون اول دولت روحانی و برخی وزرای وقت از شرایط بحرانی کشور در زمان تحویل به شهید رئیسی
🔹جهانگیری در جلسه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰: منابع کشور ته کشیده است. شرایط کشور کم سابقه است با وجودی که ما جنگ تحمیلی را هم داشتهایم... آقای رئیسی در چنین شرایطی مسئولیت کشور را برعهده گرفته است.
🔹نامههای وزرای کار، صنعت و کشاورزی دولت قبل از وخامت اوضاع در روزهای پایان دولت
🔹نامه وزیر کشاورزی دولت قبل درباره کشتار دامهای مولد که باعث افزایش قیمت گوشت قرمز پس از پایان دولت روحانی شد
🔹نامه وزیر صمت وقت درباره کاهش خرید و موجودی گندم و روغن و وضعیت بحرانی ذخایر کالای اساسی
🔹نامه وزیر کار وقت درباره ماهها عقبافتادگی حقوق کارگران نفت و پتروشیمی و اعتراضات گسترده کارگران
🔹اظهارات معاون اقتصادی وقت درباره کم برآوردی نزدیک به ۸ میلیارد دلاری ارز ترجیحی
🔹اظهارات وزیر صمت وقت درباره قطع گسترده برق صنایع
🔹شهید رئیسی کشور را از لبه پرتگاه خطرناکی که دولت قبل برای او به ارث گذاشت نجات داد.
@padmultimedia
@PadDolat
32.35 MB
👍 282❤ 41👎 18👌 5
Repost from خبرگزاری ایرنا
Photo unavailableShow in Telegram
بشیر بیآزار آزاد شد
🔹محمّدمهدی رحیمی، مدیرکل روابط عمومی دفتر رئیسجمهور خبر از آزادی بشیر بیآزار داد و نوشت: به لطف الهی، برادر بشیر بیآزار که به دلایل واهی و بطور غیرقانونی چند هفته قبل در فرانسه دستگیر و زندانی شده بود، آزاد شده و در مسیر بازگشت به میهن است.
🔹بشیر بیآزار مدیر سابق دفتر موسیقی و سرود سازمان صداوسیما در فرانسه توسط پلیس این کشور احضار و دستگیر شده بود.
@IRNA_1313
👍 200❤ 86👏 17🥰 9😎 4
پسزمینه جدید براتون آوردم قیمت دایرکت
😊😊
❤ 169😁 46🥰 18👍 7😎 6👏 5
تمرین دموکراسی در آبودان
حامدعسکری- روزنامه شهرآرا...
قول داده بودم برایش از اینترنت جست وجو کنم و پرینت بگیرم و برسانم دستش. تحویلش که دادم کیفور شد، دوتا عکس ازشان که توی آلبوم کهنه اش جا بشوند، آلبوم کهنه عکس رئیس جمهورها. یکی از جاذبه های گردشگری و مردم شناسی دکه اش به حساب می آمد، عکس کوچکی از کاندیداهایی که رقیب اصلی هم بودند را بالای صفحه سمت راست چسبانده بود، زیرش روی کاغذ دو ستون شعارها و برنامه هایشان را نوشته بود، کاغذها را رنگی و کادربندی شده بخش بخش کرده بود و شعارهای اقتصادی اجتماعی سیاسی و فرهنگی شان را یادداشت کرده بود و بعد تاریخ رأی گیری و تعداد آرا را هم از روزنامه بریده بود و چسبانده بود زیرشان. از خود پنجاه و هفت تا همین الان همه را ریسه کرده بود و هربار می رفتی سراغ دکه اش تا یک سمبوسه داغ بخوری آن آلبوم گوشه دکه لای جعبه ای شیشه ای مثل متنی مقدس دلبری می کرد. یک تکه مقوای سیگار مونتانا هم بریده بود خوش خط نوشته بود ؛ «سمبوسه با نوشابه ۲۵ »، «سمبوسه ویژه با توضیح و تماشای آلبوم ۴۰ تومان». و من همیشه سمبوسه ویژه اش را سفارش می دادم، عبدوپرزیدنت را همه اهل آن خطه می شناختند. از خلاف فقط نیکوتین توی رگ هایش بود و از آبودان پرستی اش نگویم که همه گلبول های تنش جار می زد که انگار او بوده و بعد یکهو مادها آمده اند و گفته اند ببخشید آقای عبدو ممکن است اینجا چندتا کپر بنا کنیم و او اجازه داده و آنجا شده آبودان!
