625
Suscriptores
Sin datos24 horas
+107 días
+2030 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Photo unavailableShow in Telegram
🔴 همبستگی و حمایت دانشجویان دانشگاهی در جنوب آلمان با دو زندانی سیاسی دانشجوی دانشگاه شریف و هوادار مجاهدین، امیرحسین مرادی و علی یونسی.
#سر_مار_در_تهران_است
#قیام_محله_محور
@protest_iran
00:15
Video unavailableShow in Telegram
🔴 ۱۵ رشته عملیات قهرمانانه ضداختناق به آتش کشیدن و به زیر کشیدن تصاویر جلاد قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ با درود به قهرمانان مجاهد سر موضع و سربدار توسط کانونهای شورشی
☄️۱۵ عملیات در پنجشنبه سوم خرداد در حداکثر آمادهباش دشمن ضدبشری به خاطر ترتیبات و مراسم جنازهگردانی
🔸به آتش کشیدن تصاویر رئیسی جلاد در تهران، بومهن، اصفهان، کرج، کرمان، زاهدان و کازرون
🔻تخریب و پاره کردن تصاویر منحوس رئیسی در زاهدان و کرج
#کانون_شورشی
🔴⁉️من آمادهام! چرا مرا نمیبرید؟!
🔹دیالکتیک درخشان و خیرهکننده ۴ خرداد ۱۳۵۱ در اثبات «فدا رمز بقا» اگر در اوان بنیانگذاری مجاهدین شگفت و رمانتیک مینمود، امروز در پرتو تجارب نیمقرن گذشته بهواقعیتی متقن تبدیل شده است. یک نگاه بهموقعیت کنونی مجاهدین و مقایسهٔ آن با سرنوشت جریانها و گروههایی که با منطق حفظ خود و بیهزینگی، سیاستبازی و نان بهنرخ روز خوردن را پیشه کردند، این واقعیت را بهوضوح نمایان میسازد. فدا رمز بقا یعنی برای باقی ماندن یک آرمان و یک ایدئولوژی باید فداکاری کرد و قیمت داد. بزرگترین الگوی این قانون نیز قیام حسینی در عاشوراست که بهدلیل پرداخت بیشترین قیمت هنوز بعد از ۱۴۰۰سال ماندگار بوده است.
✳️ بر شالودهٔ منطق فدای حداکثر حنیف، نسلی پرورش یافت که شکنجهگاههای شاه و ساواک تا میدانهای دار و تیرباران خمینی را گردنفرازانه و استوار در نوردید و از پرداخت هیچ بهایی سر بر نتافت. حنیف بنیانگذار و آموزگار نسل سر موضع بود که در هیچ شرایطی و زیر هیچ فشاری از آرمان و عقیدهٔ خود دست برنمیدارد؛ همان حنیفی که در سحرگاه ۴خرداد بر در سلول خود میکوفت و دژخیمان را فرامیخواند که من آمادهام! چرا مرا نمیبرید؟! این اعلام آمادگی و ابراز اشتیاق برای فدای حداکثر بود که در حماسه پایداری و پاکبازی مجاهدان سرموضع در قتلعام۶۷ پژواک یافت و مجاهدان قهرمان سرموضع پوزه خمینی و دژخیمانی چون رئیسی جلاد را بهخاک مالیده و گاه فریاد میزدند: من مجاهدم! من مجاهد خلقم! بیایید مرا هم ببرید! بنابراین برای رسیدن بهمقصود آزادی و برای از ریشه برکندن ارتجاع ضدبشری خمینی، هیچ چیز فدا ناکردنی نیست. برای آزادی خلق و میهن، نه فقط از جان، بلکه باید از همه چیز، از خانه و خانمان و همه چیز خود گذشت تا مردم ایران بههمه چیز، دست پیدا کنند.
Photo unavailableShow in Telegram
⭕️✍️ فدای حنیف؛ رمز قیام و پیروزی
🔻 بر شالودهٔ منطق فدای حداکثر حنیف، نسلی پرورش یافت که شکنجهگاههای شاه و ساواک تا میدانهای دار و تیرباران خمینی را گردنفرازانه و استوار در نوردید و از پرداخت هیچ بهایی سر بر نتافت.
