cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

「𝙨.𝙚.𝙭.𝙮 𝙥𝙚𝙖𝙘𝙝🍑」

یکی در میون سیلی بزنه رو بهشت کوچولوت و هی با انگشت فا.کش تلمبه بزنه توت....💦👅 بزرگسال🔞 ها.ت_ممنو.عه‼️

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
12 268
Suscriptores
+50224 horas
+1957 días
-32130 días
Distribuciones de tiempo de publicación

Carga de datos en curso...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Análisis de publicación
MensajesVistas
Acciones
Ver dinámicas
01
🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
550Loading...
02
#مهیاس_1 - فردا بعد اذان صبح بابامو اعدام می کنن اون وقت تو الان از من سکس میخوای؟ پولو بده برم، قول میدم رضایت که دادن با پای خودم بیام تو تختت. نیشخندی زد. - منو هالو فرض کردی تو؟ ببینم نکنه فکر کردی ک.صت از طلاست که یه میلیارد و ششصد میلیون بیارزه؟ با عجز نالیدم: - وقت زیادی ندارم ارباب. تو رو خدا... دستش رو به نشونه ی سکوت بالا برد و گفت: - من خدا مدا حالیم نیست. خیریه هم باز نکردم همینطوری زرتی پولو بدم دستت، تا از جنس مطمئن نشم پولی بالاش نمیدم... با چشم و ابرو به لباس های تنم اشاره کرد و ادامه داد: - لخت شو، اول باید ببینم بدنت چیزی برای راضی کردنم داره یا نه؟! با چشم های ریز شده نگاهم کرد. - شنیدم عقد پسر عموت بودی و پس فرستادنت ور دل ننه و آقات، باید مطمئن بشم عیب و ایرادی حداقل بدنت نداره! لبم رو به دندون گرفتم و نالیدم: - آخه ارباب... عصبی غرید: - یا لخت شو یا گم میشی میری بیرون. الان که کارت گیر منه هی ناز و غمزه میای از کجا معلوم پولو گرفتی فرار نکنی؟ خوب گوش کن دختر جون من تا مطمئن نشم هیکلت همونیه که میخوام و دو برابر پولی که بهت میدم سفته امضا نکنی یه ریالم نمیدم بهت. حالا دیگه خوددانی! چاره ی دیگه ای نداشتم. اول از همه شالم رو از سر برداشتم و در حالی که سعی می کردم به چشم هاش نگاه نکنم، پرسیدم: - لخت بشم کافیه دیگه؟ میدی پولو؟! سری تکون داد. - آره. آب دهنم رو قورت دادم و چشم بستم تا حداقل جایی رو نبینم و با نهایت سرعتی که داشتم قبل از پشیمونی مانتو و شلوارم رو در آوردم. صدای قدم هاش رو شنیدم، پشت سرم ایستاد و چنگی به سینه ام زد. - احمق متوجه نشدی گفتم لخت شو؟ از کی تا حالا به لباس زیر داشتن، میگن لخت شدن؟! هلم داد سمت میزش و مجبورم کرد خم بشم. - دستاتو بذار روی میز، پاهاتم کامل باز کن. نگران لب زدم: - چی کار می کنی؟ گفتی فقط لخت بشم که. پوزخندی زد. - تو واقعا احمقی یا خودتو زدی به خریت؟ باز کن پاتو ببینم. حس بدی داشتم. اونقدری که می خواستم بیخیال همه چی بشم و برم اما باید خفت رو به خاطر نجات بابا تحمل می کردم. خودش شورتم رو پایین کشید، پاهام رو از هم باز کرد. چشم هام رو بسته بودم و منتظر بودم تمومش که یهو بین پام تیر کشید و از درد جیغ بلندی زدم. انگار که یه سوزن تیز به گوشت بین پام زده باشن درد از همون نقطه سمت تمام بدنم پخش شد. دستام از درد مشت شد و نالیدم: - ولی قرارمون این نبود... توجه به حرفم نکرد. تا خون بین پام رو دید و شکه لب زد: - تو... تو باکره بودی؟ چطور ممکنه ؟! مگه شوهر نداشتی؟! ادامه رمان👇👇 https://t.me/+vWBFqka29vZiMWM0 https://t.me/+vWBFqka29vZiMWM0 مهیاس دختر روستایی که به خاطر جور کردن دیه قتلی که پدرش انجام داده، مجبور میشه خودش رو به ارباب اردلان بفروشه! مردی که حتی پشه ماده از دست هوسرانی هاش در امان نیست و فقط یه خط قرمز داره سکس با دختره باکره!
2050Loading...
03
_اومدی تن فروشی آره من برات بس نبودم نه؟ https://t.me/+LHL3c3QiLfJmOWVh رنگم مثل گچ سفید شد و رو بهش گفتم _ن.. نه ببین توضیح میدم ببین بخدا ما با کیا.... هنوز حرفم تموم نشده بود که باز یه قدم با خشم برداشت به طرفم _ارههههه فیلم #لاس زدنت با کیان توی آسانسور و دیدم زنیکه ی #هرزه انگار یک سطل آب یخ روم ریختن..... _ب... بخدا ارسلان م... من نمیخواس... یک لحظه ساکت شدم قسم به چه قیمت قسم به دروغ چرا بخورم توی آسانسور خودمم دلم میخواست دلم لرزیده بود برای #کیان برای اون دست های #اغواگرانش برای اون #زبون_ماهرش که روی #ک_.صم کشیده میشد منو به اوج #لذت می‌کشوند چیزیه ارسلان هرگز منو به اون حال نمیتونست در بیاره _که من نمیتونستمممم نه؟ چشمام داشت از حدقه بیرون میزد.... خدای من داشتم بلند بلند فکر میکردم _گوه خوردم ارسلان حتما مثل قبل که تنبیهم می‌کرد توی #ک_.صم فلفل می‌ریخت ددی خیلی خشنی بود واقعا دیگه توان سوزش شدید واژنمو نداشتم _ک‌_صتو آتیش میزنم هرزه و فندک. بزرگی از جیبش در آورد میدونستم وقتی ارسلان چیزی میگه بهش عمل میکنه https://t.me/+LHL3c3QiLfJmOWVh https://t.me/+LHL3c3QiLfJmOWVh https://t.me/+LHL3c3QiLfJmOWVh _با اون ک‌_ص کثیفت خداحافظی کن که قراره آتیشش بزنم
1290Loading...
04
خدمتـــکار🔞 هـــات🔥 #پارت_۶۴۴_واگهـــــــــی‌واگهــــــــــــی💯🔥🔞💦 - کی*ر میخوای یا انگشت؟از چیزت میپرسی ببینم کدوم رو میخواد؟💦🔥 - سی...سیروان لطفا... گفت و پاهاش از هم باز کرد و دستش رو روی لبه ی تیشرتش گذاشت و با یه حرکت از تن درآورد. حالا با سوتین بود و تنش میلرزید و از گر گرفتگی قرمز شده بود. نیم خیز شدم و پاهام دوطرف بدنش گذاشتم که چشماش ازم دزدید و دستاش به سمت کش شورتم کشیده شد. با نشستن دستای کوچیکش روی کش شورتم و پایین فرستادنش، کی*رم بیرون زد و صدای قورت دادن آب دهنش رو منم شنیدم. با دستاش کی*رم رو گرفت و شروع به ور رفتن باهاش شد. یه دستش رو به ک*صش مالید و خیسی و لزجی ک*صش رو روی کل کی*رم مالید و حالا توی دستش به راحتی بالا و پایین میشد و کم کم کی*رم داشت سیخ و کلفت میشد. دستاش پس زدم و با گرفتن کی*رم خودم بین پاش تنظیم کردم و روی لزجی ک*صش مالیدم و چندبار کلاهکش رو داخل واژن پر آبش فرو بردم و درآوردم که صدای اعتراض و ناله های سر لذت و خماریش فضای اتاق پر کرده بود. - آی...آخ...بزن توش دیگه...الان فقط دلم کی*رت رو میخواد...اذیت...نکن...بزن توش... - هنو زودته کوچولو... گفتم و با یه حرکت کنار رفتم و روی زانو نشستم وبا گرفتن بازوش بلندش کردم و با اشاره به کی*رم لب زدم. - شروع کن ببینم تا چه حدی میتونی پیش بری، هرچقد بیشتر بهم حال بدی امشب یه سکس توپ برات میزنم که فرداشم بخوای و خودت بگی ک*صم رو جر بده... - تا این حد مطمئنی که این حرف رو میزنم؟ - بستگی به تو داره بهم حال بدی بهت حال میدم موش کوچولو... گفتم و چشمکی بهش زدم که از تخت پایین رفت و بالشت رو پایین انداخت و روش زانو۴ زد و روی تخت خم شد و با دستاش کی*ر شق شده ام رو گرفت و زبونش رو روی کلاهکش زد و..... - اوممممم چقد کلفت شده، اخ لعنتی ببین چجور رگاش بیرون زده! - معطل چی هستی شروع کن! انگار منتظر این حرف بود که نصف کی*رم توی دهنش برد و میک عمیقی زد . با یه دستش کی*رم رو گرفته بود و با یه دست دیگه اش خا*یه هام رو میمالید. انگار با همه نا بلدیش خوب داشت تحریکم میکرد. کی*رم از دهنش درآورد و تفی روش انداخت و دوباره شروع به لیس زدن و مکیدنش کر . هربار تا نصف داخل دهنش میبرد و زبونش رو دور تا دورش میچرخوند و کلاهکش رو میمکید. زبونش رو لیس وار تا پایین و روی خا*یه هام میکشید و اروم و نوبتی شروع به مکیدنش کرد.س زیاد وارد نبود ولی همین باعث شده بود تحریک بشم و خودم بهش بسپارم ببینم تا کجا پیش میره. کی*رم بین انگشتای کوچیکش ماساژ میداد و با دباش میگرفت و تا نصف وارد دهنش میکرد. دهنش کوچیک و داغ بود و امین بیشتر باعث کلفت شدن و سیخ شدنش میشد. چیزی تا اوجم نرسیده بود که بازوش گرفتم و روی تخت انداختم . پاهاش از هم باز کردم سیلی محکمی روی واژن پر آبش زدم که صداش اکو وار توی اتاق پیچید. - اییی... اخ لعنتی زود باش دیگه من میخااام...وای...آه... - خوشم میاد از اینکه تا این حد بیتاب کی*رمی ... - وای چقد حرف میزنی تو، کارتو بکن ...آهههه ...چیزتو بده دیگه ....آخ...آی... بدون حرف دیگه ای کی*رم رو روی واژن لزجیش مالیدم و چندبار فقط کلاهکش رو داخل فرستادم و درآوردم و درست زمانی که صدای ناله اش به اعتراض واسه کردنش تبدیل شد، با بی رحمی کل کی*ر کلفت و سیخ شده ام رو تا خا*یه هام توی ک*صش کوبیدم. صدای جیغش و ناله ی پر از دردش بلند شد و من بی اعتنا به چنگ انداختن انگشتاش روی بازوم پی در پی شروع به تلمبه زدن کردم. - آی...آخ...وای لعنتییی...خیلی کلفته چیزت...اییی...بیشتررر بزن....ببشتر بکوب چیزتو توم....آییییی... - جووون... میخواستی زیر چیزم جر بخوری دیگه...ک*صت رو زیر همین کی*رم جر میدم که نتونی تا یه هفته تکون بخوری موش کوچولو... حرفموتموم نشده بود که شدت ضرباتم رو محکمتر کردم و ....❌🔞💯 💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥 https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk خجالتش میشه بگه کی*رتو بزن تو ک*صم بهش میگه اون چیزتو بده دیگه!!!🤣🤣 #فول‌هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن🔞❌💯🔥
1530Loading...
