برمودا🔻
﷽ «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» تبلیغات https://t.me/tab_best9
Mostrar más26 581
Suscriptores
-10424 horas
-3747 días
+87330 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from N/a
Photo unavailable
💥📣 ایردراپ محبوب تلگرام (ناتکوین🪙)تو صرافی های معتبر جهان لیست شد 📈🚀
🖥 کسایی که قصد فروش دارن با بهترین کیفیت و کمترین کارمزد و در کوتاه ترین زمان ممکن ناتکوین هاشون رو به ریال تبدیل میکنیم 🔼💰
🔖جهت اطلاع از قیمت و فروش پیام بدین💻
@Paradooxcial⭐️
🎁با معرفی دوستاتون هدیه نقدی دریافت میکنین ⚡
⭐️برای دریافت آخرین اخبار ناتکوین و رضایت فروش حتما تو چنل جوین بدین✌
@NotcoinTell0⚰️
1 29110
Photo unavailable
💥📣 ایردراپ محبوب تلگرام (ناتکوین🪙)تو صرافی های معتبر جهان لیست شد 📈🚀
🖥 کسایی که قصد فروش دارن با بهترین کیفیت و کمترین کارمزد و در کوتاه ترین زمان ممکن ناتکوین هاشون رو به ریال تبدیل میکنیم 🔼💰
🔖جهت اطلاع از قیمت و فروش پیام بدین💻
@Paradooxcial⭐️
🎁با معرفی دوستاتون هدیه نقدی دریافت میکنین ⚡
⭐️برای دریافت آخرین اخبار ناتکوین و رضایت فروش حتما تو چنل جوین بدین✌
@NotcoinTell0⚰️
100
Repost from تاوان
شیب_شب💫💫
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
پشت درختان قطور انجیر کمین کرده بودم
باران خاکه ی ریزی می بارید
صدای خنده ی نگار بلند شد
رستان خم شد و خنده اش را بوسید
شاید اگر جیغ می زدم دل از لب های گوشتی خواهرم می کند
- خوب تماشا کردی؟؟..
به عقب برگشتم با نفرت خیره ام بود
- گورت رو از زندگی دخترم گم کن
برو یه جایی که هیچکس نتونه پیدات کنه
لب هایم با تکرار نامش لرزید
- نارشین....
- یه عمر تو رو نداشت
از این به بعدم اگه نباشی، چیزی نمی شه...
- چرا؟؟.
ابروهایش بالا رفت
- چرا انقدر از من بدت میاد؟؟؟
آنقدری که حاضری دخترت رو به لجن بکشی و بندازی تو بغل نامزدم
با ضربه ی محکمش به عقب پرتاب شده و صورتم سوخت
شیار باریکی از خون پشت لبهایم راه گرفت
- لجن تویی....
دستهای یاغی و بزرگش یقیه ی لباسم را چسبید
- می تونم با دستهای خودم خفت کنم دختره ی آشغال....
- اینجا چه خبره؟؟؟. عمو تیام؟؟!!!!!!
تیام رهایم کرد محکم به درخت کوبیده شدم
و ناله ام بلند شد
رستان نگران جلو کشید
- ریرا؟؟!!!!!
بازویش اما اسیر دستان نگار بود
با عشوه صدا زد؛
- رستان جان ؟؟!! بزار بره گم شه......
قرار نیست هر بدبختی رو دیدی دلت براش بسوزه!!!
فک رستان قفل شد دندان روی هم سایید
- چی شده ؟؟؟چرا زدینش؟؟؟؟
- داشت شما دوتا رو دید می زد....
ناراحتی کتک خورده؟؟؟؟
رستان اخم آلود نگاهم کرد و بعد چشم دزدید
دستهای نگار را کشید؛
- بریم بارون داره تند می شه
چشم هایم قدم های تند و قامت بلندش را دنبال کرد
- خب دیگه فیلم سینمایی تموم شد
تا قبل از اومدن نارشین برو.....
