حِیــــران
یا مَن لا یُرجَی اِلا هُو ای آنکه جز به او امیدی نیست✨ پارت گذاری منظم🍂 لیست رمان های نویسنده @hadisehvarmazz
Mostrar más32 065
Suscriptores
-10924 horas
-587 días
-1 09930 días
Distribuciones de tiempo de publicación
Carga de datos en curso...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Análisis de publicación
Mensajes | Vistas | Acciones | Ver dinámicas |
01 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 331 | 0 | Loading... |
02 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 171 | 0 | Loading... |
03 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 1 | 0 | Loading... |
04 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 124 | 0 | Loading... |
05 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 198 | 0 | Loading... |
06 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 186 | 0 | Loading... |
07 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 1 | 0 | Loading... |
08 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 255 | 1 | Loading... |
09 همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم | 1 | 0 | Loading... |
10 با این رمز 10 میلیون سکه رایگان همستر رو بگیر 🎁⬇️
551055 | 1 | 0 | Loading... |
11 با این رمز 10 میلیون سکه رایگان همستر رو بگیر 🎁⬇️
551055 | 27 | 0 | Loading... |
12 با این سه تا کارت 10 میلیون سکه رایگان همستر رو بگیر 🎁⬇️
551055 | 1 | 0 | Loading... |
13 100 میلیون همسترمو 10میلیون ازم خریدن 😐😳 | 1 | 0 | Loading... |
14 ۱۰ میلیون سکه همستر گرفتم 😂😐 | 1 | 0 | Loading... |
15 این کومبو که توسط یک تیم ایرانی طراحی شده یک میلیارد سکه همستر میده بدون هیچ خطری خود همستر هم تایید کرده
دریافت یک میلیارد سکه | 100 | 0 | Loading... |
16 ⭕️چطوری لول خودمون رو تو همستر ۲ روزه به Lord تبدیل کنیم؟؟؟
https://t.me/+DdaW4c42zEBhYjQ0 | 39 | 0 | Loading... |
17 🤖کد مخفی 500.000.000سکه همستر 🎤 | 126 | 0 | Loading... |
18 قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹 | 127 | 0 | Loading... |
19 🤖کد مخفی 500.000.000سکه همستر 🎤 | 1 | 0 | Loading... |
20 قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹 | 1 | 0 | Loading... |
21 قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹 | 234 | 0 | Loading... |
22 🤖کد مخفی 500.000.000سکه همستر 🎤 | 445 | 0 | Loading... |
23 قیمت هر سکه همستر: 🪙🐹 | 178 | 0 | Loading... |
24 پارت جدید امروز 😍😍😍 | 250 | 0 | Loading... |
25 پارت جدید امروز 😍😍😍 | 109 | 0 | Loading... |
26 پارت جدید امروز 😍😍😍 | 16 | 0 | Loading... |
27 پارت جدید امروز 😍😍😍 | 108 | 0 | Loading... |
28 🤖کد مخفی 500.000.000سکه همستر 🎤 | 113 | 0 | Loading... |
29 Media files | 1 944 | 0 | Loading... |
30 - خانآقا گفتن لباس حریر سفیدتون رو که از مزون آریسا خریدن بپوشید.
با اضطراب به خدمتکار خانه زاد عمارت نگاه کردم.
دوباره چه مصیبتی قرار بود بر سرم نازل شود؟
با صدایی که از بغض گرفته بود، گفتم:
- چه خبره؟ خیر باشه مهین خانم؟ لباس حریر چرا؟
- شریک آقا از عمان اومدن. آقا میخوان شما رو نشونشون بدن.
نفسم را با حسرت بیرون فرستادم.
لباس توصیه کردهی خانآقا را تن زدم.
به محض اینکا وارد سالن شدم، نگاه خان آقا بالا آمد و با تحسین روی بدنم نشست.
با همان لحن سرشار از رضایت بلند گفت:
- برزو خان، این هم دخترم که بهت گفته بودم!
نگاهم به مرد سی ساله ای که برزو خان خطاب شده بود افتاد.
همان شریک از عمان برگشتهی خانآقا!
روی مبلی نشسته بود و هیکل و تتو های پیچ در پیچش باعث میشد خیرهاش بمانی...
