| Dani Novel |
Blue bunny Dani 💙🐰 ترجمه ناول های معروف کره ای+ ناول های بی ال اورجینال آبنبات و سیگار فاحشه در قفس و ... تبلیغات و تبادل: Be kind and soft but take no shit
Mostrar más1 332
Suscriptores
-224 horas
-147 días
-2930 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
00:07
Video unavailable
دانی: به نظرم گریه کن🧍🏼♀چون ما میخوایم دوست پسرت رو با یه پیسر دیه شیپ کنیم🦦
─────⊹⊱★⊰⊹─────
شبت تون قشنگ و زیبا بچه هام:>
#GN
╔═══ ❈•〰〰 •❈ ═══╗
@DANINOVEL
3.62 MB
🔥 4❤ 1
3712
دانی: نپرسید چیه دو دلم میشه بگید کدوم؟🧍🏼♀️Anonymous voting
- Velvety eyes
- Beyond the blue
👨💻 3
7903
دانی: چپتر بعدی میرن سر قرار🧍🏼♀فاینالی
بالاخرهههههه میرن وای وای
❤ 16👍 1❤🔥 1🔥 1🍓 1
212012
File ~ Dani
TR ~ Dani
─────⊹⊱★⊰⊹─────
Vol 1
CHAPTER 15
#شکلات_آلبالویی
╔═══ ❈• •❈ ═══╗
@DANINOVEL
چپتر ۱۵ شکلات آلبالویی.pdf3.55 KB
چپتر ۱۶ شکلات آلبالویی.pdf2.95 KB
❤ 20💘 2🔥 1🕊 1🍓 1
213736
Photo unavailable
♧ شکلات آلبالویی
♤ نویسنده : ۵۰۰ متر زیر دریا
♡ژانر : درام ، مدرسه ای ، عاشقانه، اسمات ، گی
مترجم: دانی
نسخه اصلی : به زبان کره ای نوشته شده است─────⊹⊱★⊰⊹───── ◇ خلاصه ناول :
یانگ هیون که از گرما توی کلاس حالش بد شده بود تصمیم میگیره پاشه بره خونه اش که توی راه خونه قلدر معروف مدرسه رو میبینه و این قلدر ۱۹۰ سانتی متری ما(عجب قدی*-*) از یانگ هیون میخواد تا باهاش بره ! " بیا کم کم بالغ شیم" ....╔═══ ❈• •❈ ═══╗ @DANINOVEL ─────⊹⊱★⊰⊹───── #شکلات_آلبالویی #چپتر_۱۵ #چپتر_۱۶
❤ 20🔥 2🍓 2💘 1
21024
00:04
Video unavailable
دانی: نمیشه مثلا به بابا قندی ریچ سرطانی باشه که هر چی داره بزنه به نام مون؟🧍🏼♀
نمیشه دعا کنید کیس مورد نظرم رو زودتر پیدا کنم؟🧍🏼♀ خسته شدم ای بابا🗿
─────⊹⊱★⊰⊹─────
روزتون بخیر توت فرنگی های من✨
#GM
╔═══ ❈•〰〰 •❈ ═══╗
@DANINOVEL
2.10 MB
👍 11😢 2💘 2❤ 1
256118
00:11
Video unavailable
دانی: یاد آلبان و پیترو افتادم🫴 متاسفانه تا آلبان انگشت توی باس... توی چشم پیترو منظورمه نکنه بیخیالش نمیشه🧍🏼♀
─────⊹⊱★⊰⊹─────
شبت تون بخیر بچه هام:>
#GN
╔═══ ❈•〰〰 •❈ ═══╗
@DANINOVEL
9.06 KB
❤ 18💘 5🔥 2
302115
Repost from N/a
Photo unavailable
꧁༒☬ 𝕹𝖎𝖌𝖍𝖙 𝕱𝖑𝖆𝖒𝖊 ☬༒꧂
➤رمان فانتزی و بیال شعله شب
❤️🔥به عنوان پسرخوانده کوچکتر لرد خاندان سیلوستر که قدرت #شب و تاریکی رو در دستهای خودش داشت، اینکه ظاهری متفاوتتر از اعضای خانواده داشته باشه به اندازه کافی توجهها رو به خودش جلب میکرد؛ چه برسه به اینکه هیچ #قدرتی نداشته باشه.
باید اعتراف میکرد که اگه حق انتخاب داشت هرگز به همچین چیزی تن نمیداد ولی چیکار میشه کرد؟
به قول مردم، اون فقط یک موقرمز خوششانس بود که خودش رو در قلب سنگی لرد #تاریکی، جا داده بود.
