My Story's
به نام او🤍 و من، به حرمت بوسیدن دست هایت، همهی وجودم را حرام کردهام🕊 وقتی او آمد🌾 ژانر: گی لاو، مستر اسلیو بوی، برت برت تیمر اگه تلگرام اصلی ندارین اینجا پیام بدین: https://t.me/+UH_k-Dbij_p1r6oI
Mostrar más3 684
Suscriptores
+12224 horas
+7217 días
+77430 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
وقتی او آمد
#چپتر222
مرد بزرگتر شانه بالا انداخت و ظرف کامران را جلویش گزاشت.
_حالا بزار ببینیم چی میشه، از الان قطعی چیزی نگو!
غذا را جلوی آرین گزاشت و قاشق و چنگال را به دستش داد.
_منم قطعی چیزی نگفتم، گفتم خبر میدم بهش، احتمالا بخوان برن بهنمیر، چون ویلای اونجا ساحل اختصاصی داره و خصوصیتره!
سیال با ذوق غذایش را قورت داد و پرسید.
_ساحل اختصاصی؟ از همینا که تو حیاط خونه دریاست؟
مرد جوان با لبخند سرتکان داد و کمی از غذایش خورد.
_آره! مال مامانمه اما کلیدش دست منه؛ اگه نشد با فرهادشون بریم، هروقت بخواین میتونیم با هم بریم.
پسرک به لبخندش عمق بخشید و تا پایان ناهار، مشغول صحبت درمورد ویلا و مسافرتی که درآینده قصد داشتند بروند، شدند.
_ظرفارو نمیخواد جمع کنی عزیزم، خانم وحدانی فردا میاد، جمع میکنه؛ بریم تو حال بشینیم، آرینهم خوابش گرفته، کمکم باید بخوابونمش.
روبه نازپری که مشغول جمع کردن ظرفها بود، گفت و آرین را بغل گرفت.
_باشه!
دختر و پسر زودتر از پدرشان خارج شدند و به کامران فرصت سوال پرسیدن دادند.
_چی گفتن من نبودم؟ خوششون اومده؟ اگه بخاطر ویروس، نمیخوان برن خرید حضوری، میتونیم اینترنتی هم خرید کنیم؛ فقط جون کامران تا آخر هفته بیا که دیگه نمیکشم!
مرد بزرگتر با لبخند شانهاش را نوازش کرد.
_خوششون اومده اما باید فکر کنن، چرا انقدر عجله داری؟ حالا یه هفته اینور اونور که به جایی برنمیخوره!
خم شد و لبهایش را بوسید.
_برای من فرق میکنه، شاید توی این یه هفته اینور اونور مُردم! خدارو خوش میاد ناکام از دنیا برم؟
با گوشهایی سرخ ضربهای به سر کامران زد و چشم چرخاند.
_کلا ذهنت اونوری میچرخه آره؟ بعدم تو با این بچه تو بغلت و دوستپسرای رنگاوارنگت ناکام حساب نمیشی!
خدایا...اصلا پشیمون شدم، خودم نمیمونم!
به شوخی رو برگرداند، اما کامران از پشت دست ازادش را دور او حلقه کرد.
_میررر! نکن دیگه، زودتر بیاین من خیالم راحتشه، بعدم شاید رفتیم مسافرت با داداشم، مهلت خونت تموم میشه!
دست بلند کرد و دستش را از دور خود باز کرد.
_باشه حالا یه فکری میکنیم، فعلا بیا بریم پیش بچهها.
بیحرف پشتش قدم برداشت و همراهش وارد پذیرایی شد.
_بچهها پاسور بلدین بیارم؟
پرسید و باعث شد هردو سمتش بچرخند.
_اره تازه خیلی هم حرفهای بلدیم!
سیال با گوشهایی صورتی گفت و منتظر نگاهش کرد.
_پس برم آرین رو بخوابونم، بعدش میارم بازی کنیم.
قبلاز آنکه سمت اتاق قدم بردارد، میر مانع شد و آرین را، از او گرفت.
_من میبرمش، بلد نیستم بازی کنم؛ تو بیار با بچهها بازی کن تا وقتی!
با لبخندی که از فهمیدن نیت میر روی لبهایش ایجاد شده بود، سرتکان داد و سمت اتاقش راه افتاد.
