ⁿᵃᵐᵉˡᵉˢˢ ༅

می‌شنوی صدای سکوت رو؟

تنهایی زیر دهنم مزه کرده

شب آخر خوابگاه امشب برای اولین بار برای خودم برنج خریدم. مثل آدم بزرگا اسم‌ها رو نگاه کردم هاشمی۱۰۰ تومن گیلان دودی۸۹ تومن ... هرکدوم رو دست زدم و بو کردم. امشب برای شخص خودم مرغ خریدم و شستم‌. _تاحالا مرغ کامل رو تمیز نکرده بودم و نشسته بودم_. امشب از آینه قدی همیشه لک دار خوابگاه از خودم عکس گرفتم. امشب به قفسه خالی پایین که برای دختر اتاق بغلی بود و دیروز صبح رفت، خیره شدم. امشب، آخرین شبیه که روی این پله‌های معروف می‌شینم و این‌ها رو می‌نویسم. از اینجا خوشم نمی‌اومد، اذیت بودم اما چیزهایی که تجربه کردم و یادگرفتم رو علاوه بر چمدونم با خودم می‌برم. اینبار خانواده با دختر صبور‌تر، مهربون‌تر، آروم‌تر، محکم‌تر و خودساخته‌تری روبه‌رو میشه. مامان حالا چندوقتیه داغ بودن تابه دستم رو اذیت نمی‌کنه. مامان، من یک شب دیگه هم بزرگ‌تر شدم.

هم دلم گل گلیه هم پشت گوشم:>

خوابگاه بدون هم‌اتاقی‌ها چه لذت‌‌بخشه.

بله که آهنگای شاد رو غمگین می‌کنم. منظورت چیه؟

زیبایی روز

احساس می‌کنم اینجا پرورش نهنگ صورت می‌گیره. آقا اینجا خشکه آب نداره چرا نهنگ؟

حسان به‌خدا یک‌کشور میزنیم همه‌مون میریم توش. من دیگه اینهمه دوری نتوان توانست. تو یه چیزی میدونستی از همون اول گفتی کشور خودمونو می‌زنیم.

امشب هم اتاقیم آیدا داره میره. احتمال زیاد این آخرین ساعاتیه که من کلا این فرد رو میبینم. فردی که خیلی رندوم چهارماه باهاش زندگی کردم. حس عجیبیه، من حس تعلق خاطر ندارم نسبت به این فرد اما فکر کردن به اینکه قراره کسی که شب و وصبح باهاش زندگی کردم رو دیگه نبینم عجیبه.