cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

یادداشت‌های نجمه عزیزی

اینجا می‌نویسم

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
397
Suscriptores
-224 horas
-37 días
+1630 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

🟢مشاهدات زیر پشه‌بند از هشتاد و هشت به این ور چه خندان و چه گریان چه رای دادم چه ندادم دل و اعصاب دیدن مناظره انتخاباتی را نداشتم. دو سال اخیر هم که کلا در خانه‌ام تلویزیون تعطیل شد. اما دیشب هرجوری بود خود را رساندم پای تلوبیون از بس که این دو آدم برایم محترمند. بهشتی و فاضلی. انگار اگر نمی‌رفتم دست رد به دعوت این دو می‌زدم که ادب و شعور و انصاف هرجوری فکر کنی نمی‌گذاشت. بعد هم که شد آنچه شد. در سطحی از وجودم آرزو داشتم تیر خدعه مردک به خطا می‌رفت و فاضلی عصبانی نمی‌شد. او که می‌داند ایران بر لبه‌ی تیغ است  او که دغدغه‌ی ایران دارد و جور دیگر می‌بیند؛ او که از جان و کلام و آگاهی و عشق وجودش آنطور مایه می‌گذارد تا ما دل‌شکسته‌های عمرباخته را متقاعد کند که منابع سرزمین را نفس را جان را تن را دست کم بی که خسته‌اش کنیم تقدیم خصم نکنیم. او که‌ از دو طرف کم فحش نمی‌خورد. اما در سطح آگاهی عمیق‌تر انصاف می‌دهم که او بسیار خسته بود و طزف مصمم در آتش‌افروزی. دیشب با دل پرغم رفتم بخوابم که از دلم گذشت هرچه در این پانزده سال حکومت دینی و دین حکومتی مضمحل‌تر شده خودِ خدا خود بی‌صاحبش خود بی حاجبش خود بی‌فضولباشش چقدر در وجودم بیشتر جان گرفته است. چقدر گشوده‌شدن گره‌های کور و برگشتن عزم‌های بی‌برگشت را بیشتر دیده‌ام و باور کرده‌ام‌. آخ از این خدای دور از مذهب قشری که چقدر مشتی و بامرام است و چقدر معجزه‌های مدرن بی‌عصا بلد است. از پشت توری پشه‌بند طبق عادت به آسمان نگاه کردم و به خدایی که در زمین هم بود چشمکی زدم که: قربونت برم که همه کاری بلدی و همه جا هستی. من هیچ درخواستی ندارم و فقط خسته‌ام بسیار خسته. بدان که من که ما هزار امید داریم و هر هزارش تویی نفس بده صبر بده عزم بده روشنی بده تا آخر این قصه‌ی عجیب را با چشم خودمان ببینیم. ✍ نوشته نجمه عزیزی لینک کانال  👇               https://t.me/njmeazizi بازنشر از اینستاگرام https://www.instagram.com/p/C8bQtvkOzfB/?igsh=MWYwcWhuemIzNWFidw==
Mostrar todo...
یادداشت‌های نجمه عزیزی