05
- خشتکت داره میترکه شوهر خاله ک.یرت واسم راست کرده؟🔞💦 - انقدر لخت جلو من نگرد عطرین خالت ببینه فکر بد میکنه لا اله الا الله جمع کن لنگاتو دختر حرصی نگاهی به تن عضلانی و س*کسیش  انداختم و با غیض نگاهمو از مردونگی کلفتش که داشت خشتکشو جر میداد گرفتم این مرد با اون تن و بدن و سایز مردونگی واسه خاله ی عجوزم زیادی خوب بود دلم میخواست بجای خالم من زیرش بلرزم و آه بکشم حشری نزدیکش شدم و قدمو بلند کردم تا لبای کوچولو و سرخمو رو لباش بزارم که شتاب زده به عقب هلم داد و رو زمین پرد شدم. - آخخ....آییی کمرم....... نگران سریع سمتم اومد که با شیطنت بیشتری ناله کردم و با چشمای اشکی نگاهش کردم. - چت شد؟؟ عطرین ببینمت کجات درد گرفت؟ خمار دست ظریف و سفیدمو رو ک.ص خیسم گذاشتم و روی سوراخم کشیدم که رنگش پرید. - آییی سیامک ......اونجام درد میکنه سوراخش نبض میزنه خواست نگاهشو به سختی بگیره که نوک انگشتمو تو سوراخم هل دادم و از درد جیغ بلندی کشیدم که حرصی دستمو از رو ک.ص کوچولوم پس زد - توله سگ حشری وای به حالت با انگشتت پردتو زده باشی عطرین بیچارت میکنم!!! بی طاقت پاهامو بیشتر جلوش باز کردم که با لمس انگشتای کلفتش رو ک.ص صورتیم نفسم رفت چو.چول خیسمو با نوک انگشت داغش تکون داد و تو سوراخ تنگم یکم هل داد که اشکم چکید. - آخخ....دردم میاد سیامک زیپ شلوارشو پایین کشید که با دیدن ک.یر کلفتش رنگم از ترس پرید - خودم پردتو میزنم عطرین امشب زیر ک.یرم جر میخوری وای به حالت جیغ بزنی کوچولو با دهن خوشگلت زیر شوهر خالت ناله کن...... فرصت تحلیل کردن بهم نداد و یه ضرب خودشو تو سوراخ تنگم فرو کرد و...... https://t.me/+E-S0FWokNkg4MzE0 https://t.me/+E-S0FWokNkg4MzE0 https://t.me/+E-S0FWokNkg4MzE0 عطرین، دختر شیطونی که بر خلاف خانواده مذهبیش یه دختر آزاد و حشریه که چشمش شوهرخاله ی هات و سک*سیش رو گرفته و برای جر خوردن زیرش دست به هر کاری میزنه تا اینکه........💦🍒🔞
2720Loading...
06
🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
3170Loading...
07
- بالاخره خانومم شدی! آنقدر مست بودم که معنی حرف حامد را نفهمم و تنها بخندم. اما تا خواست از روی تخت بلند شود، دست هایم را دور گردنش حلقه کردم: - بازم می خوام حامد! خم شد و بوسه ی کوتاهی روی لب هایم نشاند: - انقدر ناز نکن آهو! الان که نمیشه! تو خونریزی و درد داری! با گیجی نگاهش کردم: - من که درد ندارم! همش لذت بود! حامد چند لحظه با بهت نگاهم کرد و طولی نکشید که قهقهه اش به هوا رفت. - تو اینا رو از کجا یاد گرفتی #بدمصب؟! هنوز با حامد برای #برقراری_رابطه_ای دیگر در حال بحث بودیم که در اتاق باز شد. سارای رنگ پریده که ترس از سر و رویش می بارید، گفت: پاشید بچه ها فرار کنید. پلیس ها ریختن تو. پارتی لو ... و از دیدن من حرفش نصفه ماند. با صدایی که بی شباهت به جیغ نبود، گفت: چیکار کردین آهو؟ #بدبخت_شدی! حامد درحالیکه شلوارش را به تن می کرد، گفت: شلوغش نکن سارا. خودش خواست! سارا خم شد و وقتی لباسم را که روی زمین افتاده بود با حرص به رویم پرت کرد انگار تازه به خودم آمدم! انگار برخورد لباسم با تن لخت و برهنه ام مستی را از سرم پراند! انگار تازه متوجه خون بین پاهایم و دردی که حامد ازش حرف میزد، شدم! حامد درحالیکه زیپ شلوارش را بالا می کشید، گفت: معطل چی هستی؟ پاشو دیگه! با بهت نگاهش کردم. - ما... ما... چی... چیکار... حامد بدون هیچ جوابی به کتش که روی زمین افتاده بود چنگ زد و اتاق را ترک کرد. ساده لوحانه فکر می کردم برمی گردد و من را همراه خودش می برد! دردم هر لحظه داشت بیشتر میشد و کاری ازم ساخته نبود! در تلاش بودم لباسم را بپوشم، اما بی نتیجه بود! با صدای باز شدن در سرم را بلند کردم. استاد شایسته درحالیکه #تلوتلو می خورد وارد اتاق شد. - اینجایی آهو؟! دنبالت می گشتم! مست بود، اما من را شناخته بود! لب گزیدم. پاهایم را تا حد ممکن جمع کردم و با دست هایم سینه هایم را پوشاندم. استاد دانشگاهم که بارها ابراز علاقه کرده بود #مست بود و من با تنی #برهنه در یک اتاق با او بودم! استاد شایسته گوشه ی تخت نشست و درست همان لحظه پلیس ها وارد اتاق شدند! https://t.me/+PInGRPBOw9M2YjBk پارت واقعی رمانشه😱 #part10 رو سرچ کن👆
6431Loading...
08
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟ با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم. _کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست. شاهرخ دستی زیر چونه‌ام گذاشت. _منو یادت رفته مهرا!؟ یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!! الان میگی من اون ادم نیستم!! خندیدم. _هوم... من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم. داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه. دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره. شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد _اعصاب منو بهم نریز مهرا... ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟ _دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی دستت رو بکش‌.. از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم. _پس سک*س اروم میخوای... منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید مورمورم شد ‌. مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینه‌های گرد خوشگلم نمایان شد ‌ قری بهشون دادم. نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد چشم ‌هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم _بخور پسر کوچولوم بخور.... همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه با یه حرکت همینطور که داشت سینه‌ام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت منو انداخت روی تخت روی پایین تنه‌ام نشست... زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شده‌اش نمایان شد.. زیادی متورم بود. پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم _جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش می‌پیچه. محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم. عین وحشی.ها ضربه میزد. _که رمانتیک میخواستی اره... درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم. حدود ده دقیقه بی‌وقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد _توم خالی نکن احمق حامله میشم نیشخندی زد _منم همین رو میخوام. میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی. برم گردوند. _دیگه نه شاهرخ ولم کن... _نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست ‌ باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد. _لااقل چربش ک... با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈 https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0 https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0 https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0
5632Loading...
09
قاضی شهوتی🔞⚖ #Part_1 دستش رو به ک.صش رسونده بود و آروم نفس نفس میزد. عرق سردی روی پیشونیش بود و تو همون حال استرس زا شروع به مالوندن اون صورتی و تپلش کرد که حتی وقتی تو زندون بود تمیز و بدون مو بود! ک.صش رو میمالوند و از ترس این که صداشو سربازا بشنون لباشو مدام گاز میگرفت. بدنش بی حد و مرز سکسی و کردنی بود.. هیچوقت نمیشد باور کرد که اون یه قاتل بود! قاتلی که روز معاشقه با شوهرش اونو به قتل رسونده باشه. زنی که اونقدر حشریه که حتی توی حبس هم نمیتونه حشر خودش رو کنترل کنه! آب از ک.ص تپل و صورتیش سرازیر بود و حرکت دستش تند تر و تند تر میشد از داغی زیاد روسریشو درآورد و موهای لختش روی صورتش ریخت. خیلی زیبا بود! خیلی خیلی.. ماهرانه انگشتش رو وارد سوراخش کرد و شروع به تلمبه زدن تو ک.ص خودش کرد. انقدر توی لذت خود ارضاییش محو بود که متوجه نبود من دارم از چشمی در اتاق بازداشتگاه بهش نگاه میکنم و تموم حرکاتش رو زیر نظر دارم. حتی خودم هم نمیتونستم درک کنم چرا این وقت شب به اینجا اومدم و یه زن متهم به قتل رو زیر نظر گرفتم! https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk فاحشه‌ی قاضی داستان یه قاضی با نفوذ ۳۴ سالست که تو عمرش هیچ زنی نتونسته قلبشو تسخیر کنه. تا این که یه روز لا به لای پرونده های جنایی به یه پرونده‌ی قتل برمیخوره! پرونده ای که قاتل اون زن ۱۹ ساله ای هست که همسرش رو به طور مشکوکی به قتل رسونده! ترنم قاتل پرونده‌ی همسر کشی در عین لوند بودن و هورنی بودنش انقدر مظلومه که برای اولین بار دل و ایمون قاضی پرونده ، حاج حارث ارجمند رو میلرزونه و باعث میشه آقای قاضی جذاب قصه از هیچ تلاشی برای نجات دادن جان ترنم چشم پوشی نمیکنه اما... رمان دارای صحنه های بزرگسال است🔞🔥
4652Loading...
10
#پارت_۲۵۲❌🔞 - درد دارهههههه...🩸⛓ آرن بی توجه به داد و فریادم ضربه‌ی محکمتری #داخلم زد که حس کردم سوراخ #باسنم جر خورد! با درد دندونامو تو بازوم فرو کردم که کامل خم شد روم و تو صورتم خیره شد - درد داره آره؟ اون موقع که تو آبم مواد ریختی و خواستی منو بندازی زندان درد نداشت الان که داری زیرم جون میدی درد داره؟ چشمای سرخ شدمو تو چشماش دوختم که با دستاش محکم گردنمو گرفت و فشار داد! خودشو تا ته کرد #داخلم که آخ ریزی از بین لبام خارج شد - هنوز اولشه سورن! حالا حالا ها باهات کار دارم! و برم گردوند و باسنمو داد بالا. هق ریزی زدم که #اسپنک محکمی زد و گفت - به نظرت اگه اون بابای حرومزادت بفهمه زیر دشمنش جر خوردی چه عکس العملی نشون میده؟ هوم؟ و خودشو کامل کشید بیرون که نفسم آزاد شد! فکر کردم میخواد ولم کنه که با وارد شدن یهوییه اون حجم از بزرگی و کلفتی #مردونگ*یش داخل باسنم داد بلندی کشیدم که عصبی خندید - ِرهههههه داد بکش! میخوام تا صبح صدای داد و زجه هات تو عمارتم بپیچه! دیوونه شده بود! این آرنی نبود که میشناختم! این پسر یه #خلافکار بیرحم شده بود! صورتمو تو بالشت فرو کردم که با حس چیز دیگه ای روی باسنم سرمو کج کردم. با دیدن #کی*ر مصنوعی کلفت و درازی که دستش بود قلبم از تپش ایستاد! وحشت زده خواستم فرار کنم که تمام وزنشو انداخت روم و غرید - چیه؟ یکی برات کمه؟ هوم؟ دلت میخواد دوتاشو تو خودت جا بدی؟ - ولم کن روانیییی! پوزخندی زد و روان کننده ای ک روی میز بود رو برداشت و ریخت رو اون وسیله و سرشو گذاشت رو سوراخ*م... - میخوام معنی جر خوردگی واقعیو بهت بفهمونم سورن! از این به بعد زندگیتو جهنم میکنم! کاری میکنم خودت آرزوی مرگ کنی... و با تمام زورش اون وسیله رو هل داد داخل #باسنم که داد بلندی کشیدم و بی جون افتادم رو تخت. آرن بی توجه به وضعیتم خودش و اون وسیله رو عقب جلو کرد و همینجور که از #لذت ناله میکرد گفت - آههههه! لعنتی این سوراخ فاکیت حسابی گشاد شده فکر کنم برا یکی دیگم جا داشته باشه... حتی جون نداشتم که تقلا کنم و با هر ضربه ای که داخ*لم میزد ناله‌ی ریزی از بین لبام خارج میشد. پوزخندی به حالم زد و دستشو برد پایین و چنگی به مردونگ*یم زد و گفت - وقتشه مردونگیتو بذاری کنار سورن! میخام از کو.ن آبتو بیارم و به بابات نشون بدم که دشمنش چه جوری قراره به خاک سیاه بکشونتش!🩸🔪 بی جون سرمو کج کردم که نگاه دقیقی به سوراخ باسنم انداخت و گفت - حالا وقتشه... لرز خفیفی کردم که خم شد و چیزیو از رو زمین برداشت که... یه رمان مخصوص با ژانر #مافیایی و #گی اوردم براتون🔞🔥 بکوب رو لینک قبل اینکه #حذف بشه🥵 #بزرگترین و #پرطرفدارترین رمان گی در #تلگرام❌👀 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
8022Loading...
11
📎پارت اول رمانای ها.ت و جذابمون👙💦
1 9920Loading...
