🥀🐾ꋬꇙꄲ ₮₳ł₥🍁🌛

🫣😶‍🌫دانشمند دیوونه ای ک با کمک محلول جادوییش معشوقشو به گرگینه تبدیل میکنه 🤤🔥 #تخیلی #امپرگ_امگاورس با #وحشت عقب عقب رفتم و داد زدم : بهم #نزدیک نشو عوضی😰😿 #پوزخندی زد : چرا داری ازم #فرار میکنی هری ؟ دوست نداری مثل من یه #گرگ بزرگ و قوی بشی ؟ هوم ! 😼 سرمو تکون دادم و با دو بطرف #خروجی دویدم ؛ با رسیدن به در خوشحال خواستم #بیرون برم ک دستاش دورم #پیچید 🫴👊 هنوز کارم باهات تموم نشده بیبی دستشو وارد #شلوارم کرد و سه تا از #انگشتاشو کوبید تو #سوراخم 🫦😱 اییییی لعنت بهت ولم کن هق 🥵🥺 #لیسی به گوشم کشید : هییس این فقط یه #تنبیه کوچیک برای فرارته 👿😾 وقتی کارمون #تموم شد میتونی تا ابد بهم #سرویس بدی و حتی #بچه هامو توی شکمت #پرورش بدی🫃🙇 انگشتاشو توی #سوراخم تکون داد و ناخونای #تیزش توی بدنم فرو رفت 💦🩸 دست دیگشو دور #دیکم پیچید : نظرت چیه وقتی منتظریم سرم #تبدیلت کنه با سوراخت بهم #بدی ؟ 🌡🧬 شلوارشو دراورد و با گذاشتن #کلاهکش درست روی سوراخ #زخمیم ... 🧼 https://t.me/+Xi5wnX-tK0c4Yjlk ❌🚫❌🚫❌🚫❌🚫❌🚫❌🚫 عاشقانه های یک گرگ تنها .. 💯 سـاعـتـ 11 بــپـاکـ🔞

یقه ی #پیرهن سفیدش رو میون دستاش میگه و از دو طرف میکشه که با صدای بدی #پاره میشه😵‍💫 #گردنش رو میون دستاش فشار میده و تویه صورت #کبود شدش داد میزنه. -حالا کارت به جایی کشیده جلوی چشمای من...با اون پسره #عوضی لاسسس میزنییییی...#میکشمت زندت نمیزارممممم!❌ با خشم روی #تخت میکوبمش و با #دندون به جون لبای #خونی ش میوفتم...😡🩸 https://t.me/+EDGnMz2-2tZjMGY8 سـاعـتـ 2 شـبــ بــپـاکـ🔞

- آههه #جر*ممم دادییی... با شنیدن حرفم جری شد و ضربه‌ی #محکمتری داخلم زد و غرید - اوووف همینه... میخوام #ج*ر بخوری سورن! میخوام یه جوری اون #کو*ن صورتی و قشنگتو جر بدم که مجبور بشی با نخ و سوزن #بدوزیش! از #درد سرمو بع بالشت فشار دادم که برم گردوند سمت خودش و گفت - وقتی دارم تو #سورا*خت #تلمبه میزنم و درد میکشی فقط نگاهت به من باشه! و تا ته، کی*رشو داخلم فشار داد که صدای #فریادم تو کل اتاق پیچید و ...💦🔪 ❌ https://t.me/+BbCthcHqjU4xNjJk https://t.me/+BbCthcHqjU4xNjJk سـاعـتـ 7 بــپـاکـ🔞

مســ🩸ـتـر #اسلــ⛓ـیـو‌بوی هدف ضرباتش مشخص نبود و ی بار روی #رونم و ی بار روی #نیپل هام فرود می‌اومدن. بعد از اینکه بدنم و با شلاق نقاشی کرد لباساش و در آورد و روم #خیمه زد . #انگشتاش و دورانی دور #سوراخم می‌چرخوند و نرمی گوشم و مک میزد . نفرت اجازه نمیداد روی #حرکات دستش فکر کنم و لذت ببرم . با فرو رفتن یهویی #انگشتش تو #سوراخم نفسم رفت .🔥🔞 +اوففف...این سوراخ تنگ واسه کی اینطوری آب انداخته ؟ هومم ؟ بعد از چند دقیقه #تلمبه زدن با انگشتش #مردونگی شق شدش و با #سوراخم تنظیم کرد . #وحشیانه خودش و میکوبید و اهمیتی به داد و فریاد هام نمیداد . جاری شدن #خون و به خوبی حس میکردم و چشمام از این #حقارت سیاهی میرفتن .🔞🩸 +فاککک...سوراخ باکرت و کی فتح کرد ؟ هااا؟ اوففف ببین #سوراخ تنگ و داغت چطوری ک*یرم و بلعیده . این رمان دارای صحنه های هات و +18 می‌باشد🔞🔥 https://t.me/+Gv0kVCGfqO45M2M0 https://t.me/+Gv0kVCGfqO45M2M0 سـاعـتـ 8 بــپـاکـ🔞

