رمان برده کوچک من
لف نده بی صداکن🔇 رمانای من👇 https://t.me/My_novels0 نظری انتقادی ازچنل داشتین تو ناشناس بگین: https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-697240-gOT5aUe اینستاگرام: https://www.instagram.com/pa.yam6535
Mostrar más2 329
Suscriptores
-1224 horas
-137 días
-11330 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
بزن رو لینک با فیلترشکن برو فقد تو استارت کن بسه👇
https://t.me/TimeFarmCryptoBot?start=Z722zvOiD8CF1E1Z
#پارت61
جفتمون با کنجکاوی به اون سمت خیره شدیم که با کلید در رو باز کرد و به سمت عقب برگشت تا برامون دست تکون بده که با دیدن ما که عین بز به اون سمت زل زده بودیم خنده اش گرفت و رفت داخل...
_ مهدیس چرا اینطوری زل میزنی اونور خب، ببین چطور خندید!
_ خودت بدتر زل زده بودی که خر
ماشین رو به حرکت درآوردم و گفتم:
_ من هنوز نمیتونم باور کنم که خونه اش اینجاست
_ دیدی که رفت تو خونه
_ شاید خونه دوستی فامیلی کسیه
_ آره شاید
صفحه ی گوشیم رو روشن کردم و با دیدن ساعت گفتم:
_ تازه ساعت ده شبه
_ آره
_ میای خونه ما؟
_ نه حوصله ندارم زیاد
بهش نگاه کردم و با شرمندگی گفتم:
_ ببخشید که بخاطر من مجبور شدی بیای
_ اشکال نداره
_ جبران میکنم، قول میدم
_ یادت نره پس
با خنده مشتی به بازوش زدم و گفتم:
_ خیلی خری
_ والا
_ خب حالا تعریف کن ببینم چیا گفتید
_ چیز خاصی نگفتیم بابا
دنده رو عوض کردم و گفتم:
_ غلط کردی، پس حتما من بودم تو حلق رضا داشتم میرقصیدم؟
با شنیدن این حرفم نیشش تا بناگوش باز شد که دوباره یه مشت بهش زدم و گفتم:
_ زهرمار نیشت رو ببند
_ وای چقدر خوب بود، حیف زود تموم شد
_ تعریف کن
_ بذار برسیم تو خونه ات تعریف میکنم
_ پس میای؟
_ آره میام
_ حله
تقاطع رو دور زدم و به سمت خونه ام راه افتادم؛ اونم همینطور که نیشش باز بود به پنجره تکیه داد و دیگه چیزی نگفت...
❤ 2
میخای میلیونربشی بزن رو لینک 👇
https://t.me/TimeFarmCryptoBot?start=Z722zvOiD8CF1E1Z
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.