ســخن هــاݺ࣮ د🫀ـل

لایق چیزی بودن مهمه ن مالک چیزیے بودن🤌🏻😎

نصیحت امشب: شکست را باور نکن چرا که هر کس در مسیر رویاهاش بار ها زمین خورده اما باید سرپا شد و ادامه داد💯 شب_بخیر🌚

‏جوری قفل بشیم، که هیچ شاه کلیدی نتونه بازمون کنه ❤️💍 M🫶🥹 صبح_بخیر🌝

بفرمایین آی هم پنج پارت از رومان عشق دیوانه من😍🥰 لینک پخش کنین که بیشترر بشیم دوستا 😍🥰 ری اکشن هم متفاوت بدین انرژی بگیرم 😍😍 ╭╾─🕊🫀𝗝𝗼𝗶𝗻 ╰───❀ @harfe_delam220🫀

رومان #رومان عشق دیونه من #نویسنده & s,m #پارت ۱۰ خیلی خیلی آزی بچه کاکا مه بد مه میاماد چون خیلی دختر باز بود و مکار خیلی دنبال مه بود و هست اما مه رو نمیدم بع او همو خاطر بیشتر پاپیچ شده وقتی هم بابا مه اینا فوت شدن آماد گفت بیا‌ زن صیغه ای مه شو کسی خبر نشه مه هم پول نون اب و اینا شما میدم خرج شما یا مه وقتی ایتع شنیدم از او خیلی عصبی شدم و زدم بع ته رو او و گفتم دیگه نشنوم ای گپا بعد او روز دیگه حتی سلام هم نکررم خودی او خیلی بدم میاماد از او آما او هنوز پاپیج بود تا مه دید گفت پسر کاکا مه:به بع ببین کی میبینم ستاره سهیل باران خانوم خوب هستی دختر کاکا ایشتع گمی طرف سعی کردم چیزی نگفتم ماستم راه خو ادامه بدم که باز آماد جلو مه و گفت @harfe_delam220

رومان #رومان عشق دیوانه من #نویسنده & s,m #پارت ۹ مجبوری رفتم طرف خونه پدر بزرگ و با همه سلام و احوالپرسی کردم و اونا هم مجبوری و سرسری جواب دادن تا رفتم یاسر تیز آماد پیش مه او هم هیچی خوش نداشت با اینا باشه او که آماد یاران هم صدا کردم گفتم مه: یاران جان بیا بریم خواهری یاران : مه نمیام شما برین مه:یاران جان گفتم بریم نه که میزی یا نه یاران :مه هم گفتم نمیرم تا ماستم چیزی بگم مادر بزرگ گفت که : کار نگیر چیکار داری دختره تو هم نرو مادر خسته ای عمینجی نون بخورن باز برو خواب شو مه:تشکر اما نه باید بریم خیلی خسته هستم یاران هم دلی دیگه چی بگم فعلا وقت همه خوش شب بخیر از خونه بیرون شدم که همو دم بچه کاکا مع خورد جلو مه @harfe_delam220

رومان #رومان عشق دیونه من #نویسنده & s,m #پارت ۸ همو خاطر خوش ندارم که وقتی هستن بریم خونه پدر بزرگ و یا اونا ببینم به یاران هم کم نگفتم که نرو به خونه باش اما نه همیشه می‌ره و همه کارا هم به گردن او میندازن خود اونا شیشتع آن آخرم که میشه بک تشکری نمیکند و گله هم می‌کند فلان کاره خوب نکردی و اصلا آور تحویل نمیگیرند اینا که میبینم خیلی خیلی عصبی میشم سوخت مه میگیره و بار ها با یاران سر اینا جنگ کردم اما خوب همیشه میگه تو مادر. مه نی ای که بگی چیکار کنم چیکار نه گپ گوش نمی‌ده و بازم کارا خو ادامه میده @harfe_delam220

رومان #رومان عشق دیوانه من #نویسنده & s,m #پارت ۷ رفتم داخل سرا که دیدم چراغ ها خونه ما خاموش است ته دل خو گفتم وی اینا کجا رفتن که چشم مه بع موتر ها کاکا مه اینا افتاد فهمیدم اونا آمادن و حتما یاران و یاسر هم اونجی هستند طبق همیشه همیشه به یاران میگم دیگه نرو خونه پدر بزرگ وقتی اونا میاین چون مار از وقتی پدر مه اینا فوت شدن تحویل نمیگیرن از قدیم ای بوده که پول داشتی عزیز هستی نداشتی نه ماهم وقت پدر مه بود مادر مه بود پول داشتم همه مار ماستن ولی حاله چون هیچی نداریم کسی ما نمایه حالع نه که بگم جلو رو ما میگن و واضع نشان میدن نه اما پشت سر از رنگ ما بیزار هستن و مرگ ما ماین وقتی هستم از کارا و رفتاری نا معلوم است از بودن ما خوش نین @harfe_delam220

رومان #رومان عشق دیوانه من #نویسنده & s,m #پارت ۶ پدر بزرگ :صبر میام باید بخوری پدر بزرگ زقت داخل خونه و خودی نون روغنی آماد او داد دست مه و گفت پدر بزرگ :همه میخوری خوب حاله هم برو بابا جان موفق باشی مه : باش چشم تشکر خداحافظ پدر بزرگ:خدا نگهدارت بابا جان رفتم از خونه بیرون و قدم زده راه افتادم سمت خیاطی رسیدم اونحی و چون همه زن بودن شال و مانتو خو کشیدم و شروع کردم به کار ساعت ها هفت شب بود خلاص شد و آماده شدم رفتم طرف خونه ته راه خون هم خریدم بع صبح @harfe_delam220