12
‍ ‍ •| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_41 موهام رو به چنگ کشیده بود و همچنان حالت داگی بودیم که گفتم: از کجا بلدی انقد خوب بکنی... فکر میکردم به جای سوراخ کو..نم بکنی تو سوراخ گوشم... با نفس نفس گفت: تو این موقعیت چرا یادت افتاده اینو بپرسی...؟ - اخه مثلا بچه مثبتی اما یه طوری میکنی که اون همه دوست پسرم با روابط متعدد نمی کردن. از کجا بلدی...نکنه زیر ابی می رفتی مثل الان؟ - خب ما هم یه جاهایی زیر ابی می ریم. - پس همه اش خدا و پیغمبر میکنید واسه ما خودتون تپه نریده نذاشتید هان. برم گردوند و کرد تو ک.صم. - تو که نمی‌خواستی بدون کا..ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم... دیگه طاقت نیاوردم و گفتم: آه...تند تر.... خندید. - جوون...خوشت اومده. - لاشی...عجب ک.ی.ر.ی داشتی و رو نمی کردی، اگه میدونستم جای دادن به کل پسرای دانشگاه فقط به تو میدادم. - تو که تا یه دقیقه پیش به سالار می گفتی دول موشی. - اوه اسمش سالاره...من می میرم براش.. آه بیشتر... بکن تا ته... چه میدونستم همچین چیزی لای پاهات قایم کردی...أه... با خنده ضرباتش رو بیشتر کرد طوری که صدای شالاپ شلوپ برخورد پوست مونم بلند شد. ازم کشید بیرون که معترض گفتم: آه...چرا کشیدی عقب تازه داشتم حال میکردم. - برگرد میخوام از جلو ب.گامت. با ذوق برگشتم و پاهام رو وا کردم براش... - تو که نمی‌خواستی بدون کا.ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم. https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk https://t.me/+lbLLxOEBBLQyYTJk پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن ک.ی.ر کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
1 4134Loading...
13
🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
1 2453Loading...
14
- شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم: - این جا؟ جلوی مادرت؟ نیشخندی زد و گفت: - مگه دنبال هیجان توی سکس نبودی؟ درار شورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون ک.ص صورتی تو. لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود. دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش. - حالا بیا بشین روی ک.یرم. چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم: - مامانت میبینه. دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم . - دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟! نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم: - آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره. دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد: - یکم جا به جا شو، درست بشین روش. لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی ک.یرش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم. - دارید چی کار می کنید بچه ها؟! https://t.me/+-ff1MZ9nCiYxMmM8 https://t.me/+-ff1MZ9nCiYxMmM8 دختره رعیتی که به خاطر پول برده جنسی ارباب روستا میشه و اون هرجایی ازش سکس میخواد و... 😈💦 #مختص_به_بزرگسالان🔞🔥 آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫
1 4642Loading...
15
دختر و پسر برده ی #لخت ، نوبتی ک.صم لیس میزدن که سرشون داد زدم و موهاشون کشیدم _ این چه طرز لیس زدن آشغالا زود باشید تند تر عمیق تر ، آخخخ .. ه*رزه های کثیف زود باشید _مامیتون ار.ضاااا کنید ببینم میخوام آب ک.صم بپاشه رو صورتتون و خیستونم کنم زبونشون تند تند لای لا..بیا هام کشیدن وعمیق مکش میزدن _ هرکدومتون بتونه ا*رضام کنه بهش یه جایزه میدم اون یکیم که نتونه سرش میبرم ، از ترس جونشون مثل سگای وحشی پاهام باز کردن و سر لیس زدن رقابت میکردن و باهم دیگه دعوا میکردن و هم میزدن ، با صدای بلند خندیدم و موهاشون کشیدم و سر هردوشون بین پاهام فشار دادم _ دعوا نکنین به هردوتون میرسه افرررین توله سگای مامانی ، زبونشون از بالا تا پایین ک.صم می‌کشیدن و لیس های عمیق میزدن .. _ اااه زود باشین سگای خوب تند تند ک.صم لیسش بزنین آفررررین جووون رو چ.وچولم بیشتر ... https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 رابطه #ج.نسی و سواستفاده رپتایل لزبین از برده های انسانی 😈🔞 #محدودیت_سنی https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 این رمان جدید لزبین تو کل تلگرام غوغا کرده زود باش بیا تا لینکش پاک نکردم 💦💦💦💦
1 1872Loading...
16
مهماندار سکسی🔞 +ک^صت واسه ک^یر من آب انداخته مهماندار ؟ با شنیدن صدای خلبان فورا دستم و از تو شورتم بیرون کشیدم -نه...یعنی چیزا...فقط میخارید خلبان چشماش برقی زد و در حالیکه ک^یر بزرگش رو از روی شلوار میمالید جلو اومد و دامن لباسم و بالا زد: -قبل از اینکه مسافرا بیان من میتونم خارشت و بگیرم تو هم مثل جنده ها زیرم ناله کنی با گونه های قرمز به اطراف نگاهی انداختم تا کسی نباشه: -اما اینجا که نمیشه...تو هواپیماییم کاپیتان زیپ شلوارش و پایین کشید و کی^رش و بیرون اورد: -یه دست اینجا سرپایی میزنیم وقتی رسیدیم هتل جرت میدم حالا خم شو روی کانتر که میخوام خارشت و بگیرم جنده کوچولو سر ک^یرش و به لبه های خیس و صورتی ک^صم مالید و... https://t.me/+naOC5xHlDqBjMzNk https://t.me/+naOC5xHlDqBjMzNk https://t.me/+naOC5xHlDqBjMzNk خلبان مچ مهماندار و موقع جق زدن میگیره و همونجا توی هواپیما...💦🙈🍆
1 6006Loading...
17
🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
1841Loading...
18
- شورتتو بنداز پایین محیا. متعجب چند بار از روی پیامش خوندم و نوشتم: - چی میگی عمو؟ زنگ زد. از ترس اینکه کسی بیدار بشه سریع جواب دادم و لب زدم: - الو؟ کلافه از پشت خط جواب داد: - من زیر پنجره اتاقتم. همین الان شورت پاتو برام پرت کن که دارم میترکم دختر. گیج پرسیدم: - یعنی چی؟ شورت منو میخوای چی کار؟ کلافه عصبی غرید: - میخوام جق بزنم! از اینهمه رک گوییش آب دهنم رو قورت دادم و زمزمه کردم: - حالت خوبه؟ نصفه شبی دوست بابام اومده بود زیر پنجره ی اتاقم و لباس زیرم رو میخواست. - نه خوب نیستم، راست کردم دختر! هین بلندی کشیدم و تشر زدم: - خجالت بکش عمو، این حرفا چیه میزنی؟ مشخص بود حال طبیعی نداره وگرنه چرا بخواد با شورت من خودارضایی کنه؟! - انقدر عمو عمو نبند به ناف من دختر. یا شورتتو میندازی پایین، یا در رو باز می کنی میام بالا وگرنه به بابات میگم دختر سر به زیرش یواشکی برای همسن باباش نود میفرسته! چند ثانیه سکوت کرد و ادامه داد: - میدونم توام منو میخوای‌. بنداز پایین اون یه تیکه پارچه رو تا عقیم نشدم. لبم رو به دندون گرفتم، دستم رفت زیر دامن تنم و آروم شورتم رو درآوردم. آروم رفتم سمت پنجره و شورتم رو پرت کردم سمتش‌. - بگیرش... سریع از پنجره دور شدم، ضربان قلبم حسابی رفته بود بالا که صداش رو شنیدم. - شورتت فایده نداره، در رو باز کن بیام بالا خودتو یکم بمالم! توجه داشته باشید این رمان اروتیک و پر از صحنه های +18 سال هست🔞👇 https://t.me/+qBfdOkSDyzkyYWY0 https://t.me/+qBfdOkSDyzkyYWY0 محیا دختری که با دوست جذاب و مرموز پدرش وارد رابطه میشه. مردی هات در آستانه ی چهل سالگی با گذشته ای تاریک و پر از معما🔞❌
3591Loading...
19
#پارت۱🔞💦 توی استخر مختلط کلیتو🍓ریسم پف کرده بود و حسابی ح*شری شده بودم... بی توجه به اینکه توی یه استخر مختلط هستم و هر آن ممکنه یکی از بچه‌های دانشگاه منو موقع مالیدن خودم ببینه، دستمو از شورتم رد کردم و انگشتامو به چو*چو*ل نبض دارم رسوندم، زیادی مشروب خورده بودم و کل تنم داغ بود، پسرای خوشگل و خوش هیکل دانشگاه اینجا بودن و دوستداشتم با ک🍆یر کلفتشون که از زیر مایوهای تنگشون حسابی برجسته و بزرگه، جرم بدن... حرکات دورانی دستمو دور وا*ژن‌م تند تر کردم و با لذت چشمامو بستم، توی ذهنم تصور میکردم چندتا ازین پسرای خوش هیکل و گولاخ دانشگاه دوره‌ام کردن و دارن با ک🍆یر سیخ و درازشون سوراخای❌ تنگ و پلمپمو جر میدن... نزدیک ار💦ضا شدن بودم که با حس نشستن چیز نرمی روی چو.چولم ترسیده و حشت زده چشمامو باز کردم.... https://t.me/+GnOO7hAyRS01Mjdk https://t.me/+GnOO7hAyRS01Mjdk https://t.me/+GnOO7hAyRS01Mjdk https://t.me/+GnOO7hAyRS01Mjdk ک❌ص خوری توی استخر مختلط زیر آب😈💦 پارت اولش شورتتو #خیص میکنه🫦👅
2713Loading...
20
باتـ🔞ـلاق شـ💦ـهوت #part1 _آهههه درش بیار آههه آییی اووف آهههه دسته میکروفن کامل توی کـــــ.صم جا کرد و با شهوت لیسی به چو*چول کـ.صم زد که آب کــــــ.صم روی دسته میکروفن پاچید که کیـــــ.رش شـــــ.ق تر شد و نوک پستونمو خشن مکید و تندتر توی کـــــ.صم با میکروفن تلمبه زد..💦🔞 _اوووف این کـــــ.ص خوردن داره تنگ و صورتی اوممم آهههه میکروفنم داره توی کـــــصت حال میکنه اووف...💦🤤 تند تند با میکروفن توی کـــــ.صم تلمبه زد و منم کـــــ.یرشو مالیدم و آه و ناله کردم که یهو در استیج باز شد و.... دختر حش‍ـــــ.ری که خواننده شهوتی با میکروفن کـــــ.ص تنگ و داغشو جـــــر میده..🍑🔞🤤 https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk https://t.me/+MMsgqla5E4g3Y2Fk روی میکروفن خواننده سواری میکنه اووف..💦🔞
3400Loading...
21
مدرسه سکسی💦🍑 #part1 -اوهییی اقا معلم فک کنم تپلم زخم شده اهییی میسوزه پاهاشو از هم باز کردم با دیدن تپل صورتی وسط پاش اب از لبو لوچم اویزون شد دلم میخاست مردونگیمو توش فرو کنم و تند تند توش عقب جلو کنم با تصورش مردونگیم شروع به نبض زدن کرد و داشت شق میشد -میخای برات خوبش کنم؟ سرشو تکون داد که سرمو نزدیک تپلش بردم و لیس پر تفی به کلوچش زدم -اوهییی خیلی خوبه میشه بیشتر لیسش بزنین؟ +اره ولی نباید به مامان و بابات یا هر کس دیگ بگی یه راز بین منو خودت میمونه باشه؟ سرشو تکون داد که لیسی به تپلش زدم و شیارای تپلش رو از هم باز کردمو زبون خیسمو توش فرو کردم که از لذت جیغ بلندی کشید و در اتاق باز شدو مامانش با دیدنمون…💦👅😱 https://t.me/+aObC9ZH4s7A4MWQ0 https://t.me/+aObC9ZH4s7A4MWQ0 https://t.me/+aObC9ZH4s7A4MWQ0 https://t.me/+aObC9ZH4s7A4MWQ0
4132Loading...
22
🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
2740Loading...
