موزيك #شيدايى♥️

🍂F🍂

‌دلم برایت تنگ شده است خبری تکراری که هر روز نو می شود ... 🍂F🍂

. حال خوبی دارم مینشینم لب دیوار خیال هی سرک میکشم از دور ترا چقَدَر مِه به تنت می آید و چقدر اشک به من.... تو چرا یادت نیست قول دادی که قدم بگذاری به سراپرده ی تاریک دلم بنشینی به لب حوض غرور بشکنی آن یخ جادویی را توچرا یادت نیست که من اینجا هر شب لب دیوار خیال دیده بر راه تو دارم، برگرد........ ساعت دلتنگیست... 🍂F🍂

می‌دونی اگه درِ یخچال رو باز بذاری چی میشه؟ وقتی در یخچالو باز بذاری، علاوه بر خودش ، می‌خواد هوای اتاق رو هم خنک کنه. چون کارش اینه؛ ولی نمی‌تونه و نهایت موتورش از کار میفته. قصه‌ی ماهم درست مثل یخچاله. می‌خوایم به همه خوبی کنیم، می‌خوایم همرو خوشحال نگه داریم، که باعث میشه حواسمون از خودمون پرت شه و خودمونو دیگه یادمون میره. آخرشم قلبمون مثل موتور یخچال از کار میفته و ذره‌ای اهمیت به خودمون ندادیم. 🍂F🍂

🍂f🍂

شاید تصور کنی که تو را فراموش کرده‌ام. اما من... پرونده‌ای قطور از خاطراتِ تو و خنده‌های بیاد ماندنی‌ات دارم. 🍂F🍂

روزی خواهد رسید، که آخرین نفری که روی زمین مرا به خاطر می‌آورد، خواهد مُرد و من حتی دیگر به اندازه‌ی یک یاد هم، هیچ جایی را اِشغال نخواهم کرد. مرگِ حقیقیِ من آن روز است! 🍂F🍂

. توکه نیستی احساس کودکی را دارم که موقع یارکِشی؛ هیچکس برای بازی انتخابش نکرده! همانقدر مظلوم همانقدرتنها... همانقدر بیچاره... 🍂 F🍂

✔️"لالایی بارون" گوگوش 🍂 F🍂

پیری خیلی وحشتناک و سخته. اینکه منتظر مرگ باشی. اینکه احتمالِ اینکه حتی نتونی با عزیزترینت خداحافظی کنی خیلی زیاده. اینکه دیگه میدونی کم‌کم داره همه‌چیز تموم میشه. همه‌چیز. اینهمه خندیدن، گریه کردن، کار کردن، تلاش کردن، لحظات عاشقانه رو تجربه کردن، سفر رفتن، قهقهه زدن از تهِ دل، خرید کردن، بوسیدن، بغل کردن، رقصیدن، مست کردن، زیر بارون قدم زدن… همه و همه داره تموم میشه و تو میری جایی که نمیدونی کجاست و معشوقت، یا قبل از تو رفته، یا بعد از تو تنهاست… 🍂F🍂