برزوخان با اندکی تعجب در چشمانش، در همان حال که با پرستیژ مخصوص خودش روی مبل نشسته بود، با نگاهی سرتا پای مرا براندازد کرد و به خانآقا گفت:
-خان! نمیدونستم دختر این سنی دارید...
بدنم از نفرت جمع شد
نفرت و انزجار!
من در این عمارت لعنت شده هر چیز که بودم، دختر این مرد نبودم....
خانآقا با خونسردی و بلخند ترسناکی جواب داد:
- دخترم نیست... دختر اتابکه! یک ساله مهمون عمارت منه!
چشم برزو با شنیدن نام پدرم گشاد شد.
چه کسی بود که از دشمنی خانآقا با اتابک بی خبر باشد؟
چشمانم به اشک نشست و برزو گیج به من نگاه کرد:
- متوجه نمیشم... دختر اتابک برای چی باید مهمون شما باشه؟
خان با نیشخندی نگاهم کرد:
- نظرت چیه خودت تعریف کنی دردونهی اتابک؟
در طول این یک سال مرا از دردانه بودن، از دختر بودن و از اتابکی که پدرم بود متنفر کرده بود!
دردانهی اتابک خطاب شدن برایم حکم شکنجه داشت...
هیچ وقت نمیتوانستم روی حرف خان حرفی بزنم
اولین باری که در این عمارت سر کشی کردم و مهرهداغ شدم هنوز در خاطرم بود.
تشر زد:
- بگو!
میدانستم چارهای ندارم و باید مطابق میل خان رفتارم کنم.
بی حس، طوطی وار شروع به حرف زدن کردم:
-من گلروام، دختر اتابک. سال گذشته خان کل خانوادمو کشت اما لطف کرد منو زنده نگه داشت.
الان من به عنوان دختر خان یک ساله اینجام.
سر پایین انداختم و نمیدانستم چرا من را به این مرد معرفی میکند تا این که گفت:
-دیگه هجده سالش شده برزوخان! وقتشه آزادش کنم تا برگرده پیش خانواده ی پدریش
با این حرف سر بالا آوردم
خانواده پدریم فکر میکردن من مردم!
برزو با مکث گفت:
-خب چرا منو صدا زدید؟
لبخندی روی لب خانآقا نقش بست که فقط من میدانستم تا چه حد شرور و شیطانی است.
-دختره اتابکه ها... حتی اگه اتابک مرده باشا به نظرت تو مرام خان اینه که دختر اتابک رو دست خالی از خونهش بیرون کنه؟
با مکث و با لحن کریهی اضافه کرد:
- یا با شکم خالی؟
تنم از فکر به معنی پشت حرفش یخ بست.
برزو با هوشی که داشت و شناختش از خان، شوکه ابروهایش بالا پرید.
- میخواید بکارتشو بگیرید؟ من نمیفهمم دخل من به این ماجرا چیه؟
خان به من اشاره کرد:
- دخل این دختر باکرهی آفتاب مهتاب ندیدهی من با تو چی میتونه باشه برزو؟
تنم لرز گرفت.
برزو خیره نگاهم کرد و خان ادامه داد:
-میخوام وقتی برمیگرده پیش اون پدر بزرگ حرومزادهش شکمش اومده باشه بالا... میخوام فکر کنن بچهی من تو شکمشه! بچهی خان!
وحشت زده از جا پریدم.
-نه نه... تو رو خدا... نه... خواهش میکنم!
صدای من بود که تو سالن پیچید و خان داد زد: -ساکت!
هق هقم شکست و خان ادامه داد:
- تو هنوز یه دینی به من داری برزو! باید حرفمو گوش کنی. یا همین امشب، تو یکی از اتاق های این عمارت، این دختر رو حامله میکنی، یا خودت... تاکید میکنم برزو... فقط خودت یه گلوله تو مخش شلیک میکنی و جنازهش رو میفرستی واسه خانوادهش!
برزو با ترحم نگاهم کرد.
خان تاکید کرد:
- توبه من مدیونی برزو! و تنها راه ادای دینت به من، یکی از این دو راهه!
با التماس به چشم پر جذبهی برزو خیره شدم.
در حالی که اشک صورتم را خیس کرده بود، ملتمس لب زدم:
- فقط یه گلوله تو سرم خالی کن!