🔻 آنها در آیینهٔ یقین چه میدیدند که آن را بهبهای جان میخریدند؟ و سرشار از عشق بهزندگی، سرود خوان و دستافشان تا پای چوبههای دار میدویدند؟
🔻 آنها در مکتب حنیف آموخته و این یقین را یافته بودند که انقلابی کسی است که اگر کران تا کران آسمان را ابرهای تیره و تار فراگرفته باشد، خورشید آزادی را از یاد نبرد.
🔴 اعدام حسن جهانآرا
برادر محمد جهانآرا
ممد نبودی ببینی که ابراهیم رئیسی و مصطفی پورمحمدی برادر نوجوان و بیگناهِ تو را در تابستان ۶۷ اعدام کردند!!!
به اتهام همراهی با مجاهدین خلق
به قلم ژیلا بنییعقوب:
خیلی جوان بودم، خرداد 76 را تازه پشت سر گذاشته بودیم، سردبیر همشهری گفت با خانواده شهدا مصاحبه کنم، به مناسبت بزرگداشت هفته جنگ.
خیلی زود خانواده "محمد جهانآرا" را انتخاب کردم، همیشه برایم جذابیت داشت، نمیدانم چرا؟ شاید بخاطر آهنگ ممد نبودی ببینی.
خانه محقر، ساده و فقیرانهشان حوالی میدان گرگان بود.
آن روز، هم مادر محمد که به پرسشها پاسخ میداد بود، هم خالهاش، که او هم در زمان شاه مثل محمد زندانی بود.
خالهی محمد بیشتر از مبارزات محمد و برادرش در زمان شاه میگفت، و مادرش از روزهای بعد از انقلاب.
میدانستم سه شهید دارند؛ "محمد" که فرمانده سپاه خرمشهر بود،
"علی" که در زندان شاه و زیرشکنجه ساواک شهید شده بود،
"محسن" که در خرمشهر اسیر و مفقودالاثر بود.
به دیوار روبرو که نگاه کردم، نه عکس سه نفر، که عکس "چهار نفر" را دیدم.
مادرش تا دید به عکسها نگاه میکنم، آهی بلند کشید و گفت:
«آن یکی "حسن" است، دانشجوی پزشکی بود.
سال شصت در تظاهرات سازمان مجاهدین بازداشت شد،
همان روز که بازداشت شد، "محمد" آمد خانه و به من گفت؛ توی یک ساک، برایش لباس و وسایل ضروری بگذارم.
گفت، نگران نباش! ما همه میدانیم که حسن هیچ کاری نکرده، جز خواندن روزنامه، و شرکت در چند تظاهرات. زود آزاد میشود.
مادر جهان آراها تند و تند از حسن میگفت. من از محمد و بقیه پسرهای شهیدش میپرسیدم، و او از حسن میگفت.
انگار دلش میخواست بیشتر از پسری حرف بزند که حرف زدن از او ممنوع بود!!!
همهی بچههام خوب بودند،
اما "حسن" از همه خوبتر و باتقواتر بود.
با خودم گفتم شاید این ممنوع بودنِ نامش، او را در چشم مادر این همه عزیزتر کرده!!
به چهار تابلوی کنار هم نگاه کرد و گفت:
هر بار از بنیاد شهید میآیند و میگویند؛ عکس "حسن" را بردارید!
بنیاد شهید زیاد مهمان ایرانی و خارجی به خانه ما میآورد. به مهمانان میگویند؛ اینها خانواده سه شهید هستند! به ما میگویند اگر عکس "حسن" هم باشد درباره او چه میخواهید بگویید؟!
بارها اشک توی چشمانش جمع شد!
گفت: «حتی نمیگذارند عکس پسرم را به دیوار بزنیم!، برای من هر چهار تا پسرم هستند، چرا عکس یکی را بردارم؟!»
دلش پر از حرفهای ناگفته بود،
پر از غصه:
«ناراحتیام بیشتر از این است که اگر میخواستند پسرم را اعدام کنند، چرا نزدیک هفت سال در زندان نگهش داشتند؟ زندانِ خیلی سختی بود، میگفت؛ توی سرمای زمستان باید با آب سرد حمام میکردند، میگفت که...»
بغض داشت و حرف میزد:
من میدانم پسرم بیگناه بود، محمد هم، این را میدانست.
