آوای دوستی❤️
کانال ⚜️آوای دوستی⚜️ شعر 🌿🌸دکلمه⚘️🌿🌸نمایش نامه⚘️🌿🌹پست و متن زیبا🌿⚘️🌱🌸موزیک و بیکلام های ناب🌸🌿⚘️🌱
Mostrar más504
Suscriptores
-324 horas
-127 días
-2730 días
Distribuciones de tiempo de publicación
Carga de datos en curso...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Análisis de publicación
Mensajes | Vistas | Acciones | Ver dinámicas |
01 ⫸ امید رهایی ....
شعر : حسین منزوی
آواز : علیرضا قربانی
🕸•═🎼═🎧═📻═💿═•
به قول مرصاد اعرابی:
بعضیا مثل بهشتِ متحرکن
اونقدر باصفا هستن که باهاشون لبِ جدولم بشینی خوش میگذره
در واقع مهمتر از جا آدمشه :)
شبتون زیبا 🩵
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، | 57 | 2 | Loading... |
02
✾◍⃟🦋࿐
خرداد،
ماه ِترنمهای مانده از بهارست
همان شوق پنهان ِمانده،
در لابه لای ِیاس ها.
همان حیاط نم خورده،
از بارانی عصرگاهی.
همان شبهای ِخاطره انگیز و خنک،
با عطرمیوه ها.
دورهمی های ِدلچسب و غزل های حافظ
و لبی که تر میشود به شعرهای
از جنس ِنآب ِسهراب.
خرداد، ماه ِ شاعرانه ی سال ست
تا هنوز در بر داغی تیرنگشوده
میزبان ِدلهای پرشور عشاق ست
#نیلوفر_ثانی
✾◍⃟🦋࿐•┈✾~🍃🧚♀🍃~✾┈• | 71 | 2 | Loading... |
03 آدمها همدیگر را پیدا می کنند...
از فاصله های خیلی دور ...
از تهِ نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها
باید کنار هم باشند !
می شوند همدم ، می شوند دوست ،
می شوند رفیق ، اصلأ می شوند جانِ شیرین ...
درست می نشینند روی طاقچه ی دلِ هم ...
حرف هایشان یک جورِ خوبی دلنشین است ،
دل برای خنده هایشان ضعف می رود ؛
اصلأ بودنشان شیرین است
وقتی هم که نیستند ،
هی همدیگر را مرور می کنند و مُدام
گوش به زنگِ آمدن هم هستند ...
خدا این آدم ها را نگیرد از هم...
𝄠🎧 ⊱‿❤️‿⊰
❁࿇༅══════┅─
✯ ҉★ ҉☆҉‿➹⁀⊱‿❤️‿⊰
| 53 | 2 | Loading... |
04 در تمام عصرهاے تنهایے ام
نبودنت
مے شود تبِ جانسوز
مے آید و مے نشیند
روے پیشانے دلتنگے ام
جانم را مے سوزاند از این جدایے ...
چقدر دوست دارم ڪہ تو
در همین عصرها سرزدہ بیایے
من و دلواپسے هایم را بہ آغوش بڪشے
و دست نوازشت
همچون نسیمے خنڪ
بر صورت تبدارم بنشیند
و آرامش را بہ جانم ملتهبم ببخشد....
چقدر دلم هوس شانہ هاے امن تو را دارد
ڪہ سرِ سنگین غصہ هایم را بر رویشان بگذارم
و خودم را بسپارم بہ قهوہ ے شیرین نگاهت
ڪہ تو نهایت عاشقانہ هاے منے ....
#عصرچهارشنبہ_بخیر
. | 56 | 0 | Loading... |
05 🤍🫧🤍
امروز هم نیامدی
و این نبودنهایت
سخت حالِ ساعتهایم را میآشوبد..
دیگر ،
اگر هم بیایی
هیچ فرقی بەحالِ پنجرەها ندارد
آنها هم خستە از انتظار
چشمهایشان را
بە خواب زدەاند
راستش
نمیدانم چە میخواهم..!
برگردی یا برنگردی..؟!
انگار آینە هم بە نبودنت عادت کردەاست
چون تازگیها
بە اشکهایم میخندد
و دیوانەام میخواند..
