cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

"Do or Die" S4kin

یا صاحب صبر..... فعلا هیچی ندارم جز یه خدا فارغ ۱۴۰۰_ مستاجر انباری :) @S4kinnn_bot

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
884
Suscriptores
-224 horas
-97 días
-930 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

به مامان گفتم میخوام راهکار و اینا بگم به چند نفر، گفت تو شاخ غول شکوندی؟! چیکار کردی که به بقیه بگی؟! هروقت قبول شدی برو توضیح بده گفت اینقدر بچه های الان تیز هستن قبل اینکه تو بگی خودشون تا ته داستان رو بلدن؛ گفت قیافه کسی که نیستی رو نگیر ..... من نمیخواستم تریبون به دست بشم و ادعا دانایی، خواستم کمک کنم، اما حق با مامانه مگه من کیم؟! کلی مشاور ریخته تو تلگرام و اینستاگرام ، من چیکارم این وسط ؟! بمونه هروقت حرفی برای گفتن داشتم بیام بگم متاسفم که منتظر گذاشتم، وضعیت نت خوب نیست ؛ راستی عزاداری تون قبول :)
Mostrar todo...
💔 62👎 10 6👍 4
نت اینجا هی قطع میشه، مینویسم کامل ادیت میکنم
Mostrar todo...
💔 9🤝 2
کارهایی که اگه میدونستم نتیجه اش چی میشه، سراغش نمیرفتم: #قسمت اول
Mostrar todo...
👍 19
16
ببخشید من تازه الان نت یافتم، کلی بارون اومد و آنتن رفت ...
Mostrar todo...
13🕊 1
این داستان من، حالا به عنوان یه گیس سفید تو راه کنکور که چروک های دعواش با کنکور رو پیشونیش مونده، ی سری توصیه میکنم (به خودش قسم که ادعا نیست، هیچوقت نبوده، در صاف ترین وضعیت همیشه همه چیو گفتم و میگم)
Mostrar todo...
39💔 1
خوندم؛ خیلی دستو پا زدم، خیلی بالا پایین داشتم، مثل خیلی هاتون و خب چاره و یاوری جز کتابا نداشتم، نمیگم خیلی خوب خوندم نه واقعا خیلی روش ها امتحان کردم خیلی جلو عقب کردم و تا دی اومدم جلو، با ادمین یکی از چنلا اوکی شدم گزارش بدم بهش، از اسفند هم دیگه شول کردم سر مسائلی کلا بهم ریختم و بعد عید یکم خوندم، خوندم در طول امسال چطوری بود؟! از هر دوساعت، ی ساعت تو فکر و گریه ، هفته قبل از اردیبهشت هم که ول کردم باز ووووو خب تاثیر اون روی نهایی هم اومد خلاصه رگباری خرابکاری 💔 از ۱۶ تیر هم که خانواده رفتن روستا و من موندم با درس ، با مهم ترین هفته یک کنکوری، با کلی خرید و صف نانوایی و هزار مکافات، هرچی بود من شب کنکور هم کلا نخوابیدم فقط بین ۴:۳۰ تا ۵:۳۰ چشمم رو قطره زدم که استراحت کنه و دراز کشیدم .... خوابم نبرد، کل این سالها جلو چشمم بود، برای روزایی که برای خودم مادری کردم، برای روزایی که برای آروم گرفتن دل خودم چنل زدم و امید دادم به اونی که کم آورده بود ، مرور کردم همه این روزایی که عمر گرفتم و اشتباهاتی که کردم و بلاهایی که سرم اومد و من واقعا مقصرش نبودم و اعتماد و زندگی که به فنا رفت ..... الان تو راهم که بعد از ۸ سال، عاشورا رو توی روستا پدریم باشم؛ روم نمیشه تو چشم خودم نگاه کنم چه برسه بقیه ، اما یکی از دوستام گفت به خودت افتخار کن، از پس مراحلی تنهایی بر اومدی که طاقت فرسا بود، جسارت ادامه داشتی و حتی بقیه رو هم سعی کردی کمک کنی ، گفت جوری لبخند بزن که کسی جرأت نکنه چیزی بهت بگه، جوری قدم بردار که سرت بالا باشه .... تو هیچ گناهی نکردی و فقط یه کشتی سنگین با زندگی رو گذروندی ....
Mostrar todo...
37👍 4
ببین اگه برای فرایند مصاحبه رد بشی، موقع نتایجش یه کدی میاد کنار اسمت که فرضا برای فلان مرحله رد شدی، من رتبه م نخورد، چون منطقه به منقطع هم فرق داره، توی قزوین خب خیلی معلم نگرفت مثلا زیست دو نفر فقط خانوم و بقیهش آقا و مشابه این