23
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃 🛑🔵 اگه زیر ۱۸ سالی نیااااا که مناسب سنت نیستتتتتت 😡🛑🔵 #خان‌زن‌داره‌ولی‌عاشق‌خدمتکار‌خونشون‌میشه‌و‌یواشکی‌توی‌خواب‌زنش‌میکنه‌وباردارش‌میکنه 😳😳😳🤤💦 #خانی‌که‌به‌بهانه‌ی‌معاینه‌کردن‌دختره‌،انگولکش‌میکنه‌وبراش‌میخوره🖕🏿👅🔥💦🔞 #طغیــانگــــر ⚘#پارت13 🔴 با #لرز و ترس روی #تخت دراز کشیدم . خان پاهامو تا آخرین حد از هم بازکرد و بالا گرفت.. _پاهاتو باز نگهدار خودتم انقدر #سفت نگیر ...انگشتام توی #تپلت فرو نمیره باز کن میگم ... باز تر 🔵_اخه دیگه از این #بازتر نمیتونم ... سرش رو بالا گرفت و چند لحظه خیره ام شد .آب دهنمو #قورت دادم و با صورتی قرمز شده نگاهمو دزدیدم که گفت: _شُل نگیری دردت میاد ... دوست داری درد بکشی همینطوری خودتو سفت بگیر ! 🔴با دیدن خان با اون هیکل ورزیده اش بین پاهام #گرمای فوق العاده زیادی از #شهوت توی تنم جریان گرفت. با #درد بدی که از حرکت انگشتاش #بین_پاهام پیچید صورتم درهم شد : 🔵_آخ ... #آیییی درد داره ... _یکم دیگه تحمل کن عزیزم الان تموم میشه ... 🔴توی شوک عزیزم گفتن خان و بازی و #تلمبه زدن انگشتاش توی #تپلم بودم که #گرمای چیزیو #بین_پاهام حس کردم .#هینی کشیدم و پاهامو جمع کردم که خان جلوی #بسته شدن پاهامو گرفت و زبون #نرم و #داغش بین لبه های #ک..صم فرو رفت و #میک #محکمی به #گوشت وسط #تپلم زده شد ... 🔵نفس بریده جیغی از #هیجان و #لذت کشیدم که همون موقع در اتاق #باز شد و دریا ، #زن_خان ، با چشمای #گرد شده به دهن خان که در حال خوردن من بود خیره شد جیغی کشید و یهو ... #توجه_مهم ❌💢‼️ #این_رمان_برای_افراد_متاهل_است ⛔️🔞 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 دختری پرورشگاهی که توی #خواب توسط مردی #خشن و #زن_دار حامله میشه 🤰درحالیکه اصلا نمیدونه دیگه دختر نیست و ... 😱🤯🔥
3530Loading...
24
-واژن دخترتون یه خورده پاره شده و خونریزی داره‌. به خاطر رابطه‌ی پر خشونت و طولانیه. میتونید از همسرشون شکایت کنید اگر... پیمان با حوصله‌ای سر آمده رو به دخترک لرزان و رنگ پریده‌ی روی تخت غرید: -پاشو شورتتو بپوش! رو به دکتر ادامه داد: -دخترم نیست، زنمه! طبابتتو بکن دکتر جای اینکه سرتو بکنی تو باسن زندگی بقیه. بده من نسخه رو! آذین با چشم‌های اشکی و ملتمسش به دکتر نگریست. وقتی چهارده سالش بود پیمانِ نیک‌زاد او را دزدید. در هفده سالگی‌اش با زور و کتک عقدش کرد و حال زندانی و زیر خوابه‌اش بود. دکتر لبخندی تصنعی زد و با مراعات گفت: -آقای نیک‌زادِ عزیز بنده قصد جسارت نداشتم. تن دختر کوچولومون پر از کبودی و خون مردگیه.‌‌ رد طناب دور مچ دستاش و پاهاشه. انگار طولانی مدت بسته شده. عذر میخوام می‌پرسم گرایش خاصی دارید؟ پیمان بی‌توجه به حضور دکتر ضربه‌ای روی رانش زد و دخترک مطیعانه روی پاش نشست. تره موی نارنجی رنگ را پشت گوشش گذاشت و پرسید: -من دست و پاتو می‌بندم؟ دخترک از ترس او دروغ گفت: -ن‌...نه -من کتکت می‌زنم؟ تو تخت اذیتت میکنم بچم؟ چانه‌اش لرزید و مرد خشن نگاهش کرد. با بغض گفت: -نه...همیشه مراقبمی...اذیتم نمیکنی دست مرد نوازش گونه روی کمر لختش کشیده شد: -برو لباساتو بپوش بریم خونه قلبش درد می‌کرد. نمی‌خواست به آن جهنم برگردد. هر وقت بهانه‌ی مادر و پدرش را می‌گرفت پیمان او را در زیر زمین تاریک ویلا یا قفس سگ‌ها زندانی می‌کرد‌. بعضی اوقات هم مثل حالا چند روزی غذا نمی داد بخورد. صدای دکتر درآمد: -این دختر چند روزه آب و غذا نخورده. از دخترای هم سن و سال خودش کم وزن‌تره. نکنه همیشه جیره بندی شده بهش آب و غذا می‌دید؟ پیمان ران لطیف دخترک را نوازشی کرد و دخترک با بغض و ترس گفت: -من بهشون نگفتم -لباساتو نپوشیدی!!! -ال...الآن می‌پوشم تند تند لباس‌هاش را پوشید و وسط اتاق ایستاد. پیمان نسخه را از زیر دست دکتر کشید و غرید: -بفهمم جایی پشت من زر زدی از بیمارستان اخراجی خانم دکتر! -آقای دکتر نیک‌زاد بزرگوار!...خانم کوچولوی شما بارداره، اونم دو ماه و نیمه! -کم چرت و پرت بگو! نکنه می‌خوای پرونده طبابتتم بره هوا؟ زن با جدیت گفت: -خانم بارداره! بُنیه ضعیفی هم داره. سوای اون رَحِمِش اونقدر ضعیفه که من گمون نمی‌کنم با این وضع رابطه‌‌ی جنسیتون جنین نیفته! آذین وا رفته و هراسان بازوی پیمان را گرفت: -من فقط هفده سالمه...تو رو خدا...من بچه نمی‌خوام پیمان کمر باریکش را در برگرفت و با آرامشی ساختگی پرسید: -وضعیتش الآن چطوره؟ -به معنای واقعی کلمه افتضاح! جنین اصلا رشد خوبی نداشته. مواد مغذی کافی نه به مادر رسیده نه به بچه. از طرفی خانمتون از لحاظ روحی به شدت داغونه و این مسئله رو بچه هم تاثیر می‌ذاره‌. تا حالا به پرش پلک و لرزش دستاش دقت کردید؟! دخترک نالید: -بریم خونه...بریم -داروهای لازمو نوشتم. ماه دیگه بیاریدش برا سونو. اگه بچه و مادر بچه رو دوست دارید بهشون برسید. اگر نه حاملگی پر خطری تو راهه و ممکنه هم بچه رو از دست بدید و هم مادر بچه رو! پیمان دندان قروچه‌ای کرد و دخترک از ترس حرف هایی که شنیده بود بلند بلند زیر گریه زد. از اتاق دکتر بیرون زدند و سوار مزدا تری‌اش شدند. صدای گریه‌هاش روی مغزش بود. -بسه! سرمو نبر باز! -من...بچه نمی‌خوام...می‌خوای من بمیرم آره؟...من از قبر می‌ترسم...از بهشت زهرا می‌ترسم...تو رو خدا سقطش کنیم پیمان عصبی گوشه‌ی لبش را جوید و صدا بالا برد: -می‌زنم دهنتا! اون پدرسگ یه حرفی زد. کی گفته قراره بمیری؟ از صدای بالاش پلک دخترک پرید و لرزش دست‌هاش شروع شد. خواست دست دخترک را بگیرد که عقب کشید و به پنجره چسبید. نفس عمیقی کشید و با ملایمت گفت: -برات جیگر بگیرم کوچولوم؟ دخترک عذاب وجدان به جانش ریخت: -س..سه روزه..بهم غذا ندادی..فقط به خاطر این که گفتم از پشت نه -هر چی آذین خانم بخواد براش میخرم بخوره...دیگه هم دست و پاشو نمی‌بندم و تو تخت بهش سخت نمی‌گیرم -ازت متنفرم ! پیمان گونه‌اش را بوسید: -پررو نشو! میرم جیگر بگیرم الآن میام یادش رفت قفل ماشین را بزند. یادش رفت که این دختر بال بال می‌زند برای رفتن. آذین دست لرزانش را سمت دستگیره برد... https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0 https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0 https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0 https://t.me/+hB7xZl-ZTcFmZDQ0
2013Loading...
25
‍ ‍ ‍ س‍...ک‍...س عروس خانواده با پدر شوهرش🔞❌ بنری که می‌خونید، #پارت‌واقعی‌رمانه و دارای #محدودیت_سنی هست. لطفاً با #احتیاط وارد شوید👇🆘 محتوای ذکر شده، مناسب بزرگسالان است: - حتی باورت نمیشه که چقدر دلم می‌خواد همین حالا کی‍*رمو با تمام قدرت وارد جفت سو*راخات کنم و اونقدر تلم‍*به بزنم که ک‍*ص و کو*نت سرخ و کبود بشه! آخی کشیدم و با دستام، با..سنش رو چنگ زدم. ناخنام رو تو پوست کو*نش فشار دادم و محکم، سمت خودم کشیدمش که کی‍*رش مستقیم لای چا.ک حساس ک‍*صم قرار گرفت. - پس برای همین اینقدر داری دست دست می‌کنی واسه پا*ره کردنم؟ جون کشیده ای گفت و تو یه حرکت، کل کی‍*رش رو تو ک‍*صم جا داد که آه بلندی کشیدم و پاشنهٔ پاهام رو به کمرش فشار دادم. - آه! همینه! همینو می‌خواستم! جر..م بده مرصاد جون! ک‍*ص و کو..نمو با کی‍*ر کلفتت پا...ره کن - چشم! شما امر کن عروس س‍*ک‍*سی و حش‍..ری من! بلافاصله شروع کرد به وحشیانه تل‍*مبه زدن. کی‍*رش رو با هر بار ضربه داخل سو*راخم، تا نا*فم احساس می‌کردم و بدنم زیر تل‍*مبه هاش مثل ویبره می‌لرزید. - خوبه ملیسا!؟ خوشت میاد داری زیر کی‍*ر پدر شوهر خودت گا*ییده میشی!؟ سرم رو تند تند تکون دادم و ناخنام رو از کمر تا شونه هاش بالا کشیدم و پشتش رو چنگ زدم: - آه! آره آره! حالا می‌فهمم آرش قدرتش تو س‍*کس کردنو از کی به ارث برده! آخ! محکتر! دلم می‌خواد زیر ک‍*یرت یه جوری گا*ییده بشم که ک‍*صم خون بیفته مرصاد! https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 https://t.me/+2FFeBL_NdbNkYWY0 ملیسا، دختری که در غیاب شوهرش پدر شوهرش رو اغوا میکنه و باهاش همخواب میشه. اما بعد از اینکه زن جوون پدر شوهرش متوجه ماجرا میشه، با پدر شوهر و پدرزن شوهرش سه نفری❌❌ فقط یه دختر سڪسیُ حشـ.ری مثل من میتونه توی یک ثانیه ڪ.یر کلفتتُ بیدار کنهُ...🤤💦🔞
2290Loading...
