cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

دیــــو و دلبــــر

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 خانوم معلم عروس نحس دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه رمان دیگه م: @khAT00Nam @Tokam @styllgrafi @text_ghallb 🔵پارت اول https://t.me/c/2071617125/8 رمانای تکمیل شده: https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
13 007
Suscriptores
-5624 horas
+2 1577 días
+2 43830 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Mostrar todo...
Moein - Hamdam-128 (1).mp33.46 MB
#پارت_1 #متجاوز_هات چک رو به طرفش می گیرم چشماش برق می زنن و چک رو میگیره _اینکه نصفه مارو گرفتی عکس ها رو ورق می زنم نیشخندی کنج لبم میشینه عجب جن*ده ای بود دختر حاجی _بقیش رو فردا بیا بگیر داشبورد رو باز می کنم _اینو میریزی تو نوشیدنیش حواست باشه که آخرای مهمونی بریزی قوطی رو میگیره دستش و نگاش می کنه _نکشتش بدبخت شم پوزخندی به فکرهای احمقانش می زنم _اینا همشون سگ جون تر از این حرفان با این داروهام فقط نمیتونه جیغ و داد کنه همین سیگارم رو از پنجره پرت می کنم پایین _تو مهمونی هم حواست باشه عکسا یادت نره همون طور که گفتم میخوام راستی مطمئنی پلمپه میخندد _ آره داداش خیالت تخت همه کار گرده غیر اون داداش فقط... حوصله ام با وراجیاش سر رفت _گمشو پایین تا سگ نشدم به اندازه ی کافی واست توضیح دادم تعجب رو تو چشماش می بینم _گفتم گمشو پایین سریع از ماشین پیاده میشه و شرشو کم می کنه عکس داخل داشبورد رو میارم بیرون _حاج فتح الله نیستی ببینی که فردا قراره دختر مادرجن*دت زیرم جر بخوره ارغوان یه دختر از خانواده ی مذهبیه که با قبول شدن وکالت دانشگاه تهران از شهرستان میاد تهران و اونجا پوشش رو به کل تغییر میده و تو مهمونیا شرکت می کنه و برای دوست پسرش عکسای نودش رو میفرسته و کارایی که تو خانواده اش براش قفل بودن رو انجام میده ارسان پسریه که همسایه ی ارغوان میشه تا بتونه راحتتر زیر نظرش بگیردش و برای انتقام از پدر و مادر ارغوان به ارغوان تجاوز می کنه و بکارتش رو میگیره با عکساش تو مهمونی و نودای که دست دوست پسرش داشت تهدیدش می کنه و اونو به خونه ش میبرع و هر روز شکنجش می کنه و بهش تجاوز می کنه و ... https://t.me/+XGBDTVO3dJ0yMjVk https://t.me/+XGBDTVO3dJ0yMjVk
Mostrar todo...
مُت ِجاوز💦 هات

حتی اسپنک زدناتم ارضام می کنه💦🩸 رمان متجاوز هات🍓 ژانر:عاشقانه،آروتیک

👍 2
00:04
Video unavailable
توی آشپزخونه داره #خاله‌ی‌ناتنیش رو #میماله که مامانش سر میرسه...🔞😱 https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk با نفس‌های کشداری کنار گوشم پچ زد: - بدجوری دلم هواتو کرده یاس! بیا بریم تو اتاقم... پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم: - تو هم که همیشه دلت هوای منو می‌کنه... اسپنکی به #باسنم زد و کنار لبم زمزمه کرد: - مگه تقصیر منه که تو اینقدر س*ک‌.سی که وقتی می‌بینمت حسابی می‌زنم بالا و افسار خشتکم🍆 از دستم در میره! خودشو چسبوند بهم که با احساس کلفت برجسته‌اش بین پاهام کل تنم داغ شد... چشماش سرخ بود و تنش حسابی داغ بود دوباره به سمت لبام هجوم آوردم که دستمو روی سینه‌اش گذاشتم و ترسیده زمزمه کردم: - نکن غیاث یکی میاد می‌بینه! - خوب به جهنم، بزار ببینن... هنوز حرفش تموم نشده بود که لبامو به دندون کشید، بوسه‌اش وحشی‌تر و شیطون‌تر از قبل شده بود... دستش خزید توی #شورتم که آه غلیظم بین لباش خفه شد، با دست آزادش سینمو🍒 محکم توی مشتش چلوند انگشت داغ و مردونه‌اش روی نقطه‌حساس خیص و نبض دارم میچرخید که همین لحظه با شنیدن صدای آبجی طلا انگار که یه سطل آب یخ ریختن رو سرم....🤯♨️❌ https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk غیاث مردی ۳٠ساله مذهبی و سنتی که اسیر یه دختر ۱۷ساله میشه که براش ممنوعه... 😰🔞 غیاث دست میذاره روی یاسمینی که #خاله‌ناتنیشه و وقتی با مخالفتش رو برو میشه، در نهایت بی رحمی بهش #تجاوز می کنه و رسوایی به بار میاره.... 🥺♨️ #دارای‌محدودیت‌سنی🔞♨️ #رابطه‌با‌خاله‌ناتنی👅
Mostrar todo...
0.75 KB
#عشق‌اتشین 💔🔥 _بابا بزرگ از مامان خوشش نمیومد همیشه دنبال ی بهونه ای بود تا بتونه از کار خانوادگیمون حذفش کنه https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 _من عاشق تو بودم مامان تورو داشت ازم میگرفت از جام بلند شدم بلند فریاد زدم +مامانت از من حامله بود..!! چطور تونستی مادرتو بچشو بکشی راست راست جلوی من بگی دوست دارم.؟؟؟ اون بی توجه به حالم نیشخندی زد _مامان میدونست اون بچه تو نیست ولی خب چ آدمی احمق تر از تو که بچه رو بندازه گردنش چی..؟؟ بچه از من نبود.!؟؟ دهنم مثل ماهی بازو بسته میشد سمیرا چسبید بهم دستشو رو سینم کشید _اون بچه حاصل ملاقاتش با ی شیخ گردن کلفت بود ولی خب بابا بزرگ نباید می‌فهمید دخترش با یکی از مشتری های خوبش رو هم ریخته _منم ب بابا بزرگ واقعیت رو گفتم. و گفتم که دوست دارم اونم اجازه حذف کردن مامان رو بهم داد الان فقط منم و تو دستش به سمت زیر شکمم حرکت کرد که دستشو گرفتم +سمیرا تو زنمو بچمو کشتی..!! _احمق اون بچت نبودددد مامانم گولت زدددد گولتتت زدددد میدونست من دوست دارم میخواست تورو از من بگیره... ولی من نمیزارم امیر تو مال منی امشب هم با من میخوابی من بهت بچه میدم https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0 عاشق پسری میشه که مادرش میخواست باهاش ازدواج کنه 🔞
Mostrar todo...
{هرزه ی پاک}