اخمهای برزو در هم رفت و با تردید از جا بلند شد.
مچ دستم را گرفت و در حالی که سمت یکی از اتاق ها میبرد با صدای بلندی به خان گفت:
- من حاملهش میکنم خان... ولی یادت باشه، کسی به زنی که وارث برزو جهانگیری رو حاملهس حق نداره حتی دست بزنه!
https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0
https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0
https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0
https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0 | 1 687 | 2 | Loading... |
31 پارت واقعی چک کن #part_560
-سینهتو بذار دهنش،فکر میکنه پستونکه،آروم میشه.
با چشمای گشاد شده به سمتش برگشتم و پسرک رو توی بغلم بالا کشیدم.
-من که شیر ندارم حاج خانوم!
از روی مبل بلند میشه و به سمتم میاد. پیراهنمو کنار میزنه و یکی از سینه هامو از سوتین بیرون میاره.
-گولش بزن تا پرهان شیشه شیر بخره براش بیاره.
میخوام از خجالت آب شم اما اون سینه م رو توی دهن نوه ش میذاره. پسر کوچولو اول با شک و بعد با ولع شروع به مکیدن میکنه.
-طفل معصوم گشنه ست. هر وقت دیدی اذیت کرد،سینه تو بذار دهنش تا...
در ویلا با شدت باز شد و پرهان همراه دختر ۵ ساله ش وارد شدن.سرشو بالا آورد که با دیدن ما توی اون حالت مات موند.
-اومدی مادر؟ کم مونده بود تخم و ترکه ی تو شیره ی جون این دخترو بکشه!
تا بناگوش سرخ شدم. حاج خانوم چرا اینجوری حرف میزد؟ هوس کرده بود منو بی آبرو کنه؟
-شیشه شیر... گرفتم...
صداش میلرزید.چرخیدم و پیراهنمو روی سینه م مرتب کردم تا هیچ دیدی نداشته باشه.
-شیرو درست کن بده دست سلدا مادر، بچه تم عین نوزادی خودت وحشیه، کبود کرد دختر بیچاره رو!
دلم میخواست رمین دهن باز کنه و منو ببلعه. دستی رو به روم قرار گرفت.از زیر چشم نگاهش کردم.
-اینو بده بهش، ببخشید که تو مجبوری جور مادر بی مسئولیتشونو بکشی!
از دستش قاپیدم و سعی کردم بچه رو از خودم جدا کنم. محکم به سینه هام چسبیده بود و ول نمیکرد.
پرهان قدمی جلو اومد و زمزمه کرد.
-بذار کمکت کنم.
سرش رو پایین تر آورد و حینی که سعی میکرد اون موجود کوچولوی شکمو رو از من دور کنه ادامه داد.
-این نیم وجب بچه هم فهمیده ممه سهم هر کسی نمیشه.
گرمای تنش با حرارت شرم بدنمو داغ میکنه.چشم میگیرم و اون بچه شو از بغلم بیرون میبره.
-اونم از نوع سفید و بزرگش!
پرهان چش شده بود؟ این حرفای تازه و عجیب چی بود!
-شیشه رو نمیگیره حاج خانوم.
بی خیال از بالای شونه نگاهش میکنه و و بعد به من اشاره میده:
-مادر جون خودتم اگه مزه ی طبیعیشو.
میچشیدی، دیگه دلت مصنوعی شو نمیخواست!
این مادر و پسر چشون شده بود؟ پرهان با خنده به من نزدیک شد و بچه رو به تنم چسبوند.
-کاش منم میتونستم باهاش شریک شم!
نگاهش، داد میزد که این یک سال جدایی از زنش، به هورمون های مردونه ش فشار آورده.
انگشتش رو از بالای سینه م تا نزدیکی های نوکش کشید و من چشم بستم. چرا بدنم کرخت شده بود؟
- از این همه قشنگی، یه میک نصیب من میشه پرستار سکسی؟!
ادامشششش🔞🔞🔞👇👇👇👇👇
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
قرار بود فقط پرستار بچه هاش باشم. ولی اون بیشتر به یک پرستار نیاز داشت! کسی که به نیازهای مردونه ش برسه و هوای دلشو داشته باشه! توی خونه ش موندم و اجازه دادم رابطه ای شکل بگیره که تهش نامعلوم و ترسناک بود! من موندگار نبودم!!
