ѕυяνιναℓ σƒ رودِ روان
او از سیاهی زاده میشود. ما > من چنل دیلی ناشناس: https://t.me/HarfinoBot?start=737c7246e69e22b شناس: https://t.me/sm_ile_sky
Mostrar más191
Suscriptores
-124 horas
+17 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
مواظب انگشت کوچیکه پاتون باشید نخوره به مبل.
پایه مبل نباشه، مبل ناقصه، در عین حال پایه مبل میتونه یک درد آزاردهنده و عمیق رو به آدمی هدیه بده.
همه چیز همینه، همه چیز در این جهان خاصیت دوگانه داره. آب نخوری میمیری، بپری تو اقیانوس غرق میشی.
آتیش نباشه یخ میزنی، بپری تو آتیش میسوزی.
پس هیچ چیز خوب و بد مطلق نیست، بلکه خوب و بد بودنش بستگی به نحوه برخورد و استفاده ما داره.
اینکه ما در مقابل موجودات، اشیا و آدمها چه رویکرد رفتاری رو داشته باشیم، تعیین کننده بروز وجه خوب یا بد اونهاست.
پس
میرسیم به این که مواظب انگشت کوچیکمون باشیم تا به پایه مبل نخوره.
👍 1👎 1
دوستان ناشناخته من
من کلی حرف زدم و سبک شدم اما اگه از خوندنشون حالتون بد شد عذر میخوام.
و ازتون خواهش میکنم که مواظب خودتون باشید و برای فرار از خودتون به آدمها پناه نبرید. و در آخر حرف بزنید عزیزانم میدونم نمیشه با بعضیها حرف زد اما حرف بزنید و آدمها رو آگاه کنید از احساساتتون تا فرد مقابلتون متوجه بشه و اون رویکرد رفتاری آسیب زا رو با دیگری ادامه نده.
ما همه ایستگاههایی هستیم که آدمها میان و میرن و ما بهشون سایه میدیم تو روز آفتابی و پناه میدیم تو روز بارونی، این قشنگه و آدمها موندگار نیستن میان و میرن پس نذارین رهگذرها و مهمونها ناخونده، بشکنند این ایستگاه رو و با چاقو خط بندازن روی بدنه ایستگاه. شما ایستگاهید اما لزومی نداره مأمن هر رهگذری باشید.
مواظب خودتون باشید و من دوستتون دارم💛
👎 1❤ 1
ثمین عزیزم
ممنونم که بهم اجازه دادی بنویسم
الان با نوشتن فهمیدم که چقدر سوگوار طلوعم و چقدر سوگوار از دست رفتن بتهایی که از انسانها در ذهنم ساخته بودم
و چقدر ناراحتم از بی مسئولیتیهای خودم و کسانی که پول میگیرند در قبال پذیرفتن مسئولیتها و به درستی انجام نمیدن مسئولیتهاشون رو.
خب صاحب خونه الان اگه بیرونم کنی حق داری😂
و مرسی ثمین بابت پذیرا بودن و انسان بودنت💛🌻
❤ 1
میدونی چرا میگن آسمون همه جا همین رنگه؟
چون ما هیچوقت هیچ جا نمیتونیم آزادنه زیست کنیم، و گاهی مجبوریم و چه بسا محکومیم به نقش بازی کردن.
برای آزاده بودن از بند احساسات و هیجانات انسانی، جهان خیلی کوچیکه.
همین
خیلی خوشحالم که اینجا آدما منو نمیشناسن
و من راحت میتونم بگم و بگم.
اینجا فقط ثمینه که منو میشناسه و اونم طوری که من میخوام میشناسه.
این خودش یه موضوع جالبه، ما آدمها رو اونطور که میخوان میشناسیمشون :)
طلوع بسته شد چون آدمها منو میشناختن و مفروضاتشون از من از یه جایی به بعد مغایرت داشت با نوشتهها من.
❤ 1
یه فکت تلخ هست که شاید خیلیها قبولش نکنن، اما مثل معدود دفعاتی که پافشاری و اصرار میکنم، روی این حقیقت داشتن فکت تلخ هم اصرار میکنم:
آدمها بیشترین آسیب رو از خانواده نمیبینن، از دوستاشون میبینن، فقط چون خودشونن که اجازه آسیب زدن دادن، اندازه آسیبها خانواده براشون از نظر روانی، گرون تموم نمیشه!
👎 1💔 1
برای کسانی که برای خودشون ارزش قائل نیستن، از خودتون نزنید چون اونا خواسته و ناخواسته اومدن تا روان، انرژی، زمان، پول و محبت شما رو مثل جارو برقی بکشن و برن!
👍 1
خدایی پول چقدر براتون مهمه؟!