همش میگفت؛ مادر غصه نخور. "حسن" بیگناه است، "روزنامه خواندن" که جرم نیست. محمد شهید شد، و ندید برادرش که بیگناه بود، و هشت سال حکم زندان داشت، بعد از هفت سال اعدام شد!.»
مادر "جهانآرا" تند و تند حرف میزد؛
از پسرهایش، از شهیدانش. بیشتر از همه از "حسن".
میگفتم: مادر، اجازه نمیدهند این حرفهای شما را چاپ کنم.
میگفت؛ برای خودت میگویم. نمیتوانی بنویسی، اما میتوانی برای چند نفر تعریف کنی.
پدر کمی حرفهای همسرش را گوش داد و بیهیچ حرفی بلند شد و رفت. انگار مغازه کوچک بقالی داشت همان اطراف، و زندگیشان از همان میگذشت.
زندگیشان بیش از حد ساده و محقر بود. سهمشان از زندگی و انقلاب همین چهار پسر بود که جز "محمد" کسی از سه نفر دیگر حرفی نمیزد!
سکوتِ پدر بدجور سنگین بود!!
انگار دلش نمیخواست در این باره حرفی بزند، شاید حتی نمیخواست حرفهای همسرش را بشنود، که بلند شد و رفت.
پدر "جهان آراها" که رفت، مادر گفت:
«پدرشان برای نجاتِ حسن همهجا رفت، پیش هرکس که دستش رسید، بهشان میگفت؛ سه پسرم در راه انقلاب شهید شدند، شما این یکی را به ما ببخشید.
اما هیچکس قبول نکرد، هیچکس.
کاش پسرم را همان اول اعدام میکردند که رنج هفت سال زندان را نمیکشید. مگر پسرم به زندان محکوم نبود؟، چرا کشتندش؟!»
بعدها در خاطرات هاشمی رفسنجانی خواندم؛ پدر "جهان آرا"ها نزد او نیز رفته بود. هاشمی نوشته بود؛ نتوانستم برایش کاری کنم!!
مادر محمد حرف میزد و من یادداشت برمیداشتم.
یادداشتهایی که میدانستم جایی در همشهری و هیچ روزنامه دیگری ندارد!، اما یادداشتها را نگه داشتم، به مادر جهانآراها قول داده بودم برای دیگران تعریف کنم.
◄ «سر تمامی فسادها در بیت خامنه ای است».
🆔@kafekhiabooniha
❌ بخاطر #روزبه_خادمیان که با ۷۰ گلوله ساچمه کشتید، ما در عزای شما میرقصیم...
🆔 @Ghahrman_Ir
00:50
Video unavailableShow in Telegram
🔴 دیکتاتورها فقط هارت و پورت میکنند و آخرش مثل خوک در اوج ذلالت به هلاکت میرسن
علی خامنهای: نظام اسلامی قرنها پابرجا خواهد ماند (۱۹ مهر ۹۱)
آدولف هیتلر: حکومت رایش هزاران سال پابرجا خواهد ماند (۸ سپتامبر ۱۹۳۴)
#سر_مار_در_تهران_است
#قیام_محله_محور
@protest_iran
01:09
Video unavailableShow in Telegram
🔞 🖌حاوی صحنه دلخراش
در جامعه ای زندگی میکنیم و هر روزه شاهد صحنه های اینچنینی هستیم که پدری بخاطر نداری و شرمندگی زن و فرزندان و اعتراض به معیشت مالی دست به چنین کاری میزند ،
شرمتان باد حاکمان ظالم
بی غیرت ترین مردمان تماشاگر هستن
به خاطر اینکه مبارزه نکنید خودتون رو میسوزانید
به خاطر اینکه مبارزه نکنید کولبری و سوختبری میکنید
به خاطر اینکه مبارزه نکنید تماشگر اعدام شکنجه هستین
به خاطر اینکه مبارزه نکنید گرانی و مشقت رو تحمل می کنید
به خاطر اینکه مبارزه نکنید بی تفاوت سر نوامیستون هستین
به خاطر اینکه مبارزه نکنید تقصیر را به گردن هر کسی می اندزید
در واقع حاضرید به هر شکلی آخوندها بکشنتون ولی مبارزه نکنیدو متحد نشید
این دردناکترین مردم مختصات ایران است
Repost from پهلوانان نمیمیرند
🔹پيام مولانا عبدالغفار نقشبندی در خصوص مرگ عبرت انگیز ابراهیم رئیسی «رئیس جمهور ایران »
“فكلا أخذنا بذنبه فمنهم من أرسلنا عليه حاصبا ومنهم من أخذته الصيحة ومنهم من خسفنا به الاَرض ومنهم من أغرقنا وما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا أنفسهم يظلمون” [العنكبوت، 40].