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
https://t.me/+SUCzOfGaZTM5Njg0
❌این پارتمون بنر فیک خیلی از چنلاس😏💯
❌این پارتمون بنر فیک خیلی از چنلاس😏💯
#باور_نداری_خودت_بسرچ | 763 | 1 | Loading... |
32 #part1
- نکن داداش سردار، عماد داره نگاه میکنه!
نگاهش رو سمت عماد میچرخونه... عمادی که دو ساله تنها حرکتش، گردش مردمک چشماش شده!
دستش رو بین پام میکشه و زیر گوشم پچ پچ میکنه..
- خجالت کشیدی؟! از چی؟! فکر کردی نمیدونه زنش جن.دگی میکنه؟
هق میزنم...
قفسهی سینهم تیر میکشه... انگار نفس ندارم.
- من... با کسی.... نخوابیدم!
لالهی گوشمو زبون میزنه.... طوری که حس میکنم تنم میلرزه...
حرکت ماهرانهی انگشتاش نفرتانگیزانه احساسات زنونهم رو قلقلک داده و من از خودم چندشم میشه...
از این که نمیتونم جلوی احساساتم رو بگیرم
هلم میده...
روی زمین میوفتم، روی سرامیکهای سخت و سرد....
عماد همچنان نگاهم میکنه من اما سمتش نمیچرخم...
دلم میخواد همین جا بمیرم.
- تو رو خدا، اون... اون برادرته!
بیتوجه کمربندش رو باز میکنه و نگاهش سمت برادر کوچکش میلغزه
- اون برادر من نی...
با خشم شلوارش رو درمیاره و جملهش ناتمام میمونه با صدای درموندهی من....
- رحم کن... رحم کن سردار....
پاهای چفت شدهم رو از هم باز میکنه و بینپاهام میشینه...
دامن بلند و پلیسهم کنار میره و من درمونده هق میزنم...
- گریه نکن...
- ببین تو الان تو حال خودت نیستی سردار... تو رو خدا کاری نکن بعدا پشیمون بشی.
دستش رو بند شومیز دکمه دارم میکنه و با یک حرکت تموم دکمههاش رو میکنه.
- من مست نمیشم، کاملا تو حال خودمم.
نگاهش روی قفسهی سینهم میچرخه...
مست نیست اما از هر آدم مستی ترسناکتره...
با پشت انگشتاش جناق سینهم رو نوازش میکنه و من نفسم بند میاد
- تو ماشین اون لندهور چیکار میکردی؟!
با هق هق التماسش میکنم
- میگم داداش، به خدا میگم...
مشتش رو محکم روی سرامیکها میکوبه و نعرهش وحشت زدهم میکنه
- به من نگو داداش!
مشتش رو توی دستم میگیرم...
- خیل خب... نمیگم. نمیگم داداش... التماست میکنم ولم کن.
هیچ توجهی نشان نمیده...
سوتین سفید رنگم رو با انگشت بالا میزنه و نگاه خیرهاش بند سینهم میشه...
- نگران نباش، لذت میبری...
انگشتش روی ن.وک سینهام سر میخوره و انگار روی سر من آب داغ ریخته میشه...
حس میکنم دارم میمیرم
- ببین... زنداداش ش.هوتی من!
سرش رو جلوتر میاره و دندونهای من قفل میشن وقتی اون روی سینهم خم میشه...
مغزم گر میگیره و حس میکنم دارم منفجر میشم
- زر زر نکن... بذار داداشم هم با دیدنمون به اوج برسه...
هلم میده و کمر لختم با سرامیکهای سرد برخورد میکنه... از اینکه تحریک شدم، از خودم چندشم میشوه...
- سردار...
- جوون! الآن میکنـ.مت... چقدر داغی!
هق میزنم و اون خودش رو بین پاهام جا میکنه
- نکن... من باکرهم.
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk | 845 | 1 | Loading... |
33 _ شاید زنت اون بالا مُرده ، جنازش بو بگیره خبردار نمیشی!