#فریدەکاکــی
. | 60 | 0 | Loading... |
06 Media files | 66 | 1 | Loading... |
07 💠 دکلمـــــه 💠
میدونین چرا بغل کردن
حس خوبی به آدم میده؟
چون سمت راستت قلب نداری
و وقتی کسی رو که دوسش داری
رو بغل میکنی انگاری دوتا قلب داری
و این دو قلب در قالب دو جسم یکی میشن
گاهی ، اِنگار که بینِ من و تو
هوا کم بود من به هوای آغوشِ تو
"نفس" میکشـم.
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ که ﺯﻧﺪﮔﯽ من ﭼطوری داره میگذره.
من ﻋﺎﺷﻖ اون ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ تو اﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ میکنی.
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ میشن.
دوست داشتن دلیلی کافی برای موندن نبود،
وگرنه دلبر میموند
اما دلبر اینم بگم رفتن هم دلیل خوبی.
برای دوست نداشتن نبود،
اما تو رفتن رو انتخاب کردی.
چون هدفت موندن نبود.
چون اون آدمی که میخواستی من نبودم.
اما هیچ وقت نفهمیدی که آغوش تو.
دلچسب ترین حلقه دنیا بود برای تمام دلتنگیام.
من دیگه اینقدر بین آدما قلبم ترک برداشت
که دیگه اگه کسی خواست بره
یعنی میخواد بگه که در وهلهی اول نباشه.
و هر چیز بهتر از بودنشه،
و بودنی که به اندازهی کافی بزرگ
یا کوچیک. نباشه
در نقطهی عطف هیچ اتفاقی نخواهد افتاد،
دلبر میخواست بگه
که نَگفت،
اما ای کاش میگفت
ولی من اینا رو از چشمهاش که
دوست داشت و از پاهاش که رفت،فهمیدم.
دلم رو بدجور شکست..
بدون اینکه متوجه بشی
خودش هم میدونست که من کسی
رو ندارم تا اشک هام رو پاک کنه.
خلاصه بگم.
فکر کنم بزرگ شدن همین باشه که دیگه
نمیخوای آدمها رو به هر قیمتی نگه داری.
آدمایی که تو زندگیت باعث رنجشت میشن
رها کن بزار بره.
رفیق من تو زندگیم خیلی چیزا یاد گرفتم.
به طور مثال تو به یه درخت نگاه کن
قبل از اینکه شاخههاش زیباییِ نور
رو لمس کنه، ریشههاش تاریکی.
رو لمس کرده
گاهی برای رسیدن به نور،
باید از تاریکیها گذر کنی..
تا آدم امن زندگیت رو بشناسی.
گاهی تو تاریکی هم میشه بهترین
نور رو دید.
اگه خواستی تکیه بدی
نه به چهره ها اعتماد کن
نه به زبون ها
فقط به دو تا چیز میشه تکیه کرد؛
یکی مرام و مردونگی
دومی انسانیت
اولی نمک میشناسه
دومی هیچ وقت ظلم نمیکنه!
موندن و ساختن رو یاد بگیر.
آدم ها همیشه اونجوری که میخوای
نمیتونن یعنی اون چیزی
که تو میخوای باشه نیستن،
گاهی وقتا درد داری،پر از خشمی ،ناراحتی،
و فقط دلت درک شدن میخواد،
تو این شرایط یاد بگیرید.
جایگاه ادمارو زود به کسی نبخشید،
درمون باشید اونم برای
درد شخصی که همه جوره پاتون موند.
و فقط سعی کرد تا درکتون کنه.
آدم درست زندگیت رو درست انتخاب کن
چون باعث میشه تو خودتو دوست
داشته باشی
چون باعث میشه بیشتر به خودت
اهمیت بدی،،، پیشرفت کنی
و حتی زیباتر بشی..
و در آخر بگم دم اونی که #تــنــهاســت گرم،
نه اینکه نتونسته با کسی باشه.
نه؛ چون نخواسته با هر کسی باشه.
و اما ای قلمم حوصله کن. درد فراوان دارم..
بینهایت گله از بازی دوران دارم.