آنقدر مهمه که آدمایی که انرژی و زمانشون رو براتون میذارن، هر چی میخواین، در حد توانشون سعی میکنن براتون فراهم کنن رو واقعاً کلمه مناسبی پیدا نمیکنم!
💔 1
من گاهی از وقاحت آدمها دهنم باز میمونه!
پول برای من واقعاً چیز مهمیه اما رفاقت و دوستی و محبت واقعاً والاتره.
میخوام چندتا تجربه تلخ تعریف کنم و بعد چندتا نتیجه بگیرم.
یه روزی با یه دوستی که چندساله با هم دوستیم و خیلی جاها با هم بودیم، چندتا غذا خریدیم بعد من اون روز نمیدونستم که موجودی حسابم در اون حد کمه و موقعی که خواستم حساب کنم زد موجودی ناکافی (قرار بود نصف نصف حساب کنیم) اون پول نقد داشت منم صدتومن حدوداً نقد همراهم بود حساب و کردم و بهش گفتم که کارتم موجودی نداشت نمیدونستم تا چند روز آینده پوله رو میدم بهت. خیلی خب ما شروع کردیم به خوردن و من سیر شدم و به یکی از خوراکی.ها اصلا لب نزدم. اون روز تموم شد و در عرض یک هفته این فرد نازنین هر وقت منو میدید و با من ارتباط میگرفت به یک بیانی میگفت پول منو بده، طوری که به من حس اختلاس گر دست میداد😂
در حالی که من گفته بودم عزیزم صبر کن من پول نقد میگیرم میدم بهت حتماً.
خلاصه من یه روز گفتم بهش بیا پولتو ببر (نقد میخواست) و با خودم کلی کلنجار رفتم که خب چیزی که من نخوردم رو آیا من نیز حساب کنم؟! و بلاخره تصمیم گرفتم که حساب کنم.
خلاصه من پول رو دادم و این آدم نازنین رفت خونه و به من پیام دادم که خیلی ممنونم و فلان فقط چهل تومن کم بود. منُ میگی؟ من این بودم: 😲🫥
(خب یعنی چی؟ هنگ بودم)
چند روز بعد قرار بود جایی باشم که اونم بود و چهل تومن رو دادم بهش.
آره دوستان چهل هزار تومن نه چهل میلیون و نه چهل میلیارد!
درسته حساب حسابه کاکا برادر ولی من صد سال سیاه به طرف نمیگم چهل تومن کم دادی!
یه بار دیگه طرف خیلی متمدّنانه (درست نوشتم؟) قرار بود بیاد پیش من، بهش گفتم فلان چیز دارم فلان چیزم ندارم تو بخر بیار. اومد و نشستیم حرف زدیم خوردیم و طرف آخرش گفت چهل تومن شد!
من یکبار دیگه هنگ کردم که یعنی چی؟ واقعاً انتظار داشت من بیست تومن دربیارم بدم بهش؟ حالا با اینکه خیلی جاها برای هر دومون خرج کردم به کنار اصلا اون هیچی الان یعنی طرف ناراحت نمیشه من بیست تومن دربیارم بدم بهش؟! بهش برنمیخوره؟! واقعاً برام سواله.
یه بار دیگه یه نفر دیگه شش هفت ماه وقت و انرژی منو گرفت و پیوی منو با تراپیستش اشتباه گرفته بود از مشکلات خانوادگی بگیر تا درسی و شکست عشقیهایی که خورده بودُ میومد بیان میکرد و من اگه به جای راه حل دادن به اون و تشویق اون برای رفتن پیش روانشناس و روانکاو تو گوش الاغ عزیز یاسین خونده بودم، الان اسلام آورده بود و ماه رمضون از اذان صبح تا مغرب آب و علف نمیخورد!
این آدم نه رفت پیش روانشناس نه هیچ قدمی برای بهبود شرایطش برداشت و هر وقت که حالش خوب نبود هجوم میآورد به پیوی من. تا جایی که دیگه ازش خواستم در مورد مباحثی با من حرف نزنه! و رفت و دیگه نیومد و یه روز که نزدیک یکی از آزمونها مهم زندگیش بود، ازم خواست که بشنومش و گفت یه چند ساعت باش بعد هر چی کتاب و جزوه خواستی من مجانی برات میفرستم دوست من، عجیب بود برام موندم و لیست کتابهاش رو که فرستاد، بله دوستان! نه تنها پول همه کتابها رو از من گرفت، بلکه پول پست رو هم از من گرفت و اونم نه یکبار، یه کتاب رو جاگذاشته بود، دوبار پول پست رو از من گرفت و حتی یک تعارف خشک و خالی هم نزد که حداقل این پنجاه تومن پول پست چیزی نیست که من بخوام از تو بگیرم!
من واقعاً متحیرم از روی موجودی به نام انسان!
💔 1
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.