زانیار ابراهیمی
در این کانال آثار، جستارها و جلسات "زانیار ابراهیمی"، پژوهشگر و مترجم حوزه اندیشه سیاسی همرسانی میشود. ارتباط با دکتر ابراهیمی: [email protected]
Mostrar más1 226
Suscriptores
+424 horas
+207 días
+7830 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
🎧 صوت جلسه نقد و بررسی کتاب خدای مردهزاد
#زانیار_ابراهیمی
#خدای_مرده_زاد
@zaniarebrahimii
mix_123m50s (audio-joiner.com) (2).mp3113.41 MB
🔸آگاممنون و ابراهیم
🖌یونانیان فیگوری ادبی شبیه ابراهیم دارند که کییرکگور بهدقت میکوشد شائبۀ هر نوع پیوند ابراهیم با آن را انکار کند. این فیگور، قهرمان تراژدی و مهمترین مثال آن آگاممنون است. البته کییرکگور از یفتاح و بروتوس نیز نام میبرد و کاملاً بر آگاممنون تمرکز نمیکند، اما تمایزی که میخواهد برقرار کند، در هر حال یکی است: تمایز ابراهیم با صورتهای مختلفِ قهرمان تراژدی.
داستان آگاممنون، که دریفوس در شرح اورستیای آیسخولوس مفصلاً بدان میپردازد، بدین قرار است:
آگاممنون، فرماندۀ یونانیان، با سپاهیانِ بسیار راهیِ جنگ تروا میشود، اما به خاطر طوفان شدید، ناگزیر مدتی در جزیرۀ ائولیس توقف میکند. این توقف چندان به درازا میکشد که فریاد اعتراض از سپاهیانِ خسته و درمانده بلند میشود. آگاممنون سپس درمییابد که آرتمیس او را مخیّر به انتخابی تراژیک کرده است. او یا دخترش ایفیگنیا (و به تلفظی دیگر، ایفیژنی) را قربانی میکند و راه را بر سپاهیان میگشاید، یا از هماکنون باید دست از جنگ بشوید و خود را شکستخورده بپندارد. آگاممنون راه اول را انتخاب میکند و با قربانی کردنِ دخترش، مسیر دریا را برای پیشروی سپاهیان هموار میسازد.
دریفوس معنای نهفته در تنگنای آگاممنون را با ارجاع به نظر جوزف تاسمن ، فیلسوف و همکار فقیدش در دانشگاه برکلی چنین شرح میدهد: آرتمیس در این تنگنا میخواهد به آگاممنون بفهماند که اگر میخواهد جان سپاهیان را که هر یک عزیز خانوادهای هستند به خطر بیاندازد، نخست باید حاضر به قربانی کردن فرزند خود باشد. در اینجا وفاداری به خانواده، که الهگانِ انتقام از آن حمایت میکنند، در تعارضی تراژیک با قانون کلیِ شهر قرار میگیرد که آپولون نمایندۀ آن است.
با این حال، در بیان هگلیِ کییرکگور، تفاوت ابراهیم در این است که پارادوکسِ او وساطتپذیر نیست، «زیرا همینکه ابراهیم برای وساطت بکوشد باید بپذیرد که به وسوسه دچار شده است و در این حال هرگز اسحاق را قربانی نخواهد کرد، یا اگر قربانی کرده باشد، باید تائبانه به سوی کلی بازگردد.» (ص. ۸۴)
اما در اینجا آگاممنون سکوت را تجربه نمیکند. او میتواند به دیگران توضیح دهد که چرا دخترش را قربانی کرده است، توضیحی که مقبولِ سپاهیان و دستکم نیمی از مردم شهر میافتد. آگاممنون یک قانون اخلاقی را بر قانون دیگر برتری میدهد و به تعبیر خود کییرکگور «یقینی را وامیگذارد تا یقینیتر را به چنگ آورد.» (ص. ۸۸). بنابراین او همچنان در قلمرو اخلاق میماند و نیازی به تعلیق آن پیدا نمیکند:
"تفاوت قهرمان تراژدی و ابراهیم بهروشنی آشکار است. اولی کماکان در حوزۀ اخلاق میماند. برای او غایتِ هر بیان اخلاقی در بیان اخلاقیِ عالیتری است؛ او رابطۀ اخلاقی میان پدر و پسر، یا دختر و پدر را به احساسی تحویل میکند که دیالکتیکِ آن در ایدۀ اخلاقیت نهفته است. بنابراین در اینجا سخنی از تعلیق غایتشناختی خود اخلاق نمیتواند در میان باشد." (ص. ۸۶).
