cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

رادیو شعــر📻

زندگی چیزی زِ ناچیز است و آن‌هم هیچ نیست...

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
1 780
Suscriptores
-424 horas
-227 días
-7230 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

تعلق خاطر عمیقی داشتم به وجودش و بودنش مهری  که به دلم نشسته بود و امنیتی که همچون پیچکی رقصان تمام تنم را احاطه کرده بود و میزدود غبار غصه را از لحظه هایم. صحن آغوشش در تملک خودم بود و دیوان چشمانش در حال چاپِ عاشقانه ای ناب با تیتراژی  جنجاال برانگیز کسی  که به محض اراده فرش راهش میشد جان ناقابلم بی پروا بودم و البته جسور و توقف ناپذیر نترس بودم اما نه، این یکی را  لنگ میزد پای احساسم میترسیدم شبها به گاه خواب،، به گاه قدم زدنهای دونفره زمان دلتنگی...... از این همه آرامش از این همه خوشی یکجا که ناباورانه از آنم شده بود امید و علاقه ام به او سبب واهمه ی ریزی میشد،  و دلشوره ی لوندی که مدام جولان میداد گوشه ی دلم خوب میدانستم غرامت سنگینی دارد،  این همه تعلق... و طوفانی خواهد رسید و گرد و خاکش خواهد سوزاند چشمان امیدم را غافل بودم از آمدنهای گاه و بیگاهش و نگاه هایی که دیگر گرمی گذشته را نداشت، ترک های ریزِ فاصله روی دیوارِ بلندِ رابطه مان که این اواخر عمیق و عمیق تر میشد.. و تلاشهای بی ثمرم برای هشدار و او که همچنان کتمان میکرد همه را خوب میدانستم نگاهِ هرزه ای ربوده پیچکِ امنِ نگاهش را آوار میشد ذره ذره دیوار تعلقمان و زنده به گور میشد داشته هایمان او میدانست خواهد کشت کابوس رفتنش تمامم را و مدام چنگ میزد زخم آماسیده ام را با نظر بازی هایش آنقدر دور شد که رمق از جان و نا. از نفس هایم رفت تابوتی که بر روی دست میرفت و وعده ی دیداری که با او  به قیامت افتاد #یلدا_کولیوند 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
اگر عاشق کسی دیگر شوم، دیگر همانند گذشته دلتنگ ات نمی شوم . حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی کنم . در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری ست ، چشمانم پُر نمی شود . تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته ام . کمی خسته ام ، کمی شکسته . کمی هم نبودنت مرا تیره کرده است . اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته ام . تنها “خوبم” هایی روی زبانم چسبانده ام . مضطربم . فراموش کردن تو علی رغم اینکه میلیونها بار به حافظه ام سر می زنم  و نمی توانم چهره ات را به خاطر بیاورم ، من را می ترساند . دیگر آمدنت را انتظار نمی کشم . حتی دیگر از خواسته ام برای آمدنت گذشته ام . اینکه از حال و روزت باخبر باشم ، دیگر برایم مهم نیست . بعضی وقتها به یادت می افتم ، با خود می گویم : به من چه ؟ درد من برای من کافی ست .... آیا به نبودنت عادت کرده ام ؟ از خیال بودنت گذشته ام ؟ مضطربم . یا اگر عاشق کسی دیگر شوم ؟ باور کن آن روز تا عمر دارم تو را نخواهم بخشید .. . 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
دلم برای خانه تنگ شده؛ نه جایی که شب‌ها سر بر روی بالشت‌هایش می‌گذارم و صبح‌ها خودم را مهمان چای‌هایش می‌کنم. شاید کلیشه می‌گویم اما قطعا خانه جاییست که تو در آن نیکوتین را مهمان سینه‌ات می‌کنی و غمگین، شب و روزت را در بالکن می‌گذرانی. من هم چنین چیزی را یک بار تجربه کرده‌ام؛ برای خودم خانه ساختم، روی بالکن نشستم و سیگار‌های متعددی را بین انگشت‌هایم بی آنکه بکشم سوزاندم؛ آخرینش اما مهمان لب‌های ماتیک خورده‌ام شد. سینه‌ام می‌سوخت، یک ادکلن پینکی کوچک ترکی هم کنارم قرار داشت تا بعد از استعمال با آن دوش بگیرم و مادر را آزار ندهم. خاکستر‌ش هم میان گلدان کوچکی که از گل‌های زرد داوودی مواظبت می‌کرد تکاندم و به این فکر کردم که در این ثانیه‌ها کدام‌مان غمگین‌تریم؟! من یا تو؟! خانه‌ی من یا تو؟! نیکوتین‌های من یا تو؟! نمی‌دانم! شاید تو اصلا نیکوتین را ترک کرده باشی و بی خانمان به گل‌های پتوست آب بدهی و غم‌گین به نظر نرسی؛ اما فقط به نظر نرسی چون احتمالا از درون له و خسته، جان می‌دهی. من هم مدعی اندوهم چون می‌نوشم و می‌کشم و در آخر خانه‌ام با یک پاف از ادکلن صورتی‌ام دود می‌شود، می‌رود هوا و تنها یک بالکن از آن باقی می‌ماند و یک دو دو تا چهار تا از اینکه فی‌الحال من غمگین‌ترم یا تو! 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