جلاد ستمگر و قصاب بیرحم ایران "ابراهیم رئیسی" سالیان درازی بر گرده ملت سوار بود ،
تا توانست زندان کرد،
بست و شکنجه کرد،
اعدام و حلق آویز کرد ،
دل نسوخت بلکه دل سوزاند ،
جگر سوزاند ،
دلهای مادران ایرانی و جگراهای پدران را با اعدام و کشتار فرزندان جوان سوزاند ،
سرمست و مغرور ، روز به روز بصورت پلکانی بر اجساد جوانان وطن پا نهاده ، بر مسندهای جدید، بالاتر وبالاتر میرفت ،
غافل از آنکه ؛
لاجرم آنکس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
🔻ابراهیم رئیسی با القاب خود خوانده "خادم الرضایی" به جنایت ها و کشتارهای خویش مشروعیت الهی می بخشید .
نمیدانیم بعلت سواد ناکافی "شش کلاسی" نمیدانست یا تَجاهُل می نمود
اما آنچه ما میدانستیم و میدانیم این هست که ؛
بس تجربه کردیم درین دیر مکافات
با دُرد کشان هر که درافتاد بر افتاد
《فاعتبروا یا اولی الابصار》
بنده مرگ عبرت انگیز و پند آموز ابراهیم رئیسی را تسلیت عرض نمی کنم چون این گرفت خداوندی را مرهمی کوچک بر زخم های داغدیدگان و مایه مسرت و امیدواری بر وعده های الهی میدانم
اینجانب برای ابراهیم رئیسی دعای عفو و مغفرت نمی نمایم چون آنرا ناصواب دانسته و سایر ظالمین و تبه کاران ، بویژه خامنه ای را از گرفتار شدن به چنین عذاب دردناکی هشدار میدهم .
«اللهم لا تقتلنا بغضبك، ولا تهلكنا بعذابك، وعافنا قبل ذلك».
«اللهم ادفع عنا البلاء والبراكين والزلازل والمحن وجميع الفتن ما ظهر منها وما بطن»
✍️ عبدالغفار نقشبندی خدمتگزار کوچک ملت
🟠هلاکت رئیسی یک «کلان ضربه استراتژیک و جبرانناپذیر» برای ولایت رمقباختهٔ خامنهای است
خامنهای با دجالیت وانمود میکرد که هیچ اتفاقی نیفتاده و اوضاع تحت کنترل است ولی بعد مجبور شد آن را «خبر و حادثهٔ تلخ» بنامد. اکنون همه میدانیم که آن همه دروغبافی، پشتهماندازی و جعل واقعیت بهخاطر این بود که از یکسو به نیروهای وارفتهٔ خود روحیه تزریق نماید و از دیگر سو در اماکن حساس و گلوگاهها نیروی سرکوبگر مستقر نماید تا بتواند جرقههای قیام را به کنترل در بیاورد.
خلیفهٔ ارتجاع با زبانی معکوس به بدنهٔ ترسخورده و نگران حکومتش میگفت که «دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور بهوجود نمیآید»؛ اما بهتر از هر کس دیگری میفهمید که چه ضربه مهلکی دریافت کرده است.
🔶ابراهیم رئیسی با آن کارنامهٔ ننگین از جنایت و کشتار، برای خامنهای، یک شخص نبود، نمایندهٔ یک خط بود؛ خطی که در ادبیات حکومتی آن را «خالصسازی» مینامند. خالصسازی همان سیاست انقباض و جراحی نظام ولایت فقیه است؛ نظامی که تحت زعامت خامنهای به این نتیجه رسید که برای صفآرایی در برابر قیامهای پیدرپی مردم ایران، باید سرسپردهترین و شقیترین مهرهها را بر مصدر امور بنشاند. با این سیاست بود که خامنهای، بدنامترین جلاد حکومتش را برکشید و بر منصب ریاستجمهوری نشاند. او برای اینکار بهایی گزاف داد. مجبور شد بسیاری کهنه مهرههای خود را در شطرنج قدرت حذف کند.
