cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

رܩߊ‌ܔ "ܢܚ݅ــܢ̣ـح و ߊ‌ܦ̇ܢܚـوܝ̇ߺــܭَܝ‌"

دلدادگی میان خون🩸

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
441
Suscriptores
+724 horas
+257 días
+2730 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

🐰چنل های VIP امشب🐰 🍭برای دسترسی کلیک کنید 🍭 🐰⋆ ┈ ꒰ 𝒥𝑜𝒾𝓃 𝒽𝑒𝓇𝑒 𝒹𝒶𝓇𝓁𝒾𝓃𝑔𝅄ׄ   
Mostrar todo...
՟𝑀𝓊𝓈𝒾𝒸🎶 ེ
՟ 🧿‌𝒪𝓂ℯ𝓃 ེ
՟ 𝒽𝒶𝒸𝓀🔑 ེ
՟ 🎭‌𝓂ℴ𝓋𝒾ℯ ེ
՟ ‌℘𝓇ℴ𝓍𝒴 ⚡️ེ
՟ 🖌‌ℯ𝒹𝒾𝓉 ེ
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ 🚨به تعدادی ادمین نیازمندیم در حوزه ی
تبلیغات /موزیک /تایپ/ دارکت و...
💬جهت فعالیت در تلگرام و اینستاگرام 📷 برای اطلاعات بیشتر #کلیک کنید
Mostrar todo...
🔥Click the join💸
#شبح_و_افسونگر #پارت۳۰۲ آرنا بالأخره از گارد تحییر خارج شد و دودستی شقیقه‌هایش را برای چند بار بالا پایین داد. سعی داشت حواسش را متمرکز کند که علوان باز تیشه زد به ریشهِ افکارش _آرن، خودت داری میگی اون یارو تا نفس داشته باشه پِی‌مونو ول نمیکنه. میخای تا عمر داری بچزونتت؟ تا عمر داری از دست اون فرار کنی؟ حقیقت محض بود گفته‌هایش و چیزی برای مخالفت باقی نمی‌گذاشت. با تاکید بیشتر، ولوم صدایش را کنترل کرد _هر کی ندونه تو که بهتر میدونی کیاراد نمی‌زاره بچش پیش تو بمونه، میزاره؟ اون بچه میده به تو؟ چشمانش به جاهایی نامعلومی در چرخش بود که با عجز زمزمه کرد _پس خواهرم چی؟ علوان با قاطعیت جمله را تمام کرد _خواهرت الان از بچه بگذره خیلی واسش بهتره تا فردا روزی کیاراد بیاد بچشو از بغلش بگیره و ببره! نگاه اخمالود و حزن‌انگیزی نثار علوان کرد. سردرگم دست به کمر زد و بی‌هدف این‌طرف و آن‌طرف قدم برداشت. علوان بدجور او را به تک و تا انداخته بود. آرنا به چشم خود دیده بود، خواهرکش تا چه حد علاقه به بچه‌ها نشان می‌داد. ادامه دارد...
Mostrar todo...
👍 2
#شبح_و_افسونگر #پارت۳۰۱ لیلیوم با قدم‌های نرم به جمع آنان اضافه شد. آرنا وقتی با چشم برای لیلیوم خط و نشان می‌کشید رو به علوان ادامه داد _بلای جون خواهرم میشه! بعدم به حکم بچه، خون‌مونو میکنه تو شیشه. من مطمئنم اگه یه صدم درصد احتمال داشت که کیاراد وا بده، دیگه الان دست از سرمون برنمی‌داره! _یعنی ممکنه تعقیب‌مون کنه؟ _شک نکن. اون کاکتوسی که من شناختم محاله به این راحتیا پا پس بکشه. علوان دستی به چانه‌ کشید. از این پرسش و پاسخ‌های هدفمند، منظوری داشت که با مزه‌مزه کردن لب زد _خب... اگه بچه‌ای نباشه چی؟ کلامش همانند سنگ بر شیشه ذهن هردویشان خورد. کسی چیزی نگفت. برای چند لحظه هرسه در سکوت فقط پلک زدند. علوان کاملا عادی این فرضیه را مطرح کرد اما چشمان گشاد شده آرنا نشان می‌داد از شنیدن چنین حرفی واقعا شوکه شده. _یعنی چی؟ این صدای پربهت لیلیوم بود که به ضعیفی گفت. علوان بابی‌تفاوتی، بادی به لپ‌هایش انداخت _خب وقتی یه خطری داره واسمون شاخ میشه... و به چهره آرنا زل زد _و مطمئنیم این شاخ بد میره تو پهلومون... و بعد به هردویشان چشم دوخت _بهتر نی هنو شاخش گنده نشده، بشکونیمش؟ ادامه دارد...
Mostrar todo...
👍 1🤬 1
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ 🚨به تعدادی ادمین نیازمندیم در حوزه ی
تبلیغات /موزیک /تایپ/ دارکت و...
💬جهت فعالیت در تلگرام و اینستاگرام 📷 برای اطلاعات بیشتر #کلیک کنید
Mostrar todo...
🔥Click the join💸
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ 🚨به تعدادی ادمین نیازمندیم در حوزه ی