‍ خسته ام از این همه فریب , سوال تکراری خسته ام از علاقه ها ، دروغ ها ,  دلداری از حصاری که پیچیده دورِ تنم از تشویش از خودِ احمقم از شب و روزم از بیداری از خدا و فرشته و شیطان از این همه بغض از این همه تحقیر و رنج و شکنجه و زاری بی دلیل و با دلیل از نفس از قدم هایم از این همه تهمت و گلایه ، از خودآزاری زندگی فقط نقطه ی کوری از  تپیدن بود خسته ام از جدال و ترسیدن از نگهداری از همان ها که بازی ام دادند به رسم مهر از این شکستن مدام ، خنده های اجباری از خدای دروغینِ عشق از هوس از قفس خسته از ظاهری آرام از این همه سرباری خسته از محبت بی جا که خون کرده دلم خسته ام از این همه تب و تاب از بی قراری کنده ام از خودم دل از این خرابیِ خراب لعنت بر این پریشانی و این کهنه بیماری "پونه"را بیش از اینها توان سیل و طوفان نیست خسته شد دیگر از  این همه زخم های کاری #افسانه_احمدی_پونه 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
این نیز بگذرد نمیگذره، باور کنید بعضی چیزا هیچوقت نمیگذره؛ جوری زخم میزاره رو روح و روانت تا روزی که زنده هستی اذیتت کنه غم میگذره؛ اما مهم که چجوری میگذره چرا همه میگن؛ چون میگذرد، غمی نیست. چرا هیچ کس نمیگه.. تابگذرد، درد کمی نیست. آیا اینکه چطور میگذره اهمیتی نداره سخت ترین لحظاتم رو تنهایی سر کردم در حالی که بقیه فکر میکردن حالم خوبه از این ناراحت نیستم که تنها بودم .. نه از این ناراحتم که توی حال بدم باید نقاب لبخند بزنم. درون دنیای تنهایی خودم نقاش خوبی شدم! سختی کشیدم ، آه ‌کشیدم ، درد رو هم کشیدم اما نتونستم از یه نفر دست بکشم کسی که با تمام وجود دوسش داشتم. مات شدم از رفتنت اونم وقتی هیچ میز شطرنجی بینمون نبود این وسط فقط یه دل بود که دیگه نیست که بعد رفتنت تکه تکه شد. بعضی شبا خیلی سخت میگذره مدام کش میان انگار هر ساعتش یک ماه طول میکشه. بعضی شبها فقط یه شب نیستن یه عمر عذابن خسته ات میکنن جونت رو میگیرن تا صبح بشه رفیق یه دردایی توی زندگی هست که فقط مال خودته نه میشه گفت ، نه میشه نوشت ، نه میشه کمک گرفت ، اینا میشن فکر خیال میشن سکوت. اینا میشن بزرگترین دردات. میدونی کجا خرد میشی اونجایی که آدما باهات کاری میکنن که از سادگیت خجالت بکشی ‌‌یه نقاش همیشه با قلمش رنگ میکنه؛ اما تو، با نبودنت منو رنگ کردی! چشامو قرمز کردی موهامو سفید و روزگارم رو سیاه کرده. بعضی وقتا یه نفر توی زندگیت یه جوری میسوزونت که هزار نفرم نمیتونن خاموشت کنن بعضی وقتام یه جوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن سوختم رو همه دیدن فقط بهم خندیدن خنده هاتون رو دیدم بیشتر سوختم ولی خنده های منم یه رو روزی میبینین. اون روز دیر نیست شاید همین امروز باشه شاید فردا ، ولی روزی خندهای منم میبینین. واقعا راست گفتند پشت زیباترین لبخند بیشترین رازها نهفته است زیباترین چشم بیشترین اشک ها رو ریخته و مهربون ترین قلب بیشترین درد ها رو کشیده تمام این سختیها رو به جون میخرم چون آخرش میگذره مثل همون ساعتی که رفت جلو مثل همون جاده ای که تموم میشه. و یا آخرین ایستگاه قطار زندگی. منتظر اون روز میمونم چون زمان میگذره و آدمی نباید از راه رفتن متوقف بشه. نوبت منم میرسه یا اون دنیا یا همین دنیا. #مهــدی_محمـــودی 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