ماندن در قلمرو اخلاق، امنیتی به آگاممنون میبخشد که ابراهیم فاقد آن است. به عبارت دیگر، آگامنون ترسولرز را تجربه نمیکند، او رنج را تجربه میکند، اما رنج او چون قابلدرک است، عواطفی از جمله رحم و شفقت را در خود او و دیگران بیدار میکند: «قهرمان تراژدی به اشک نیاز دارد و آن را طلب میکند. و چشم نظارهگران با اعتماد به او دوخته است» (ص. ۸۸) با این حال، ابراهیم تشویش و هراس را تجربه میکند و «هراسی مقدس» را در دیگران برمیانگیزد. او آنگاه که چونان بندبازی بر قلۀ موریه راه میرود، «نظارهگرانش در پایین کوه از وحشت به خود میلرزند و از سر احترام و ترس حتی جرئت نامیدنش را ندارند.» (ص. ۸۹) غایت بالاترِ ابراهیم را نمیتوان به امر کلی پیوند داد، چون «عمل ابراهیم به خاطر نجات یک خلق یا دفاع از آرمان کشور یا فرونشاندنِ خشم خدایان نبود.» (ص. ۸۷) ابراهیم «حتی لحظهای هم یک قهرمان تراژدی نیست، بلکه به کلی چیز دیگری است: یا قاتل است یا مؤمن. حد وسطی که قهرمان تراژدی را نجات میدهد، ابرهیم آن را ندارد.» (ص. ۸۴)
#اندرونی_علیا، ترس و لرز به روایت هیوبرت دریفوس، نشر هرمس، ۱۲۲_۱۱۹.
پ.ن. شماره صفحاتِ درون متن مربوط است به ترس و لرز، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نشر نی.
#زانیار_ابراهیمی
@zaniarebrahimii
🎧 صوت جلسه چهارم از دور چهارم خوانش #مشروعیت_عصر_مدرن.
در این جلسه، که آن را از بین سایر جلسات برای همرسانی عمومی مناسبتر دیدم، فصل ۸ و حدودا نیمی از فصل ۹ از بخش سوم، محاکمه کنجکاوی نظری، را بررسی کردهام که مهمترین مسائل آن عبارتند از پیامدهای انقلابیِ استفاده گالیله از تلسکوپ و دگرگونی اصل رویتپذیری، مسئله "کمنمایی تاکتیکی و اقتصادیِ" حاکم بر "تاریخ اولیه علم" و عبور لئوناردو داوینچی از آستانه کنجکاوی و غلبه فراموشی (یا بیرون) بر خاطره (یا درون).
#زانیار_ابراهیمی
@zaniarebrahimii
🎧 صوت جلسه چهارم از دور چهارم خوانش مشروعیت عصر مدرن.
در این جلسه، که آن را از بین سایر جلسات برای همرسانی عمومی مناسبتر دیدم، فصل ۸ و حدودا نیمی از فصل ۹ از بخش سوم، محاکمه کنجکاوی نظری، را بررسی کردهام که مهمترین مسائل آن عبارتند از پیامدهای انقلابیِ استفاده گالیله از تلسکوپ و دگرگونی اصل رویتپذیری، مسئله "کمنمایی تاکتیکی و اقتصادیِ" حاکم بر "تاریخ اولیه علم" و عبور لئوناردو داوینچی از آستانه کنجکاوی و غلبه فراموشی (یا بیرون) بر خاطره (یا درون).
#زانیار_ابراهیمی
#مشروعیت_عصر_مدرن
@zaniarebrahimii
Repost from نشر هرمس
🔺 چاپ سوم کتاب «مرا اسماعیل صدا کن؛ موبیدیک به روایت هیوبرت دریفوس» منتشر شد
📚 کتاب: #مرا_اسماعیل_صدا_کن
🖊نوشتۀ: #زانیار_ابراهیمی
🔹 چاپ سوم
◽️پالتویی، شومیز، ۱۶۸ صفحه
🔹قیمت: ۱۴۰ هزار تومان
برشی از متن:
آخرین رویارویی در روزی رنگ واقعیت میگیرد که گویی دنیای نوآفریدهای گشوده شده است. پس از انتظاری که چندان به درازا نمیکشد، آخاب بار دیگر فوارۀ موبیدیک را میبیند و باز هم امید تصدیق و به رسمیت شناختن در سر میپرورد و میگوید: «ای موبیدیک، دیگر این بار پیشانی به پیشانی با تو روبهرو میشوم!»
دربارهٔ کتاب:
مرا اسماعیل صدا کن جلد دوم مجموعهٔ ادبیات غرب به روایت هیوبرت دریفوس، شرح اثریست که کموبیش همگان آن را بزرگترین رمان آمریکا میدانند. در مقایسه با برادران کارامازوف، که در جلد اول به آن پرداخته شد، موبیدیک را میتوان رمانی پیچیدهتر و چندلایهتر دانست. به همین منوال شرح دریفوس نیز فنیتر و تا حدی غامضتر است و مخاطبانی فلسفهخوانتر میطلبد.
