قنات
ماجراهای یک پرندهی پرسروصدا در پی اقتصاددانشدن. زن زندگی آزادی
Mostrar más455
Suscriptores
+124 horas
-57 días
+530 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
پارسال چهار خرداد توی دفترچهم نوشتم “همیشه آدمها تونستن من رو دوست داشته باشن” و وقتی خوندمش دلم برای خودم سوخت. انقدر داشتم درد میکشیدم که مجبور بودم خودم رو قانع کنم که دوستداشتنی هستم و همیشه آدم محبوبی بودم و این که اون آدم نتونست دیگه من رو دوست داشته باشه تقصیر من نیست و من ناکافی نیستم. مشکل از من نیست و آدم طردشده و بدبختی نیستم که هیچکس دوستش نداره. اما اون موقع فکر میکردم دیگه هیچکس دوستم نداره چون همهچیزم رو خلاصه کرده بودم توی اون آدم. این بدترین کاریه که میتونید با یک آدم بکنید. من جون سالم به در بردم و دوباره خودم رو پیدا کردم و فهمیدم آدمها دوستم دارن و دوست داشته میشم اما لطفا این کار رو با هیچکس نکنید.
مامانم میگه “الان رعدوبرق گنده میزنه نترسی” و من حس میکنم خوبه که مامان هست که حواسش به ترسیدنم باشه.