cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

𝑅𝑜𝓂𝒶𝓃°🤍

میخوای جزئی از قصه باشی؟ نوشته‌هایی‌ازجنس‌رویا🪄🌙 دنیای من تو خیال پردازی خلاصه میشه📝🌍 لینک چنل اصلی https://t.me/+pTftae25lAcyMjc0 ارتباط بامن: https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1261691-GqVYBSa

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
794
Suscriptores
-524 horas
-317 días
-10430 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

شب...🌒 #آرام🎤🎼 ꩘ @romankadeh_ar "
Mostrar todo...
1.30 MB
1
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
#رمان_درانتظار‌آرامش²🤍 فصل‌دوم https://t.me/roman_artarebeca خلاصه: بازی سرنوشت..؟ ما خودمون اجازه میدیم سرنوشت باهامون بازی کنه.. اما این دفعه من برگشتم برای بازی.. توی این بازی مثل اون دفعه نه تهدید نه عشق نه آدما نمیتونه باهام بازی کنه.. ارع من ربکا قادری برگشتم.. میگن کسی بخواد انتقام بگیره باید دوتا قبر بکنه یکی برای دشمنش یکی برای خودش... نویسنده:آرام🦋 ژانر: مافیایی/عاشقانه/درام... https://t.me/+YGecpq9WyPtiNzQ0
Mostrar todo...
👍 2 1
Repost from N/a
00:23
Video unavailableShow in Telegram
به‌کلمات‌اعتماد‌نکنید:)`
Mostrar todo...
8.57 MB
🩸👀
Mostrar todo...
2
-2147483648_-210569.webp2.56 KB
#الهه_عشق🩸⚔️ #part_26 < الیزابت > هرمن با لبخند مرموزی بهمون خیره شده بود رز:هرمن این کارت بی فایدس هرمن:جادوگرا امادس خواهربزرگه کافیه تا یه هفته اینجارو تحمل کنید.. با حس درد توی دستام اخمی کردم فشار از همه جهت روم بود ک نمیتونستم تحملش کنم..با چشمای اشکی به هرمن خیره شدم.. هرمن لبخند کم جونی بهم زد از اتاق رفت بیرون در محکم بست.. چشمام بهم فشردم.. آلایژا:یه فکری میکنیم..حداقل امید مون باید به دیمن باشه.. الیزابت:دیمن هم تنهاست..چه کاری میتونه انجام بده.. آلایژا:اون دست از تلاش بر نمیداره.. پوف کلافه ای کشیدم به رز خیره شدم... رز:میخوای بدونی معامله چی بود مگ ن؟ سری تکون دادم.. رز:مایکل اون موقع اندازه الانش آدم بزرگی بود توی شهر..مادر میدونست به تو نیاز داره..اما نه برای کار بد..میتونست مهارت کنه..میتونست حتی نذاره بفهمی اون جادوگر ماهری بود با اتیشت قدرتش بیشتر میشد..تورو بهش داد اونم در عوضش پدر کشت!و همچی خودش پوشوند که چیزی جایی درز نکنه.. این حرفایی ک راجب مایکل داشتم میشندیم باورم نمیشد..با مادرم دست به یکی کرده بودن پدرم بکشن.. انقدر تعجب کرده بودم ک دیگ سوالی هم تو ذهنم نمیومد.. الیزابت:پس مایکل بی دلیل منو دوست نداره..اونم منتظر تولد ۱۸ سالگیمه.. آلایژا:یچیز دیگم هست.. الیزابت:چی..؟! آلایژا:با اجرای طلسم و پیوند ما چهارتا بهم..نفرین گرگینه هام فعال میشن..از جمله دیمن.. الیزابت:دیمن چرا نفرین گرگینه داره؟! آلایژا:چوم نسلش اینجوری بودن چون مایکل یه گرگینه است و با جادوش این نفرینو روی گرگینه ها گذاشته و با این طلسم ازشون گرفته گرگینه بودنو و حالا وقتی طلسم اجرا بشه..اونا دوباره گرگینه میشن.. الیزابت:ایزاک چی!؟ آلایژا:حتی ایزاک.. الیزابت:نباید این اتفاق بیوفته..
Mostrar todo...
23
ادامه اش بزارم؟؟؟👀✨
Mostrar todo...
👍 4👎 2
Repost from N/a
کدوم دوصیا برای استارت؟!🥹🩵Anonymous voting
  • فصل دوم در انتظار ارامش🦋✨
  • فصل سوم لحظه های دلواپسی🤍
0 votes
Repost from N/a
اسپویل❤️‍🩹: ارتا:وقتی باهات حرف میزنم تو چشمام نگاه کن ربکا! سرم‌گرفتم بالا..همینجوری که تو چشماش خیره خیره زل زده بودم گفتم...
Mostrar todo...
Senin Yuzunden - Buray.mp36.61 MB
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.