کتاب و روزنامه هم کم نخوانده بود، از آدمیت بگیر تا سروش و فردید و گلسرخی. هم سن و سال هایش می گفتند یک سالی هم که معجزه هزاره سوم آمده بود خوزستان یک نامه داده بود یک روز ملی سمبوسه هم در تقویم بگنجانند ثبت میراث فرهنگی هم بکنند و محمود هم زیرش پاراف کرده بود، جناب آقای وزارت محترم گردشگری لطفا بررسی و اقدام شود و او دستور محمود را گم کرده بود و همین بزرگ ترین حسرت گم کرده عمرش بود.
عبدو از چپ اسلامی، تا نیولیبرال ها و راست های افراطی و طالبان تا جنبش های شبه نظامی منطقه را می شناخت و به کنش های تک تکشان هم نقد داشت. عبدو عاشق انتخابات بود و مناظره ها را هم دانه دانه می نشست و یادداشت برداری می کرد. امروز که از روزنامه رفتم تا نسخه روزنامه اش را بدهم دیدم زده: سمبوسه با تماشا و توضیح آلبوم فقط و فقط ۲۰ تومن ... گفتم عبدو ! بار عام دادی جریان چیه؟
عبدو همان طور که مواد سمبوسه را لای نان های لواش سه گوش می گذاشت و مثل برگ های تعرفه تاشان می کرد و داخل صندوق رأی پر از روغن رنگ عوض کرده می انداخت گفت؛ ها بله که بار عام دادوم ولک. رفتیم دور دوم. ولک فکر کن دوتا جمعه پشت هم بری وایسی تو صف رأی بدی تمرین دموکراسی کنی. چه از این بهتر. بسم ا... اونم سس انبه بزن جون بگیری چیزی نمونده تا جمعه.
https://t.me/hamedaskary
يك حامد عسكری معمولی
پراكنده های روزانه يك عدد حامد عسكری
👍 85❤ 63👏 7
من بعیده توفیق و سعادت حضور داشته باشم ولی شما حتما تشریف ببرید.
❤ 49😁 9👎 3
Repost from خانه شعر و ادبیات
Photo unavailableShow in Telegram
محفل شعر عاشورایی «ردیف اشک» عرض ارادتی به ساحت مقدس حضرت اباعبداللهالحسین (ع) و یاران باوفای ایشان در #پیشواز_محرم
با حضور:
#حامد_عسکری ، #محسن_عرب_خالقی ، #محمدرضا_طهماسبی ، #احمد_بابایی ، #هادی_جانفدا ، #سیدحسین_متولیان ، #محمد_رسولی ، #امیرعلی_سلیمانی
میزبان:
#محمود_حبیبی_کسبی
دوشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷
میدان ونک، بزرگراه شهید حقانی، خروجی کتابخانه ملی، بلوار دکتر حسن حبیبی، بلوار شهدای بانک مرکزی
#خانه_شعر_و_ادبیات
@khanehadabiat 📄
❤ 43👍 7😁 1
آقای رییس جمهور آینده
سلام
هفته آینده این ساعتها شما انتخاب شدهاید، دارید تقسیم پست میکنید، بخشی از ما برای چهارسال آینده شما را انتخاب کردهاند که برای فرهنگ اقتصاد محیط زیست و مسکن و زیرساختها و بچههای همهی ما هشتادوچند میلیون نفر تصمیم بگیرید...