26
#پارت‌708 شادی با رنگ پریده درو باز کرد و بریده لب زد: امیرجان.. چی شده؟این موقع روز...اینجا... دست رو سینش کوبیدم و بی حرف جلو رفتم. نگاهم گوشه گوشه خونه میچرخید توی عکس دیدم. فردین بود که یواشکی رفت خونه من... چقد احمق بودم که به رفیقم اعتماد داشتم، به زنم اعتماد کردم! راهمو سد کرد و گفت: امیر میشنوی؟حرف بزن ببینم چی شده؟ چشمات سرخه سخت بود جلوی خودمو بگیرم و همینجا نیفتم به جونش دوباره کنار زدمش و راهی اتاق خواب شدم خدایا میشه اشتباه باشه؟ من هنوز عاشق این لعنتی بودم خیانت؟شادی به من خیانت؟ کسی تو اتاق نبود مامان خودش دید فردین یواشکی اومده خونه و عکس گرفت ازش حتی حمام رو چک کردم توی ۵مین همه چیزو پاک کردن؟محاله! بازومو کشید -نمیخوای حرف بزنی امیر؟ جون به لب شدم با نیشخند گفتم: چرا؟مگه کاری کردی که بترسی عروس خانوم؟ ابروهاش بهم پیچید و لب زد: منظورت چیه؟ خیره‌ی چشماش محکم گفتم: منظورم واضحه. کی اینجا بوده؟ رنگش بیشتر از قبل پرید؛پلک چپش هم! حالم جهنم بود و شادی نمیفهمید کاش میزد تخت سینم و میگفت دیوونه شدی؟معلومه که کسی اینجا نبوده و نیست! صدای پیام گوشیش سکوت رو شکست و نگاه از عمق چشماش گرفتم گوشی روی تخت بود. خیز برداشت سمتش که مچش رو گرفتم کم مونده بود بزنه زیر گریه! دختری که آبروی سی‌سالمو خرجش کردم چی رو ازم پنهون میکرد؟ پیام رو باز کردم "شادی نگران هیچی نباش سپردم امیر رو تا شب سرگرم باشگاه کنن خودمم تا یه ربع دیگه برمیگردم" دنیا دور سرم چرخید اکسیژن تموم شد انگار چند ثانیه قلبم نزد. زخم به قدر کافی کاری بود. شادیِ من... با فردین؟؟ -امیر... بذار صحبت کنیم. من... بوی گند خیانت تو خونه پخش شده بود بین تنم و دیوار حبسش کردم و با جون کندن کلمه‌هارو ردیف کردم:بگو... حرف بزن، توضیح بده قبل از اینکه حرفی بزنه طاقت نیاوردم و پشت دستمو کوبیدم رو لباش تا لال بشه جواب مردمو چی بدم؟ بگم دختری که واسش قید خونوادمو زدم یکی دیگه رو به من ترجیح داده؟رفیقم بیشتر بهش حال داد؟ بین موهایی دست کشیده که مال من بود؟؟ موهای بلندشو دور دستم پیچیدم. نباید دلم بلرزه واسه اشکاش 《امیر میدونی من عاشقتم؟ از جونم بیشتر دوست دارم》 کاش حرفاش یادم نمیومد حرص شد زور توی دستام و سرشو کوبیدم به دیوار صدای آخ گفتنش، درست مثل اولین باری بود که یکی شدم باهاش و آخ بلندش به فلک رسید دوباره کوبیدم 《بیا قول بده انقد خوشبخت بشیم که همه انگشت به دهن بمونن》 فریادم خونه رو لرزوند -مگه نمیخواستی با من خوشبخت بشی هرزه؟این بود قول و قرارت؟ با کی ریختی رو هم بیشرف؟ خواست ازخودش دفاع کنه ولی میدونستم لب باز کنه خامش میشم خبر داشت تا صدای نفسش زیر گوشم نباشه خوابم نمیبره. مسکن بود واسم با شدت بیشتر کوبیدمش تقلاش کمتر شد و سر خورد روی زمین که لگد محکمی بهش زدم جوری داد زدم که گلوم زخم شد -چجوری دلت اومد برینی به زندگیمون حرومزاده؟ چندبار وقتی خونه نبودم اومد؟ روی این تخت باهاش خوابیدی؟ رو تختی رو محکم کشیدم که از وسط جر خورد. باید آتیشش میزدم، خودم و شادی و خونه رو حتی هیچی نباید باقی بمونه این ننگ رو پاک میکنم. نمیذارم با انگشت نشونم بدن بگم همونه که زنش با رفیقش خیانت کرد! زانو روی سینش گذاشتم و سرشو بالا کشیدم پلکای نیمه بازش مثل روز اولی بود که دلمو برد -چه دل و جیگری شادی!نگفتی امیر بفهمه زنده چالت میکنه؟ نترسیدی از خیانت به شوهرت که یه لشکر آدم با اسمش خودشونو خراب میکنن؟ خیال کردی چون دلمو بهت باختم ازت میگذرم؟ تو و دلمو باهم چال میکنم هرزه با جمله آخر یه قطره اشک از چشمم رو صورتش افتاد خدایا قلبم داشت آتیش میگرفت داد زدم و پشت هم سرشو به زمین کوبیدم باید میکشتمش زمین که خونی شد، زانومو از سینش جدا کردم.تکون نمیخورد دیوانه وار خندیدم یه عوضی خائن باید خیلی خوش شانس باشه که انقد راحت بمیره نفس نکشید رو پاهای لرزونم ایستادم و فندک کشیدم زیر سیگار کاش آتیشش میزدم ولی نه؛ حاج بابای حروم‌لقمه‌ش باید ببینه و بفهمه دخترش هرزه‌اس تا منو تهدید نکنه که طلاقشو میگیره و داغشو به دلم میذاره خبر نداشت داغش به دلم مونده بوی خون تو سرم پیچید و ناچار اتاق رو ترک کردم. نیاز داشتم به یکم هوا فردینم میکشتم هرچی به در باز تراس نزدیک میشدم تعجبم بیشتر میشد...چندتا بادکنک و جعبه رو میز... تولد فردین بود؟ جعبه رو برداشتم و صدای فردین پیچید -یالا... شادی خانم؟در چرا بازه؟کیکی که سفارش داده بودی اوردم...باید امیرو سورپرایز کنیا... شب همه میایم، یادت نره مژدگونی بابا شدنشو زودتر بگیری قلبم نمیزد چه غلطی کردم من فردین با دیدنم با تعجب گفت: داداش تو اینجا چیکا... خیره دستای خونیم شد رو سرش کوبید و گفت: یازهرا...امیر چیکار کردی؟ کشتیش؟؟ https://t.me/+EPGFEFXTVPZjNDM0 https://t.me/+EPGFEFXTVPZjNDM0 #پارت708 💔🔥
4612Loading...
27
اَهُـــــ🍻ـــــورٰا   #پارت۹۵ بلند شد‌ و با کلید در اتاق را باز کرد، مسکن و لیوان آب را از جمیله گرفت و در را دوباره قفل کرد و کلید را در جیب شلوارکش فرو کرد. -جوابمو بده لطفا.. -فعلا نه! سری تکان داد که اهورا ادامه داد -فعلا خواهرش قراره سرویس بده، به درد نخورد خواهرت تشریف میاره.. نیشخندی زد و در ادامه‌ی حرفش گفت -اسمش چی بود؟ بشکنی زد -نگار جون! سطل آب سرد روی سرش ریختند. سر پایین انداخت و گفت -هیچ کار اشتباهی نمی‌کنم.. هر چی بگی قبوله اما اونو اذیت نکن.. کاری باهاش نداشته باش ولش کن بره! مسکن را خورد و لیوان آب را روی میز قرار داد -سرم درد گرفته از صبح بخاطر گوه کاریایه تو، پاشو جمع کن خودتو حوصلتو ندارم! خودش را روی تخت پرت کرد و چشمانش را بست، بهار بغض کرده بلند شد و راهی حمام شد. دوش کوتاهی گرفت و بیرون آمد.. مجبورا حوله‌ی اهورا را برداشت و خودش را خشک کرد. حوله را دور بدنش پیچید و از حمام بیرون آمد. وارد اتاق که شد از سرمای اتاق لرزی کرد و به اهورا نگاه کرد که روی تخت دراز کشیده بود و خیره شده بود به او.. -کمدو باز کن یه چی تنت کن. سر تکان داد و کمد اهورا را باز کرد پر بود از لباس‌های رنگارنگ.. هودی کرمی رنگش را برداشت و با خجالت حوله را کنار گذاشت و سریع هودی را تنش کرد.. قد هودی تا زیر زانوهایش بود. با حوله موهایش را خشک کرد و روی کاناپه‌ای که گوشه‌ی اتاق بود نشست نگران نگار بود.. میترسید چیزی بپرسد، اگر چیزی می‌پرسید جواب درستی هم دریافت نمی‌کرد. #part23 از لای در با چشم های گردشده به شوهرخاله نگاه کردم که چجوری پاهای خاله رو روی شونه هاش انداخته بود و سرعتی توی ک.صش تلمبه میزد ناخواسته دستم توی شورتم رفت و شروع به مالوندن ک.صم کردم ک.ص خاله خیلی سفید و گوشتی بود و از همه بیشتر ک.یر شوهرخالم حشریم میکرد خیلی دراز و کلفت بود همینجوری داشتم ک.صم رو میمالیدم و چشم هام رو بسته بودم که دستی توی شورتم رفت و صدای شوهرخاله شوکه ام کرد _چرا به جای مالوندن ک.ص سفیدت نمیدی شوهرخالت ک.صت رو بکنه؟! https://t.me/+p2LbPXje14E0ZDk0 https://t.me/+p2LbPXje14E0ZDk0 سک.س با شوهرخاله اش🔞💋💦
2 7108Loading...
28
#part86🔥 _ااهههه اهییی استاد #ک**صم داره پاره میشه زیر ک..یرت اخخخ یواشتررر توروخدااا اهههه اهییی اخخخ بی توجه به حرفم یکی از پاهامو بالا برد و روی تخته گذاشت و ماژیکو توی سوراخ #ک...ونم کرد و با ک..یر کلفت و قطورشم تلمبه های خشن و سرعتی توی #ک..ص باکره ام میزد _اهههه اهییی وایی جر خوردممم اخخخ استاددد صدای کوبیدن در کلاس و دوتا از همکلاسی های پسرم که با چشم های...❌🍑 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 استادش تویه کلاس پردشو میزنه و دختره بخاطر اینکه پاس بشه بهش #ک..ص میده🍑👅
4321Loading...
29
شوهرت باید یجوری #ک.صتو بخوره، که حین زمزمه کردن اسمش نفس کم بیاری😈⛔️ https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 بی هوا سرشو لای پاهام میبره و شرتمو پایین میکشه -ه...هامون... گازی از رونم میگیره و پچ میرنه -دِ توله سگ... من یه فوت میکنم خیس میشی، وای به حال اینکه اونجوری بخورم.. دستش شیاره های #ک.صمو باز میکنه و با شهو.ت میگه -تا صبح قراره نفس کم بیاری... بمیری هم ازین کلوچه آبدارت نمیگذرم💦 🤤
3660Loading...
30
-پاهاتو باز کنم کلِ #ک.صتو لیس بزنم؟؟ اینجوری آروم میشی؟؟👣 🍑 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 هق میزنم و تن برهنمو ازش دور میکنم -نمیخوام... لای پاهام میسوزه تو گاز میگیری دردم مباد با حرص نزدیکم میشه و دستشو لای پام میبره -توله سگ... هم اینجوری ناز میریزی هم میخوای #لای‌پاهات نسوزه؟؟ چو‌.چ.ولمو میماله و ناله‌مو تو دهنم خفه میکنه -یه دور دیگه زیرم باشی میفهمی انقدر ناز نریزی بیشرف😈 ❤️ https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0
2820Loading...
31
- خودتو انگشت کن تا پرده #بکارتت پاره بشه🔥🔥 - مم.....آقا ترو خدا نمیتونم دردم میاد پاهاشو از هم باز کردم و شورت خیسشو پایین کشیدم که #بهشت کوچولوش معلوم شد. خمار دستی به خیسی بین پاش کشیدم - هوممم برام خیس شدی کوچولو، بهشت لایه پات هم مثل موهات سرخه حنا!!🍓🍑 ترسیده خودشو عقب کشید که پاهاشو چنگ زدم - خودتو بمال و بعد انگشت کن سوراخت واسه انگشت من زیادی تنگه چه برسه به #مردونگیم - ولی آقا آخه...... بی طاقت نوک انگشتمو تو سوراخش هل دادم که جیغ بلندی کشید و خو.ن از بهشتش...... https://t.me/+e9la7pvgkzAwY2Q0 https://t.me/+e9la7pvgkzAwY2Q0
310Loading...
32
- حاجی شما خودار.ضایی می‌کنی؟ با تعجب چشماشو گرد می‌کنه… - آخه… آخه نه که شما اصلا منو نمی‌کنی… - دختر کوچولو ک🍓.صش داغ کرده؟ بهم نزدیک میشه. دستم رو با ترس میذارم روی #ک.یر ش.ق شده‌اش… - اوهوم… مگه شما شوهرم نیستین؟ مگه نباید با من بخوابین؟ دستشو توی #شورتم فرو می‌کنه و شروع به مالیدنش می‌کنه. - بیوه‌ی خواهر زادم چقدر هم خیس کرده… - آه … آه حاج حسین … - هیش… تازه قراره حسین کوچولو #ک.صتو ببوسه… https://t.me/+YRweGd5fZaZjNjVk https://t.me/+YRweGd5fZaZjNjVk
230Loading...
33
با تصور #مردونگی بزرگ حاج حسین که از روی شلوارش دیده بودم دستمو توی شلوارم فرو می‌کنم. چشمامو می‌بندم و #ب.هشت خیسم رو میمالم. - آه… آخ حاجی تند تر… تصور می‌کنم حاجی داره #ک.صمو میخوره … تندتر خودمو میمالم که یهو صداش رو می‌شنوم: - با تصور من خودار.ضایی می‌کنی توله سگ؟ با وحشت چشمام رو باز می‌کنم که با نیم تنه‌ی لخت و هیکل ورزیده اش جلوم می‌بینمش. زبونم بند اومده که یهو کمربندش رو باز می‌کنه: - دلت می‌خواد واقعی ج.رش بده؟ با دیدن #مردونگی بزرگ و رگای برجسته‌اش #ک.صم بیشتر نبض می‌گیره که یهو…🚫🔞 https://t.me/+YRweGd5fZaZjNjVk https://t.me/+YRweGd5fZaZjNjVk
230Loading...
34
🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
1350Loading...