رمان هات 🔥شهوت انتقام هرزه ی پاک 🔥

#شیخ_عرب🧸🍼🍫 #پارت_35 با حرفی که زد زیر دلم هیوهایی بپا شد که خیس شدن شرتم رو حس کردم. گونه هاس سرخ شده ام انقدر واضح بود که خندا شیطنت آمیز شیخ رو بلند کرد. _خب حالا انگشت فاکت رو دورانی روی واژ.نت بچرخون. نفس عمیقی کشیدم و با تردید انگشتم رو روی شرتم گذاشتم. خیره تو چشمای شیخ که داشت با جدیت نگاهم میکرد، انگشتم رو چرخوندم که خیس بودن لای پام حتی از شرت هم مشخص بود. _شرتت رو کنار بزن! لبمو گزیدم و مطیع لبه شرتم رو کنار زدم. نبض زدن لای پام داشت دیوونم میکرد... انگشت فاکمو روی خیسی واژ‌.نم کشیدم که با صدای دو رگه ای گفت: _انقدر خیسه که صداش تا اینجا میاد، زود انگشت خیست رو بکن تو دهنت! شوکه نگاهش کردم که بدون انعطاف بهم خیره بود تا به دستورش عمل کنم. چندشم میشد ولی این شیخ هیکلی و عوضی مگه میشد بهش نه گفت؟ انگشتم رو دور خیسی چرخوندم که حالم بیشتر دگرگون شد و دهنم رو باز کردم و همینجور که خیره شیخ بودم، انگشت خیسم که از آثار خودم بود رو تو دهنم کردم و با شیطنت ریزی عقب و جلوش کردم. https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 خلاصه: ملودی دختر 22ساله ای که گرایش لیتل بودن رو داره اما بخاطر مشکلاتی که داره با هیچ ددی تو رابطه نرفته اما با دیدن شیخِ عرب 35ساله که اخلاق های عجیبی داره دلش میخواد لیتل اون بشه اما...🙈🍓🍼
Mostrar todo...
𝙎𝙚𝙭 𝙝𝙤𝙪𝙨𝙚🔞

بندازمت رو تخت خیمه بزنم روت، بیوفتم به جون لباتو کبودشون کنم🫦💦 این رمان مناسب همه سنین نیست🔞 برای رزرو تبلیغات: @Darya_ej

.
Mostrar todo...
پرسینگ کار نیپل🔞 -اومممم امیر جونم تپلمو بلیس ایییی ارههه اونجامووو اوممم پرسینگش...... ویبراتورو روی تپلم میکشیدم و هیکل سک.سی تتو کارم رو روی بدنم تصور میکردم ابم تخت من و شوهرم رو خیس کرده بود و بهشتم داغ کرده بود. ناگهان در باز شد و شوهرم با دیدن تپل ابدار و ویبراتور درحالی که اسم یه مرد دیگه رو صدا میزنم...🔞💦 https://t.me/+aAQRdANFkaMwNDUx
Mostrar todo...
00:02
Video unavailable
دختر روستایی و معصومی که بهش تجاوز شده اما پسر دیگه ای گردنش میگیره! یه پسر همه چیز تمام و جذاب🥲🔥 پسری که از اول نمیخوادش اما وقتی لوندی هاش و میبینه وا میده و...🙊💦 https://t.me/+s5hd-sOjP81mOWFk دارای صحنه های بزرگسالان 🍑
Mostrar todo...
animation.gif.mp40.22 KB
پرسینگ کار شهوتی🔞 لای تپلشو باز کردم و چنگی به سینه های خوش فرمش زدم. -زیر اون بی شرف حال میکردی هان؟! +آخ سینم ، ولم کن میثم کندی سینمو بی توجه به نالیدنش سیلی محکمی به سسنه های تازه پرسینگ شدش زدم و دوباره نوکشو لای انگشتام گرفتم. دوتا از انگشتامو تو سوراخ پر آبش فرو کردم که جیغی زد -آخخخخ درد داره میثممم تپلش هنوز ارضا نشده بود و معلوم بود بد موقع ای رسیدم. وقتی زیر یه مرد غریبه دیدمش... https://t.me/+aAQRdANFkaMwNDUx با پرسینگ کارش وارد رابطه میشه که شوهرش میفهمه و...🔞😱
Mostrar todo...
👍 1