اینجا می‌نویسم

12👍 3🥰 1
Repost from Princejan
رای بدهیم یا ندهیم؟ فکر می‌کنم این روزها اینقدر مردم بی‌حس و خشمگین هستند که جواب‌ات را بیشتر با دشنام بدهند تا یک بله و نه ساده. هزاردرصد حق دارند. مثل این است که از آدمی که در دریا در حال غرق شدن و کمک خواستن‌ است بپرسیم تشنه هستی یا نیستی؟ واقعیت‌اش در 5 ‌سال اخیر آنقدر بر سر ما ایرانی‌ها بلا نازل شده، که بلادونیِ کره‌ی زمین شده‌ایم. هر اتفاق غیرقابل پیش‌بینی که برای یک ملت می‌توانست در جهان رخ دهد، برای ایرانیان هفته به هفته افتاده. تحت این فشار کربن شده‌ایم یا که الماس، بماند. اما طبیعی است با "خشم"، "نفرت" و "بی‌حسی" به پدیده‌های سیاسی ایران نگاه کنیم؛ و به هر چیزی که مربوط به این رژیم منحوس می‌شود، و همینطور به هر چیزی که آن افتضاح و خیانت چهره‌های اپوزوسیون را به یادمان می‌آورد. من هم حال‌ام خوب نیست، و نمی‌خواهم نمکِ از راه رسیده بر روی زخم عمیق جمعی بشوم، ولی خوب، چیزی نوشتم درباره این انتخابات، که تقاضای بسیاری از خوانندگان‌ام از چند روز پیش بود. اما زودتر بگویم این متن واقعا اینقدر ارزش ندارد که وقت گرانبهای‌تان را برای‌اش بگذارید، همین‌طور که در توالت نشستید تا روحاً و جسماً سبک شوید، و یا در ترافیک و مترو و صف نون سنگک معطل هستید و دختر و پسر داف و خوشگلی نیست آن‌طرف‌ها که حظ بصری ببرید، اگر یک‌ مایکروگرم تحمل سیاسی دارید، می‌توانید این را هم مطالعه کنید. به امید حالِ خوبِ جمعی برای مردم ایران. کانال تلگرامی پرنس‌جان .
Mostrar todo...
Political Neanderthalism.pdf4.83 MB
👍 8👎 1
رای بدهیم یا ندهیم؟ فکر می‌کنم این روزها اینقدر مردم بی‌حس و خشمگین هستند که جواب‌ات را بیشتر با دشنام بدهند تا یک بله و نه ساده. هزاردرصد حق دارند. مثل این است که از آدمی که در دریا در حال غرق شدن و کمک خواستن‌ است بپرسیم تشنه هستی یا نیستی؟ واقعیت‌اش در 5 ‌سال اخیر آنقدر بر سر ما ایرانی‌ها بلا نازل شده، که بلادونیِ کره‌ی زمین شده‌ایم. هر اتفاق غیرقابل پیش‌بینی که برای یک ملت می‌توانست در جهان رخ دهد، برای ایرانیان هفته به هفته افتاده. تحت این فشار کربن شده‌ایم یا که الماس، بماند. اما طبیعی است با "خشم"، "نفرت" و "بی‌حسی" به پدیده‌های سیاسی ایران نگاه کنیم؛ و به هر چیزی که مربوط به این رژیم منحوس می‌شود، و همینطور به هر چیزی که آن افتضاح و خیانت چهره‌های اپوزوسیون را به یادمان می‌آورد. من هم حال‌ام خوب نیست، و نمی‌خواهم نمکِ از راه رسیده بر روی زخم عمیق جمعی بشوم، ولی خوب، چیزی نوشتم درباره این انتخابات، که تقاضای بسیاری از خوانندگان‌ام از چند روز پیش بود. اما زودتر بگویم این متن واقعا اینقدر ارزش ندارد که وقت گرانبهای‌تان را برای‌اش بگذارید، همین‌طور که در توالت نشستید تا روحاً و جسماً سبک شوید، و یا در ترافیک و مترو و صف نون سنگک معطل هستید و دختر و پسر داف و خوشگلی نیست آن‌طرف‌ها که حظ بصری ببرید، اگر یک‌ مایکروگرم تحمل سیاسی دارید، می‌توانید این را هم مطالعه کنید. به امید حالِ خوبِ جمعی برای مردم ایران.  کانال تلگرامی پرنس‌جان .
Mostrar todo...
Princejan

تحلیل‌گرِ سابق، آرشیتکتِ حاضر، یک آمریکاییِ نسبتا ایرانی... مقاله‌های پرنس‌جان www.Princejan.com صفحه تردز (توئیت) www.threads.net/@the_princejan اینستاگرام www.instagram.com/the_princeja دسترسی جامع به مطالب www.theprincejan.com/welcome

این متن را یک مشاهده‌ی نسبتا سالم دیدم و خوندنش را دوست داشتم. 👇
Mostrar todo...
👎 1
🟢بیست و چهارمین دوشنبه دوشنبه‌ای که قضا شد این دوشنبه بنا بود یک دوشنبه خیلی خاص باشد. داشتم تدارک می‌دیدم که میزبان جمعی از همراهان پایه مهربان با آب و خاک باشم و به همراه خانم آیه حمداوی عیش و نوشی به سبک بی‌پسماند خودمان داشته باشیم. بنا بود کلی رجز پسماندصفری برای هم بخوانیم و هی جواب دهیم: این که چیزی نیست من فلان قدم را هم برداشتم! بنا بود هی کیف کنیم از عقب ماندن از هم در این رقابت بی‌‌هیاهو و دریچه‌های تازه کشف کنیم در دل دیوار روزمرگی. بنا بود غذای پایدار بخوریم و در خانه‌ی پایدار چرخی بزنیم و شیوه‌های مهربانی با طبیعت در عمارت فروغمان را تماشا کنیم. بنا بود و نشد. بنا نشده فروریخت. به خاطر اقدام دیرهنگام، بلیط در زمان مناسب گیر سازمان بازیافت نیامد و همه برنامه به هم ریخت. به همین سادگی بی‌نظمی و اهمال، مثل گاوی بی‌خبر سرش را پایین انداخت و علف اشتیاقمان را چرید و رفت. حالا نشسته‌ام به تماشای جای خالی و دارم تلاش می‌کنم دوباره چراغ دلم را روشن کنم. این چهار سال یاد گرفته‌ایم که همواره به عطر نافه‌ی خود خو کنیم و هرجوری پرت شدیم چهار دست و پا پایین بیاییم؛ وگرنه متلاشی می‌شویم. به زودی تور مجازی خانه پایدار را همین جا برگزار می‌کنم. #چهل_دوشنبه‌‌ی_سبز_بانجمه لینک گروه تلگرام مهربان با آب و خاک یزد لینک مطالعه مطلب آب خاکستری عمارت فروغ در سایت  
Mostrar todo...
آب خاکستری چیست؟ چرخش آب خاکستری ارگانیک در عمارت فروغ - نجمه عزیزی