35
#دلبر_اغواگر_واقعی‌_هات‌_سکس‌خشن🔞🔥💯 #part431 - ای چیکار میکنی آوش، دردم گرفت....ارومتر... - ارومتر؟ مگه سکس نیمخواستی؟ ها؟ من اروم بلد نیستم. - یعنی میخای باهم... - اره دیگه میخوام باهات سکس کنم. دست از تمیز کردنش کشیدم و دکمه وزیپ شلوارم رو باز و همراه شورتم پایین کشیدمش که از روی تختنیم خیز شدولی محکم تخت سینه اش کوبیدم که باعث شد دوباره روی تخت دراز کش بشه. با دستم کی*رم رو گرفتم و چندبار پشت سرهم مالیدمش و همین که کمی شق شد دوباره سریعتر مالیدمش. توی ذهنم فقط داشتم به مهرسا فکر میکردم و با فکر به اون کو*ن و ک*صش کی*رم حسابی سیخ و کلفت شد . دوباره چند دستمال برداشتم و ک*صش که بازم خیس شده بود رو محکمتر از قبل پاکیدم. فهمیده بود چقدر عصبیم که هیچ اعتراضی نکرد و وقتی از بابت خشک بودن ک*صش مطمئن شدم پاهاش رو باز کردم. نگاهی به ک*ص قرمز شده اش انداختم و سیلی به دو تا رونش زدم و با خشم غریدم. -باز کــــــــــــن بیشتــــــــــــر زودددد... اهاش بیشتر باز کرد و حالا ک*ص قرمز شده اش مقابل نگاهم بود و بدون هیچ رحمی با کف دست محکم روی سوراخ واژنش کوبیدم. - آخ...آی آوش... - هیـــــــــــــــــــــس! نگفتم لال شو؟ حتی نمیخام صدای نالتو بشنوم، شنفتـــــــــــــــــــــــــــی! چنان داد زدم که ترسید و فقط سری به تایید تکون داد و دوباره سیلی محکمی به ک*صش زدم و حالا که حسابی قرمز شده بود وقتش بود. کی*ر حسابی کلفت شده ام رو توی دستم گرفتم و مقابل سوراخ واژنش قرار دادم و روی تنش خیمه زدم. نگاه سرخ شده ام به صورتش زدم و یه دستم رو تکیه گاهم کردم و با اون یکی دستم شروع به سیلی زدنای پی در پی روی ممه های بزرگ و سفیدش کردم که جیغش بلند شد و با چشم غره ی وحشتناکم خفه شد و با دستاش دهنش رو گرفت... دوباره سیلی به ممه هاش زدم و اینبار همزمان کی*رم رو تا خا*یه *هام داخل ک*صش کوبیدم که چشماش تا اخرین حد ممکن گشاد شد و ناله ی خفیفی از بین لباش بیرون زد. بدون توجه به حالاتش پشت سرهم و با سرعت توی ک*صش تلمبه میزدم و با هر حرکتم سینه هاش محکم بالا و پایین میشدن. ولی انگار کمی بعد بهش چسبید که دستاش از روی لباش دراورد و با صدای بلند ناله میکرد. سیلی محکمی روی سینه هاش زدم و پر از خشم غریدم. - گفتم صدات در نیاد نگفتم؟خفه شـــــــــو ..مگه همین نمیخواستی؟ هوم؟ مگه نگفتی ک*صت جر بدم ؟ خیس مالی نشدی مگه هوم؟ پس الانم فقط خفه شـــــــــو لال شـــــــــووووو!... چنگ محکمی به سینه هاش زدم و نوکشون اونقدر فشردم که نتونست تحمل کنه و جیغی کشید که سریع دست روی دهنش گذاشتم. با خیسی زیادی که با بیرون اومدن کی*رم از داخل ک*صش بیرون زد ضربه ی آخرو محکمتر زدم طوری که پایین تنه هامون با صدای محکمی بهم کوبیده شد که یهو.... 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 دخترهمسایشون زیادی تو پروپاچه ی پسره که مربی باشگاهه میچرخید و برای ادب کردنش توی خونه ی خوده دختره ک*صش رو جـــــ💦🔞💦ـــــــر میده ولی یهو با سررسیدن مادره پسره....😱🙈🔞🔥💦
2640Loading...
36
👤446757 #پیام_ناشناس_جدید📬 سلامم نویسنده خوبییی؟🥲 میگم یه رمان جدید اومده که همون پارت اولش شو***رت آدمو خیص میکنه،🤤 اسمش بدلکاره پسره با #زن‌رفیقش تو مستی میخوابه تا زندگیشونو نجات بده... پارت اولش داشت ک****ص دختره رو میخورد و دختره هم که مست بود، حالیش نبود #رفیق‌شوهرشه و آه و ناله میکرد پسره هم از خدا خواسته باهاش سک.س میکرد🙈💦 تورخدا جایی ندیدیش لینکشو بدی؟؟؟؟🥲 خیلی رمانش خوب بود، شبا با پارت اولش خودمو میمالیدم، اما ‌واسه اینکه مامانم نبینه لفت دادم و دیگه گمش کردم، 🤦🏻‍♀ تورخداااااااا لینکشوووو بدههه😭😭 #جواب سلام عزیزم، لینکشو میذارم، اما مجبورم زود پاک میکنم، چون یه بار فی***لتر شده، عضوگیری چنلش محدوده❌🔞👇👇👇 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 #درخواستی♨️ #محــــدودیت_ســــنی 💦
3380Loading...
37
- خشتکت داره میترکه شوهر خاله ک.یرت واسم راست کرده؟🔞💦 - انقدر لخت جلو من نگرد عطرین خالت ببینه فکر بد میکنه لا اله الا الله جمع کن لنگاتو دختر حرصی نگاهی به تن عضلانی و س*کسیش  انداختم و با غیض نگاهمو از مردونگی کلفتش که داشت خشتکشو جر میداد گرفتم این مرد با اون تن و بدن و سایز مردونگی واسه خاله ی عجوزم زیادی خوب بود دلم میخواست بجای خالم من زیرش بلرزم و آه بکشم حشری نزدیکش شدم و قدمو بلند کردم تا لبای کوچولو و سرخمو رو لباش بزارم که شتاب زده به عقب هلم داد و رو زمین پرد شدم. - آخخ....آییی کمرم....... نگران سریع سمتم اومد که با شیطنت بیشتری ناله کردم و با چشمای اشکی نگاهش کردم. - چت شد؟؟ عطرین ببینمت کجات درد گرفت؟ خمار دست ظریف و سفیدمو رو ک.ص خیسم گذاشتم و روی سوراخم کشیدم که رنگش پرید. - آییی سیامک ......اونجام درد میکنه سوراخش نبض میزنه خواست نگاهشو به سختی بگیره که نوک انگشتمو تو سوراخم هل دادم و از درد جیغ بلندی کشیدم که حرصی دستمو از رو ک.ص کوچولوم پس زد - توله سگ حشری وای به حالت با انگشتت پردتو زده باشی عطرین بیچارت میکنم!!! بی طاقت پاهامو بیشتر جلوش باز کردم که با لمس انگشتای کلفتش رو ک.ص صورتیم نفسم رفت چو.چول خیسمو با نوک انگشت داغش تکون داد و تو سوراخ تنگم یکم هل داد که اشکم چکید. - آخخ....دردم میاد سیامک زیپ شلوارشو پایین کشید که با دیدن ک.یر کلفتش رنگم از ترس پرید - خودم پردتو میزنم عطرین امشب زیر ک.یرم جر میخوری وای به حالت جیغ بزنی کوچولو با دهن خوشگلت زیر شوهر خالت ناله کن...... فرصت تحلیل کردن بهم نداد و یه ضرب خودشو تو سوراخ تنگم فرو کرد و...... https://t.me/+P1c9f9ekIKhlOTA0 https://t.me/+P1c9f9ekIKhlOTA0 https://t.me/+P1c9f9ekIKhlOTA0 عطرین، دختر شیطونی که بر خلاف خانواده مذهبیش یه دختر آزاد و حشریه که چشمش شوهرخاله ی هات و سک*سیش رو گرفته و برای جر خوردن زیرش دست به هر کاری میزنه تا اینکه........💦🍒🔞
3521Loading...
38
#فورسام #تریسام #سکس_گروپ💦🔞 #پارت19 اون دوتای دیگه اون پایین ک*.یرم رو از #شورت که در آوردند هین بلندی کشیدند. حتما از بزرگی و #کلفتیش تعجب کردند! اونی که موهای زرد #بلندی داشت و چشم هاش مشکی بود همونطور که چشم هاش برق می زد گفت: _ چه #کلفت و بز ... نذاشتم ادامه حرفش رو بزنه و پر فشار مردو*.نگیم رو داخل #دهنش کردم که اون یکی هم شروع به لیسیدن تخم هام کرد. آخ رو ابرا بودم ...! من رو روی تخت دو نفره داخل اتاق پرت کردند و یکیشون کی*.رم رو بین #پاهاش تنطیم کرد و خودش رو تا واردم کرد که صدای نالش بلند شد! اون دوتای دیگه م*.مه هاشون رو بهم #مالوندن و لب های همو بوسیدن و یکیشون بهم نزدیک شد و لبم رو بوسید و بعد روی صورتم نشست که شروع به #لیسیدن ک*.صش کرد. از اون طرف با اون دختره شروع به بوسیدن هم کردند. زبونم رو وارد ک*.صش کردم و اونقدر تند تند زبون می زدم که سریع ار*.ضا شد و از روم بلند شد و شروع به #مالوندن خودش کرد. اون دختره که داشت روم سواری می کرد از روم بلند شد و اونی که موهای #شرابی متوسطی داشت روم نشست و تند تند خودش رو بالا و پایین می کرد. از لذت داشتم #بیهوش می شدم اما انگار اونا از من دست بردار نبودند و تا #شیره وجود من رو نمی کشیدند ول کن نبودند که...😈🔞 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 پسره اختلال دو قطبی داره و الان که قسمت شیطنتش فعال شده رفته پارتی و با دخترا تریسام و فورسام می زنه اما نمیدونه که ...🔞❌
6022Loading...
39
#part86🔥 _ااهههه اهییی استاد #ک**صم داره پاره میشه زیر ک..یرت اخخخ یواشتررر توروخدااا اهههه اهییی اخخخ بی توجه به حرفم یکی از پاهامو بالا برد و روی تخته گذاشت و ماژیکو توی سوراخ #ک...ونم کرد و با ک..یر کلفت و قطورشم تلمبه های خشن و سرعتی توی #ک..ص باکره ام میزد _اهههه اهییی وایی جر خوردممم اخخخ استاددد صدای کوبیدن در کلاس و دوتا از همکلاسی های پسرم که با چشم های...❌🍑 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 استادش تویه کلاس پردشو میزنه و دختره بخاطر اینکه پاس بشه بهش #ک..ص میده🍑👅
4111Loading...
40
شوهرت باید یجوری #ک.صتو بخوره، که حین زمزمه کردن اسمش نفس کم بیاری😈⛔️ https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 https://t.me/+pRfupvbLCio0YWM0 بی هوا سرشو لای پاهام میبره و شرتمو پایین میکشه -ه...هامون... گازی از رونم میگیره و پچ میرنه -دِ توله سگ... من یه فوت میکنم خیس میشی، وای به حال اینکه اونجوری بخورم.. دستش شیاره های #ک.صمو باز میکنه و با شهو.ت میگه -تا صبح قراره نفس کم بیاری... بمیری هم ازین کلوچه آبدارت نمیگذرم💦 🤤
3580Loading...
🫦از تخفیف طلایی vip جا نمونید🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
Mostrar todo...