تبلیغات /موزیک /تایپ/ دارکت و...
💬جهت فعالیت در تلگرام و اینستاگرام 📷 برای اطلاعات بیشتر #کلیک کنید
Mostrar todo...
🔥Click the join💸
⭕️امشب چالش داریم⭕️
⬇️ شارژ میزارم با قرعه کشی⬇️ لفت بدی ضرر کردی😂👍
Mostrar todo...
💥شرکت در چالش💥
💛ایرانسل💛
💜رایتل💜
🩵همراه اول🩵
#شبح_و_افسونگر #پارت۳۰۰ با چهره زار و آشفته سرش را کج کرد _علوان گفتم پاتو بکش کنار! این مسئله به من و خواهرم مربوطه! لیلیوم وسط آن دو ایستاد _میگید به منم چی شده یا نه؟! دارم دیونه میشم از دلهره! چشمان طوفانیِ آرنا برای لحظه‌ای روی آن فرود آمد _شما شیلنگ تخته ننداز که حسابت به موقع رسیدگی میشه! با چهره بی‌گناهی به خودش اشاره کرد _من؟ من مگه چیکار کردم؟ همزمان که نگاه از او می‌گرفت و قصد داشت علوان را کنار بزند گفت _این ننه من غریبم بازیا رو برام درنیار. خودت خوب میدونی کجا رو میگم! علوان با دست به سینه‌‌اش، مانع حرکت آرنا شد و با حرص گفت _تو الان آمپر چسبوندی! یه نمور دندون به جیگر بزار ببین دِ منه خر چی میگم. کمرش را صاف کرد و دستانش را چیلیپای سینه‌اش قرار داد. چاره‌ای نداشت از هیکل عرب‌نژادیِ او نمی‌توانست به راحتی عبور کرد _خب زبون بچرخون ببینم چی میگی! علوان وادارش کرد چند قدمی دورتر از کابین بروند و بعد اندیشناک به حرف آمد _وجود این بچه‌ گیر و گور میندازه تو کارمون؟ آرنا نفس عمیقی کشید. مسلط‌تر به دیواره کناری کابین تکیه زد و پاهایش را روی هم انداخت _درد من بچه نی، بابای سیریش‌اشه! کیاراد اگه تا الان سکوت کرده رو نمی‌دونم اما اون از بچش بگذر نداره! _یعنی از بچش نمی‌گذره؟ تک خنده‌ای زد و دستش را در هوا تکان داد _تو فک کن بگذره! اون از زنه سوری‌اش نمی‌گذره دیگه این بچه‌ که از خودشه! چه بابای خفنی داره این بچه🤭 ادامه دارد...
Mostrar todo...
👍 1😁 1
#شبح_و_افسونگر #پارت۲۹۹ هوا تقریبا تاریک شده بود و نور کشتی برقی در سطح سیه‌پوش دریا گسترانده بود. صدای آرام خزر و تصویر غیر آشکار موج‌ها که حال تا چشم کار می‌کرد سیاهی مطلق بود، خوفناک به‌نظر می‌رسید. علوان دست در جیب شلوارش خیره به آرنا مانده بود. آرنا با سرحد کلافگی چنگ در موهایش زد و همانطور که‌ با گا‌م‌های نامتعادل، چند قدمی سمت لبه کشتی می‌رفت روبه آسمان نفس پرسروصدایی گرفت. با وقفه زیرلب تنها یک کلمه بکار می‌برد، "ای وای، ای وای" دو دستش را به لبه کشتی ستون کرد و سرش را به زیر فرو برد. شاید برای بیست ثانیه در همان حالت ماند و بعد با فشار زیادی سر بلند کرد و عربده‌اش در پهنه آب‌ها به پرش درآمد. _تف به گورِ نداشتت کیاراااااد! از نعره طولانی که برآورد به نفس‌نفس افتاد. نفس‌های حرصی و خشم‌دار، رد و بدل می‌شد. همان لحظه لیلیوم از آن‌طرف کشتی دوان‌دوان خودش را به آنها رساند _چیه؟! چیشده آرن؟ دست علوان روی شانه منقبض‌شده‌اش نشست. _آرنا آروم بگیر! با این کارا چیزی حل نمیشه. چشمانش را بست و این‌بار از راه بینی، نفس به سینه کشید. با تیزی سرش را سمت کابین چرخاند و با قدم‌های بلند به آن طرف حرکت کرد که علوان سد راهش شد _چیکار میخای بکنی؟ _برو کنار به تو ربطی نداره! _دیوونه بازی درنیار. گوش کن منو... ادامه دارد...
Mostrar todo...
👍 1
😍چنل های VIP امشب 💜 🐰برای دسترسی کلیک کنید 🐰 ✌✌ ⭐️⋆ ┈ ꒰ 𝒥𝑜𝒾𝓃 𝒽𝑒𝓇𝑒 𝒹𝒶𝓇𝓁𝒾𝓃𝑔𝅄ׄ   
Mostrar todo...
՟𝑀𝓊𝓈𝒾𝒸🎶 ེ
՟ 🧿‌𝒪𝓂ℯ𝓃 ེ
՟ 𝒽𝒶𝒸𝓀🔑 ེ
՟ 🎭‌𝓂ℴ𝓋𝒾ℯ ེ
՟ ‌℘𝓇ℴ𝓍𝒴 ⚡️ེ
՟ 🖌‌ℯ𝒹𝒾𝓉 ེ
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.