_بچهها اتاق آرین رو دیدین دیگه؟ اگه کار داشتین اونجام.
هردو به تایید سرتکان دادند و او همراه آرین خوابآلود، سمت اتاق قدم برداشت.
black moon
the home
the home🫀 اینجا با بستنی یخی 🍧ازتون استقبال میشه🤝🏼
❤ 55👍 2
22601
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:03
Video unavailable
ددی که بیبی بویش رو توی یه صخره قدیمی میکنه!😳😱
🍑🫄🍑🫄🍑
....
داخل صخره رو نگاه میکردم که دست ددی رو شکلکی نشست: پسرم👼 ببین اینجارو مثل اینکه یه ددی هم نتونسته مثل من خودشو کنترل کنه و پسرشو سواری🏇 داده😌
با خنده نگاهش کردم که ددی دستش رو روی #باسنم🍑 گذاشت: دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم هوم؟🔞
.....
دقیقا پوزیشن🏇 اون نقاشی🎨 روی دیوار رو گرفتم و روی دی*ک ددی بالا پایین میشدم و سینههام رو که بخاطر ورزش برجسته🔝 شده بود رو بین دستام فشار میدادم که ددی دستش رو تفی🤤 کرد و دور نافم کشید که از داغیش نالهای کردم و کمی از پری*کامم💦 روی شکم ددی ریخت...
💦💞💦💞💦
https://t.me/+iHNcSfbSJKhmNjI0
https://t.me/+iHNcSfbSJKhmNjI0
animation.gif.mp40.86 KB
8800
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:10
Video unavailable
#دانش_اموزی_که_برای_گرفتن_نمره_بد_توسط_دوستش_تنبیه_میشه 🥺🙈🔞
#خطکش رو محکم روی #دستش فرود آوردم.
#بغض کرده بود و مدام خودشو تکون میداد.
#اخم پررنگی کردم و کشیدمش جلوتر.
- صدای #گریه بشنوم من می دونم و تو،
سه #شبانه روز باهات کار نکردم که حالا #هشت بگیری پسره ی #خنگ.
شلوارشو پایین کشیدم و #اسپنک محکمی به #باسنش زدم...
- رو به #دیوار وایسا، سریع.
#همکلاسیش_رو_تو_مدرسه_تنبیه_میکنه 🧸📏⛔️
#مدرسه_ای 💥♨️
#ممنوعه💥♨️
#همکلاسی_غیرتی 💥
https://t.me/+zBmxNBk3J9dlNTg0
https://t.me/+zBmxNBk3J9dlNTg0
2.87 KB
8300
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
بادیگارده عاشق پارتنر رئیسش میشه🙈⁉️
و یواشکی سک.سشونو نگاه میکنه🔞😐
با شنیدن صدای آه و ناله اش سریع به سمت اتاقشون رفتم🤤💧
#رئیس تو #کونش #تلمبه میزد و #اسپنکش میکرد🥵!
آروم التمو از شرتم درآوردم و خودمو مالیدم🫣
که چشمای خمارش🥹 به من افتاد و از عمد بلند تر آه کشید که رئیسم برگشت سمت در و...!🥶
https://t.me/+uT9vDSZYQb84MzU0
https://t.me/+uT9vDSZYQb84MzU0
animation.gif.mp40.81 KB
13000
Repost from N/a
00:02
Video unavailable
#گی 👨❤️👨 #مافیا⛓ #عاشقانه🔥
- گفتی عاشق کسی نشدی پس بلدم نیستی عشقبازی کنی، درسته!😌😌پسرک با لحنی که انگار درحال مسخره کردن مرد کنارشه گفت و این بار نوبت اون بود که لبخندی به لب بزنه.
- خودت بارها شاهدش بودی پس میدونی چقدر کارم توی تخت خوبه😎😎ایلای اما در واکنش، مغرورانه از خودش دفاع کرد و چشم و ابرویی براش بالا انداخت.
