ملغمه‌ی لاطائلات

به پایان آمد این کفتر، حکایت همچنان خرتر به صد دفتر نشاید گفت، حسبُ الحالِ باحال‌تر حوصله ندارم و اینجا تعطیله خدافس. ناشناس رو هم خاموش می‌‌کنم. از کانالاتونم لفت میدم جز دو سه‌تا، ناناعت نشید. موفق و پیروز و دیروز و سربلند و ته کوتاه و اینا باشید. تا بازگشت قهرمانانه‌ی بعدی، بای.

قصه‌ی جدایی...

کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیر بار غصه‌هاشون له می‌شن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشون رو می‌کردن. مثلا نوشته بود: این آقا دارد از صدمین جایی که فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگردد، این خانم سالهاست بغل نشده، این آقا را دارند می‌گذارند خانه ‌ی سالمندان، این خانم مادرش مریضی صعب ‌العلاج دارد، این آقا قول داده تابستان برای پسرش دوچرخه بخرد ولی پول ندارد، این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده، این آقا خیلی حالش بد است... این آدم شکستنی ‌ست...

تو یه کانالی کامنت دادم بعد یه مریض ذهنی اومد به من حرف زشتِ بی‌ادبی زد، منم که مریض‌تر از اون، کامنت خودم رو پاک کردم، کامنتش یجوری شد انگار به صاحب کانال گفته و دوستانِ ادمین از خجالتش درومدن. 🤷🏼‍♂️ استفاده از امکانات تکنولوژی و هوش طبیعی ۱۰/۱۰

بابا من یسری مریم رو بردم دندون پزشکی، دکتره به مریم گفت چرا با داداشت اومدی؟ مگه پدر مادرت نبودن. 🫠😂

خودا وکیلی شما خودت بچه ای اصلاااااا فکرشو نمیکردم بچه داشته باشی😐😐😐

عباس آقا (خیاط کارگاه) به صالح گفته بابات بهت پول هم میده کار میکنی اینجا؟ صالح گفته آره، X تومن. عباس آقا گفته اگه منم کمکت کنم از حقوقت به منم میدی؟ صالح گفته نمیدونم، فکر نکنم بابام 2X تومن بده! 😂

یه نیم‌ست بچمون نشه؟🥺

هرکی با بچه‌دار شدن مخالفه یبار بیاریدش این بازار سیسمونی عبدل‌آباد، نه ماه بعد بدون شوعر هم بچه‌دار میشه بسکه هوس برانگیزه. الان من خودم حامله شدم 🤷🏽‍♂️