#مهــدی_محمـــودی
ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨https://t.me/avayedostiy | 76 | 1 | Loading... |
08 ♨️ دکلمــــــه ♨️
کلافه بودم تنها چاره ام وجودش بود
نمیخواستم مستقیم حرفی زده باشم
شروع کردم به نطق فلسفی
«اینکه توی اوج استرس و تشویش و نگرانی هام
از تو میخوام بغلم کنی دلیل دارم عزیزم
اون لحظه هورمون های آکسیتوسین به مغزم فرمان میده
که برای بالا رفتنش نیاز به بغلت داره
اگر حجم این هورمون بالا نره استرس هام کم نمیشه»
با دهانی باز، هاج و واج
به حرفای قلبمه و سلمبه ام گوش میداد
وسط حرف زدنم سرفه ای زدم و گلویم را صاف کردم و ادامه دادم
«میدونی عزیزم؟ این هورمون فقط بند به بغل تو
به دو کلمه دوستت دارم گفتنت
به یه بوسه تو روی گونه هام
به یک جمله که توش بهم بگی
کلافه نشو، من اینجا کنارتم»
اگر ولم میکرد تا فردا جملات علمی داشتم که سر هم کنم
نزدیکم شد و دستش را دور گردنم انداخت
و مرا به آغوشش چسباند و گفت
کنج دلی من، کی گفته که تو برام اینهمه فلسفه ببافی؟
قربون خودت و اون هورمون های آکسیتوسینت برم من
لازم نیست آناتومی بدن انسانو برام موشکافی کنی
اینجا، جاته، حتی اگر یه سر سوزن بهم نیاز داشتی
بدون هیچ حرفی بیا ♥️
یادت نره، من هم به این نیاز داشتنت، نیاز دارم
اینا، برام دلگرمی و دلخوشی ان
پیشانی ام را که میبوسید گفت:
معلومه که تا منو داری، نباید کلافه بشی
نطق های فلسفی ام همیشه در عشق پایان خوشی داشتند
شما هم امتحان کنید
#سیما_امیرخانی
#ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨https://t.me/avayedostiy | 60 | 0 | Loading... |
09 کی میتوان شنیدن ، آوای دلنوازی
وقتی که از درونت ، فریادِ ماتم آید
کشتی شکسته داند شلاقِ سردِ طوفان
در بحرِ ساکتِ تو کی بوی ماتم آید
ما از بهارِ خویشتن ، در بسترِ خزانیم
کی از خروشِ این بحر،جز جزرِ ماتم آید
خواهی اگر بدانی ، چون میرود زمانه
فرزانه شو سراسر ، تا فصلِ ماتم آید
چون دور گشته اینک،بر کرسی جهالت
بر دانش و درایت ، پیوسته ماتم آید
ما تکه تکه گشتیم در حسرتِ رهایی
کی زین بهارِ غمگین جز ابرِ ماتم آید
از ما گذشت و بگذشت دورانِ سرفرازی
باشد که بزمِ شادی فائق به ماتم آید
#ناصرعرب_ناصریااا
𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦჻ᭂ࿐ll
https://t.me/avayedostiy
l | 56 | 1 | Loading... |
10 خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان
ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بیمن مرو
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو
چون حریف شاه باشی ای طرب بیمن منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من توی ای بینشان بیمن مرو
وای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهَم توی ای راهدان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
#مولانا
𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦჻ᭂ࿐ll჻ᭂ࿐llhttps://t.me/avayedostiy | 54 | 1 | Loading... |
11 چه بهشتی برپا می شود این حوالی که ما قبیله اندوه گرفتاریم ، اگر یک روز خوب بیاید که یاد بگیریم از نوازش ها نترسیم .
آخ . اگر درد کوتاه بیاید و مجال آغوشانه زیستن بدهد . اگر که پشت هر بوسه ، درد وداع را پیدا نکنیم که پنهان شده و موذیانه به تماشای ما سرگرم است . اگر زخمها به مرهم تن بدهند و هی سر باز نکنند و بی خونریزی ما را به جنون و هراس مبتلا نکنند . اگر گره نخورد هر آشنایی به ترس ممتد از دست دادن .
آخ که اگر یک روز خوب بیاید که ما ایمان بیاوریم به بودن و ماندن ، آرام بگیریم در ساحل امن همدمی و بی وقفه ورد رفتن و دوری نگیریم . اگر تمامش کنیم این جنون دل بستن به تنهایی را ....
اگر بیاید آن شب بی بلا که دو دستت را بگذاری دو طرف صورت دلبر ، بی که یادت بیاید قرار است یک روز لمس پوست تنش حسرتت شود . به چشمهای مهربان درشتش نگاه کنی ، آرام زیرلب زمزمه کنی جان من است او .
