𝑺𝒂𝒕𝒂𝒏'𝒔 𝒗𝒐𝒊𝒄𝒆

پی دی اف تموم رمان های گی لاو رو با ژانرهای مهم و عالی پیدا شد😐😂❤️ امپرگ بارداری مردانه🫦 بیناجنس🫀 ورس👅 آلفا و امگای هات بدون سانسور و حذفیات از هر گرایشی👅 رمانای ایرانی با ژانر ددی لیتلی، گی، لزبین، ارباب و رعیت و....🍭⛔️ کل تابستون رو با رمانای هیجانی گی و مافیایی سرگرم شو🔞 https://t.me/+h4bns6TaoKs2Njk0 https://t.me/+h4bns6TaoKs2Njk0

رمان خون های عزیز🫠✨ یه چنل فایل معرفی می کنم تک تک رمان هایی که فایلشون رو پیدا نکردی اینجا پیدا می کنی❤️‍🔥🧸 رمان با هر ژانری و هر سلیقه‌ای که شما دارین🌚❤️‍🩹 ژانر های لزبین مامی لیتل گرل ددی لیتل بوی عاشقانه و گی لاو انتقامی جنایی پلیسی💦 ژانرهای ممنوعه✨ صکصی و خشن🔥 تجاوزی پر صحنه💧 فایل رمان چه نویسنده های قدیمی چه جدید اینجاست😍 ژانرهای خیس کننده شورت و عاشقانه... تموم رمان های چاپی و فروشی اینجا هست🦦🍆🍓 https://t.me/+h4bns6TaoKs2Njk0 https://t.me/+h4bns6TaoKs2Njk0

با فرو رفتن آلتِ کیا تو بهشتم‌ آه عمیقی کشیدم و زیرش به خودم لرزیدم که شوهره‌ سمانه از جلو سینه هامو تو دستش چلوند و نیشخندی به صورت سرخم‌ زد _امشب اونقدر میکنمتون‌ که بفهمین‌ مرده‌ واقعی کیه بکش بیرون خودتو کیا با نفس نفس زود خودشو بیرون کشید که با آرامش پشتم اومد و خودشو باهام تنظیم کرد با فرو رفتن حجم کلفتش‌ داخلم با درد آخی گفتم که با حرص اسپنک محکمی روم زد _خم شو توهم ببینمت.. کیا هم مثل من کنارم خم شد و حالت گرفت که با تحقیر دستی رو باسنش کشید _ببینم امشب سوراخ کدومتون‌ راضیم میکنه از این حجم تحقیر با فشار اومدم که بدون توجه بهم سراغ کیا رفت .. https://t.me/+dBbMlCmvZkg0MjVk https://t.me/+dBbMlCmvZkg0MjVk کیا و تینا زن و شوهری که برده ی مردی میشن و هر شب مجبورن ....

- بهشت کوچولوتو باز کن میخوام له له زدن سوراختو واسه خوردن التم ببینم🔞💦 با عشوه رون های تپلمو باز کردم که ناز نبض دار صورتیم جلو چشماش قرار گرفت و وحشیانه به سمتش حمله کرد - آهههه......آخخ آفرین منو با زبون داغت بکن بهشت کوچولوم واسه توئه شهوتی ضربه های محکمی روی چو.چولم کوبید که اختیار ناله هامو از دست دادم ولی با ورود یه دفعه ای چهار تا انگشتش تو سوراخم جیغ بنفشی کشیدم - عاقبت دلبری برا ددی خان جر خوردن جفت سو.راخاته ناز طلا https://t.me/+erF6IVKXJ9JmNDc0 خزر دختر هورنی که معتاد س.ک.س و تو هر حالتی دلش میخواد زیر الت ددیش پندار جر بخوره

نوک صورتی پستون هامو تو دهن داغ دوست داداشم هل دادم که از خواب پرید و متعجب نگاهم کرد - میخوام مثل نینی ها بهت شیر بدم گرشا جون خوب میکش بزن حرصی گازی از نوک تپل سینه هام گرفت که جیغم در اومد و شورتمو تو پام جر داد - میخاری عروسک؟!! حالا که میخوای بهم شیر بدی بجای پستون هات از ناز آبدارت بهم شیر بده خجالت زده خودمو عقب کشیدم که سرشو لایه پام برد و زبون داغشو روی کلوچم کشید که خیس شد - جوووون......زودباش از نازت بهم شیر بده هورنی گرل💦🍓 https://t.me/+erF6IVKXJ9JmNDc0 https://t.me/+erF6IVKXJ9JmNDc0