تنها چیزی که شایعات رو متوقف میکرد، رفتن به #آکادمی و اثبات خودش به پدرش بود.
_ولم کن...مگه نباید الان پیش هیل باشی؟ باید...بردمون رو با اون جشن بگیری و داستانتون رو رقم بزنین!
اِریس، به لوکاس که بیش از حد تحملش نوشیده بود، نگاه کرد. دیگه نمیخواست اون حرفهای تکراری رو که فقط خودش میدونست اشتباه هستند، بشنوه؛ پس خودش رو بهش نزدیکتر کرد و لبهاش رو روی لبهای لرزون و نمناکش گذاشت و با بوسه نرمی قفلشون کرد.
_مثل همیشه اشتباه کردی...چون اونی که میخوام داستانم رو باهاش رقم بزنم هیل نیست!🔥برای خوندن این رمان اینجا جوین شین🌙 ➥@UkiyoNovels ➥@UkiyoNovels
👍 1🔥 1
15110
Repost from N/a
Photo unavailable
↤𝕬𝖙𝖍𝖑𝖆𝖓𝖙𝖆↦
➤رمان بیال و معمایی آتلانتا
پسری که همراه دوستهای دانشگاهش برای انجام پروژهای، به #جزیرهای دور افتاده میرن.
چیزی که شان ویلیامز انتظارش رو نداشت، دیدن پسری زیبا و بعد، پیدا شدن #احساساتی عجیب و ناخواسته و حتی لرزیدن قلبش برای اون پسر بود!⛈
اما آیا شان میتونست به همین راحتی به فردی که ساکنان #جزیره ادعا داشتند تا حالا اون در جزیره ندیدند، #اعتماد کنه؟
_حق نداشتی به اونها طمع داشته باشی! _آههه خدای من زیادی داری شلوغش میکنی. ولی میدونی...فقط من نبودم که بعضی از قول و قرارهامون رو زیر پا گذاشتم. فکر کنم متوجه منظورم هستی..!〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ جزیرهای که راز پنهانی در خودش مخفی کرده و داستانهایی زیرلب مردمش زمزمه میشه؛ #افسانههایی درمورد #ساکنان دریا.🌊
_شان...صدای دریا رو میشنوی؟ اون دیگه مطمئنه! آههه خدای من...فردا روز بزرگی برای هر دومونه. دیگه قرار نیست از پیشم بری...خیلی خوشحالم! دیگه تا ابد قراره پیش خودم بمونی...💜برای خوندن این رمان اینجا جوین شین💙 ➥@UkiyoNovels ➥@UkiyoNovels
🔥 1
15410
Photo unavailable
꧁༒☬ 𝕹𝖎𝖌𝖍𝖙 𝕱𝖑𝖆𝖒𝖊 ☬༒꧂
➤رمان فانتزی و بیال شعله شب
❤️🔥به عنوان پسرخوانده کوچکتر لرد خاندان سیلوستر که قدرت #شب و تاریکی رو در دستهای خودش داشت، اینکه ظاهری متفاوتتر از اعضای خانواده داشته باشه به اندازه کافی توجهها رو به خودش جلب میکرد؛ چه برسه به اینکه هیچ #قدرتی نداشته باشه.
باید اعتراف میکرد که اگه حق انتخاب داشت هرگز به همچین چیزی تن نمیداد ولی چیکار میشه کرد؟
به قول مردم، اون فقط یک موقرمز خوششانس بود که خودش رو در قلب سنگی لرد #تاریکی، جا داده بود.
تنها چیزی که شایعات رو متوقف میکرد، رفتن به #آکادمی و اثبات خودش به پدرش بود.
_ولم کن...مگه نباید الان پیش هیل باشی؟ باید...بردمون رو با اون جشن بگیری و داستانتون رو رقم بزنین!
اِریس، به لوکاس که بیش از حد تحملش نوشیده بود، نگاه کرد. دیگه نمیخواست اون حرفهای تکراری رو که فقط خودش میدونست اشتباه هستند، بشنوه؛ پس خودش رو بهش نزدیکتر کرد و لبهاش رو روی لبهای لرزون و نمناکش گذاشت و با بوسه نرمی قفلشون کرد.
_مثل همیشه اشتباه کردی...چون اونی که میخوام داستانم رو باهاش رقم بزنم هیل نیست!🔥برای خوندن این رمان اینجا جوین شین🌙 ➥@UkiyoNovels ➥@UkiyoNovels
100
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.