ما اگر بودیم یا نبودیم ، اگر آن شب و آن روز آمد ، اگر دلداده ای بی ترس فراق آرمید در آغوش دلبری ، اگر نوازشی از راه رسید و مرهم شد و درد گم شد در پیچاپیچ تن و بوسه و نوازش ، شما بر بلندای همه قلهها قامت راست کنید و روی ماهِ مهتاب را ببوسید و اذان سر بدهید ، که حق است زمان بایستد و خدا بیاید به زیارت معبد عشق ....
#حمید_سلیمی
𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦჻ᭂ࿐ll
https://t.me/avayedostiy | 50 | 1 | Loading... |
12 تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم،
برای برفی که آب میشود دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
برای اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت،
لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت
دوست میدارم ...
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم!
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خيال دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به خاطر بوی لاله های وحشی
به خاطر گونهی زرين آفتاب گردان
برای بنفشی ِ بنفشهها دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که نديدهام دوست میدارم!
تورا برای لبخند ِ تلخ ِ لحظهها،
پرواز ِ شيرين ِ خاطرهها دوست میدارم!
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم ديد،
دوست میدارم ...
اندازهی قطرات باران ، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم!
تو را به اندازهی خودت ، اندازهی آن قلب پاکت دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کساني که نمیشناختهام ...دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزيستهام ...دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست میدارم!
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم،
دوست میدارم ...
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ گستردهی بیکران
و برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
برای خاطر ِ برفی که آب میشود،
برای خاطر ِ نخستین گلها
برای خاطر ِ جانوران ِ پاکی که آدمی نمیرمانَدشان،
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم!
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم!
بی تو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان ِ گذشته و امروز.
از جدار ِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم،
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست می دارم برای خاطر ِ فرزانگیات که از آن ِ من نیست
تو را برای خاطر ِ سلامت
بهرغم ِ همه آن چیزها که بهجز وهمی نیست دوست می دارم!
برای خاطر ِ این قلب ِ جاودانی که بازش نمیپندارم.
تو میپنداری که شَکّی، حال آن که بهجز دلیل نیستی.
تو همان آفتاب ِ بزرگی که در سر ِ من بالا میرود،
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانام.
تو را دوست میدارم.
#شاعر: پل الوار
✍مترجم: احمد شاملو
𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦჻ᭂ࿐ll. ჻ᭂ࿐llhttps://t.me/avayedostiy | 58 | 2 | Loading... |
13 یک شب به روی طرح قفس، در کشید و رفت
در اوج عشقبازیمان پر کشید و رفت
تا معتقد به دین وفاداریاش شدم
خطّی به روی واژۀ باور کشید و رفت
تقویم چار فصل دلم نوبهار بود
بر روزهای سبز من آذر کشید و رفت
در آخرین قرار که بر چای لب نزد
تهماندههای قلب مرا سر کشید و رفت
دیگر برای آنکه شکستم دهد نماند
اینبار سمت فاصله لشکر کشید و رفت
از کوچهباغ منزلشان رد شدم، مرا ...
عطری به شکل خاطره در بر کشید و رفت
این مرد از نگاه خدا ناامید شد
دست از نگاه و پنجره آخر کشید و رفت
#امین_دانشی
𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦჻ᭂ࿐llhttps://t.me/avayedostiy჻ᭂ࿐ll | 46 | 1 | Loading... |
14 🩵 دکلمـــــــه 🩵
دنیا خیلی کوچک است عزیزم
شاید یک روز، حوالیِ انقلاب
که خسته از روزمرگی و کار
پشت چراغ قرمز
در تاکسی نشسته ای و سرت را به شیشه تکیه داده ای و به صدایِ گوینده ی رادیو گوش میدهی
که برای ساعات آتی هوایی ابری و بارانی پراکنده پیش بینی میکند... .
درست همان لحظه
من با دست هایی در جیب،
کوله ای پف کرده
و بندهای کفشی که چند گره روی هم خورده است،
نگاهم به زمین و فکرم در ناکجا
از روی خط های عابر پیاده عبور کنم.... .
دلت بلرزد
بی معطلی کرایه ات را بدهی و باقی اش را نگرفته از ماشین پیاده شوی و با فاصله ی چند متر دنبالم راه بیفتی... .
و ببینی که میروم طبقه ی آخر همان پاساژ قدیمی و وارد همان کتابفروشیِ کوچک میشوم... .
ببینی که مینشینم سر همان میزِ کنجِ دیوار.... .
نزدیک بیایی... .
صندلی را عقب بکشی
بی حرف بنشینی رو به روی ام....