#مهیاس_1 - فردا بعد اذان صبح بابامو اعدام می کنن اون وقت تو الان از من سکس میخوای؟ پولو بده برم، قول میدم رضایت که دادن با پای خودم بیام تو تختت. نیشخندی زد. - منو هالو فرض کردی تو؟ ببینم نکنه فکر کردی ک.صت از طلاست که یه میلیارد و ششصد میلیون بیارزه؟ با عجز نالیدم: - وقت زیادی ندارم ارباب. تو رو خدا... دستش رو به نشونه ی سکوت بالا برد و گفت: - من خدا مدا حالیم نیست. خیریه هم باز نکردم همینطوری زرتی پولو بدم دستت، تا از جنس مطمئن نشم پولی بالاش نمیدم... با چشم و ابرو به لباس های تنم اشاره کرد و ادامه داد: - لخت شو، اول باید ببینم بدنت چیزی برای راضی کردنم داره یا نه؟! با چشم های ریز شده نگاهم کرد. - شنیدم عقد پسر عموت بودی و پس فرستادنت ور دل ننه و آقات، باید مطمئن بشم عیب و ایرادی حداقل بدنت نداره! لبم رو به دندون گرفتم و نالیدم: - آخه ارباب... عصبی غرید: - یا لخت شو یا گم میشی میری بیرون. الان که کارت گیر منه هی ناز و غمزه میای از کجا معلوم پولو گرفتی فرار نکنی؟ خوب گوش کن دختر جون من تا مطمئن نشم هیکلت همونیه که میخوام و دو برابر پولی که بهت میدم سفته امضا نکنی یه ریالم نمیدم بهت. حالا دیگه خوددانی! چاره ی دیگه ای نداشتم. اول از همه شالم رو از سر برداشتم و در حالی که سعی می کردم به چشم هاش نگاه نکنم، پرسیدم: - لخت بشم کافیه دیگه؟ میدی پولو؟! سری تکون داد. - آره. آب دهنم رو قورت دادم و چشم بستم تا حداقل جایی رو نبینم و با نهایت سرعتی که داشتم قبل از پشیمونی مانتو و شلوارم رو در آوردم. صدای قدم هاش رو شنیدم، پشت سرم ایستاد و چنگی به سینه ام زد. - احمق متوجه نشدی گفتم لخت شو؟ از کی تا حالا به لباس زیر داشتن، میگن لخت شدن؟! هلم داد سمت میزش و مجبورم کرد خم بشم. - دستاتو بذار روی میز، پاهاتم کامل باز کن. نگران لب زدم: - چی کار می کنی؟ گفتی فقط لخت بشم که. پوزخندی زد. - تو واقعا احمقی یا خودتو زدی به خریت؟ باز کن پاتو ببینم. حس بدی داشتم. اونقدری که می خواستم بیخیال همه چی بشم و برم اما باید خفت رو به خاطر نجات بابا تحمل می کردم. خودش شورتم رو پایین کشید، پاهام رو از هم باز کرد. چشم هام رو بسته بودم و منتظر بودم تمومش که یهو بین پام تیر کشید و از درد جیغ بلندی زدم. انگار که یه سوزن تیز به گوشت بین پام زده باشن درد از همون نقطه سمت تمام بدنم پخش شد. دستام از درد مشت شد و نالیدم: - ولی قرارمون این نبود... توجه به حرفم نکرد. تا خون بین پام رو دید و شکه لب زد: - تو... تو باکره بودی؟ چطور ممکنه ؟! مگه شوهر نداشتی؟! ادامه رمان👇👇 https://t.me/+vWBFqka29vZiMWM0 https://t.me/+vWBFqka29vZiMWM0 مهیاس دختر روستایی که به خاطر جور کردن دیه قتلی که پدرش انجام داده، مجبور میشه خودش رو به ارباب اردلان بفروشه! مردی که حتی پشه ماده از دست هوسرانی هاش در امان نیست و فقط یه خط قرمز داره سکس با دختره باکره!
Mostrar todo...
_اومدی تن فروشی آره من برات بس نبودم نه؟ https://t.me/+LHL3c3QiLfJmOWVh رنگم مثل گچ سفید شد و رو بهش گفتم _ن.. نه ببین توضیح میدم ببین بخدا ما با کیا.... هنوز حرفم تموم نشده بود که باز یه قدم با خشم برداشت به طرفم _ارههههه فیلم #لاس زدنت با کیان توی آسانسور و دیدم زنیکه ی #هرزه انگار یک سطل آب یخ روم ریختن..... _ب... بخدا ارسلان م... من نمیخواس... یک لحظه ساکت شدم قسم به چه قیمت قسم به دروغ چرا بخورم توی آسانسور خودمم دلم میخواست دلم لرزیده بود برای #کیان برای اون دست های #اغواگرانش برای اون #زبون_ماهرش که روی #ک_.صم کشیده میشد منو به اوج #لذت می‌کشوند چیزیه ارسلان هرگز منو به اون حال نمیتونست در بیاره _که من نمیتونستمممم نه؟ چشمام داشت از حدقه بیرون میزد.... خدای من داشتم بلند بلند فکر میکردم _گوه خوردم ارسلان حتما مثل قبل که تنبیهم می‌کرد توی #ک_.صم فلفل می‌ریخت ددی خیلی خشنی بود واقعا دیگه توان سوزش شدید واژنمو نداشتم _ک‌_صتو آتیش میزنم هرزه و فندک. بزرگی از جیبش در آورد میدونستم وقتی ارسلان چیزی میگه بهش عمل میکنه https://t.me/+LHL3c3QiLfJmOWVh https://t.me/+LHL3c3QiLfJmOWVh https://t.me/+LHL3c3QiLfJmOWVh _با اون ک‌_ص کثیفت خداحافظی کن که قراره آتیشش بزنم
Mostrar todo...
🔞شهوت صورتی 🔞

دختر ریزه و میزه و #کیوتی که خودش از #گرایشش خبر نداره استخدام یه شرکت میشه که به خاطر #پول مجبور میشه #لیتل مامی و ددی بشه و هرشب......🤤🧸🍼 رمان دارای محدودیت سنی و صحنه های باز است 🔞

خدمتـــکار🔞 هـــات🔥 #پارت_۶۴۴_واگهـــــــــی‌واگهــــــــــــی💯🔥🔞💦 - کی*ر میخوای یا انگشت؟از چیزت میپرسی ببینم کدوم رو میخواد؟💦🔥 - سی...سیروان لطفا... گفت و پاهاش از هم باز کرد و دستش رو روی لبه ی تیشرتش گذاشت و با یه حرکت از تن درآورد. حالا با سوتین بود و تنش میلرزید و از گر گرفتگی قرمز شده بود. نیم خیز شدم و پاهام دوطرف بدنش گذاشتم که چشماش ازم دزدید و دستاش به سمت کش شورتم کشیده شد. با نشستن دستای کوچیکش روی کش شورتم و پایین فرستادنش، کی*رم بیرون زد و صدای قورت دادن آب دهنش رو منم شنیدم. با دستاش کی*رم رو گرفت و شروع به ور رفتن باهاش شد. یه دستش رو به ک*صش مالید و خیسی و لزجی ک*صش رو روی کل کی*رم مالید و حالا توی دستش به راحتی بالا و پایین میشد و کم کم کی*رم داشت سیخ و کلفت میشد. دستاش پس زدم و با گرفتن کی*رم خودم بین پاش تنظیم کردم و روی لزجی ک*صش مالیدم و چندبار کلاهکش رو داخل واژن پر آبش فرو بردم و درآوردم که صدای اعتراض و ناله های سر لذت و خماریش فضای اتاق پر کرده بود. - آی...آخ...بزن توش دیگه...الان فقط دلم کی*رت رو میخواد...اذیت...نکن...بزن توش... - هنو زودته کوچولو... گفتم و با یه حرکت کنار رفتم و روی زانو نشستم وبا گرفتن بازوش بلندش کردم و با اشاره به کی*رم لب زدم. - شروع کن ببینم تا چه حدی میتونی پیش بری، هرچقد بیشتر بهم حال بدی امشب یه سکس توپ برات میزنم که فرداشم بخوای و خودت بگی ک*صم رو جر بده... - تا این حد مطمئنی که این حرف رو میزنم؟ - بستگی به تو داره بهم حال بدی بهت حال میدم موش کوچولو... گفتم و چشمکی بهش زدم که از تخت پایین رفت و بالشت رو پایین انداخت و روش زانو۴ زد و روی تخت خم شد و با دستاش کی*ر شق شده ام رو گرفت و زبونش رو روی کلاهکش زد و..... - اوممممم چقد کلفت شده، اخ لعنتی ببین چجور رگاش بیرون زده! - معطل چی هستی شروع کن! انگار منتظر این حرف بود که نصف کی*رم توی دهنش برد و میک عمیقی زد . با یه دستش کی*رم رو گرفته بود و با یه دست دیگه اش خا*یه هام رو میمالید. انگار با همه نا بلدیش خوب داشت تحریکم میکرد. کی*رم از دهنش درآورد و تفی روش انداخت و دوباره شروع به لیس زدن و مکیدنش کر . هربار تا نصف داخل دهنش میبرد و زبونش رو دور تا دورش میچرخوند و کلاهکش رو میمکید. زبونش رو لیس وار تا پایین و روی خا*یه هام میکشید و اروم و نوبتی شروع به مکیدنش کرد.س زیاد وارد نبود ولی همین باعث شده بود تحریک بشم و خودم بهش بسپارم ببینم تا کجا پیش میره. کی*رم بین انگشتای کوچیکش ماساژ میداد و با دباش میگرفت و تا نصف وارد دهنش میکرد. دهنش کوچیک و داغ بود و امین بیشتر باعث کلفت شدن و سیخ شدنش میشد. چیزی تا اوجم نرسیده بود که بازوش گرفتم و روی تخت انداختم . پاهاش از هم باز کردم سیلی محکمی روی واژن پر آبش زدم که صداش اکو وار توی اتاق پیچید. - اییی... اخ لعنتی زود باش دیگه من میخااام...وای...آه... - خوشم میاد از اینکه تا این حد بیتاب کی*رمی ... - وای چقد حرف میزنی تو، کارتو بکن ...آهههه ...چیزتو بده دیگه ....آخ...آی... بدون حرف دیگه ای کی*رم رو روی واژن لزجیش مالیدم و چندبار فقط کلاهکش رو داخل فرستادم و درآوردم و درست زمانی که صدای ناله اش به اعتراض واسه کردنش تبدیل شد، با بی رحمی کل کی*ر کلفت و سیخ شده ام رو تا خا*یه هام توی ک*صش کوبیدم. صدای جیغش و ناله ی پر از دردش بلند شد و من بی اعتنا به چنگ انداختن انگشتاش روی بازوم پی در پی شروع به تلمبه زدن کردم. - آی...آخ...وای لعنتییی...خیلی کلفته چیزت...اییی...بیشتررر بزن....ببشتر بکوب چیزتو توم....آییییی... - جووون... میخواستی زیر چیزم جر بخوری دیگه...ک*صت رو زیر همین کی*رم جر میدم که نتونی تا یه هفته تکون بخوری موش کوچولو... حرفموتموم نشده بود که شدت ضرباتم رو محکمتر کردم و ....❌🔞💯 💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥🔞💯🔥 https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk https://t.me/+fMLOD5zkbhhhMDRk خجالتش میشه بگه کی*رتو بزن تو ک*صم بهش میگه اون چیزتو بده دیگه!!!🤣🤣 #فول‌هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن🔞❌💯🔥
Mostrar todo...
- خشتکت داره میترکه شوهر خاله ک.یرت واسم راست کرده؟🔞💦 - انقدر لخت جلو من نگرد عطرین خالت ببینه فکر بد میکنه لا اله الا الله جمع کن لنگاتو دختر حرصی نگاهی به تن عضلانی و س*کسیش  انداختم و با غیض نگاهمو از مردونگی کلفتش که داشت خشتکشو جر میداد گرفتم این مرد با اون تن و بدن و سایز مردونگی واسه خاله ی عجوزم زیادی خوب بود دلم میخواست بجای خالم من زیرش بلرزم و آه بکشم حشری نزدیکش شدم و قدمو بلند کردم تا لبای کوچولو و سرخمو رو لباش بزارم که شتاب زده به عقب هلم داد و رو زمین پرد شدم. - آخخ....آییی کمرم....... نگران سریع سمتم اومد که با شیطنت بیشتری ناله کردم و با چشمای اشکی نگاهش کردم. - چت شد؟؟ عطرین ببینمت کجات درد گرفت؟ خمار دست ظریف و سفیدمو رو ک.ص خیسم گذاشتم و روی سوراخم کشیدم که رنگش پرید. - آییی سیامک ......اونجام درد میکنه سوراخش نبض میزنه خواست نگاهشو به سختی بگیره که نوک انگشتمو تو سوراخم هل دادم و از درد جیغ بلندی کشیدم که حرصی دستمو از رو ک.ص کوچولوم پس زد - توله سگ حشری وای به حالت با انگشتت پردتو زده باشی عطرین بیچارت میکنم!!! بی طاقت پاهامو بیشتر جلوش باز کردم که با لمس انگشتای کلفتش رو ک.ص صورتیم نفسم رفت چو.چول خیسمو با نوک انگشت داغش تکون داد و تو سوراخ تنگم یکم هل داد که اشکم چکید. - آخخ....دردم میاد سیامک زیپ شلوارشو پایین کشید که با دیدن ک.یر کلفتش رنگم از ترس پرید - خودم پردتو میزنم عطرین امشب زیر ک.یرم جر میخوری وای به حالت جیغ بزنی کوچولو با دهن خوشگلت زیر شوهر خالت ناله کن...... فرصت تحلیل کردن بهم نداد و یه ضرب خودشو تو سوراخ تنگم فرو کرد و...... https://t.me/+E-S0FWokNkg4MzE0 https://t.me/+E-S0FWokNkg4MzE0 https://t.me/+E-S0FWokNkg4MzE0 عطرین، دختر شیطونی که بر خلاف خانواده مذهبیش یه دختر آزاد و حشریه که چشمش شوهرخاله ی هات و سک*سیش رو گرفته و برای جر خوردن زیرش دست به هر کاری میزنه تا اینکه........💦🍒🔞
Mostrar todo...
