cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

خـنـجـر پـنـهـانـ⛓جـنـونـ عـشـقـ

اُمـگـا🔞ورس هـــ🔥ــات🌈 ۶ پارت در هفته👩‍💻 کانال پشتیبان: https://t.me/Yona_Supportchannel

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
7 382
Suscriptores
+55424 horas
+6317 días
+1 15230 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

هنوز با.کره ای یا لنگاتو برا صد نفر دادی هوا؟؟! -چی آقااااا خمار دستمو لای پاش گذاشتم و نازشو تو چنگم گرفتم که از جا پرید - نچ نچ.....خیس کردی کوچولو لــخت شو باید خودم معاینه‌ات کنم ترسیده با چشمای لرزون نگاهم کرد که شلوار و شــورتشو یکدفعه کشیدم پایین و با دیدن ناز تپلش مردونگیم تکون سختی خورد......... https://t.me/+Sa5A-Vya-jVhMTRk https://t.me/+Sa5A-Vya-jVhMTRk پسری مغرور که میل جـ*ـنسی نداره و خیال میکنه همجـ.ـنسگراست ولی با دیدن تن لــخت دخترک ریزه میزه جوری داغ میکنه که......❌😱
Mostrar todo...
اون دختر معصوم با چشمای زمردی انگار همونی بود که تمام عمر دنبالش میگشتم!❤️‍🔥 یه دختر زیبا و بی صاحب که بتونه یه مدت بساط تفریح و عیش و نوش منو فراهم کنه و بعد.... حذف بشه❗️ جوری که انگار هرگز وجود نداشته با داروی ممنوعه حافظه‌اش رو پاک کردم و ازش چیزی رو ساختم که باب دلم بودم؛ یه عروسک مطیع و لوند..... ❌🔞 https://t.me/+oq7KgwvLy4k3ZGFk
Mostrar todo...
موتور سوار سکسی💦 - روی موتورت میکنمت. کمرمو محکم به بدنه ی موتور چسبوند و خودش رو از پشت بهم کوبید. - نصفه شب رفته بودی هـ*ـرزه بازی؟ با احساس پر و خالی شدنم ناله کردم. - نه رفتم...مغازه. فکمو گرفت و درحالی که وسط کوچه بودیم خودشو محکم بهم کوبید. - بهت گفتم حق نداری از روی تخت من جم بخوری. https://t.me/+ZzBx4_HE1p9lYTNk 💋دختر موتورسوار گیر نقاش وحشی و ســادیسمی میوفته که شب و روز...
Mostrar todo...
#خنجر_پنهان #پارت139 کمی تلاش کرد ولی نتونست دستشو رها کنه. -لطفا ولم کن. قبل از اینکه دیر بشه باید برم دنبالش! صدای عصبی سالار بود که دهنشو بست! ×بس کن ارسلان! اونا چند ساعته راه افتادن. تا تو بهشون برسی مرز رو هم رد کردن. یه نگاهی به دور و برت بنداز، انتظار داری اینجوری در جریان همه‌ی امور قرارت بدیم. با حرف سالار تازه نگاهش به اطراف افتاد. خیلی از خدمه و نگهبانها با حیرت داشتن تماشاشون میکردن. بین اونا چشمش افتاد به پاکدین که زل زده بود به اونا. طرلان رد نگاهشو گرفت. /میشناسیش، مگه نه؟! محافظ همسرته که همین الان شاهد رفتار نسنجیده‌‌ات بود. اونوقت میگی چرا قبولت نداریم! چون هنوز بچه‌ای! تو روی من وایمیسی و تو حیاط عمارتی که کیپ تا کیپ پر از مهمونه صداتو میندازی تو سرت! -اینکه انتظار داشتم برای خداحافظی با سامی اندازه‌ی چند دقیقه بهم فرصت بدید اشتباهه؟! /اینکه تشخیص نمیدی نباید روز اول ازدواجت، همسرتو تنها بذاری اشتباهه! سالار حرفشو ادامه داد. ×بزرگ شو پسر! چند وقته حواست به کارات نیست. این مدت هر کی به یه روشی داره جورتو میکشه اما حتی به چشمت نمیاد. تصمیمی که در مورد سامی گرفتیم بهترین راه حل موجود بود. کسی هم که خرابکاریاشو یکی دیگه جمع میکنه حق اعتراض نداره! متوجه شدی؟! نگاه سالار همچنان رو ارسلان بود که خطاب به بقیه گفت، ×بریم یکم استراحت کنیم. مهمونا بزودی بیدار میشن! طرلان نگاهی به ارسلان انداخت و راه افتاد. ^حالا چرا اونجا وایساده؟! نگاهشم یجوریه! با حرف ماه‌طلعت برگشت سمت جایی که بهش اشاره کرده بود. پاکدین همچنان بهشون زل زده بود. لرزی به بدن طرلان افتاد. برخلاف اولین دیدارشون لحظه به لحظه رفتاراش ترسناک تر میشد. برای خرید vip کلیک کنید🔥 @Vip_Tel_manager
Mostrar todo...
