cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

✼ ҉ معجزـہ من ҉ ✼

❤️‍🔥یه رمان طنز عاشقانه پرستاری❤️‍🔥 📜پارت گذاری منظم و روزانه 📜 🪷به قلم نیلوفِری🪷

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
2 761
Suscriptores
-924 horas
-1227 días
-38730 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Repost from N/a
- صدای آه و ناله هات دیشب نذاشت درست بخوابم. یخ بسته نگاهش کردم و به سختی گفتم: - ببخشید...دیشب کابوس می دیدم! سورن کمی قهوه‌اش رو مزه مزه کرد: - والا تا جایی که من خبر دارم توی کابوس آه آه نمی کنن...بیشتر جیغ میزنن! لبم رو از خجالت محکم گزیدم و ای کاش نفهمه که من دیشب خواب معاشقه با او را دیده بودم. سورن با خنده گفت: - فقط شبا یادم بنداز بینمون یه بالشت بذارم بالاخره این ازدواج صوری و خوابای تو یکم خطریه! حرصم گرفت: - نترس قرار نیست بهت تجاوز کنم جناب سرگرد! قهوه‌اش را روی میز گذاشت: - والا با چیزی که من از تو دیدم بعید نیست! وحشت کردم و چشم هایم درشت شد: - چرا؟ تو خواب کاری کردم؟ سورن سر کج کرد با نگاهی به لب های تر شده‌ام، با لحن معناداری گفت: - خودت چی فکر میکنی؟ خواب رو از سرمون پروندی...اگه دلت میخواد، من مشکل ندارم...زبونت درازه...اما فکر کنم لبات طیادی شیرین باشه؟ نظرته بچشمشون؟ این همه سال چشم و گوش بسته موندیم، یه فیض از این محرمیت ببریم؟ ازدواج صوری یه سرگرد مذهبی با یه دختر لوند🔥🤤 🔥دختره فقط جلوی جناب سرگرد سوتی می‌ده اونم سوتی های مثبت هجده⛔ https://t.me/+pmfEZChjc4Q2Zjhk ۹صبح
Mostrar todo...
بی ادب شو گِلِفته 🍄🐚🫣🫢 اوه اوه سامی چطور گفت 😂
Mostrar todo...
🤣 15
🪷 #132 #معجزه_من از درد نفسم قطع شد و فقط تونستم دستمو بذارم روش و تو خودم جمع بشم!!!! از درد نعره ای زدم و گفتم : _آیییییی روانی چیکار کردی تووووو مگه مرض داری!! ؟ با لبخند حرص داری گفت : +نوش جانت اردلان خان، ضمنا برو ننت و دوست داشته باش مرتیکه پلشت ازم فاصله گرفت و هنوز دستگیره رو نگرفته بود که سامی هراسون وارد شد با چشمای گرد شده نگاهمون کرد و لب زد : +مادَل جون بابام بی ادبشو گِلِفته نیلوفر هم گِلیه کلده اونجا بود که توجه جفتمون به گوشی تو دستش جلب شد خدا بهمون رحم کنه فقط! صدای مادرم رو اسپیکر بود که : +ای پسره بی حیا آدمت میکنم من تا فردا اونجام! بیام خونه رو روی سرت خراب کنم!!!! و بعدش قطع کرد از شدت استیصال همون جا کف حموم پخش شدم و دیگه به نگاه های متعجب سامی و نیلوفر اهمیت ندادم مادر جون بیاد تمام نقشه هام نقش بر آب میشه این چه بلایی بود آخه خدایا؟
Mostrar todo...
🤣 22🥰 1🐳 1
Repost from N/a
من سیروانم... سیروان صدر... شش سال از دوری او جانم به لب رسید و درست زمانی که تصمیم گرفتم با دختر دیگری غیر از او آینده ام را بسازم دوباره برگشت... او با آن چشمان سبز و مو های فرفری اش باز هم آمده بود تا دنیایم را ویران کند اما این بار یک دختر بچه شبیه خودش را هم آورده بود. باور این که حاصل آن عشق آتشین یک دختر بچه پنج ساله باشد سخت بود! من پدر شده بودم و شش سال از وجود آن زیبایی بی خبر بودم...!💔🥀 https://t.me/+WaoD7xUrC_o5YzNk ۲۴
Mostrar todo...
Repost from N/a
این رمان خوراک کسایی که عاشق رمان #تاریخی هستند ❤️‍🔥 داستان از یه محافظ ملکه شروع میشه که حاضره جون خودشو بذاره اما یه تار از سر موی ملکه کم نشه 👸 از اون طرف پسر داستان رهبر یه گروه شورشی علیه سلطنت هست که می خواد خاندان سلطنتی قتل عام کنه 🥷 حالا چی میشه اگر این دو عاشق هم شند ؟!🔥 برای خواندن این داستان #تاریخی و #هیجانی 👇 https://t.me/+qNmVzM3rhUIxMGJk ۲۱
Mostrar todo...
Repost from N/a