هفته آینده این موقع خیلی از دور و بری هاتان کت و شلوارهای جدیدشان را میرود پیش خیاط برای بار آخر پرو میکنند، برچسبهای شیشه دودیشان را هشتاد درصد میکنند، برای دفترشان قاب عکس خفن از حاج قاسم سفارش میدهند و توی بیوی اکانتهاشان چیزهای قشنگ قشنگ مینویسند. دمشان هم گرم.
آقای رییس جمهور نه که ناامید باشم ، نه که غر بزنم ولی فرض را میگیریم هشتسال رییس جمهور شوید، پایان هشت سال آینده من پنجاه ساله شده ام... دخترم ۲۳ ساله و پسرم هجده ساله... البته که خدایی دارند و خدایشان صدالبته رزاق است ولی بارها از ترس آیندهشان از خواب پریدهام و عرق سرد بر پیشانیام نشسته...
من از مال دنیا چیزی برایشان نگذاشتهام جز چندتا کتاب، و یک هارد متن نوشته و فیلمنامه نیمهکاره و داستانهای نطفه نبسته ...
راستش آقای رییس جمهور پنجاه سالگی سنی است که که برای بعضی کارها زود است و برای بعضی کارها دیر ، دیگر نه ماشینحال میدهد، نه خانه و نه ویلا و نه سفر ... شاید باورتان نشود ولی کوبیده و لوبیاپلو و قرمهسبزی و املت ۴۲ سالگی هم طعمشان طعم سیسالگیام نیست . پرزهای چشایی ام هم انگار ۴۲ ساله شدهاند و پیر ... دنیایم بدمزه نه بیمزه شده ... از این بهبعدش مهم نیست... مهم همین سی تا چهل سالگی بود که آنقدری که دویدیم نرسیدیم، پر توقع هم نبودیم، سر بی قسطی میخواستیم و زندگی معمولیای که بشود چیزکی برای بچهها کنار گذاشت و چیزکی خرج سفر کرد و چیزکی را خوشگذراند... البت که همین شرایط الانم هم آرزوی میلیونها نفر است و ناشکر نیستم و همین نعمات خدا از سرم هم زیاد است ،
آقای رییس جمهور دم گوشی بگویم من هفتهای نیست که برای ایران گریه نکنم و روزی نیست برای این خاک بعد نمازم دعا نکنم... ولیخدا در کتاب محمدش گفته تغییر تقدیر هر قوم به دست خودش است و چاره ای ندارد... بخشی از ما تغییر ،تقدیر این خاک را به شما سپرد ... خیر است ... میدانید آقای رییس جمهور ، با ما حرف بزنید ، ما را محرم خود بدانید، ما را سر لج نیندازید، ما ملت منصفی هستیم ، از مادرهایمان یاد گرفتهایم وقتی پدر پول نداشته باشد ، ما بچهها دلمان قاقالیلی نخواهد، سیر باشیم، کفش فوتبالی و توپ چل تیکه و عروسک نخواهیم ...
آقای رییس جمهور دوچرخه ای که قرار بود بعد از ۲۰شدن امتحانات نهایی خرداد کلاس پنجم جایزه بگیری را باید نهایتا تا شهریور صاحب شوی و با لاستیکهای سنگبادش آسفالت جر بدهی ... بگذرد لطفی ندارد، میشود تکه آهنی که وسیله خرید نان است، جناب پرزیدنت از ما گذشت ولی به فکر بچههامان باشید...بچهها همیشه گناهدارند...
❤ 593👍 109👏 22👌 17👎 2🥰 2
همه از این شیرینی سهم داریم...
