cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

𝗦𝗮𝘃𝗮𝗴𝗲𝗥𝗮𝗶𝗻𝗯𝗼𝘄⸸🍷

ورود افراد زیر 🔞 سال به هیچ عنوان توصیه نمیشه‼️🔥 رمان های تکمیل شده زندانبان عشق آشوب و آسمان گناه شیرین من آنلاین: برده من باش

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
3 432
Suscriptores
-1424 horas
-997 días
-20530 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

#پارت_237 #آرا بعد از شیردادن به آناشید و خوابوندنش سپردمش دست نازگل و دوباره برگشتم بیمارستان. وارد اتاق شدم و وسایلمو گذاشتم یه گوشه. نشستم روی صندلی روی تخت و سرمو‌ تکیه دادم لبه‌ی تخت. خیره شدم به صورت رنگ پریده و سردِ متینا.. تقریبا یک ماهه که به هوش نیومده. دکترا میگفتن بخاطر ضربه ای که به سرش خوردست.. و شاید دیگه بهوش نیاد یا فراموشی بگیره.. نفس کلافه ای کشیدم. بدجور دلم گرفته بود، دستشو گرفتم توی دستم و چشمامو بستم. نفهمیدم چقدر گذشت تا خوابم برد. با احساس سوزش وحشتناکی کف سرم از خواب پریدم. شوک‌زده خیره شدم به متینا.. چی میدیدم خدای من.. متینا : کری؟؟ میگم اینجا چه گوهی میخوری؟ و بیشتر موهامو کشید. سرم بشدت درد میکرد.. نمیفهمیدم چه خبره.. چطور متینا به هوش اومد؟؟ چیکار داره میکنه همینطور گیج و ویج خیره موندم بهش که با حرص کشیده محکمی توی دهنم خوابوند. متینا : نه مثل این که لال شدی یا زبون نمیفهمی.. دارم برات وایسا وحشت‌زده از جام بلند شدم و از اتاق زدم بیرون تا دکتر رو خبر کنم.. * چند ساعت بعد * آرا : متوجه نمیشم؟؟ دکتر : معمولا بیمارایی که دچار ضربه مغزی میشن با علائمی مثل فراموشی یا فلج بدن سر و کله میزنن اما گاها پیش میاد کسایی مثل همسر شما دچار اختلالات روانی هم بشن. آرا : الان چه اتفاقی برای متینا افتاده یعنی؟؟ دکتر : بنظر میاد دچار اختلال دو قطبی یا دو شخصیتی شدن.. نمیتونستم واکنشی نشون بدم.. یعنی اصلا نمیدونستم که چه واکنشی باید نشون بدم. سری تکون دادم و برگشتم داخل اتاق. پرستار بعد از قطع کردن یسری دستگاها و یسری توصیه ها رفت. متینا : دخترم کجاست. آرا : خونه.. گذاشتمش پیش نازگل. متینا : بهت گفته بودم به هیچکسِ دیگه ای نسپارش. نگفتم؟؟ نباید بیشتر از این عصبانیش میکردم.. فقط سر تکون دادم متینا : لالی مگه مثل گاو سرتو تکون میدی، زر بزن آرا : گفتی.. متینا : خب؟؟ آرا : خب نمیتونستم با خودم بیارمش بیمارستان که متینا : نمیومدی بیمارستان! مجبورت کرده بودن؟؟ وظیفه تو مراقبت کردن از بچه‌ی منه نه ول گشتن و شونه خالی کردن! گمشو برگرد خونه تا خودم بیام خیلی خودسر شدی سکوت کردم..
Mostrar todo...
😭 16😢 3👍 2😈 2 1😍 1
Repost from .
Mostrar todo...
Repost from .
نود فیک باسن 🍑❤️‍🔥
Mostrar todo...
Repost from .
⭕️ سوالات کنکور تیرماه 1403 ⚠️⬇️ https://t.me/+ohmRTtMEvz5lZDhk ❌ سیب‌ترش امسال هم سنجش رو ترکوند 🙂
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.