آب خاکستری ارگانیک در عمارت فروغ به مصرف درختان می‌رسد و به این ترتیب در چرخه‌ی طبیعی خود پاکیزه مانده آلوده‌ی فاضلاب نمی‌شود.

11👍 2
🟢بیست و چهارمین دوشنبه دوشنبه‌ای که قضا شد این دوشنبه بنا بود یک دوشنبه خیلی خاص باشد. داشتم تدارک می‌دیدم که میزبان جمعی از همراهان پایه مهربان با آب و خاک باشم و به همراه خانم آیه حمداوی عیش و نوشی به سبک بی‌پسماند خودمان داشته باشیم. بنا بود کلی رجز پسماندصفری برای هم بخوانیم و هی جواب دهیم: این که چیزی نیست من فلان قدم را هم برداشتم! بنا بود هی کیف کنیم از عقب ماندن از هم در این رقابت بی‌‌هیاهو و دریچه‌های تازه کشف کنیم در دل دیوار روزمرگی. بنا بود غذای پایدار بخوریم و در خانه‌ی پایدار چرخی بزنیم و شیوه‌های مهربانی با طبیعت در عمارت فروغمان را تماشا کنیم. بنا بود و نشد. بنا نشده فروریخت. به خاطر اقدام دیرهنگام، بلیط در زمان مناسب گیر سازمان بازیافت نیامد و همه برنامه به هم ریخت. به همین سادگی بی‌نظمی و اهمال، مثل گاوی بی‌خبر سرش را پایین انداخت و علف اشتیاقمان را چرید و رفت. حالا نشسته‌ام به تماشای جای خالی و دارم تلاش می‌کنم دوباره چراغ دلم را روشن کنم. این چهار سال یاد گرفته‌ایم که همواره به عطر نافه‌ی خود خو کنیم و هرجوری پرت شدیم چهار دست و پا پایین بیاییم؛ وگرنه متلاشی می‌شویم. به زودی تور مجازی خانه پایدار را همین جا برگزار می‌کنم. #چهل_دوشنبه‌‌ی_سبز_بانجمه لینک مطالعه مطلب آب خاکستری عمارت فروغ در سایت  
Mostrar todo...
آب خاکستری چیست؟ چرخش آب خاکستری ارگانیک در عمارت فروغ - نجمه عزیزی

آب خاکستری ارگانیک در عمارت فروغ به مصرف درختان می‌رسد و به این ترتیب در چرخه‌ی طبیعی خود پاکیزه مانده آلوده‌ی فاضلاب نمی‌شود.