گفتم ملیحه وسایلت روجمع کنه
وقتی برگشتم نمی خوام اینجا باشی.
جوی خون پشت لب هایم را پاک کردم
- چیکارت کردم که انقدر از من بدت میاد؟؟؟؟
تکخند زشتی زد و با تنفر براندازم کرد
- چون
شبیه باباتی ، حالم ازت به هم می خورده
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
💔💔💔💔💔💔
💔💔💔💔💔💔
رستان پاکزاد افسر پرونده قتلی می شه که رازهای پنهان زیادی رو در مورد خانواده اش فاش می کنه
دست سرنوشت ریرای بی گناه رو بازیچه ی کینه ی مردی قرار می ده که قرار ازدواج عاشقانه با نگار خواهر ریرا داره ، حالا چی می شه که به خاطر یه سوتفاهم میون رستان و نگار به هم می خوره؟؟؟ باید دید چه بر سر ریرا میاد؟؟..
78010
Repost from تاوان
-عروس خون بس از کی حامله ای وقتی من نکردمت ؟
جلو همه این را داد میزند و من جیک نمیزنم از ترس. فقط دست هایم را دور شکم چلیپا می کنم.
قدم به قدم نزدیک می شود و من در دل دیوار پناه می گیرم.
- بهمن.. خان من ...
من را می کوبد بیخ دیوار.
- میگم تخم کی رو شکم می کشی ؟ وقتی اسمت تو سه جلد منه هرزه؟
هق میزنم .
- ب بخدا ...
سلطان خانم که از همان اول از من دل خوشی نداشت می گوید:
- اسم خدا رو لکه دار نکن، با کی خوابیدی اکله؟
- ب .. با هیشکی .. با اقا ... بهمن خان بخدا این بچه از خودتونه ...
از نگاه بهمن خان خون می جوشد.
- نطفه حروم کی رو میخوای ببندی به من ؟ من حتی رغبت نمی کنم دستت بزنم ..
- مست بودین .. منو با تمنا خانوم اشتباه گرفتید اون شب..
با سیلی که توی صورتم میزند برق از کله ام می پرد.
- اسم زن منو به دهن نجست نیار.
گناه من چه بود که باید تاوان گناه عزیزترینم را می دادم؟
من که مسبب مرگ برادرش نبودم من تحفه پیشکشی بودم برای ختم خون و خونریزی بین دو خانواده.
- از گیس هاش بگیر ببرش خونه اقاش.
- سلطان خانوم توروخدا ...
-می شنوی بهمن؟ پسش ببر این لکه ننگو.
- توروخدا منو بر نگردونید خونه اقام، بچه که دنیا اومد ببرید ازش آزمایش DNA گیرید.
بهمن خان دود سیگارشو فوت می کند در سیگارم.
- وای به حالت اگه بچه از من نباشه، کاری می کنم که روزی صدبار آرزوی مرگ کنی پتیاره.
https://t.me/+UFG-DCU9Bl00Mzg0
https://t.me/+UFG-DCU9Bl00Mzg0
- زور بزن عروس !
حتی نکرده بودند من را به بیمارستان برسانند.
قابله خبر کرده بودند با آن همه اهن و تلپ و ان مردی که با نفرت نگاهم می کرد و سیگار پشت سیگار می کشید هنوز باورم نداشت.
میان درد هق می زنم:
- دیگه نمی تونم. مه لقا خانوم.
- سرشو دارم می بینم ، یه دوتا زور دیگه بزنی اومده... ماشاءالله بچه درشتیه .. بهمن خان یه کمک برسون..
- من مگه قابلهم ؟
- یه دست نوازش که می تونی سر زنت بکشی؟
فکر نمی کردم به من نزدیک شود ولی می اید بالای سرم:
- ده جون بکن دیگه، عرضه یه زاییدنم نداری اکله خانوو؟
درد در وسط پایم می پیچید جیغی میزنم به همراه جیغ زور هم میزنم که حس میکنم سبک شدم.