حـ‌ــ‌ـریـ‌ـ🔥ـ‌ـرِ تـ‌ـ‌‌‌‌ـنـ‌ـت

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوهِ برادرم/ گیوا / گناهم باش‌و...

🫦از تخفیف طلایی vip جا نمونید🫦 ❤️#اشتراکvip همه‌ی رمان‌هام #تخفیف خورده😀 🫶🏻🔞رمان‌های من👇🏻👙 1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشه‌ای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنه‌های ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه) 2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خاله‌ی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنه‌های باز فیل‌.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه) 3⃣هورنی‌میلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒 4⃣هیاهوی برکه، عاشقانه‌ای هیجانی در دنیای گرگینه‌ها💋🐈‍⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید) 5⃣هورنی‌کاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه‌.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌 6⃣بنام‌شهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زن‌عموش و...🍑(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کامل‌شده و تمامی پارت‌هاش در چنل vip موجوده) 8⃣س.ک.س‌.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که  به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونه‌ای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س‌.ک‌.س میکنه... ♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمان‌ها و یا دریافت چنل vip رمان‌ها، به ادمین پیام بدین📥 *آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻 @Advip_gandomroman2
Mostrar todo...
- بالاخره خانومم شدی! آنقدر مست بودم که معنی حرف حامد را نفهمم و تنها بخندم. اما تا خواست از روی تخت بلند شود، دست هایم را دور گردنش حلقه کردم: - بازم می خوام حامد! خم شد و بوسه ی کوتاهی روی لب هایم نشاند: - انقدر ناز نکن آهو! الان که نمیشه! تو خونریزی و درد داری! با گیجی نگاهش کردم: - من که درد ندارم! همش لذت بود! حامد چند لحظه با بهت نگاهم کرد و طولی نکشید که قهقهه اش به هوا رفت. - تو اینا رو از کجا یاد گرفتی #بدمصب؟! هنوز با حامد برای #برقراری_رابطه_ای دیگر در حال بحث بودیم که در اتاق باز شد. سارای رنگ پریده که ترس از سر و رویش می بارید، گفت: پاشید بچه ها فرار کنید. پلیس ها ریختن تو. پارتی لو ... و از دیدن من حرفش نصفه ماند. با صدایی که بی شباهت به جیغ نبود، گفت: چیکار کردین آهو؟ #بدبخت_شدی! حامد درحالیکه شلوارش را به تن می کرد، گفت: شلوغش نکن سارا. خودش خواست! سارا خم شد و وقتی لباسم را که روی زمین افتاده بود با حرص به رویم پرت کرد انگار تازه به خودم آمدم! انگار برخورد لباسم با تن لخت و برهنه ام مستی را از سرم پراند! انگار تازه متوجه خون بین پاهایم و دردی که حامد ازش حرف میزد، شدم! حامد درحالیکه زیپ شلوارش را بالا می کشید، گفت: معطل چی هستی؟ پاشو دیگه! با بهت نگاهش کردم. - ما... ما... چی... چیکار... حامد بدون هیچ جوابی به کتش که روی زمین افتاده بود چنگ زد و اتاق را ترک کرد. ساده لوحانه فکر می کردم برمی گردد و من را همراه خودش می برد! دردم هر لحظه داشت بیشتر میشد و کاری ازم ساخته نبود! در تلاش بودم لباسم را بپوشم، اما بی نتیجه بود! با صدای باز شدن در سرم را بلند کردم. استاد شایسته درحالیکه #تلوتلو می خورد وارد اتاق شد. - اینجایی آهو؟! دنبالت می گشتم! مست بود، اما من را شناخته بود! لب گزیدم. پاهایم را تا حد ممکن جمع کردم و با دست هایم سینه هایم را پوشاندم. استاد دانشگاهم که بارها ابراز علاقه کرده بود #مست بود و من با تنی #برهنه در یک اتاق با او بودم! استاد شایسته گوشه ی تخت نشست و درست همان لحظه پلیس ها وارد اتاق شدند! https://t.me/+PInGRPBOw9M2YjBk پارت واقعی رمانشه😱 #part10 رو سرچ کن👆
Mostrar todo...
👍 4
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟ با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم. _کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست. شاهرخ دستی زیر چونه‌ام گذاشت. _منو یادت رفته مهرا!؟ یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!! الان میگی من اون ادم نیستم!! خندیدم. _هوم... من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم. داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه. دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره. شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد _اعصاب منو بهم نریز مهرا... ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟ _دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی دستت رو بکش‌.. از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم. _پس سک*س اروم میخوای... منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید مورمورم شد ‌. مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینه‌های گرد خوشگلم نمایان شد ‌ قری بهشون دادم. نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد چشم ‌هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم _بخور پسر کوچولوم بخور.... همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه با یه حرکت همینطور که داشت سینه‌ام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت منو انداخت روی تخت روی پایین تنه‌ام نشست... زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شده‌اش نمایان شد.. زیادی متورم بود. پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم _جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش می‌پیچه. محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم. عین وحشی.ها ضربه میزد. _که رمانتیک میخواستی اره... درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم. حدود ده دقیقه بی‌وقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد _توم خالی نکن احمق حامله میشم نیشخندی زد _منم همین رو میخوام. میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی. برم گردوند. _دیگه نه شاهرخ ولم کن... _نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست ‌ باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد. _لااقل چربش ک... با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈 https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0 https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0 https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0
Mostrar todo...
「 لبه‌ی‌تــ🩸ــیغ 」

برام مهم نیست قاتلی، من باید اونی باشم که هر شب میکنیش...!!!!🔥🩸🎭 بقیه چنلامون👇🏻 @Haniyeh_Sn_novels

قاضی شهوتی🔞⚖ #Part_1 دستش رو به ک.صش رسونده بود و آروم نفس نفس میزد. عرق سردی روی پیشونیش بود و تو همون حال استرس زا شروع به مالوندن اون صورتی و تپلش کرد که حتی وقتی تو زندون بود تمیز و بدون مو بود! ک.صش رو میمالوند و از ترس این که صداشو سربازا بشنون لباشو مدام گاز میگرفت. بدنش بی حد و مرز سکسی و کردنی بود.. هیچوقت نمیشد باور کرد که اون یه قاتل بود! قاتلی که روز معاشقه با شوهرش اونو به قتل رسونده باشه. زنی که اونقدر حشریه که حتی توی حبس هم نمیتونه حشر خودش رو کنترل کنه! آب از ک.ص تپل و صورتیش سرازیر بود و حرکت دستش تند تر و تند تر میشد از داغی زیاد روسریشو درآورد و موهای لختش روی صورتش ریخت. خیلی زیبا بود! خیلی خیلی.. ماهرانه انگشتش رو وارد سوراخش کرد و شروع به تلمبه زدن تو ک.ص خودش کرد. انقدر توی لذت خود ارضاییش محو بود که متوجه نبود من دارم از چشمی در اتاق بازداشتگاه بهش نگاه میکنم و تموم حرکاتش رو زیر نظر دارم. حتی خودم هم نمیتونستم درک کنم چرا این وقت شب به اینجا اومدم و یه زن متهم به قتل رو زیر نظر گرفتم! https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk فاحشه‌ی قاضی داستان یه قاضی با نفوذ ۳۴ سالست که تو عمرش هیچ زنی نتونسته قلبشو تسخیر کنه. تا این که یه روز لا به لای پرونده های جنایی به یه پرونده‌ی قتل برمیخوره! پرونده ای که قاتل اون زن ۱۹ ساله ای هست که همسرش رو به طور مشکوکی به قتل رسونده! ترنم قاتل پرونده‌ی همسر کشی در عین لوند بودن و هورنی بودنش انقدر مظلومه که برای اولین بار دل و ایمون قاضی پرونده ، حاج حارث ارجمند رو میلرزونه و باعث میشه آقای قاضی جذاب قصه از هیچ تلاشی برای نجات دادن جان ترنم چشم پوشی نمیکنه اما... رمان دارای صحنه های بزرگسال است🔞🔥
Mostrar todo...
فاحـشه‌ی قاضـی🔞⚖

آقای قاضی با پوست سفید سوتین مشکی بسته بود، خودت بودی نمیکردیش؟ 🔞👅💦

#پارت_۲۵۲❌🔞 - درد دارهههههه...🩸⛓ آرن بی توجه به داد و فریادم ضربه‌ی محکمتری #داخلم زد که حس کردم سوراخ #باسنم جر خورد! با درد دندونامو تو بازوم فرو کردم که کامل خم شد روم و تو صورتم خیره شد - درد داره آره؟ اون موقع که تو آبم مواد ریختی و خواستی منو بندازی زندان درد نداشت الان که داری زیرم جون میدی درد داره؟ چشمای سرخ شدمو تو چشماش دوختم که با دستاش محکم گردنمو گرفت و فشار داد! خودشو تا ته کرد #داخلم که آخ ریزی از بین لبام خارج شد - هنوز اولشه سورن! حالا حالا ها باهات کار دارم! و برم گردوند و باسنمو داد بالا. هق ریزی زدم که #اسپنک محکمی زد و گفت - به نظرت اگه اون بابای حرومزادت بفهمه زیر دشمنش جر خوردی چه عکس العملی نشون میده؟ هوم؟ و خودشو کامل کشید بیرون که نفسم آزاد شد! فکر کردم میخواد ولم کنه که با وارد شدن یهوییه اون حجم از بزرگی و کلفتی #مردونگ*یش داخل باسنم داد بلندی کشیدم که عصبی خندید - ِرهههههه داد بکش! میخوام تا صبح صدای داد و زجه هات تو عمارتم بپیچه! دیوونه شده بود! این آرنی نبود که میشناختم! این پسر یه #خلافکار بیرحم شده بود! صورتمو تو بالشت فرو کردم که با حس چیز دیگه ای روی باسنم سرمو کج کردم. با دیدن #کی*ر مصنوعی کلفت و درازی که دستش بود قلبم از تپش ایستاد! وحشت زده خواستم فرار کنم که تمام وزنشو انداخت روم و غرید - چیه؟ یکی برات کمه؟ هوم؟ دلت میخواد دوتاشو تو خودت جا بدی؟ - ولم کن روانیییی! پوزخندی زد و روان کننده ای ک روی میز بود رو برداشت و ریخت رو اون وسیله و سرشو گذاشت رو سوراخ*م... - میخوام معنی جر خوردگی واقعیو بهت بفهمونم سورن! از این به بعد زندگیتو جهنم میکنم! کاری میکنم خودت آرزوی مرگ کنی... و با تمام زورش اون وسیله رو هل داد داخل #باسنم که داد بلندی کشیدم و بی جون افتادم رو تخت. آرن بی توجه به وضعیتم خودش و اون وسیله رو عقب جلو کرد و همینجور که از #لذت ناله میکرد گفت - آههههه! لعنتی این سوراخ فاکیت حسابی گشاد شده فکر کنم برا یکی دیگم جا داشته باشه... حتی جون نداشتم که تقلا کنم و با هر ضربه ای که داخ*لم میزد ناله‌ی ریزی از بین لبام خارج میشد. پوزخندی به حالم زد و دستشو برد پایین و چنگی به مردونگ*یم زد و گفت - وقتشه مردونگیتو بذاری کنار سورن! میخام از کو.ن آبتو بیارم و به بابات نشون بدم که دشمنش چه جوری قراره به خاک سیاه بکشونتش!🩸🔪 بی جون سرمو کج کردم که نگاه دقیقی به سوراخ باسنم انداخت و گفت - حالا وقتشه... لرز خفیفی کردم که خم شد و چیزیو از رو زمین برداشت که... یه رمان مخصوص با ژانر #مافیایی و #گی اوردم براتون🔞🔥 بکوب رو لینک قبل اینکه #حذف بشه🥵 #بزرگترین و #پرطرفدارترین رمان گی در #تلگرام❌👀 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
Mostrar todo...
「افشاگـ🔥ـࢪ」

مبارزه عشق و نفرت دو سر باخته:)🥂🔞 ❌نکته بسیار مهم❌ این رمان روانشناختی بوده و شخصیت های اصلی با اختلالات روانی مختلف خلق شدن! بعضا رمان دارای صحنه های خشن و دلخراشه، پس با آگاهی کامل این رمان جذاب رو شروع کنید!😈🫵🏻 نویسنده:مآه پنهان‹ هانیـــه ›

👍 1
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.