cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

رمان |سی سالگی|🍁

‌ رمان "سی سالگی"🥀 نویسنده : زینب جعفری✍ ژانر: عاشقانه🫂 ‌ کپی ممنوع🚫 ‌ پارت گذاری روزانه به غیر از روز های تعطیل 🥰🦋 ‌ ارتباط 👇🏻 @Romanwrite

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
583
Suscriptores
-324 horas
-107 días
-1230 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Repost from N/a
_من از اولم عاشقت نبودم سحر... روز عقدمونم بهت گفتم یکی دیگه رو دوست دارم! قطره اشکی از گوشه چشمم چکید. برگه آزمایش تو دستم مچاله شد. _چیم از اون دختر کمتر بود؟ واقعا... اصلا به چشمت نیومدم؟! نگاه کلافه اش، بیشتر غرور شکسته ام و له کرد. _تمومش کن سحر..‌. درخواست طلاق توافقی دادم... طلاق گرفتیم مهریه ات و میدم برو پی زندگیت... چونه ام از بغض لرزید. برم پی زندگیم ؟! کدوم زندگی وقتی جونم به جون این مرد سنگدل وصل بود؟! _آرش... بین حرفم پرید‌ و گفت: _منو نازنین همین ماه ازدواج می کنیم... می‌خوام وقتی نازنین اومد تو این خونه نباشی... فهمیدی سحر؟! به معنای واقعی خورد شدم. میخواست اون زن و بیاره تو این خونه؟ تو اتاقی که یکی شدیم؟ من از اول هم اضافی بودم و نخواستم بفهمم... گوشیش زنگ خورد و اسم نازنین و به خوبی روی صفحه دیدم. دیدم که چطور ذوق کرد و تند از خونه بیرون رفت. دستم روی شکمم نشست. _میبینی هیچ کس مامانت و دوست نداره؟ تو دوسم داشته باش، باشه مامانی؟! همین امروز با هم از اینجا میریم...میریم یه جایی که دست هیچ کس بهمون نرسه... https://t.me/+jLY7sEFJz_BlYWY0 https://t.me/+jLY7sEFJz_BlYWY0 سر سفره عقد بهم گفت عاشق یکی دیگه اس... اما اینقدر عشق کورم کرده بود که جواب دادم... میخواستم با عشقی که بهش داشتم اونو هم عاشقش کنم ، اما درست روزی که میخواستم بهش خبر بابا شدنش و بدم،با اظهاریه طلاق توافقی اومد پیشم و...😭💔🔥 #پارت_واقعی_رمان 😍🥹
Mostrar todo...
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Mostrar todo...
Repost from N/a
_من خاطر خواهرت و می خواستم! بغض کرده سر به زیر انداختم و محمد با بی رحمی ادامه داد. _اون روز من اومدم خواستگاری خواهرت اما وقتی فهمیدیم عروس شده ، مجبور شدم با تو ازدواج کنم! قطره ای اشک بالاخره روی گونه ام چکید. محمد با بی رحمی تمام ادامه داد. _نمی خوامت... رغبت نمیکنم حتی تو تختم ببینمت دختر می فهمی؟ اون چند شبی هم که باهات خوابیدم، همش خواهرت و جای تو می دیدم... نفسم رفت... من مرده بودم... زیر بار سنگین حرفای این مرد نامرد و سنگدل... به سختی لب زدم. _م...محمد... بی توجه به حال بدم ادامه داد. _واسه همین خیانتت برام مهم نبود... الانم گمشو از خونه ام برو... با گریه و حال بد لب زدم. _م...من بهت خیانت نکردم... اصلا نشنید انگار... بی توجه تن بی جونم و به طرف در کشید. _گورت و گم میکنی... محمد با بی رحمی به بیرون هلم داد. با درد بدی که تو سرم پیچید، چشمام سیاهی رفت... اخرین لحظه صدای نعیم و شنیدم. _یا خدا... اقا دروغ بوده... تهمت زدن به خانومتون خود بی کسش گفت الکی تهمت زده... لبخند غمگینی روی لیام نشست و بعدس سیاهی مطلق و...😭🫠 https://t.me/+tetRs7dyDdBiMTFk https://t.me/+tetRs7dyDdBiMTFk پارت واقعی رمانشه 😭💔
Mostrar todo...
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Mostrar todo...
sticker.webp0.08 KB
