8 236
Suscriptores
+11724 horas
+6197 días
+1 40930 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
سلام عزیزان من یه جراحی داشتم و دو هفتهای نبودم🌱✨
از فردا طبق قرارمون هر روز پارت داریم✍🏻
در ضمن فقط چند تا پارت مونده تا به اوجِ داستان برسیم🔥🔥🔥
پس اگر هنوز شروع به خوندن نکردین زودتر شروع کنید🥹😍😎
❤ 10😍 2
14000
00:01
Video unavailable
بردین ملکشاهی یه پسر فول سکسی و متعصب که عاشق دختر دانشجویی توی محله میشه و وقتی میفهمه برای انتقام اومده، به بهانهای عقدش میکنه و هرشب...💦🔥
https://t.me/+FqWZyYwlOYU1MzM0
#دارایصحنههایبزرگسالان❌
video.mp40.84 KB
11410
- عروس بکارتت ارتجاعیه؟
با تعجب به مادرِ بردین نگاه کردم.
- ببخشید چرا باید همچین چیزی و جواب بدم!
لبش را گزید و بازویم را گرفت.
- پسرِ من از باباش اونجاش و به ارث برده و خیلی کلفت و گنده است! دخترم اگه بین پات تنگه، برات پماد بیارم تا بیحس کنی، وگرنه پاره میشی!
چشمام درشت شد که صدای خشن بردین و شنیدم.
- ننه تو گوشش وز وز نکن! برید بیرون حجلهی عروسم و شلوغ نکنید!
https://t.me/+FqWZyYwlOYU1MzM0
100
00:01
Video unavailable
من بردینم...
بردین ملکشاهی!
با ۳۰ سال سن، آقای یک محله و بزرگ یک طایفه هستم!
آدمای زیادی و از بین بردم و اسلحه و دعوا بخشی از زندگی روزمره منه...
توی محله ما افراد غریبه جایی ندارن چون دشمنهای من خیلی زیادن!
اما اینبار غریبهای که به محله ما اومده یه دختر دانشجوی ریزه میزه و لونده که میخواد منو رام کنه و...💦
https://t.me/+FqWZyYwlOYU1MzM0
https://t.me/+FqWZyYwlOYU1MzM0
فول هات و ممنوعه🔞💦
video.mp40.84 KB
6600
00:03
Video unavailable
من کارونم💦
غول پیکر جذابی که از خواهر خوندم متنفرم.
اون یه دختر لوس گریونه ولی وقتی از خارج برگشتم و دیدمش باورم نمیشد این جوجهی سکسی خودش باشه...
https://t.me/+MQpzEEYnMqhiNDVk
#بدون_سانسور💦
animation.gif.mp40.36 KB
9120
#هناس
#پارت_۹۶
روزی به دختری دیگر هم چنین قولی داده بودم و از آن روز تا حالی که برابرِ این دختر بودم سالها گذشته بود و من همچنان بارها و بارها خواستهی قلبیام را لگد مال کرده، پای قولم مانده، نگذاشته بودم خم به ابرویش بیاید؛ البته اگر این روزهای سیاه را فاکتور و تماسهای پیدرپیاش را ندید میگرفتم.
با یادِ آن نگاهِ منتظر بیاراده فاصله گرفته برای پرت کردنِ حواس و دور کردنِ عذابِ وجدانِ دو دلیلهام پرسیدم.
- الآن خوبی؟
لبخندی که در ثانی بر لبش نشست و کلامِ عجیبش!
- چرا؟
او سوال پرسید و من سوالی نگاهش کردم!
لبهایش شکلِ لبخند گرفتند و چشمهایش در چشمهایم خیره، عمیق نگاهم کردند.
- چرا اینقدر خوبی؟
شوکه شدم!
یک جورایی یکه خوردم!
- چرا اومدی تا آدم خوبهی زندگی بشی؟! چرا تصورات و باورامو بهم ریختی؟! آخه چرا گیجم کردی؟!
لبخندش که با بغض وسع گرفت، لبم از تعجب باز مانده بیاختیار تکان خورد!
- من؟!
من او را گیج کرده بودم؛ من یا او؟!
پلک زد و گفت.
- آره تو... مگه میشه یه مرد اینقدر خوب باشه؟ مگه داریم؟
ناخواسته شد...
پس از مدتها...
پس از ماهها قهقهه سر دادم...
یک خندهی به یکباره، کوتاه و واقعی...
این دختر کاری کرده بود خندهای که از یاد برده بودم چه رنگ و شکلی دارد با وجودِ ناخواسته بودن به لب بازگردد...
میانِ خنده خندیدم.
- باور کن اولین باره یه نفر بیرون از خونه، اونم تازه از نوعِ دخترش بهم میگه آدم خوبهی زندگیشم...
به عادتِ زمانی که میخندیدم و اشک از گوشهی چشمم راه میگرفت دست بردم تا پاکش کنم.
با آثاری باقی مانده از خنده سر به چپ و راست تکان دادم که متوجهی نگاهِ سنگینش شدم!
داشت کنارِ چشمم را نگاه میکرد!
و دستش...
دستِ لرزانی که بالا آمد تا ابروی شکستهی بالای چشم را، زخمم را لمس کند!
❤ 51👍 5😢 2
2 11660
00:08
Video unavailable
دستش را آرام رها کردم...
از اینکه دستهای بیجانش را محکم گرفته بودم پشیمان بودم...
از بودنش در این داستان ناراحت بودم...
هنوز چیزی مشخص نبود و اگر روزی میفهمیدم در قضیهی مرگِ برادرم با آن مرد سروسِری نداشته از خودم، از علیسانی که از این عالم و آدم زخم خورده، از اعتمادش سواستفاده کرده قصد رسیدن به هدفش را داشته بیزار میشدم.
.
.
.
هِناس🥀
1.17 MB
❤ 14
1 85030
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.