این دوشنبه بنا بود یک دوشنبه خیلی خاص باشد. داشتم تدارک می‌دیدم که میزبان جمعی از همراهان پایه مهربان با آب و خاک باشم و به همراه خانم آیه حمداوی عیش و نوشی به سبک بی‌پسماند خودمان داشته باشیم. بنا بود کلی رجز پسماندصفری برای هم بخوانیم و هی جواب دهیم: این که چیزی نیست من فلان قدم را هم برداشتم! بنا بود هی کیف کنیم از عقب ماندن از هم در این رقابت بی‌‌هیاهو و دریچه‌های تازه کشف کنیم در دل دیوار روزمرگی. بنا بود غذای پایدار بخوریم و در خانه‌ی پایدار چرخی بزنیم و شیوه‌های مهربانی با طبیعت در عمارت فروغمان را تماشا کنیم. بنا بود و نشد. بنا نشده فروریخت. به خاطر اقدام دیرهنگام، بلیط در زمان مناسب گیر سازمان بازیافت نیامد و همه برنامه به هم ریخت. به همین سادگی بی‌نظمی و اهمال، مثل گاوی بی‌خبر سرش را پایین انداخت و علف اشتیاقمان را چرید و رفت. حالا نشسته‌ام به تماشای جای خالی و دارم تلاش می‌کنم دوباره چراغ دلم را روشن کنم. این چهار سال یاد گرفته‌ایم که همواره به عطر نافه‌ی خود خو کنیم و هرجوری پرت شدیم چهار دست و پا پایین بیاییم؛ وگرنه متلاشی می‌شویم. به زودی تور مجازی خانه پایدار را همین جا برگزار می‌کنم. #چهل_دوشنبه‌‌ی_سبز_بانجمه لینک مطالعه مطلب آب خاکستری عمارت فروغ در سایت  
Mostrar todo...
آب خاکستری چیست؟ چرخش آب خاکستری ارگانیک در عمارت فروغ - نجمه عزیزی

آب خاکستری ارگانیک در عمارت فروغ به مصرف درختان می‌رسد و به این ترتیب در چرخه‌ی طبیعی خود پاکیزه مانده آلوده‌ی فاضلاب نمی‌شود.

کتاب فصل تحصیلی ما نویسنده و گوینده: نجمه عزیزی نشر سریالی نسخه‌ی صوتی هر هفته در همین کانال. قسمت بیست و چهارم: انتظار بی‌حد از خود محدود #فصل_تحصیلی_ما لینک برای پیوستن به کانال 👇 https://t.me/njmeazizi
Mostrar todo...
ف ت م 23.mp32.14 MB
ف ت م 24.mp31.75 MB
ف ت م 25.mp32.15 MB
🥰 2 1👏 1
احسانو قصه‌گوی قِشنگیه! باهوش و رند و پدسوخته. کسی که پاییز سال یک سناریو بده بیرون، تابستون سال دو گراز و اولای سومین بهار سال سه قصه‌ی جورجو را بگوید ابدا آدم قابل نشنیدنی نیست. می‌گویید نه؟ قصه "گنا" را که از تحفه‌های خدا هست گوش کنید!
Mostrar todo...
احسانو|Ehsanoo

6👍 1
نوشتن گاهی مثل زاییدن است و گاهی مثل بالاآوردن. دست تو هم نیست. بسته به نوع ارتباطی که با لحظه برقرار کرده‌ای تعیین می‌کنی آبستن موجودیتی زنده باشی یا اینکه چیزی هضم نشده را از راه آمده پس بفرستی بیرون. هر دو وقتی پشت در باشند می‌آیند و تو نمی‌توانی مانع آمدنشان شوی. اما خدا وکیلی قول بده دومی را به خلایق عرضه نکنی! استفراغ تو بله درست است حال خودت را خوب می‌کند اما حال بقیه را نه... زاییدن هم که خب سخت است. درد دارد. ماجرا دارد مقدمه دارد؛ پس قیدش را می‌زنی؟ نمی‌توانی! لعنت به هر بهشتی توی این دنیا که وقتی رخ نشان داد تمام لحظه‌های بعد از خودش را رد و مهری از جهنم می‌زند. نوشتن و درد و خوشی همزمانش را وقتی چشیدی همیشه به آن نیاز داری و بر اساس مکانیسم‌های پیچیده‌ی ناخودآگاه لجوج و کرم‌ریز به هزار شکل از آن می‌گریزی! به مربی یوگا گفتم بی‌خوابی چندین روز و شب است که احاطه‌ام کرده در حالی که حال روحی و بدنی‌ام روبراه است. تکنیک فیزیکی یاد داد البته اما بر خلاف روال همیشه نگفت بپذیر و نستیز و از این حرف‌ها. بلکه گفت بلند شو و بنویس! وقتی کسی بر خلاف روال همیشگی‌اش حرفی بزند آن هم به این صراحت؛ احتمالا یعنی اینکه نیازی و شوقی بدجور از همه جای وجودت زده بیرون و خودت نمیبینی‌اش. خلاصه که نیاز داشتم و دارم به نوشتن و خیلی نوشتن و  ببخشید اگر گاهی فرق بین بالاآوردن و زاییدن را گم می‌کنم. ✍ نوشته نجمه عزیزی لینک کانال  👇               https://t.me/njmeazizi
Mostrar todo...
یادداشت‌های نجمه عزیزی

اینجا می‌نویسم

👍 15 10😁 1
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.