#نشر_هرمس
#تجدید_چاپ
@hermesspublication
Repost from نشر هرمس
🔺 چاپ چهارم کتاب «دلدادۀ زمین؛ برادران کارامازوف به روایت هیوبرت دریفوس» منتشر شد
📚 کتاب: #دلداده_زمین
🖊نوشتۀ: #زانیار_ابراهیمی
🔹 چاپ چهارم
◽️پالتویی، شومیز، ۲۴۶ صفحه
🔹قیمت: ۱۸۸ هزار تومان
برشی از متن:
مسیح گفته بود که آدمیان به معجزه نیاز ندارند تا ایمان آورند، چون ایمان حکم آزادانهٔ دل است، در حالی که معجزه آنان را ناگزیر به ایمان میکند. به تعبیر دریفوس، مسیح معجزه را قسمی امتیاز اضافی میداند که پس از ایمان به مومنان تعلق میگیرد؛ و مفتش اعظم پاسخ داده بود که تو آدمیان را دست بالا میگیری، چون آنان، در خطیرترین و بحرانیترین لحظات زندگی خود، لاجرم دستبهدامان معجزه میشوند، پس باید معجزاتی برای آنها ساخت و پرداخت. موضع داستایفسکی این است که انسانها در لحظات بحرانی به معجزه نیاز دارند، اما معجزه نه نقض قوانین فیزیک و شیمی است و نه جادو و جنبلی که مغتش اعظم به خورد آنان میدهد.
دربارهٔ کتاب:
دلدادۀ زمین روایتی است استخراج شده از حدود دوازده ساعت شرح فلسفی هیوبرت دریفوس از رمان برادران کارامازوف فیودور داستایفسکی، در درسگفتاری با همین عنوان که به سال ۲۰۰۷، ده سال پیش از درگذشت او، ارائه شده است.
این اثر، به هیچرو تقریر طابق النعل بالنعل سخنان او در این درسگفتار نیست. درآوردن قالب شفاهی به قالب مکتوب، لاجرم مستلزم جرحوتعدیل و در مواردی حذفواضافههایی است که کتاب حاضر را در معنای دقیق کلمه به روایتی از دریفوس تبدیل میکند.
دلدادهٔ زمین ده فصل دارد: جادوزدایی از مسیحیت، پارههای متناقض قلب، جام حیات، مفتش اعظم، مهمان اسرارآمیز، معجزهٔ آلیوشا، خادم خادمان، طریق رنجوری، فعلِ ترکِ فعل، ستارهٔ شرق.
#نشر_هرمس
#تجدید_چاپ
@hermesspublication
🖌قانا، اولین معجزه مسیح
🔸 به مناسبت چاپ چهارم #دلداده_زمین، برادران_کارامازوف_به_روایت_هیوبرت دریفوس و چاپ اول #تاریخ_و_آخرتشناسی، مایلم نکاتی را بیان کنم که به گمانم سودمند خواهند بود.
اول. صرفا جهت یادآوری باید بگویم که مقدمه مفصلی که بر ترجمه تاریخ و آخرتشناسی نوشتهام، از این حیث اهمیت دارد که شالوده روششناسیِ مقاله "آیا سکولاریزاسیون در اسلام ممکن است؟" و مقدمهام بر ترجمه مشروعیت عصر مدرن را تشکیل میدهد. در مقدمهام بر تاریخ و آخرتشناسی کوشیدهام بیشترین و دقیقترین منابع و استدلالها را در صورتبندیِ "منطق تشدید بهمثابه مکانیسم خروج" ذکر کنم، روشی که آن را شقی از غلبه بر خود نیچه میدانم و فکر میکنم که روحِ این روش در سراسر کتاب مشروعیت عصر مدرن تنیده شده است.
دوم. گرچه شاید عجیب به نظر برسد، اما داستایفسکی و بولتمان پیوند مفهومیِ مهمی با هم دارند. طبق شرح دریفوس، داستایفسکی در برادران کارامازوف از مسیحیت شعائرزدایی و جادوزدایی میکند، از غسل تعمید گرفته تا تجسد و رستاخیز. هدف داستایفسکی، دفعِ تهدید سنگینِ علم و نیهیلیسمِ همراه با آن است، تهدیدی که در نیهیلیسمِ روسی و این کلام معروف بازاروف در پدران و پسران تورگنیف تبلور یافته است که در برادران کارامازوف از زبان مادام خوخلاکوف بیان میشود: خاروخاشاکی که بر گورم میروید!