رئیسی دژخیمی بود که مهر تأیید خمینی را بر پیشانی خود داشت. عضو هیأت مرگ بود.
🔶اگر رئیسی نبود، خامنهای پروژهٔ یکدستسازی نظامش را در این مقیاس نمیتوانست پیش ببرد. خلیفهٔ ارتجاع برای پیشبرد خط جانشینسازی خود به رئیسی نیاز مبرم داشت؛ با اتکا به او میخواست بعد از مرگ خود انتقال قدرت را بدون مواجه شدن با خطر قیام و نیز مدعیان سهمخواه پیش ببرد.
اکنون که جلاد بدنام ۶۷ در مرگی موهن و دردناک به قعر سوزان دوزخ سقوط کرده است، حال و روز خامنهای دیدنی است. نوچههای خامنه ای ضحاک در مصاحبهها و اظهارنظرهای خود ضایعهٔ از دست دادن او را هلاکت بهشتی، رجایی و باهنر مقایسه میکنند. کاربرد چنین تعابیری اشارتی گویا به موقعیت استراتژیک و بیجایگزین رئیسی در نظامی است که بر لب گور دیگر ظرفیت و طاقت یک جراحی اساسی دیگر را ندارد.
🔶رئیسی، خالصسازیشدهترین مهره در دستگاه خامنهای، کارت برنده و اسباب حفظ ولایت جهل وجنایت او و نیز حلقهٔ ارتباط با روح خبیث خمینی و جرثومهٔ وحشیگریهای افسارگسیختهٔ نظام قتلعام در تراژدی تابستان۶۷ بود. 🔶مانند او را خامنهای دیگر نمیتواند به این آسانی تولید کند و مطیع خود سازد. خامنهای و رئیسی، سخت به یکدیگر وابسته بودند. خامنهای برای حفظ ولایت در معرض سقوط خود به رئیسی نیاز داشت؛ رئیسی نیز بهدلیل کارنامهٔ سیاهش، محتاج خامنهای بود. سقوط رئیسی به کام مرگی زجرآلود، نشانهیی از سقوط محتوم خامنهای است. اگر چه خامنهای و دستگاه امنیتیاش سعی کردند از تجربهٔ مرگ خمینی برای مهار اوضاع استفاده کنند.
🔶«آثار ضربه بر گیجگاه خلیفهٔ وارفته و فرتوت و نیروهای روحیه باختهاش خردکننده است. ارکان نظام را به لرزه درمیآورد و مرحله پایانی شاه را تداعی میکند. خامنهای باید در بحبوحهٔ غزه، دستگاهی را که از ریاستجمهوری جلاد۶۷ چیده بود، سرتاپا بازسازی و جایگزینسازی و تراز کند. دستگاه اکنون از درون سوراخ سوراخ شده است. به یقین میتوان گفت که خامنهای بازندهٔ استراتژیک است».
🔶🔶«بازسازی و جایگزینسازی و ترازکردن» نظام در وضعیت بحرانی حاکمیت و در بحبوحهٔ بهگل نشستن کشتی جنگافروزی و نیز اوضاع انفجاری جامعه کاری پر ریسک و خطرناک است. مانند تعویض سکان و دکل یک کشتی در میانهٔ دریای توفانی و هجوم امواج سهمگین و مرگبار است.
🔶جنگ گرگها بر سر سهمخواهی تنش و منازعه را در بالای حکومت تشدید میکند. برآیند این منازعه در کف خیابان، مجال و فرصت بیشتری برای اعتراض و قیام ایجاد میکند. خامنهای برای مقابله لرزههای سرنگونی «یا باید زهر بخورد و عقب بنشیند یا باید مثل همیشه بر انقباض و اختناق و خالصسازی و بر تروریسم و جنگافروزی بیفزاید و به سلاح اتمی رو بیاورد. علیالقاعده سر مار ولایت برای بقا و هژمونی خودش چنین خواهد کرد».
آنچه مسلم است، «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد✌️
🆔@Irbluchestan