دوتا مستر خشن که لیتلشون رو مجبور میکنن جلوی برادر بزرگش لخت بشه😱🤤 دستاش هنوز لبه پیراه*نش بود و از تنش در نیاورده بود... _داری استخاره میکنی؟😐 _آخه چیز… _درش بیار. با دست لرزون سعی کرد در بیاره ولی سرعت پایینش باعث سررفتن حوصله ارباباش شده بود، پس جلو رفت و با گرفتن یقه پیراهن به دو طرف کشیدش که پ*اره شد و تیکه های پاره شده رو پایین انداخت و غرید…😡🥵 _تا شل*وارتم اینجوری درنیاوردم خودت دربیار. شل*وارشو درآورد ولی برای درآوردن باکس*رش بازم مردد بود و نمیتونست. _درش بیار. با خجالت سمت جایی که آرتان نشسته بود نگاه کرد. اینکه جلوی برادر بزرگش مجبور به لخ*ت شدن شده بود براش تحقیر*آمیز بود و لذت بخش ولی خجالتش مانعی میشد بر ل*ذت...😰🤤 _نمیخوایی دربیاری؟ _چیز آخه. _میخوایی دربیاری یا نه؟ دست لب باکس*رش گذاشت و…🔞 بیا ادامشو بخون😁 https://t.me/+EDGnMz2-2tZjMGY8 سـاعـتـ 23 بــپـاکـ🔞

ددی با قدم های #محکمش رفت تو آشپزخونه...با قدم های آرومی پشت سرش رفتم... کتشو در اورد و با گذاشتن غذا ها پشت میز نشست با نزدیک شدن بهش سرمو به پاش کشیدم لبخندی زد و دستش و برد تو موهام : چی میخوای #توله ؟ 🫠 سرم و بلند کردم و با نهایت #مظلومیت و لبایی که جلو داده بودم نگاش کردم ابرویی بالا انداخت : اذیتت میکنه #دمت عزیزم ؟❌ سرم و تکون دادم : خیلی ... از صبح اینجوری ولم کردی رفتی ... آروم‌خندید : الان اومدم #عزیزم ... پلک‌زدم : #درش بیار ... نگاهی به #باسنم انداخت : چرا عزیزم ؟دوس نداری دمتو؟خودت انتخابش کردی ...🤤 اعتراض کردم : من یه دم بی ازار و #نرم انتخاب کردم ... خندید : آها فکر نمیکردی همین میشه و #پلاگ میره تو باسن خوش فرمت عزیزم ؟😋 لیتل برت ِ شیطون و ددی ِ آروم و خونسردی که دلش و داده به این لیتل برت 🫁💕 #littlebrt    #bdsm   #گی https://t.me/+ZfKMGFBztBJkYzA0 سـاعـتـ 21 بــپـاکـ🔞

با #خشونت دستش رو میکشم و رویی تخت پرتش میکنم... با شوک نگاهم میکنه که یکدفعه روی بدنش خیمه میزنم و #نیپل هاش رو هدف دندونام قرار میدم🫦❌ #ناله ای میکنه و موهام رو چنگ میزنه که #جری تر میشم و با خشونت #کمربندش رو باز میکنم و...♨️ https://t.me/+ZfKMGFBztBJkYzA0 سـاعـتـ 20 بــپـاکـ🔞

#مکی به لب های شیرین و خیس از #بزاقش میزنم🫦🥹 لبخند ارومی میزنه و دستاش رو دور #گردنم حلقه میکنه و سرش رو تویه گردنم فرو میبره... به ارومی گردنم رو میبوسه و #لیس میزنه🔞 دستاش رو به سمت پیراهنم میبره و #دکمه هاش رو باز میکنه... پیراهنم رو از تنم خارج میکنم که لبخند مشتاقی میزنه و با ذوق #نیپلم رو تویه دهنش میبره... هیسی از #لذت میکشم و به موهای نرمش #چنگ میزنم... به ارومی نیپلم رو #مک میزنه که لذت به ارومی وارد بدنم میشه🤤 #ناله مردونه ای میکنم و از خودم جداش میکنم و #محکم روی تخت میکوبمش...❌♨️ https://t.me/+ZfKMGFBztBJkYzA0 سـاعـتـ 14 بــپـاکـ🔞

- اووف اره همینههه... منو #بگ*ایین...!! سهراب پوزخندی زد و #مردو*نگی کلف*ت و درازشو یه جا کرد تو حلقم - از بالا و پایین #جرت میدیم... وای به حالت #دندونت بهش بخوره! محمد پاهامو برد بالا و سر #کی*رشو دم #سو*راخم گذاشت و گفت - جوری #میکنیمت که تا یه هفته #لنگ بزنی میلاد! و همزمان #کی*رشو تا ته کوبید تو #ک*ونم که...🔞 #تریسام_وحشی_و_خشن💦😈🔞 https://t.me/+BbCthcHqjU4xNjJk https://t.me/+BbCthcHqjU4xNjJk سـاعـتـ 7 بــپـاکـ🔞

.