صاحب کتابفروشی که حالا مردی میانسال شده
به رسم همان روزها
برای مشتری هایِ ثابتِ شب هایِ پاییزی اش
از قهوه ی کهنه دم اش
دوفنجان برایمان بیاورد
و موقع رفتن
در حالی که سینی چوبی اش را زیرِ بغلش زده،
زل بزند به چشمانمان و بگوید: حیف نبود؟!
بگوید و آهی بکشد و برود موسیقی آن روزها را از گرامافونِ خاک خورده اش پخش کند... .
بی مقدمه حرف بزنیم
پای گذشته را وسط بکشیم
از لحظه ی آشناییمان تا آخرین قرار... .
همه را کالبد شکافی کنیم!
شاید لا به لای حرف هایمان
دختر و پسری بیست ساله وارد کتابفروشی شوند و رمانِ بربادرفته ی مارگارت میچل را بگیرند و با ذوق بروند...
شاید با لبخند نگاهشان کنیم....
شاید بغض گلویمان را بگیرد و ول نکند!
با تمام شدن آخرین قطعه ی موسیقی
بدون خداحافظی از مردِ میانسال
کتابفروشی را ترک کنیم... .
و زیر بارانی پراکنده و بادی پریشان... .
لا به لای شلوغیِ خیابان
در سکوت قدم بزنیم... .
و بدون گرفتن آدرس و شماره تلفن جدید مان
خداحافظی کنیم و برویم دنبال دنیای بی ذوق خود!
فقط میدانی
دردَش اینجاست
که در تمام این ساعات
سرِ یک میز حرف زده ایم
بدون اینکه در صدای هم غرق شویم
از یک کتاب شعر خوانده ایم
بدون اینکه در چشم هم زل بزنیم
زیر بارانِ پاییزی قدم زده ایم
بدون اینکه دست هم را بگیریم....
دردَش اینجاست
که دنیا خیلی کوچک است عزیزم...
خیلی...
#علی_سلطانی
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨https://t.me/avayedostiy | 51 | 1 | Loading... |
15 🩵 شعـــــــر 🩵
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسوا عاشق، اندر فن خود استاد نیست
ای دل از حال من و بلبل چه میپرسی برو
ما دو تن شوریده را کاری به جز فریاد نیست
به به از این مجلس ملی و آزادی فکر
من چه بنویسم قلم در دست کس آزاد نیست
رأی من اینست کاندید از برای انتخاب
اندرین دوره مناسبتر کس از شداد نیست
حرفهای تازه را فرعون هم ناگفته بود
بلکه از چنگیز هم تاریخ را در یاد نیست
ای خدا این مهر استبداد را ویران نما
گرچه در سرتاسرش یک گوشهای آباد نیست
گر که جمهوری است این اوضاع برگیر و به بند
هیچ آزادی طلب بر ضد استبداد نیست
قلب (عشقی) بین که چون سرتاسر ایرانزمین
از جفای گلرخان یک گوشهاش آباد نیست
#میرزاده_عشقی
ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨https://t.me/avayedostiy | 45 | 1 | Loading... |
16 🩵 دکلمـــــه 🩵
نوشته بود:
- جات خالی دلبر!
همین چند روز پیشا بود...
با خیالت رفتیم تا ساحل که بشینیم غروب آفتابو تماشا کنیم با هم، گیتارم همرام بود...
ازش پرسیدم چی بزنم برات خاتون؟
چی بخونم خوشت بیاد؟ شاد باشه؟ یا غمگین؟ ایرانی بزنم برات؟ یا فرنگی؟
بغض کرد و سرشو انداخت پایین! توی سکوت، نگاهشو دوخت به ماسهها، نمیدونست چی میخواد، آخه نمیدونست چی میخواد!
منم دیگه ازش چیزی نپرسیدم؛ تا همین دیروز که رفته بودیم برای باغچهی خونهمون چندتا گلدون گل بگیریم، یه چندتایی که انتخاب کردم سر آخر ازش پرسیدم خودت چی بانو جان! کدومو دوست داری برات بگیرم که بکاریم؟ نمیدونست کدومو دوست داره، نمیدونست کدومو دوست داری، باز بغض کرد و سرشو انداخت پایین، تا بیام ازش بپرسم چی شده بندِ دلم؟ بغضش ترکید و زیر لب گفت کاشکی نرفته بود...
تو رو میگفت!