17👍 2
نظر نمیدین؟ میخواین من قهر کنم پارت ندم؟ 🥺
Mostrar todo...
#جنون_عشق #پارت_132 دادمهر - الان سه ماهه که با همیم . باید اعتراف کنم از حس اولیه م بهش نه تنها کم نشده که حتی بیشتر هم شده. رایبد واقعا فوق العاده ست . نه که خیلی مهربون باشه نه، اتفاقا بیشتر از مهربون، جدیه. کلمات محبت آمیز به زبون نمیاره ، اما توی عمل نشون میده که چقدر بهم اهمیت میده و مواظبمه. مثلا همین که روزایی که تو شرکتیم غذا سفارش میده واسم و نمیذاره غذا های سلف رو بخورم، یا حتی روزایی که مسافرت کاری یه و وقت سر خاروندن نداره ولی وقت دارو های منو یادآوری میکنه.  همیشه که. لازم نیست آدم عشقش رو زبونی نشون بده درسته؟ به دلوین نگاه کردم و منتظر تایید موندم. با لبخند جواب داد: - همیشه نه. اما به هر حال آدما بعضی وقتا نیاز دارن به محبت کلامی. به اینکه دوستت دارن رو مستقیم بشنون. اینجوری انگار قلبا میتونن مطمئن بشن. الان تو مطمئنی اون دوستت داره؟ به طرز فوق العاده ای حق با اون بود. - رایبد خیلی مغروره. انقدر سرد و جدی یه که اصلا من هنوزم نمیتونم درک کنم چجوری همون اول اومد جلو و پیشنهاد دوستی داد. به همین خاطر میتونم درک کنم اگه چیزی به زبون نیاره. ولی به قول تو قلبم لازم داره بشنوه. حتی برای یه بارم شده لازم داره بشنوه که دوستم داره. ولی چیکار میتونم بکنم؟ برم بهش بگم بیا بگو عاشقمی؟ - نه خب. اگه این کار رو بکنی و اونم تایید کنه، نمیتونی مطمئن باشی که راست شو گفته. که از ته دل گفته؟ باید شرایط شو پیش بیاری دادمهر. باخنده دست پیش بردم و موهاش رو بهم ریختم: - با این لبخند و این لحنت واقعا شبیه روانکاوا میشی. خانوم روانشناس. نمکی خندید که با اون چال گونه هاش واقعا قشنگ میشد. به فرهاد حق میدادم که عاشقش شده بود. - وقتی که نامزدی تو با لاله بهم زدی، همه تو شوک بودیم. چون اونجور که ما میدیدم انگار که با هم مشکلی نداشتین. بعدش هم که هر دختری که مامان یا من معرفی میکردم رد میکردی. به عنوان خواهر بزرگت، همیشه نگرانت بودم. اما وقتی اومدی پیشم و گفتی گی ای، با اینکه شوکه شده بودم، اما خوشحال هم بودم. چشمکی زد: - ماه پیشم که اومدی و گفتی عاشق شدی. اصلا نگم برات که چقدر خوشحال بودم. اما الان راستش رو بخوای یه کم نگران هم هستم. غرور خوبه داداش کوچیکه اما به اندازه ش. اینکه تو این سه ماه این آدم یه بارم احساس شو به زبون نیاورده نگرانم میکنه. اونم وقتی که پیشنهاد این ارتباط از سمت خودش بوده.
Mostrar todo...
16
نظر نمیدین؟ میخواین من قهر کنم پارت ندم؟ 🥺
Mostrar todo...