صداشون رو از طبقه پایین میشنیدم و آروم اشک میریختم
ساواش بیتفاوت جوابِ مادرش رو داد
_ هیچ مرگش نمیزنه ، بچه کجاست؟
_ پیش مادرش! اون بیچاره که با صندلی چرخدار نمیتونه بیاد پایین بچشو ببره
حداقل صبحها که میری اون دانشگاهِ کوفتیت قبلش بچهاشو ببر بخوابون کنارش
دلش پوسید تو اون چهاردیواری
ساواش کلافه غرش کرد
_ بسه حاج خانوم ، تا الانم اگر پرتش نکردم بیرون حوصلهی عز و جز و نفرینتو ندارم وگرنه جای زنِ خائن گوشهی خیابونه
حاج خانم نالید
_ فکر کردی اون بالا حبسش کردی جاش از کنار خیابون بهتره؟
بردار ببرش دکتر بی معرفت
شاید عمل کنه خوب بشه
_من کلاس دارم دانشجوهام منتظرن
برو بچه رو بردار بیار من برم بالا دوباره سر و صورتشو کبود کنم تقصیر خودته
صدای گریه های حاج خانم بالا رفت و من با بغض به پسر سه ماهم نگاه کردم
_ چهار ماه پیش رفتی دختر دسته گلو از مدرسه برداشتی آوردی بردی اون بالا افتادی به جونش
از آخرم پرتش کردی از پلهها پایین ویلچر نشینش کردی بس نبود؟ که باز هوس کتک زدنش به سرت زده!
میترسم آهش روزگارمونو سیاه کنه ساواش
با بغض خندیدم
بی جون زمزمه کردم
"نترس حاجخانم ، من اگر آهم بگیر بود اون امیرِ نامرد که زندگیمو سیاه کرد زمین میخورد نه شما..."
بی توجه به سروصداهای پایین صندلی چرخدارم رو جلو کشیدم و رو به نوزاد پچ زدم
_ گرسنهای پسرم؟
الان با هم میریم شیر درست میکنیم
آیدین بلندتر گریه کرد
بغض کرده پچ زدم
_ تو هم میدونی مامانت از پسِ یه شیر درست کردن ساده بر نمیاد که اینطور گریه میکنی مگه نه؟
با کنجکاوی گریهاشو قطع کرد و به صورتم خیره شد
سعی کردم روی تخت نیمخیز بشم
باید بخاطر بچم زنده میموندم
صدای بی رحمانهی ساواش از طبقه پایین میومد
_ چهارماهه چطوری دسشویی میره که اون بالا بو گوه نگرفته؟
انتظار داشتم همون ماه اول تو گند و کثافت خودش غرق شه
دستمو سمت بچه دراز کردم و هق زدم
_ گوش نده پسرم... دستم نمیرسه تا گوشاتو بگیرم ولی تو گوش نده
حاج خانم ناله کرد
_ استغفار کن ، صدات میره بالا از غصه میمیره
یادت رفته کی اون بالاست؟
لادنِ ساواش
همون بچه مردسهای ۱۶ ساله که دانشآموزت بود
همون که همه گفتیم نه ، گفتیم اختلاف سنیتون زیاده ، گفتیم بچهست ولی بخاطرش به آب و آتیش زدی
دق کنه خودتو میبخشی؟
بی توجه به جوابی که ساواش داد هقهق کنان خودمو بالا کشیدم و نالیدم
_ باید بتونم ، خدایا کمکم کن بتونم بشینم رو ولیچر
به سختی سمتش کشیدم و تمام توانم رو گذاشتم
آیدین بغض کرده نگام میکرد
نفس زنان پچ زدم
_ واسه مامان دعا کن باشه پسرم؟
آروم خندید
لبخندی زدم و با یک زور دیگه خودم رو روی ویلچر پرت کردم
_ آخ خدا مردم
دستهی ویلچر تو پهلوم فرو رفت اما بازم شاد بودم
خسته پچ زدم
_ دیدی آیدین؟ دیدی مامان تونست؟
دیدی من مامان بدی نیستم؟
بی تعادل بلندش کردم و روی پام نشوندمش و چرخ ویلچر رو هل دادم
حاج خانوم از تو راه پله صداش اومد
انگار ساواش داشت کفشاشو میپوشید
_ سه تا ماشین وارداتی تو پارکینگ این خونهست
بعد برای اون طفلک یه ویلچر درست حسابی نخریدی
ویلچر قدیمی و خراب آقات رو دادم
چرخش درست کار نمیکنه بخوره زمین بدبخت میشیم
ساواش پوزخند زد
_ از سرش اضافیه ، نترس بزودی هم اون از من راحت میشه هم من از اون!
