کوچه‌ی بی‌نام

بدم میاد تا میبینن ناراحتی میپرسن: شکست عشقی خوردی؟ بابا یه درد و زخمایی تو زندگی هست که شکست عشقی پیشش باید زانو بزنه.

«یا فَرُحَة یعقوبُ بِیوسف؛ مُرِّی بِنا…» ای شادمانیِ یعقوب ز بازگشت یوسف؛ سری هم به ما بزن..

هر بار که افتادم نسخه های قبل از پوست اندازیم دستم رو گرفتن و بلندم کردن. من بیشتر از همه مدیون خودمم.

یه کتابفروشی خیلی باحال توی این شهر هست که فقط کتب زبان های خارجه رو میفروشه، خیلی از کتابهایی که ترجمه‌شون رو خونده بودم اونجاست، یه فضای آروم،با یه فروشنده مودب و متین و دکور ساده ولی دلنشین که نمیدونم چرا منو یاد کتابخونه‌ی هاگوارتز میندازه. از حدیث ممنونم که باعث شده زبان انگلیسی اینقدر برام جذاب بشه که با انگیزه ادامه بدم تا بتونم مشتری ثابت اون کتابفروشی باشم.

از آدمایی که فکر میکنن عقل کل هستن خوشم نمیاد. همیشه یکم «نمیدونم»، یا «شاید اینطور که من فکر میکنم نباشه» توی ذهنمون داشته باشیم.

کاش یه سگ دانا که حرف میزد میداشتم.

توی جنگل یا باید جنگیدن بلد باشی یا فرار کردن" این متن فقط درمورد درمورد جنگل نیست

حفظ تعادل روی طنابی که از دو ساختمان در طبقه پانزدهم بهم وصل شده خیلی راحت‌تر از متعادل نگه داشتن انرژی برای مشکلات و مسائل بزرگسالیه‌.

تمام تلاشم اینه که بیخیال نشم،ترسم از اینه که بیخیال همه‌ی خواسته هایی بشم که تا اینجا بخاطرشون این همه سختی به خودم دادم.