منتشر شده در روزنامه محترم شهرآرا
پدرم یک معلم ساده تاریخ بود و از همه نفت های ایران فقط به قاعده روشن شدن دو علاءالدین عالی نسب در زمستان بهره داشت و جیبش هم آن قدری زور داشت که سالی یک بار ما را مشهد ببرد. آن هم نه مشهدی پرزرق و برق و به قول امروزی ها لاکچری. آن سال ها کلاس های مدرسه را اجاره می دادند، میز صندلی ها را می چیدند توی یکی دوتا کلاس و بقیه کلاس ها خالی می شد. بعد کف کلاس ها را موکت می کردند و الباقی هرچه لازم بود را باید خودمان تهیه می کردیم، از گاز پیک نیکی بگیر تا ظروف و کلمن آب و هرچه لازم بود. یخچالمان هم یک جعبه بزرگ یونولیت بود و باید روزی نصف قالب یخ درونش می انداختیم برای آب و نگه داشتن گوشت و مرغ یکی دو وعده ای ...
مشهد یک شیرینی معروفی دارد به نام پادرازی و معمولا پدرم از این ها می خرید. پادرازی برای من همان شیرینی زبان بود با این تفاوت که خیلی بلند بود و شربت خاصی شیرینش می کرد. پدرم هر بار دوتا می خرید . یکی برای خودش و مادرم و یکی برای من و خواهرم. بعد نصفش می کرد و توی یک تکه کاغذ می داد دستمان و در مسیر برگشتن از حرم تا اتوبوس ها سق می زدیم. بین من و حمیده همیشه بحث بر این بود که این شیرینی خیلی درست نصف نشده و دعوایمان می شد که کداممان بیشتر سهمش شده. یک روز در یکی از همین مشهدها و از همین زیارت رفتن ها بود که پدرم فهمید. فهمید ما سر اندازه نیمه پادرازی مان بحث داریم. پدرم می توانست دوتا پادرازی بخرد و غائله را ختم کند ولی نکرد. پادرازی را گرفت و داد دست من و گفت تو تقسیمش کن، من یک راست دست بردم و یک جوری تقسیمش کردم که یک ذره بیشترک توی دست راستم بیفتد، به محض اینکه تقسیمش کردم یکهو پدرم گل دقیقه نودش را زد. همان دو تکه توی دستم را گرفت سمت حمیده و گفت حالا تو انتخاب کن. من رکب خورده بودم، حمیده تکه بزرگ را انتخاب کرد. این شد یک بازی. یک بازی برای درک و فهم مفهوم مدیریت منابع و همچنین لذت انتخاب. این حرف ها را زدم که بگویم، ما از شیرینی پادرازی عمرمان، آینده مان، وطنمان و خاکمان سهم داریم، بایستیم، بیاییم وسط حقمان را بخواهیم و سهممان را طلب کنیم و لذت انتخاب را در دهانمان مزمزه کنیم.
قهر کردن با انتخاب، قهر کردن با سهم و آینده است. قهرکردن با انتخاب یعنی میدان دادن به کسانی که بیایند و به جای ما تصمیم بگیرند. باور کردنی نیست ولی بسیارند کسانی که از خدایشان است مشارکتی صورت نگیرد و با حضوری حداقلی سروته انتخابات هم بیاید و تمام بشود برود.
این عبارت «برهه حساس کنونی» را خیلی شنیده ایم ولی واقعا این بار با همه برهه ها فرق می کند. خلبان هواپیمایی را در نظر بگیرید که در هوایی ملتهب دارد از بیابانی پر از دشمن و شلیک گلوله هایش رد می شود، خلبان گلوله می خورد و شهید میشود، هواپیما سرگردان است از بین مسافرها شش نفر اعلام آمادگی کرده اند که ادامه مسیر را در کابین هدایت هواپیما بنشینند. زیاد وقت نداریم. دشمن هم گلوله نزند سختی کوه و دره هست ...دقت و جرئت زیادی لازم داریم. این جمعه، جمعه مهمی است.
👌 160❤ 56👍 32👎 6👏 4🥰 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.