حقم داره! زود رفتی خاتون جان، خیلی زود! کاش لااقل اونقدری میموندی که سوالام از خیالت بیجواب نمونه، اونقدری که عطرت یکم بیشتر بپیچه توی هوای خونه،
که شاید بعد رفتنت همیشگی شه توی خاطرش.
راستشو بخوای این روزا یه کم بیشتر از همیشه تصویرِ چادر زیر بغل زدهت جلوی چشمامه، روزی هزار بار توی سرم صدای باز و بسته شدن در میاد و بعدش صدای قدمات که هی دورتر و دورتر میشه ازم!
حال خوبی نیست دلبرجان،
هیچ حال خوبی نیست!
نوشته بود:
- آاااخ که نیستی ببینی نازخاتون!
دور از تو حال خوشی نمونده توی دنیای من...
حتی برای خیالت!
طاهره_اباذری_هریس
#ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸https://t.me/avayedostiy
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨ | 47 | 4 | Loading... |
17 💢 شعـــــــر 💢
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
تا آب این درخت بخشکد به ریشهها
امشب بدون جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر
دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر
وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خون شما به شیشه شود جانگدازتر
یلدا حریف اینهمه سختی شود مگر
سیبی که میخورید درختی شود مگر
مستوجب عطای بخیلان شوی شبی
منظور وعدههای وکیلان شوی شبی:
«من آمدم ترانه بیارم برایتان
آجیل و هندوانه بیارم برایتان
روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود
آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است
سختی همیشه در صدوسی سال اول است
دیگر کلید بخت به جیب تو میشود
یعنی خوراک برّه نصیب تو میشود
ما هندوانه هر شب دی پوست میکُنیم
آن را نثار خوبترین دوست میکنیم»
کوچک زیاد بودهای، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه! گرگ شو
سال دگر به سیب زمینی بسنده کن
با هرچه نزد خویش ببینی بسنده کن
امسال اگر بریدهی نان میخوریم ما،
سال دگر خوراک شبان میخوریم ما
#محمدکاظم_کاظمی
ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨https://t.me/avayedostiy | 37 | 2 | Loading... |
18 🔸دکلمه🔸
کجا میری: بیا چایی بخور تنت گرم بشه
نگاه به صورتش که انداختم
پر التماس بود برگشتم سلام کردم
چه آتیشی بود انگار داشت فکر منو میخوند صدام کرد کمرنگ یا پررنگ باشه
به ته ریش صورتش که نگاه کردم دلم هری ریخت پایین
خنده ی تلخی گوشه ی لبش نقش بست
یاد بابام افتادم
گفت :چیه فازت پرید سرم وبه حالت نه پایین دادم و بااشاره گفتم :موهات
نگاه به موهای سفیدم نکن پر دردم اما نای حرف زدن ندارم
چایی رو بدستم داد وساز دهنی رو از جیب کت رنگ ورو رفته اش در آورد
وشروع به زدن کرد
آخ چشاش...چشاش داشت دیوونم میکرد ازجام بلند شدم سرمو روی شونه هاش گذاشتم دستمو دور گردنش حلقه کردم
نوای ساز دهنی بند بند بدنمو به لرزه آورد
نمی دونستم غم من زیاد بود یا سوز دل بابا هرمز
شونه هاش که تکون میخورد قلبم از جاش کنده میشد مث هیزم شکن خسته شده بودم
بی درخت و بی ریشه
دووم نیوردم دستامو از گردنش جدا کردم
دو زانو جلوش نشستم
بااشاره بهش گفتم :جات اینجاست
سرشو به تایید تکون داد
اما دوباره انگار اجاق ذهنش گرم شد این بار بیشتر
با سوز دل آهنگ زد
دستامو سمت کنده های آتیش کشوندم
آخ که قلبم داش می اومد بیرون
خدا جون من فقیرم یاتو فقیری که ما آدما
رو می چزونی ومیسوزونی
به یاد این شعر افتادم که باسوز غم دل
بابا هرمز وناله هاش یکی بود
اونجا که فیض کاشانی می گه:
"گفتی که وفا میکنم و هیچ نکردی
ما چشمِ وفا از تـو نداریم، جفا کن"
که جونمو به آتیش زو وسکوتش تموم
منو بهم ریخت انگار دلم واسش تنگ شده بود
به چوب های سرخ شده که نگاه میکردم سوز صبحگاهی گرگ ومیش تو تنم می نشست
مگه میتونستم صورتش... چشاش....