- شنیدم نمی‌دونی بابای بچه‌ت کیه! دود سیگارش را توی صورتم فوت کرد و پوزخند زد: - یعنی هیچی از اون #شب رویایی که با هم گذروندیم یادت نمی‌آد؟ اون‌موقع که خیلی از کارم راضی بودی. اونوقت الآن میگی یادت نیست؟ اشکال نداره، گفتی انقدر داره بهت خوش میگذره که میخوای #فیلم اون لحظه رو ثبت کنی. با چشمانی گرد شده به فیلمی که از من و خودش توی اتاق خوابش گرفته بود، نگاه کردم. - #شوهر آشغالت همین بلا رو سر زنم آورد. التماس‌هاشو نادیده گرفت و بعد از اینکه بهش تج'اوز کرد، #جنازه‌شو تحویلم داد. حالا نوبت توئه که #تقاص پس بدی. https://t.me/+P6tfHtZRuqhjNzg0 به قصد انتقام به دختره نزدیک می‌شه و... 🔥 ۲۱
Mostrar todo...
Repost from N/a
ببینید دختره بدجنس رمانمون با اینکه عاشق امید شده ولی چجوری بهش جواب میده😂😭 - غزاله... فکراتو کردی؟ میدونستم منظورش چیه اما خودمو به اون راه زدم و با ابروهای بالا رفته پرسیدم: - راجب چی؟ - راجب خودمون... قرار یک ماه پیشمون و یادت نرفته که... گفتی فقط به یه شرط حاضری باهام زندگی کنی و جدا نشی. اهوم کشداری گفتم و کمی از نوشیدنیم نوشیدم. میدونستم این بی تقاوتیم خیلی حرصش میده اما خودشو کنترل میکنه! در آخر طاقت نیاورد و گفت: - خب جوابت چیه؟ خبیث جواب دادم: - جوابم به زودی میاد دم در و تو تحویلش میگیری... درخواست طلاق! چند دقیقه فقط با بهت بهم خیره شد و تنها صدایی که سکوت بینمون و می‌شکست صدای گوش نواز قطرات بارون بود. یکدفعه انگار به خودش اومد و طغیان کرد: - تو جدیی غزاله؟ آخه چرا؟ من که همه تلاشمو کردم لعنتی... من نمیزارم تو از پیشم بری. با اخم بلند شدم و غریدم: - تو خودت این حق انتخاب و به من دادی پس بهتره سر حرفت بمونی - هیش آروم گربه چموشم... من اینجام نترس! امید و غزاله دختر عمو و پسرعمویی که به خاطر مسائلی به اجبار با هم ازدواج کردن. امید عاشق غزاله‌س و برای بدست آوردن قلبش هر کاری میکنه و اما....🔥‼️ https://t.me/+h-gt9qeOGRg1MzE0 ۱۸
Mostrar todo...
برویم برای پارت جدید ؟
Mostrar todo...
🔥 9
🥶
Mostrar todo...
Repost from N/a
-فیلم سکسی‌ زیاد می بینی ؟! با تعجب نگاش کردم.که فیلتر سیگارش‌ رو تکوند. و خنده تو گلویی کرد. -آخه دخترا معمولا زیاد می بینن...تو خلوت...! نگاه گستاخش‌ رو به سرتاپام دوخت و موشکافانه پچ زد: -البته دخترا....! باورم نمی‌شد من الان تو اتاق معروف ترین و پرحاشیه‌ترین خواننده شهر بودم‌.کسی که همه‌ دنیا پشت سرش حرف می‌زد. لب‌هام جمع کردم و با پرخاش توپیدم: -نخیرم‌‌.‌..خوبه منم بگم شنیدم خواننده‌ها اوضاعشون‌ خوب نیست....یه دختر سالم از تو خونه شون سالم بیرون نمیره...! گوشه‌ی چشماش چروک های ریز دوست داشتنی پیدا شد.وقتی می‌خندید همیشه این طور دلبری می‌کرد.دستی به سینه‌اش کشید که نگاهم را به سینه پهنش‌ کشوند‌. -خب راست گفتن....ولی نه هر دختری...!بعضی دخترا دلت می‌خواد تمام عمرت بدی بلکه مال تو باشن.... انگار داشت با کنایه حرف دلش رو می‌زد.سکوتم که دید چشمک شیطونی زد: -نگفتی می‌بینی ؟!اگر می‌بینی چه ژانری دوست داری؟ -من کلا دوست ندارم....! -منم به نظرم این فیلم‌ها برای بچه‌هاس...وقتی ما خودمون از این فیلم‌ها واردتریم‌ چرا فیلم ببینیم...؟! هجوم خون رو به گونه‌هام حس کردم.چطور می‌تونست با یه زن متاهل اونم تو دفترش‌ این جوری حرف بزنه. نزدیکم شد.بوی عطر گرون قیمتش‌و رو با تمام وجود حس کردم و نفس‌های تشنه‌اش که تموم اتاق رو گرفته بود. تا به خودم بیام سرش رو جلو آورد و خُمار لب‌هاش جلو آورد. بی‌اختیار دستم روی سینه‌اش نشست و پسش‌ زدم. -من متاهلم....من یه زن شُوهردارم بفهمم...! کلافه سرش رو عقب برد و به موهاش دست کشید‌ و نفسش‌و کلافه بیرون داد. قلب من مثل یه گنجشک ترسیده می‌زد و اون انگار کمر به قتل وجدان من بسته بود. -برام مهم نیست متاهلی‌‌‌‌.‌..مهم اینکه من دست رو هر دختری بزارم باید اون مال من بشه....! https://t.me/+h_AKv7lClMQyOGE0 https://t.me/+h_AKv7lClMQyOGE0 https://t.me/+h_AKv7lClMQyOGE0 https://t.me/+h_AKv7lClMQyOGE0 https://t.me/+h_AKv7lClMQyOGE0 ❌❌❌
Mostrar todo...