Mostrar todo...
1
سال اولی که کنکور داشتم _۱۴۰۰_ خب کتاب تست داشتم یعنی به واسطه یکی ازیکی از آشناها چندتا کتاب گرفتم و حتی بازشون نکردم، بسته بندی گرفتم و گذاشتم گوشه کمد فلزیم، کتابا خاک خورد تا اواخر دوزادهم، نم دیوار هم زد بهش و استفاده نکرده یهو تا وسط برگه ها زرد شد؛ درگیر حواشی و تلگرام و حتی می‌نشستم مزخرف های یوتیوب رو نگاه میکردم، اینقدر تباه که بشینم مراسم جهاز برون ببینم، حالا میخوندم؟! کم اون سال از کلاس مون 3 نفر پرستاری آوردن و یه نفر مامایی، من ؟! رتبه ۴۹ هزار خب اگه سال ۱۴۰۰ کنکور داده بودی، زیر کارنامه کنکور نوشته بود میتونی آزاد برای رشته های فلان اقدام کنی ، خب منم دیدم فرصت خوبیه الکی گفتم آره میشد برم اما آزاد هست و اینا، سر و ته قضیه رو هم آوردم، چقدر طعنه و تحقیر که پشت کتاب چیکار میکردی ؟! فلانی رفته دانشگاه( حالا چی میخونه ؟! میکروبیولوژی _ زیست سلولی مولکولی و..) با عجز و ناله راضی کردم بمونم و بخونم برای ۱۴۰۱ برای کنکور ۴۰۱، هنور عمومی ها بود؛ چرا نمیخوندم؟! خب مقایسه، زدن تو سر خودم و تلقین همه شنیده ها ، افسردگی، خواب زیاد، فرار از همه مراسم ها ووووو بابام گفت برو قلمچی شاید آزمون نمیدی نمیخونی، رفتم ؛ تراز های بین ۴۵۰۰ تا ۵۲۰۰ بالا پایین میشد ولی خب پیوسته میخوندم؟! خب نه؛ شب قبل آزمون تند تند ورق زدن و..... گذشت؛ هفته آخر ۴۰۱، نشستم تاجیک و واعظی جزوه شون دیدم، کنکور زبان هم شرکت کردم؛ زبان شدم ۶ هزار ، تجربی شدم ۴۵ هزار .... خب، به به چقدر تغییر کردی جوان! پشتیان قلمچی گفت بیا انتخاب رشته گفتم خب این هیچی نمیشه که گفت من راضی شون میکنم یه رشته ریاضی چیزی بری، در کنارش بخون؛ جلسه مشاوره رو که رفتم برگشت جلو مامان بابام گفت ایشون با این رتبه چیزی ازش در نمیاد، همون خیاطی مامانت رو پیشه بگیر میگفتی ویولن میزدی، برو عضو گروهی شو؛ یادم نمیره از برگشت اون ساختمان قلمچی تا خونه؛ چقدر گریه کردم و چقدر تحقیر ... کی مقصر بود؟! خب خودم ..... موقع انتخاب رشته میگفتم بابا با این رتبه بخدا نمیشه پرستاری میگفت نه، من خودم میچینم، ۱۵۰ تا انتخاب پرپر شد و برای بار دوم کلمه مردود بازم گریه و افسردگی و ماتم، این وسط اقوام هم یکی یکی خونه بخت رو ماچ میکردن و هی انعکاس این صدا که نمیخونی حداقل ازدواج کن ووو شد ۴۰۲ ... اتفاقاتی افتاد ، روان و زندگی ای که همه چیش از هم پاشید و دوستان نزدیکم مطلع هستن ازش ..... نهایی رو ثبت نام کردم بدون هیچ امیدی واقعا اما خب گفتم حداقل مضحکه نشم ، امتحانات نهایی تموم شد و از ۲۷ خرداد نشستم خوندن برای کنکور ، بالاترین ساعت مطالعه اون دو هفته هم ۱۱ ساعت بود .... رتبه م شد ۲۰ خورده ای هزار و فرهنگیان دعوت شدم، مجاز همه رشته ها شدم آزاد پرستاری آوردم اما خب اجازه نداشتم برم.... فرهنگیان هم قبلا توی چنل گفتم که رفتم و مصاحبه و اینا، سر رتبه رد شدم.... درصد هام توی چنل گذاشتم، ۱۴ مهر ۱۴۰۲، کلمه مردود گریه های مامان بخاطر روح و روان داغون من، فرار از همه .... گفتم میخوام بخونم، هرچی داشتم ازم گرفتن، و فقط همین کتابا مونده برام، شروع کردم چنل زدم و خوندم توی انباری؛ دو هفته رفتم کتابخونه ولی خب جو خوبی نداشت و برگشتم بغل انباری......
Mostrar todo...
28👍 5
الان که دارم مینویسم ۱۵۸ کیلومتر مونده به رشت ....
Mostrar todo...
14
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.