چرخو جلو هل دادم و بی توجه بچه به بغل سمت کتری آب جوش رفتم
حاج خانوم پرسید
_ باز چه خوابی دیدی واسه این طفل معصوم؟
دستمو به شیر کتری رسوندم و آیدین رو به آغوشم چسبوندم
شیشه رو زیر کتری گرفتم که ساواش با بی رحمی گفت
_ میخوام برم خواستگاریِ لیدا!
بهت زده چشم بستم
چی میگفت؟
کاش کر شده بودم
آیدین تو بغلم غر زد و حاج خانوم نالید
_ خدا مرگم بده ، خواهر بزرگهی لادنو میگی؟
حرومه دوتا خواهرو عقد کنی پسر
تو از خدا نمیترسی؟ از شکستنِ دل زن معصومت بترس
صدای ساواش جدی بود
_ طلاقش میدم
آب جوش روی انگشتام سرازیر شد
وحشت زده هیع کشیدم
کاش میتونستم فریاد بزنم که من فلج نیستم!
تو منو فلج کردی!
شاید اگر ببریم دکتر ، اگر عمل کنم بتونم راه برم ولی تو بخاطر تنبیهم حتی داروهامم نخریدی!
_ از هفته پیش وکیلم دنبالشه
نمیتونه راه بره ، نقص عضو محسوب میشه دادگاه راحت حکم میکنه
با گریهی آیدین به خودم اومدم
انگشتام زیر آب جوش میسوخت و از شدت بهت نمیفهمیدم
هول شده ویلچر رو عقب هل دادم اما چرخ خرابش کار دستم داد
ویلچر سمتِ عقب خم شد ، آیدین با گریه گردنمو چنگ زد و من وحشت زده با تمام توان جیغ کشیدم
صدای یا ابولفضل گفتنِ حاج خانم تو راه پله پیچید و ویلچر با شدت چپه شد
بچه رو محکم تو بغلم گرفتم تا طوریش نشه اما سر خودم با شدت به سنگ اُپن برخورد کرد و از بین موهام خون جاری شد
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0 | 1 281 | 4 | Loading... |
34 💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها şĥ²⁸v
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا | 2 561 | 0 | Loading... |
35 Media files | 1 | 0 | Loading... |
36 👙اگر متاهلی این لباس زیر ها حتما تو کشوت باشه
♥️ انواع ستهاي فانتزي، بادی، کاستوم، بیکنی. ترك و اروپايي
با مناسب ترين قيمت و گارانتی تعویض👇
https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk
https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk
✅جشنواره پر تخفیف آدا با ۶۰درصد آفر شروع شد!
🅾 دلبری کن | 2 373 | 1 | Loading... |
37 Media files | 1 | 0 | Loading... |
38 💫 اولین گروه تخصصی بازسازی در تهران
♻️ دارای مجوز از اتحادیه ساختمان
♨️ بازسازی ساختمان تخصص ماست
🔺مسکونی🔺اداری🔺ویلا
◇از طراحی تا اجرا در کنار شما هستیم◇
🔘 جهت مشاوره تخصصی با ما تماس بگیرید :
☎️ 02122291560
📱09122935747
✅نمونه اعتمادها به عرشاهوم 👇👇
https://t.me/joinchat/TS3mO8uivaGyPEF7 | 2 101 | 0 | Loading... |
39 بچها حالا که همه درگیر همسترن شما جزو اولین نفر ها باشن که ارز جدید بازی میکنی
این بازی رو پاول دورف بازی میکنه و تیک آبی گرفته دقیقاً مثل نات کوین
اگه از نات کوین جا موندی اینو از دست نده✅
https://t.me/spinnercoin_bot/app?startapp=r_2213396 | 2 076 | 3 | Loading... |
40 Media files | 15 | 0 | Loading... |
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
33100
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
17100
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
100
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
12400
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
19800
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
18600
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
100
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
25510
همستر امروز ۶ تا کارت ۱۰ میلیونی داره
سریع بزنید تا تایمش تموم نشده
🐹 سه کارت پنج میلیونی اول
🎁 سه کارت پنج میلیونی دوم
100