رویای محض 🦋🕊

ساده زیستن مدت‌هاست که زنده‌گی‌ام را به ساده‌ترین شکل ممکن می‌گذرانم. البته، زنده‌گی یک انسان معمولی در یک گوشه‌ای از جغرافیای فراموش‌شده، پیچیده‌گی زیادی ندارد؛ با این وجود، گمانم زنده‌گی‌ام شکل ساده‌تری را به خود گرفته. گویا بعد از دانش‌گاه یک‌باره و ناگهان از همه‌چه و بیشتر آدم‌هایی که می‌شناختم، جدا شدم و دور افتادم. از آن جدا شدن‌ها و دور افتادن‌ها، ناراحت نیستم. بالاخره هر آن‌چه که باید، اتفاق افتاد و بنده، آدمی نیستم که وابسته‌گی بیش از حد به چیزی و کسانی جز چند "نام خاص" داشته باشم. از همین‌رو؛ آن جدا شدن‌ها و دور افتادن‌ها را می‌توانم به عنوان نوعی تغییر در یک برهه‌ای از زنده‌گی‌ام یاد کنم. وقتی که جوان‌تر بودم، در کنار سایر علاقمندی‌ها و کارهایی که باید انجام می‌دادم، از هنر برای گذراندن روزمرگی‌ها و تکراری نزیستن بهره می‌بردم؛ اما اکنون با طبیعت نیز خو گرفته‌ام. گویا که طبیعت قسمتی از وجودم است و هر کجا که می‌روم، آن را با تمام‌ قشنگی‌هایش حس می‌کنم. من از طبیعت چیزی خاصی نمی‌دانم و مطالعه‌ای به خصوصی هم در موردش ندارم. فقط می‌دانم که تکه‌های ابر، همیشه برایم دوست‌داشتنی می‌مانند. کوه‌های دور، شبیه محبوب دور از نظر، همیشه از آن‌ دورها دلبری خواهند کرد. درخت‌ها… درخت‌ها در نظرم شبیه پنجره‌های خانه ما استند. هر درختی را که می‌بینم، قصه‌ای از خاطرم می‌گذرد. حتا به گمان من، سایه‌ای یک درخت، نسبت به خودِ درخت، قصه‌های بیشتری را روایت می‌کند. باران… با باریدن باران، رهایی را عمیقن حس می‌کنم. قدم‌زدن و رقصیدن، هنگام باریدن باران، "شکوه طبیعت" است. برف… برف و زمستان را همیشه دوست خواهم داشت و روزی اگر خواستید به چیزی تشبیه‌ام کنید، بگویید که "شبیه برف بهمنْ ماه بود". خورشید و ماه… از آن‌ یارهای همیشه‌گی‌ام خواهند بود. حتا وقتی که ظاهرن در آسمان نمی‌باشند، می‌بینم شان، با همین چشم‌های همیشه حزین‌ و عینکی‌ام می‌بینم شان. چشم‌ها، چشم‌ها، چشم‌هایی که می‌توان گفت "قلب دوم من هستند". نمی‌توانم بگویم "طبیعت جای‌گزین چیزها و کسانی شد که از آن‌ها جدا شدم و دور افتادم". اما می‌توانم بگویم "طبیعت کمک کرد که بعد از آن‌ جدا شدن‌ها و دور افتادن‌ها، جان و روانم را سالم نگه‌دارم و زیستن را ساده‌تر و قشنگ‌تر از قبل یاد بگیرم". فرحناز حامد @P_U_R_E_Dream

مرا بفهم، من شبیه یک دنیای معمولی نیستم. من دیوانگی را دارم در بعد دیگری زندگی می‌کنم و برای چیزهایی که روح ندارند وقت ندارم. ✍️ چارلز بوکوفسکی

من زیاد تلاش می‌کنم، من زیاد می‌دوم، من دستاوردهای زیادی داشته‌ام؛ ولی صادقانه می‌گویم که دلم لک زده برای یک اتفاقِ خوبِ بدونِ تلاش، برای یک داشته‌ی ارزشمند که بی‌هیچ رنج و زحمتی به آن رسیده‌باشم، برای یک معجزه، یک حالِ خوبِ ناگهانی. من خسته‌ام از خوشحالی‌های معوق و اقساطی و چیزهای خوشایند مشروطه! دلم می‌خواهد یک‌بار بدون شرط و منت برسم، بی‌آنکه کف پای خواستنم تاول زده‌باشد و از صرافتِ داشتن و رسیدن و دوست داشتن، افتاده‌باشم... #نرگس_صرافیان_طوفان @P_U_R_E_Dream

باور كنيد گاه به دوستى امتياز بيشترى میدهم تا به عشق. گاه می شود عشق را زير سؤال برد. عشق غالباً كوركورانه است. عشق آسيب‌پذيرتر از دوستى است و با شيمى سروكار دارد و احتمالاً پس از وصال كم‌رنگ و بى‌رنگ میشود؛ اما دوستى ما واحه‌ی ماناست و زمان آن را پررنگ‌تر و پررنگ‌تر مى‌كند. 👤سيمين دانشور 📚انتخاب @P_U_R_E_Dream

اطمینان داشته باشید که خوشبختی کریستف کلمب زمانی نبود که آمریکا را کشف کرد، بلکه زمانی خوشبخت بود که می‌کوشید آن را کشف کند.

#فئودور_داستایفسکی #ابله

@P_U_R_E_Dream

عمری چکش برداشتم و بر سر میخی که روی سنگ بود کوبیدم. اکنون می‌فهمم هم چکش خودم بودم هم میخ و هم سنگ...

#فرانتس_کافکا

@P_U_R_E_Dream

↫تاخداهست،بہ‌مخلوق‌دمےتکیہ‌مَکن کِہ‌خدا‌کوهِ‌ثبات‌است‌وبشر،عین‌ِنیاز🍃 ִֶָ˙ #ℍ𝕖𝕒𝕧𝕖𝕟𝔸𝕟𝕘𝕖𝕝😇🦋 ‌‌‌‌‌‌       ╭═════════♥️═╮                @P_U_R_E_Dream       ╰═♥️═════════╯

#pice_of_writing When I acted like liar, they called me a liar. When I acted like a rich man, they started the rumor I was rich. When I feigned indifference, they classed me as the indifference type. But when I in - advertently groaned because I was really in pain, they started the rumor that I was faking suffering. ✍🏻 Osamu Dazai @P_U_R_E_Dream

جناب شاعر چه زبان شکنکی سروده 🔥😅