#part25 لب زدم _بابا؟ سرشو بالا آورد با دیدنم از روی مبل بلند شد و بهم نزدیک شد. خیلی ساده بودم که امیدداشتم که بغلم کنه؟ صورتم سوخت، بهم سیلی زده بود! لبخند تلخی روی لبم نشست و چشمه اشکم خشک شد. _با چه رویی اومدی اینجا؟ رفتی دختره مردمو تا حد مرگ بردی، افتادی زندان، ابروی منو تو محله بردی حالا اومدی اینجا؟ _مرد حال روز دخترمو نمیبینی؟ ولش کن، مگه جز اینجا کجارو داره که بره؟ نگاهمو به زمین دوختم، دیگه صدایی از بابا درنیومد، و مامان بود که دستمو گرفت و گفت: _اون عصبیه، وگرنه میدونی که چقدر دوست... نزاشتم ادامه بده و فقط لب زدم _میشه برم اتاقم؟ _آخه مادر اول یچیزی بخور رنگ به رو ندا... _نه، فقط برم اتاقم. _باشه عزیزم برو. خیلی خودمو گرفتم تا درست راه برم، دردم هر لحظه بیشتر میشد، و حرفایی که از بابا شنیدمم حالمو بدتر کرد! To be continued..‌.

#part24 نمیتونستم تحمل کنم و چشمامو باز کردم. حتی دیگه نمیتونستم گریه کنم فقط گلوم از حجم بغضی که داشتم درد گرفته بود. _خانم رسیدیم. از اسنپ پیاده شدم خداروشکر کوچه خلوت بود با قدم هایی که هرکدومش پر از درد بود خودمو به خونه رسوندم و زنگ رو زدم. با باز شدن در وارد حیاط شدم که در خونه باز شد و مامان و خواهرم بیرون اومدن. _ساره! تو کی آزاد شدی؟! جوابی به سارا ندادم که مامان خودشو بهم رسوند و خواست بغلم کنه که عقب رفتم. با گریه گفت: _ساره دخترم چرا خبر ندادی، این چه حال و روزیه الهی بمیرم! فقط لب زدم _من خوبم، بهم رضایت دادن خودم نخواستم بهتون خبر بدن. الان فقط خیلی خستم میشه استراحت کنم؟ مامان حرفی نزد و این منو متعجب کردم! وارد خونه شدم که صدای بابا رو شنیدم و بغضی که نگهش داشته بودم شکست! _فریبا بهش گفتی جایی تو این خونه نداره؟ To be continued..‌.

#part23 به کنارم اشاره کرد و با تحقیر گفت: _کوری مگه؟ انگاری خیلی بهت خوش گذشته که هوش و حواستم سرجاش نیست. بازم سکوت کردم، حتی دیگه گریه هم نکردم. به هر سختی و بدبختی بود لباس هایی که اورده بود رو پوشیدم اما خونریزم حتی از پریودی هم شدید تر بود! _پد میخوام. _توی وسایلت هست. بعد از اینکه اماده شدم شالو سرم کرد و با تنی که حتی نمیتونستم راست وایستم از اون عمارت نفرین شده بیرون زدم. انگاری دلش برام سوخته بود که اسنپ گرفته بود برام! خودمو روی صندلی انداختم و با دادن آدرس چشمامو روی هم گذاشتم. اما صحنه های رابطه زوری، تجاوز زندان، همه و همه جلوی چشمام جون گرفت! To be continued..‌.

#پارت_1 #تریسام_بین_دو_ددی🍼🍭💦 ددی شیخ پوشکم رو عوض کرد و ددی دوم با اخم گفت: _اگه باز کار خرابی کرده باشه باید تنبیهش کنیم شیخ. با بغض لب ورچیدم و به شیخ با مظلومیت نگاه کردم تا دلش به رحم بیاد. تا پوشکم رو باز کرد با خجالت چشمامو بستم. _دختر بدی شدی ملودی حالا بگو چجوری تنبیهت کنیم؟ چشمامو باز کردم و ددی شیخ نگاهی به اون یکی ددی کرد که جلو اومد و جدی گفت: _بابایی ده تا میزنه جیکت بالا بیاد میندازمت تو قفس سگا، زود باش واسه بابایی ساک بزن. تا خواستم درک کنم بابایی کی.رشو تو دهنن فرو کرد و بابایی شیخ با دست ضربه هاشو روی نانازم شروع کرد... https://t.me/+J6P_nul1b4U3MzI0 https://t.me/+J6P_nul1b4U3MzI0