cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

Sanctuary

Death is for humanity Not for memories

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
1 765
Suscriptores
-324 horas
-207 días
-14230 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

با بعضیا خشک حتی تعریف کنن جوک
Mostrar todo...
دیدی ؟ ی دلخوشی داری ، بهش رسیدی ولی میدونی خط پایان یه طرف دیگست هر روز با عشق نگاهش میکنی و از وجودش لذت میبری یهو تصویر خط پایان توی ذهنت نقش میبنده بعضی اوقات ... نه بهتره بگم هیچوقت اون چیزی که دوسش داریم اون مسیر درست نیست همیشه یه دلشوره ای توی دلت هست و هر روز صبح که از خواب بیدار میشی بهت سلام میکنه جدی نمیدونم از کِی اینطوری شد چیشد که دیگه نتونستم به این دنیا توجه کنم چیشد که شهرم خاکستری شد و با موزیک و یه وایب خسته تموم کوچه هاشو قدم زدم چیشد که هدفی دیگه برام دستشو تکون نمیده یه نقطه عمیق از وجودم بهم میگه داری افتضاح عمل می‌کنی و یه نقطه عمیق تر بهم میگه صبر کن همیشه دیت نوشته های قدیمیمو که میخونم خندم میگیره از طرز فکر اون موفعم Pain does not always reside in tears, sometimes it’s present in smiles.
Mostrar todo...
یچی رو کنم قد پولاته ؟ چون bad j ای تو مولکولاته ...
Mostrar todo...
🌚 2
Remember me When u read a sad poem And may that sad poem have wroten by me 🍁 به یادم بیفت وقتی که شعری غمگین میخوانی و شاید ان شعر غمگین توسط من نوشته شده باشد
Mostrar todo...
🕊 4
Photo unavailableShow in Telegram
4
تولد من مبارک عید شمام مبارک ❤️
Mostrar todo...
🕊 14 4🌚 1
از اونایی نیستم که راحت خوشحال بشم و از قبل راجب یچیزی ذوق کنم معمولا فقط میخندم که رفع کوتی بشه و لحظاتم کنار ادما اونجوری که اونا میخوان بگذره معمولا جوری حرف میزنم که لحظاتم کنارشون جوری که اونا میخوان بگذره اکت هام جوریه که اونا راحت قبولش کنن جدیدا زود میخوابم شبا ، فاز سوبر یادمه قبلا تازه همین موقع ها از یوتوب ولو میشدم و سر میخوردم لبه بالشم و یه بیکلام میزاشتم و خرو پفم شروع میشد قبلا با خودم میگفتم شب یه دنیاییه که دوست ندارم از دستش بدم ، یه دنیایی که خیلی خوشگل تر از روزه ولی زمان ادمو و عقایدشو تغییر میده فکر میکنم بهتره دیگه ازین منجلابی که حسین توش گیر کرده بکشمش بیرون انقد فکر توی سرم زیاده که بخوام بگم تا فردا همین موقع میتونم بنویسم مثلا اینکه شاید واقعا شبا تا دیروقت بیدار بودن و روزا تا دیروقت خوابیدن کار درستیه شاید باید فقط جوری باشم که خودم حال میکنم شاید تراش دادن این مجسمه ای که خودش بدون قوانین دوروبرش شکل گرفته اضافه کاری و اشتباهه ولی خب تصمیممو گرفتم و کلی تصمیم دیگه مونده که باید بگیرم و راجبشو هر لحظه فکر میکنم ولی صبر کردم با حسین هر قدم رو با احتیاط برداریم
Mostrar todo...
🕊 2🐳 1
وقتی میرن میسازن یه قبرستون ا دلت
Mostrar todo...
وقتی آدما از خاکن ولی قلبشون ا فلز
Mostrar todo...
Mostrar todo...