بس که از عاشقیم خاطره ی بد دارم قول دادم به خودم دل به کسی نسپارم تا که آن جور و جفاها نرود از یادم داغی از توبه سر دست دلم بگذارم بعد از این تحت نظر داشته باشم دل را کنترل داشته باشم سر هر رفتارم سعی باید بکنم چشم بپوشم از عشق نرسد بیشتر از این به دلم آزارم نشوم عاشق پابسته ی هر بی سر و پا هرکسی را پس از این یار خودم نشمارم تا همیشه سر این حرف دلم خواهم ماند نه پی دلبری هستم نه پی دلدارم و از این پنجره اعلام کنم برهمگان که من از عشق به اندازه ی غم بیزارم ای که در کوچه ی ما منتظری میگویم: بیش از این حیله و ترفند نزن درکارم برحذر باش که با عشق ندارم کاری مطمئن باش که سر میشکند دیوارم من از این روز و از این ساعت و از این لحظه قول دادم به خودم دل به کسی نسپارم! #رحیمی_رامهرمزے 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
می دانی دلبر جان، ما در زندگی بیست و چند ساله خودمان تو را کم داشتیم، خودت را، دست هایت را، صدایت را و عشقت را، حتی گاهی می ترسیدیم دوستت داشته باشیم، گاهی هم می ترسیدیم ابرازش کنیم، همه اش نگرانیمان این بود که بگوییم دوستت داریم و تو داد و فریاد کنی، همه اش از این می ترسیدیم که اگر نگوییم دوستت داریم، یک آسمان جل بی خانمان چشم هایت را ببیند و دستت را بگیرد و تو را با خودش ببرد، بعدش هم ما بمانیم و یک بار˚ باقالی فرد اعلاء آن هم بدون مال! می دانی دلبرکم، ما گاهی در خلوت خودمان اسمت را صدا می زدیم و عکس هایت را رصد می کردیم و زیر لب “فتبارک الله احسن الخالقین” می خواندیم! اگر کمی هم بیشتر جرات می کردیم شعری می جُستیم که نشانه ی مهرمان باشد و برایت می فرستادیم! تو هم بیلاخی به نشانه ی لایک پایش برایمان میگذاشتی و نمی دانی ما چطور مثل آن مالی که تی تاپ میخورد، خوشحالی می کردیم! اما جانم برایت بگوید که فقط خدا می داند، هیچ روزی را بدون خودت، یا فکرت شب نکردیم و هیچ شبی را بی خوابت صبح، آری عزیزکم، ما مرد راهت نبودیم! دلبرجان، ما را ببخش که هر شب تو را می کشاندیم وسط خواب و خیالمان و یک دل سییییر نگاهت می کردیم، ما را ببخش که نتوانستیم موهایت را به سرنوشتمان ببافیم، ما را ببخش، که سرنوشتمان فقط سیاه بود و رنگش به ناخن هایت نمی آمد، ما را ببخش، که آنقدر درخورت نبودیم که عاشقمان شوی! ما را ببخش که تو را بیشتر از خودمان دوست داشتیم، ما را ببخش، که فقط برایت نوشتیم و تو نفهمیدی، ما را ببخش…! #سعید_رفیعیان 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
عاشقش بودم ولی هرگز مرا یاری نکرد در نبرد بــا رقیب از من طرفداری نکرد  بر در و دیوار کوبیدم برای بودنـش او برای ماندن خود هیچ اصراری نکرد  اشک چشمم را بگویم؟ هیچ ابری تـا بحال از دل خود اینقدَر سیلاب را جاری نکرد  بعد از او آنقدْر غم خوردم وَ نالیدم که هی مادری در سوگ فرزندش چنین زاری نکرد  مثل یک سیگار من را زیر پاهایش فشـرد نه چنین کاری کسی با هیچ سیگاری نکرد  آنچنان ویران شدم از دست او...چنگیز هم با سمرقند و بخارا این چنین کاری نکرد  پای من نگذار ضعف این غزل، تقصیر اوست طبع شعرم نیز دور از او مرا یاری نکرد #نفس_آل_یاسین 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
منه ساده رو باش شدم خام حرفاش🖤 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...
بعد تو، شب آمد و هرگز دگر فردا نشد در دلم، اندوه و بغض و غصه‌هایم جا نشد چشم امیدم به سوی آسمان‌ها بسته ماند مثل آن رودی که راهش سمت دریا وا نشد بعد تو پژمرده شد گلبرگ‌های عاشقم غنچه‌ام خشکید و دیگر ساقه‌ام برپا نشد تک درخت سبز جانم، در دلِ پاییزی‌اش بارها می‌خواست تابوتم شود اما نشد بعد تو مهتاب هم از آسمانم پر کشید برکه‌ام مرداب شد، ماهم دگر پیدا نشد چیره شد برخواب شیرینم شبِ کابوس تلخ خوش خیالی‌ها و شبگردی دل رؤیا نشد مانده ام حالا کنار بی کسی های خودم با جهانی که پس از تو چهره‌اش زیبا نشد 🪵@RADIIOsheer
Mostrar todo...