cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

𝔼𝕊ℍ𝔾ℍ𝔸𝔾𝔸𝕐𝔹𝔸ℤ𝕀𝔾𝔸ℝ☕

‌ هر شب در پستوی سپید بغض خودش را به دار میکشد قلمی که به هیچ صراطی کج نشد جز کوره راه #چشمهای_تو....☔️🍃 [کاربر انجمن ماه سان @mahsan_forum]

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
189
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

صدای اعتراض ازادی خواهی جماعتی گوش فلک و کر میکرد داغ مظلومیت ملتی تا عرش رسیده و بود باز هم آنچه اتفاق نمی‌افتاد عدالت بود صدای تیر و تفنگ و فریاد جانگزای هزاران زن و مرد قلب از سینه‌ی سنگ می‌جوشانید اما ظلم بر چیده نمیشد هنوز تعدادی قهقهه به گوش میرسد قهقه‌ی آدم هایی که بویی از انسان بودن نبرده‌اند حال از همه جا ناامید از خدا بریده و عدالت را افسانه‌ای بیش نمیبینیم اما هنوز هم جوانان در خون خود میغلتند هنوز مادر ها فریاد های جگر سوز میکشند وهنوز خبری از قطع کشتار نیست آه دیگر نمیتوانم در میان این همه غم قهقهه‌ای سر میدهم بس بلند آنقدر بلند که شاید گوش فلک را شنوای صدای کشتار کند ساعت ها قهقهه میزنم و ناگهان بعد از ساعت ها خندیدن بغض کشته شده‌ی گلویم سر باز میکند همچون تخته سنگ راه نفس میبنددو مرا وادار به خواندن شعری میکند خنده‌ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشتست بدان میخندم
Mostrar todo...
بچه ها حمایتاتون کم شده پس در روز یک پارت دارسم
Mostrar todo...
حمایت نکنید دیگه پارت نمیزارم دیگه پارتای اخره ها
Mostrar todo...
#عشق_آقای_بازیگر #پارت76 یکم که گذشت و عمو از اینکه حالم خوبه خاطر جمع شد رفت پیش دکتر تا درست و حسابی براش توضیح بدن که چه اتفاقی براس روزبه افتاده اما بهنام کنار من موند و از پشت پنجره اتاق به روزبه خیره شد  حضورش ذره‌ای برام اهمیت نداشت من فقط دلم چشمای باز روزبه و میخواست دلم لبخندای دندون نماش زو میخواست اصلا من حاضر بودم جونمو بدم فقط لحظه‌ی اخر لبخنداشو ببینم نمیدونم کی اشک دوباره راه خودشو از چشمام باز کرد اما زمانی به خودم اومدم که بهنام گفت: -از اشکای روی صورتتون چه در بدو ورودم چه الان مشخصه که عاشق این رفیق مایید با درد و عشق خیره شدم به صورت زیباش که دنیای من بود و گفتم: -نه من عاشقش نیستم چند ثانیه مکث کردم و زیر چشمی نگاهش کردم نمیدونم چرا حس کردم لبخند محوی زد زیاد خودم رو درگیرش نکردم و ادامه دادم: -من مجنونشم عاشق برای حس من نسبت بهش کمه روزبه تمام قلب منه من حاضرم زنده زنده بسوزم تو اتیش اما اون خار به پاش نره خدا لعنت کنه اون حیوونی رو که زندگی من و ساکن این تخت لعنتی کرد سکوت کردم و دوباره خیره شدم به ادمی که بعد از مادرم رگ حیاتم بود بهنام با صدای خفه‌ای انگار که داره خودش رو کنترل میکنه گفت: -جالبه انگور خوب همیشه گیر شغال میوفته با تعجب نگاهش کردم بهنام این حرف رو خیلی اروم زد اما من شنیدم نمیدونم چرا اما حس میکردم بین روزبه و بهنام خبر هایی بوده تا شب تو بیمارستان موندم و آخرشم به زور کشون گشون بردن های عمو رفتم خونه مادرم تقریبا نصف شده بود عم من پیرش کرده بود رفتم سمتش و گفتم: -خدا من ولعنت کنه که عاشق شدنمم باعث شادی و اسایشت نیست الهی سینه‌ی قبر بخوابونیم مامانم چقدر دلم تنگت شده بود مامان اشکش در اومده بود یک ماه بعد   تو این یک ماه تماما درد و اشکم هیچ چیزی تعییر نکرده جز یه چیز  اونم وجود بهنام میشه گفت دوست خوبیه تو لحظات سختی که روزبه دل به دلم نمیده و بیدار نمیشه اون هست دلم گرفته بود تو این شرایط هیچی جز کنار روزبه بودن حالم و بهتر نمیکرد رفتم سمت بیمارستان راوی تو ماشین نشسته بود و منتطر بود دختر عمگین از خونه بیرون بیاد مدت زیادی گذشت که بالاخره دختر با سر وتیپ  مرتب اما تیره بیرون اومد و با قدم های شکسته و غمگین سمت ماشین رفت به محض سوار شدن دختر تو ماشین   تلفنش رو برداشت و گفت: -امادش کنید دختره داره میاد