#سی_سالگی #پارت_100 ‌ همون موقع مامان و زنعمو زدن زیر گریه نوشین هم فس فس میکرد ‌ بقیه هم بغض کرده بودن من بخاطر اینکه کسی ناراحت نشه جلوی خودم رو گرفتم ‌ با خنده همه رو بغل کردم به نوشین که رسیدم گفتم : ‌ _ خره گریه نکن هر موقع داشتم برمیگشتم یه شوهر خارجی برات سوغاتی میارم بالاخره تو ایران که کسی تورو نمی‌نمیگیره. ‌ نوشین دماغش رو بالا کشید : ‌ _ خفه شو کثافت اون تویی که سگ بهت محل نمیده ‌ همگی خندیدیم نوبت امیر که شد یه چشم غره رفت بهم گفت : ‌ _ من بغلت نمیکنم که بخاطر دلتنگی منم که شده برگردی  ‌ با حسرت ازش گذشتم رسیدم به آخرین نفر که مامان بود ‌ دستش رو بوسیدم زیر گوشش ازش حلالیت گرفتم مامان بخاطر دل من اشکاش پاک کرد گفت : ‌ _ خدا به همراهت مادر مواظب خودت باش منو در جریان حال و احوالت بزار، غذا هم بخور تو غربت مریض نشی. ‌ به اصرار خودم همه رو راهی کردم هم پروازم تأخیر داشت ‌ هم اینکه دل نداشتم لحظه رد شدن از گیت چشمای اشکی شونو ببینم. ‌ من رفتم سمت یکی از صندلی ها وقتی داشتن از در خارج میشدن ‌ دیدم آخرین نفر امیره که از همه آروم تر قدم برمی‌داره همونجا وسایلم ول کردم دویدم سمتش‌... ‌‌
Mostrar todo...
😭 4 1
Repost from N/a
-از کدوم سمت برم؟ نورا نگاهش را از شیشه ی کنارش برداشت و لحظه ای کوتاه به سمت مرد جوان که به جلو خیره بود نگاه کرد و آدرس خانه ی احمد را داد و اضافه کرد: -فکر کنم حسابی راهتون دور شد. -همیشه این قدر تعارف می کنی؟ نورا چیزی نگفت و رادمهر دستش را به سمت پخش ماشین برد. صدای چه چه زدن خواننده ای قدیمی که در ماشین پیچید٬ نورا نتوانست تعجبش را از سلیقه ی او پنهان کند. بی اختیار سرش را بلند کرد و مبهوت به مرد جوانی که تیپ و استایل خاص و مرتبش با آن بوی غلیظ ادکلن و ژست های مردانه و جذابش هیچ با سلیقه ی موسیقیایی اش هم خوانی نداشت نگاه کرد. نگاه بهت زده اش٬ صدای خنده ی راد را بلند کرد. دستش را به سمت چخش برد و همان طور که صدای آهنگ را قطع می کرد گفت: -اون جوری نگاه نکن! سلیقه ی پدر بزرگمه! به سمت نورا برگشت و ابروهای دختر جوان که بالا پرید با شیطنتی ناگهانی گفت: -احیانا فکر نکردی با پول شراکت آموزشگاه و تدریس تونستم پرشیام رو عوض کنم و این ماشین رو بخرم که؟ https://t.me/+M1ALvQmqnTFiZGM8
Mostrar todo...
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Mostrar todo...
sticker.webp0.08 KB
#سی_سالگی #پارت_99 ‌ _ الان مقصر آتیش گرفتنت منم؟ هیچکس جز خودت مقصر نیست نه با ساسان صحبت کردی نه گذاشتی من باهاش حرف بزنم ‌ حتی نذاشتی سوتفاهم هارو رفع کنم، چیکار داری میکنی با زندگیت فکر میکنی شوخیه؟ کی میخوای دست از لجبازی برداری ؟ ‌ طبق معمول لال شده بودم جلو گریه کردن خودمو گرفتم گفتم : ‌ _اره اصلا میدونی چیه؟ من لجبازم من خودخواهم میخوام به زندگی خودم گند بزنم ‌ امیر که معلوم بود داره صداشو داره کنترل میکنه تا بالا نره دندون قروچه کرد : ‌ _آخه لعنتی فقط زندگی خودت نیست … ‌ حرفشو ادامه نداد منم اعصابم نمی‌کشید که ادامه بدم راه افتادم سمت بقیه دستم کشید : ‌ _ببین زیبا چون دوستت دارم میگم ، من ته این جاده رو دیدم ‌ اون چیزی که فکر میکنی نمیشه هیچ وقت هیچی فراموشت نمیشه ، تو فقط بخواه من همه چیو درست میکنم. ‌ _داداش دیگه خیلی دیر شده ول کن بزار ادامه بدم من پل پشت سرمو خراب کردم  ‌ دیگه منتظر نموندم و رفتم سمت بقیه، امید جلوتر اومد آروم گفت: ‌ _خیلی رفتنت یهویی شد نتونستیم خوب باهم وقت بگذرونیم  ‌ حوصله این یکیو دیگه نداشتم یه لبخند زدم سرم انداختم پایین ادامه داد : ‌ _میشه امیدوارم باشم که یه روز برمیگردی؟ ‌ _ امید جان من خودم هنوز تصمیم دقیقی نگرفتم به بخوام به تو قول چیزی بدم  ‌ _ اوم درک میکنم نمیخوام معذبت کنم فقط یه چیزی میگم اینکه هر موقع نظرت تغییر کرد من اینجا منتظرتم خب ؟ ‌ الانم نیازی نیست که جوابی بدی من تا هر موقع فکرش رو بکنی منتظر میمونم. ‌ اینم داشت میرفت رو مخم فقط سر تکون دادم بعدش وارد جمع شد : ‌ _ خب جمیعاً خیلی لطف کردین اومدین، ماهم رفتنی شدیم خوبی بدی دیدین به بزرگی خودتون ببخشین. ‌‌
Mostrar todo...
❤‍🔥 4 2👏 1