- فارغ شدی الحمدلله . شیر خودتو بهش بده ،شیر آغوز یه چیز دیگهست.
با آنکه رقم نمانده ولی خودم را می کشم بالا تا به این موجود معصوم شیر بدهم که بهمن خان می گوید:
- تا وقتی جواب آزمایش DNA نیومده حق نداره به اون بچه شیر بده.
https://t.me/+UFG-DCU9Bl00Mzg0
https://t.me/+UFG-DCU9Bl00Mzg0
https://t.me/+UFG-DCU9Bl00Mzg0
46520
Repost from تاوان
از ذوق جواب آزمایش پله ها رو بالا رفته و حتی منتظر آسانسور نماند...
قرار بود فردا جواب آزمایش و بدن! ، پدرش از او خواسته بود که به پیشنهاد مجدد یاسر فکر کند!
او میگفت:
-دخترم همه یه اشتباهی میکنن ،یاسر همه چی تمومه ،و الانم پشیمون، برگرد زندگیت و بساز..!
گول این بچه فوکولی رو نخور ،مرد خوشتیپ و صاحابش نیستی !مدام باید بپایش!
و او که از عشق آرسان خبر داشت قاطع گفته بود
-نه!
کلید آپارتمان آرسان را داشت این ساعت خانه نبود ،جعبه ی شیرینی و پاک آزمایش. رویش در دست چپ و با دست دیگر در را باز میکند !
پدرش راست میگفت …
فکر میکنی اگر الان گلی برسه چی میشه!؟ببینه رفیقش تو بغل دوست پسرش..
-سر الناز با قهقهه ای که میزنه عقب پرت میشه..!
-قرار چی بشه ؟زودتر میره اون دنیا تو هم از شرش خلاص میشی ..!اون همه خرج و مخارج..
تمام این مدت به عشق آرسان پی دوا و درمان رفته بود و وقتی امروز از آزمایشگاه زنگ زدن و نتیجه را گرفته بود خود را به آپارتمان آرسان رسانده بود ..!
جای که صحنه ی روبه رو برایش کم از جهنم نداشت ..!
او از مرگ نجات یافت اما حالا ..
کاش مرده بود..!
با دیدن زنی آشنا ،زنی نیمه برهنه در آغوش آرسان،عشقش، کسی که او بخاطرش با مرگ جنگید ،حالا او خود دخترک را ،راهی برزخ کرده است ..!
-خدایا این چه عذابیه..!؟
بعد از جدا شدن لبهایشان از پس شانه ی الناز قامت زنی شکسته اما آشنا را میبیند ..!
-گلی …عـ…عزیزم..
آرسان از روی آن مبل پر خاطره بلند میشود
-تو که نمیخواستی چرا..چرا نزاشتی بمیرم؟!
و صدای الناز تیر آخر را زد ..
-دلش برات سوخته بود..
https://t.me/+v1E52PZ8ol8zZTY8
گلی دختری آرام و با محبت با یک شکست در زندگی قبل که حاصل خیانت همسرش بود ،ویران شده، در شرف مرگ ،نوری زنگی تاریکش را روشن میکند ..!البته گمان میکرد ..!چون آن نور سرابی فریبنده بود که داغی عظیمتر از قبل بر قلبش نشاند !
https://t.me/+v1E52PZ8ol8zZTY8
پناه میبرد به او ،به این امید تازه ،
اما او باز از نزدیکترینش خنجر میخورد ..باز هم خیانت ..
https://t.me/+v1E52PZ8ol8zZTY8
بر گرفته از واقعیت..
🤍🩶🖤 Lucifer🤍🩶🖤
🍂بسم قلم🍂 📌روزانه سه الی چهار پارت✔️ 🪄برگرفته شده از داستانی واقعی 📕چاپی لینک چنل👇
https://t.me/+kvjK6gxIMs1kNjY0👍 2🥰 1😭 1
1 58520
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.