- با توجه به مشاهدات من، هر کسی که باهاش خوابیدی از کارت راضی بوده پس آره توی سکـ/س نمره بالایی میگیری اما شک دارم بلد باشی چطوری عشقبازی کنی. محض اطلاعت این دوتا با هم فرق میکنن.☺️هرچند اندرو حق به جانب توضیح داد و لبخندی با دهن بسته به روی ایلای زد که با به فحش کشیدنش برابری میکرد. https://t.me/+Xk4hlej7dHo3ODg0 https://t.me/+Xk4hlej7dHo3ODg0 سرنوشت پسر رئیس پلیسی که مهمون ناخوندهی عمارت یه مرد قاچاقچی میشه...😮💨
animation.gif.mp40.22 KB
13600
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
#گیلاو🏳🌈👨👩👦
سایمان مردی پر ابهت..💕
مرد باکرهای که گی هست و هیچ زنی رو تا بحال به تخت نکشونده🔥
با دیدن آیان بهش علاقه مند میشه و با دزدیدن آیان و پرک سعی می کنه آیانو به دست بیاره و بهش تجاوز می کنه🔞💦
https://t.me/+oGJGjAPCX2s2Yzc8
https://t.me/+oGJGjAPCX2s2Yzc8
5200
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
پسری که اجازه #ارضا شدن نداره، وقتی میخواد از شق درد خودشو راحت کنه، #عشقش می بینتش😱💦
اشکام سرازیر شده بودن #سیلی محکمی تو گوشم زد
_اینو زدم تا بدونی به حرفم گوش بدی
دوباره یکی محکمتر زد که هق هقم بلند شد
_اینم زدم که بفهمی وقتی میگم #مال منی یعنی تمام اعضای #بدنتم مال منن
کمربندشو برداشت و یه #ضرب شروع کرد به زدنم تمام تنم #زخم شده بود🔥🔥
https://t.me/+Byp7-7nCFnE3ZWQ8
https://t.me/+Byp7-7nCFnE3ZWQ8
#گی #گی_لاو #اجباری #خشن
5400
Repost from گسترده نگاره سومی😍🧿
پناه، دختری که توی فاحشه خونه کار میکنه...
میخواد با پول دادنش قلب مریض خواهرشو عمل کنه اما یه پیرمرد چشمش اونو میگیره و میخواد که پناه لیتل خودش و پسرش بشه...
https://t.me/+nnj__A7AxullYjQ0
https://t.me/+nnj__A7AxullYjQ0
9600
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:05
Video unavailable
- انتخاب کن سا*ک می زنی یا ک*ونت رو بدرم؟💦🐥🍷
نیشخندی زدم و گفتم
- هیچ کدوم!
سایمان با #خونسردی نزدیکم میشه و میگه
- اوه بیب پس خودم انتخاب می کنم!
به شلاق #چرم توی دستش اشاره میکنه
- منم دلم می خواد پارتنر جنسیم رو جر بدم!
#ترسیده عقب رفتم که روی باس.نم می کوبه و با لحن خماری میگه
- خصوصا این باس..ن گنده و برزیلی رو!
با دیدن #خشت.ک ورم کردهاش نالیدم
- لطفا الان نه ددی!
#شلاق رو روی سینم می کوبه و دستوری میگه
- #لخت شو آیان!
لب می گزم و اون جری شده #لباسمو پاره می کنه
- الان آماده #سک..ست می کنم بردهی من!
ترسیده میخوام بنالم که #عضوش رو توی پشتم فرو برد
- اخخ...
روی تنم کوبید و با فرو بردن کل م*دونگیش چشمام سیاهی رفت💦
https://t.me/+oGJGjAPCX2s2Yzc8
https://t.me/+oGJGjAPCX2s2Yzc8
#گی_خشن_صحنه_دار🍑💦🏳🌈
آیان بردهی خلافکاری میشه که از آیان خوشش اومده😈🔥
animation.gif.mp40.95 KB
10000
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:03
Video unavailable
#خشن #مافیا #گی #همخونه_ای #فرار
پسره میخواد #فرار کنه که پارتنرش گیرش میندازه و به بدترین شکل بهش #تجاوز میکنه🚫
_گو..ه خوردم غلط کردم
_دیگه دیره عزیزم
دستامو با کمربندش به بالای تخت بست دیلدوی بزرگی برداشت و همه شو یکجا واردم کرد از #درد فریادی کشیدم
#لیسی به لبام زد💦
_بازم فرار میکنی
اشکام روونه بود سرمو تکون دادم که موهایم #چنگ انداخت 😥
_با دهنت زر بزن یا میخای بگامش💦🔞
https://t.me/+Byp7-7nCFnE3ZWQ8
https://t.me/+Byp7-7nCFnE3ZWQ8
0.47 KB
9400
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.