Mostrar todo...
خوب بریم برای پارت پارت جدید
Mostrar todo...
#عشق_آقای_بازیگر #پارت75 تقریبا یک ساعت از تایمی که دکتر ها رفتن تو اتاق گذشته بود و من با تمام وجودمحس مرگ داشتم و  استرس یه اتفاق ناگوار دیگه از پا درم اورده بود بالاخره بعد از حدود نیم ساعت دکتر با قیافه‌ی ناراحتی اومد بیرون با سرعت رفتم سمتش و گفتم: -چی شد اقای دکتر بهوش اومد دکتر: -متاسفم نه تنها تغییر مثبتی تو علائم حیاتیشون حاصل نشده بلکه پسرفت هم داشتن سطح هوشیاریشون پایین اومده و این خیلی خطرناکه دنیا رو سرم خراب شد چرا روزبه بر نمیگرده چرا داره تنهام میزاره دیگه پاهام تحمل وزنم رو نداشت با زانو کف بیمارستان نشستم و شروع کردم اشک ریختن و ناله کردن همینجور داشتم اشک میریختم که دستی رو شونم نشست سرم رو بالا اوردم دیدم عموعه اما یه مرد غریبه هم همراهش بود با درد از جام بلند شدم و خودم و پرت کردم تو بغلش و سرم و به سینش فشار دادم به این آغوش نیاز داشتم با هق گفتم: -ع هق موهق چراهق روزبه بر نمیگرده؟؟ چرا هق من و تنها گذاشته مگه نگفته بود عاشقمه چرا اینجوری کرد چرا اینجوری بند از پام برداشت بهش بگو برگرده قول میدم خودم از زندگیش برم به خدا دیگه سمتشم نمیام اصلا از ایران میرم تا تو هوایی که اون نفس میکشه هم نفس نکشم عمو دستی به کمرم کشید و گفت: -نگران نباش دخترم اون برمیگرده و تو تا روز مرگت کنارش میمونی مطمعن باش یکم که تو بغل عمو گریه کردم و اروم شدم کم کم متوجه اون ادم شدم سوالی عمو رو نگاه کردم که خودش گفت: -ایشون بهنام سعیدی یکی از دوستای روزبه توی دانشگاهه از شایعاتی که تو دانشگاه و فضای مجازی پخش بود متوجه حال روزبه شدن و اومدن اینجا رو به بهنام سری تکون دادم و گفتم: -لطف کردید بهنام: -لطفی نیست روزبه رفیق عزیز من هست سری تکون دادم و دو باره  به سمت پنجره اتاقش نگاه کردم و گفتم: -زود برگرد اینجا همه منتظر توان
Mostrar todo...
امروز پارت ها رو از سر میگیری
Mostrar todo...
تقدیم به دختری که الان تو آسمون ها ازاد و راحت شد از جهل جماعت ایرانی
Mostrar todo...
می‌گویند زن را از دنده‌ی آدم آفریدند میگویند اول مرد بود و بعد زن،باشد قبول اول مرد بود بعد زن اما سوالی دارم آن هایی که مارا زندانی هزاران بند کردند و با هزاران ترفند شکنجه دادند! آیا لحظه‌ای پیش خود فکر کردند ماهم مخلوق خداییم و همانگونه که آنها اشرف مخلوقاتند ماهم هستیم همانگونه که آنها حق نفس کشیدن دارند ماهم داریم نکند به گناه دختر بودن نفس کشیدن را هم به ما حرام میدانید مارا در زندانی اسیر کرده‌اید که نامش را حجاب و هدفش را عفاف میدانید در کجای سخنان خدا امده زن را به بند بکشانید و از او محافظت کنید چرا یک بار هم که شده به چشمان زنان و دختران نگاه نمیکنید عفاف و نجابت از چشمان دختران سرزمین من همچون شعله‌ای رو به آسمان میدرخشد خداوند و ملائکش به نجابت دختران این سرزمین سر تعظیم فرود اورده‌اند آنوقت شما مارا مدفون در خاکی کرده‌اید که خود ذره‌ای به آن اعتقاد ندارید و فقط لاف میزنید و جان کندن مارا تماشا میکنید میگویند آه حیوانات زود میگیرد اما میخواهم به شما هشداری بدهم آهی که از اعماق قلب پاک و چشمان بیگناه یک دختر بیرون می‌آید زودتر از آنچه که فکر کنید دامن سرشار از گناهتان را میگیرد #مهکامه_سعیدی
Mostrar todo...
مهسا جان دخترزیبای کورد امیدوارم‌خونت‌پایمال‌نشه‌عزیزم این همه سال ما کوردا به کشور خدمت کردیم....موقع جنگ مردای ما بودن که جونشونو گذاشتن وسط و رفتن تو میدون تا هر حرومزاده و بی پدر مادری به ناموسشون نگاه چپ نکنه... من یا تو مهسای عزیزم هیچکدوم خون مرد هامونو پایمال نکردیم این افکار جاهلانه اونا بود که جون تورو گرفت و رگ غیرت مردامونو جریحه دار کرد🖤
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.