دریفوس اظهار میکند که شعائرزدایی و جادوزداییِ داستایفسکی، سرنخ اصلیِ پروژه اسطورهزدایی بولتمان است. فارغ از صحتوسقم واقعی یا تاریخیِ این سخن، که خود دریفوس در بندِ ارائه شواهد تاریخی برای آن نیست، در خویشاوندیِ مفهومیِ داستایفسکی و بولتمان تردیدی نیست، چون بولتمان نیز میکوشد برای دفع تهدید علم، لایههای اسطورهای را کنار بزند تا به هستهای وجودگرایانه برسد که آن را کریگما مینامد. چنانکه در مقدمه به تفصیل گفتهام، نسخههای وجودیِ داستایفسکی و بولتمان، تفاوتهای چشمگیری با یکدیگر دارند که مهمترینشان این است که داستایفسکی، خدا را به حال وجودیِ فراگیر و نوعی مسئولیت وجودی در برابر کل تبدیل میکند، در حالی که بولتمان خدا را به فراخوانِ وضع بدل میسازد و آن را به تصمیم گره میزند، تصمیمی که بهخوبی او را در منظومه تصمیمگرایی کییرکگور، اشمیت، هایدگر و حتی سارتر جای میدهد.
سوم. مجموعه ادبیات و فلسفه به روایت دریفوس، در آنچه در سالهای اخیر کوشیدهام انجام دهم، جایگاهی اساسی دارد. سعیام این بوده است که تا حد توان نشان دهم که یکی از خلآهای مهمِ فهم ما از مدرنیته، بیتوجهی و در واقع غفلت از الهیات بوده است. اما این غفلت، وجه دومی نیز دارد که مربوط به ادبیات است. ربط ادبیات و فلسفه، و اهمیت ادبیات در فهم مدرنیته، تا حد زیادی مغفول مانده است. ادبیات بسیار جدیتر از آن است که در بادی امر میپنداریم. برای مثال، کسی که اودیسه و انهاید و کمدی الهی نخوانده است، بسیار سخت میتواند ارجاعات تودرتوی بلومنبرگ به این آثار را در مشروعیت عصر مدرن دریابد. و این البته محدود به بلومنبرگ نیست. فیلسوفی مانند اسپینوزا نیز وقتی میخواهد از کنترلها و نظارتهای درونیِ پادشاه یا مونارش سخن بگوید، خود را از ارجاع به اولیس و دستور او به ملوانان برای بستن او به دکل کشتی ناگزیر مییابد و وسوسههای قدرت را به آواز فریبنده سیرنها تشبیه میکند (رساله سیاسی، فصل هفتم). ممکن است بگویید که این ارجاعات، چیزی جز زینت زبان نیست و این الزامی برای خواندن ادبیات ایجاد نمیکند، اما بلومنبرگ نشان میدهد که ادبیات اتفاقا میتواند حامل مفاهیم و ایماژهایی بیسابقه نیز باشد. این همان کاری است که دانته در کمدی الهی میکند؛ او از طریق بازپرداختش از سفر اولیس و یارانش در بند ۲۶ دوزخ، "در نظام خود موضعی را پدید میآورد که آگاهی جدید میتواند آن را دوباره تصرف و ارزشگذاری کند." (مشروعیت ص ۳۶۰).
نکته چهارم و آخر، که شاید کماهمیتتر باشد، مربوط به سوال و تردید برخی دوستان در ارزش مفهومی و زیباییشناختیِ عکسِ کانال است! این عکس، مربوط به اولین معجزه مسیح در قانا است، معجزه تبدیل آب به شراب. طبق سرنخ دریفوس در شرح برادران کارامازوف، داستایفسکی از طریق توجه به این معجزه، مسیحیت را از دین غم به دین شادی تبدیل میکند، دینی که به سبکوسیاقی نیچهای به زندگی آری میگوید و از خورشیدهای آنجهانیِ افلاطونی روی میگرداند. این ایماژ آریگویی و دلدادگی به زمین، که در معجزه آلیوشا نمودار میشود، عمیقترین عاطفه فلسفی من است، نوعی پاسداشت زندگی در عین رنج، در عین خارهایی که به تعبیر پولس در جسممان جای گرفتهاند، و شاید باز به بیانی نیچهای، چیزی جز تقدیر ما نیستند که باید در آغوش کشیده شوند.
#زانیار_ابراهیمی
#مشروعیت_عصر_مدرن
@zaniarebrahimii
زانیار ابراهیمی: شرق لزوماً نباید بر اساس مصالح الهیاتی غرب عمل کند - ایبنا
https://www.ibna.ir/news/513177/%D8%B4%D8%B1%D9%82-%D9%84%D8%B2%D9%88%D9%85%D8%A7-%D9%86%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D8%B9%D9%85%D9%84-%DA%A9%D9%86%D8%AF
زانیار ابراهیمی: شرق لزوماً نباید بر اساس مصالح الهیاتی غرب عمل کند
ابراهیمی: لیلا میگوید که غرب براساس مصالح الهیاتی و طبیعی خودش عمل کرده و شرق لزوماً نباید این کار را کند.
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.