و اون قد وقامتش ویادم بره آخ...
که چقدر دلم می خواست بهمن لعنتی
پارچه خودشو تو تن اسفند بکشه انگار میخواس تندی بیاد وهقمو بگیره وخاطراتشو مث فیلم سینمایی هی روی مغزم تکرار کنه
ولی من کوتاه بیا نبودم دستامو بیشتر سمت آتیش بردم وباسوز ساز دهنی اشکم سرازیر شد بالاخره اتفاق افتاد آره همونی که منو شکونده بود بخاطرش بغض کردم
حالا روبروم نشسته بود
بازم فرار کردم نگاه به موهای سفیدش کردم
سرشو توی کتش کرد وبه پیت حلبی کنارش
تکیه داد انگار اونم دلش خواب می خواس
آروم بلند شدم وبه راهم ادامه دادم
که بگم چرا غم بابا هرمز شبا بیشتر میشه
وبا طلوع خورشید خاموش میشه
تو دلم اروم زمزمه کردم خدا ته معرفتی
اما غم ما بیچاره ها نه با سوز ساز دهنی آروم میشه نه باسرخی چوب های سوخته
بیا ببین تو باغم ما هم آروم میشی
اما ... خودت غم میدی خودت خماری
مارو بساز بزار فقط باتو نشئه بشیم
فقط باخودت ..
امیرعلیکشاورزیان
ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸https://t.me/avayedostiy
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨ | 36 | 1 | Loading... |
19 ♠ شعــــــر ♠
کــوه دردیـم و کسی از حـال مـا آگاه نیـست
جـز غـم دیریـنه ای با قلب مـا هـمــراه نیست
آســمـان تـیـره بخـتی ابر رحـمـت بـرده اسـت
در شب تاریـکمـان جـز نـاله ای گـه گاه نـیست
با همـین حـال خـراب خـود گـرفـتـاریم ، لـیک
این همه دلـواپسی از بـهـر مـا دلخـواه نیـست
برکه ی خشکیده را سنگ جـفا پر کـرده اسـت
در شـب تاریـک مـا اصـلا نـشان از مـاه نیست
سـهـم مـا از زندگانی ، دست کی افـتاده است
کــز تـمــام شــادمانی قسمــتی جـز آه نیـست
بار انـدوهی بـه دوش و دل پریشـان و حـزین
طاقـتی دیگــر بـرای این غـم جــانـکاه نیـست
از جـفــــای روزگار و خـلـــق بی مـــقـدار دون
غیر غصه حاصلی در خـرمـن و خـرگاه نیست
مـا پــریشــانـتر ز بادیــم در کـف دســـتان تـو
اینهمه جور وجفا شایسته مان، ای شاه نیست
مـا نـداریم شکـوه از این محنـت و شـبهای تار
جان اگرخواهی گرفتن جای هیچ اکراه نیست
ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸https://t.me/avayedostiy
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨ | 37 | 2 | Loading... |
20 🎆 دکلمـــــه
نوشتم؛
از چشماش که غرقش شدم
از عطر تنش که مستش شدم
از شونه شدن موهاش با دستام
از نور حضورش توی تاریکی شبام
از لبخندی که گوشه لبم میوفتاد
از ریتم قشنگ تپش قلبم کنار قلبش
از آغوشش و پناه امن شدنش
از دلخوش شدن به زندگی نوشتم...
از لحظهی تلخ جدایی که درد کشیدم...
از تنهایی و تاریک شدن کل دنیام
از دلتنگی که باعث شد توی خیال زندگی کنم,نوشتم.
این همه نوشتم سرد شد، گرم شد، تاریک شد، روشن شد، یه بار نگفت اون این همه توی کلمهها تصدق من شد این همه عاشق من بود بزار برگردیم بمونم برا همیشه شادش کنم...
یک بار نگفت یه بنده خدایی بود که جای خودش حواسش به حال من بود،
نگفت وسط این همه سرد و گرم،وسط تاریک و روشن شدن من میمیرم؟
یه بار نگفت دلتنگه؟اصلا دلتنگی رو بلده، نوشتم و نوشتم که تموم هست و نیستم شد دلتنگی، اما نیومد که زنده بودن من رو ثابت کنه. انگار که مرده باشم. هی کلماتو جفت جور میکنم از دلتنگی مینویسم اما چیزی ثابت نمیکنه که من زندهام. لااقل یه بار نشد بیاد بگه یه بدبخت بیچارهای هست که بیست چهاری از من مینویسه اما من ارزش قائل نمیشم.