#جنون_عشق #پارت_132 دادمهر - الان سه ماهه که با همیم . باید اعتراف کنم از حس اولیه م بهش نه تنها کم نشده که حتی بیشتر هم شده. رایبد واقعا فوق العاده ست . نه که خیلی مهربون باشه نه، اتفاقا بیشتر از مهربون، جدیه. کلمات محبت آمیز به زبون نمیاره ، اما توی عمل نشون میده که چقدر بهم اهمیت میده و مواظبمه. مثلا همین که روزایی که تو شرکتیم غذا سفارش میده واسم و نمیذاره غذا های سلف رو بخورم، یا حتی روزایی که مسافرت کاری یه و وقت سر خاروندن نداره ولی وقت دارو های منو یادآوری میکنه. همیشه که. لازم نیست آدم عشقش رو زبونی نشون بده درسته؟ به دلوین نگاه کردم و منتظر تایید موندم. با لبخند جواب داد: - همیشه نه. اما به هر حال آدما بعضی وقتا نیاز دارن به محبت کلامی. به اینکه دوستت دارن رو مستقیم بشنون. اینجوری انگار قلبا میتونن مطمئن بشن. الان تو مطمئنی اون دوستت داره؟ به طرز فوق العاده ای حق با اون بود. - رایبد خیلی مغروره. انقدر سرد و جدی یه که اصلا من هنوزم نمیتونم درک کنم چجوری همون اول اومد جلو و پیشنهاد دوستی داد. به همین خاطر میتونم درک کنم اگه چیزی به زبون نیاره. ولی به قول تو قلبم لازم داره بشنوه. حتی برای یه بارم شده لازم داره بشنوه که دوستم داره. ولی چیکار میتونم بکنم؟ برم بهش بگم بیا بگو عاشقمی؟ - نه خب. اگه این کار رو بکنی و اونم تایید کنه، نمیتونی مطمئن باشی که راست شو گفته. که از ته دل گفته؟ باید شرایط شو پیش بیاری دادمهر. باخنده دست پیش بردم و موهاش رو بهم ریختم: - با این لبخند و این لحنت واقعا شبیه روانکاوا میشی. خانوم روانشناس. نمکی خندید که با اون چال گونه هاش واقعا قشنگ میشد. به فرهاد حق میدادم که عاشقش شده بود. - وقتی که نامزدی تو با لاله بهم زدی، همه تو شوک بودیم. چون اونجور که ما میدیدم انگار که با هم مشکلی نداشتین. بعدش هم که هر دختری که مامان یا من معرفی میکردم رد میکردی. به عنوان خواهر بزرگت، همیشه نگرانت بودم. اما وقتی اومدی پیشم و گفتی گی ای، با اینکه شوکه شده بودم، اما خوشحال هم بودم. چشمکی زد: - ماه پیشم که اومدی و گفتی عاشق شدی. اصلا نگم برات که چقدر خوشحال بودم. اما الان راستش رو بخوای یه کم نگران هم هستم. غرور خوبه داداش کوچیکه اما به اندازه ش. اینکه تو این سه ماه این آدم یه بارم احساس شو به زبون نیاورده نگرانم میکنه. اونم وقتی که پیشنهاد این ارتباط از سمت خودش بوده.
Mostrar todo...
Photo unavailable
#گی‌لاو #مافیایی - فکر کن روز مسابقه روی موتور بهم کون بدی! خشمگین بنزین رو برداشتم تا به موتورم غذا بدم که آتش محکم تنم رو بین دست هاش گرفت شــهوت انگیز انگشتش رو روی لبم کشید - دلت می خواد روی موتور بکنمت؟! محکم پایین تنه‌ام رو توی دستش فشرد که اخی گفتم و شلوارم رو پایین کشید عصبی هلش دادم گفتم - آتش مسابقه دارم باید برم... محکم تکون خورد روی موتور نشست توی چشم های خمارش زل زدم - بهم بده! یکم پاهاتو باز کن بتونم بکنمت.. مردونگی درازش رو توی سوراخ تنگم فرستاد که هر دور آهی کشیدم و همین که خواست ضربه بزنه صدایی از بیرون اومد  ... https://t.me/+SHkZ4tT37agzNTVk پسری که عاشق موتوره و تاپه بخاطر اینکه بهش بده واسش موتور خریده🍼💦🏳‍🌈
Mostrar todo...
👍 1
Photo unavailable
#گی_مافیایی🔞 یه بات زبون دراز که هیچکس از پسش برنمیاد دختر بزرگترین قاچاقچی کشورو انداخته دنبال خودش و برای فرار گیر مرد مافیای خطرناکی میفته و ازش دل میبره ولی آشوب تسلیمش میشه یا نه؟ اگه پای جون خواهرش وسط بیاد چی؟ https://t.me/+SHkZ4tT37agzNTVk
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.