حالا هم چیزی نیست ک، یکم فقط مُردم!
حالِ من خوبه، فقد چند بار مُردم، همین!
چند بار بمیریم که باور کنی من از مرگ نمیترسم؟
از زندگی بدون تو میترسم...
از تاریکی و غرق توی اشک میترسم
از تنهایی و آغوش کشیدن غم میترسم
از این میترسم اینقدر از تو از این همه
دلتنگی از خیال بنویسم و برنگردی...
این طرف میرم خیال توئه اون طرف میرم خیال توئه! میخوام موزیک گوش بدم بدون اینکه یادم بیای! میخوام غذا بخورم بدون اینکه طعم شور اشک رو لای دونه های برنج مزه مزه کنم، میخوام بنویسم بدون اینکه قطرات اشک نپاچن رو برگه و دریا بسازن...
نگو تو که همش سرت بالاس چرا خوب نیستی مگه چته؟
آره منم همیشه سرم رو بالا گرفتم که اشکام سرازیر نشن!
لطفا پر بکش، از خیال واماندهی من پرواز کن ، من توانایی تحمل چنگالهایت روی فکر و خیالم را ندارم، آنقدر آزادی که در خوابم هم سر و کلهات پیدا میشود و آنقدر محدودی که تنها مرز رفت و آمدت این فکر خیالات است، گاهی مثل نویسندههای عقبمانده دو خط مینویسم میروم پی کارم اما متاسفانه آن دو خط هم از تویه.
تو اینجایی در فکر و قلب من.
دلم میگیره، از اون گرفتگیهایی که ول نمیکنه مثل ماه گرفتگی، خوب نمیشه، رد پایش همیشه با منه و من رو به خرابهای سوت و کور از گوشت و اسکلت تبدیل کرده!
پرندهی قلبم...
من از رفتنت نمُردم
من از دلتنگی و خیال آمدنت , ذره ذره جان دادم...
#شهاب
#ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸https://t.me/avayedostiy
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨ | 39 | 1 | Loading... |
21 ♨️ شعــــــر ♨️
یک نفر را دوست دارم، شعر میگویم برایش
آمده در زیر شعر من نوشته: عاشقین؟!
این همه از دردهایم گفته ام باز آمده
مینویسد: خوش به حال دلبر تو! آفرین!
من کہ شاعر نیستم تا عاشق شعرم شوی
من فقط یک عاشقم بگذار تا شعرم شوی
با من از ماندن بگو رفتن تباهم می کند
خوب میدانی غمت خانه خرابم می کند
من به لبخند دو چشمان تو عادت کرده ام
ترک عادت هم که می دانی چه کارم میکند؟!
قدر یک دم دست هایت را زدستانم مگیر
فکر یک دم بی تو، بر مردن مجابم می کند
ناگهان از پشت ديوارِ خيالم رد شدی
شاه قلبِ شاعرِ ديوانه ی مرتد شدی
ردّ پايت را گرفتم تا لبِ دريای عشق
ناگهان در قلبم آن حسّی که می بايد شدی
آمدم سوی تو با گامی بلند و پرشتاب
رفتی و همبازی زيبایِ جزر و مد شدی
ساده از اين حس پاک من گذشتی بی مرام
من نميدانم چرا با ديدنِ من بد شدی
رد شدی بی اعتنا از پشت آن ديوارِ وَهم
تو خودت ما بين احساس من و تو سد شدی
ياد آن تصوير زيبای تو در ذهن من است
علت احساسِ مجنون بودنِ ممتد شدی
تازه فهميدم که از اين عاشقی بی بهره ام
تو همان شانسی که در بختم نمی افتَد شدی
ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸https://t.me/avayedostiy
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨ | 37 | 3 | Loading... |
22 ای کاش گوشه ای از این شهر پرازهیاهو جایی بود برای آرامش .
خیالی امن
کنجی برای بیخیالی
کاش پیدا میشد.....
https://t.me/avayedostiy | 39 | 0 | Loading... |
23 با رفتن آدمها از زندگیت هربار چیزی رو از دست میدی. بار اول احساس میکنی که دیگه عاشق نمیشی. اگرچه بعدها دوباره تجربهش میکنی اما شدتش دیگه مثل دفعهی اول نیست. بار دوم چون سختتر اعتماد کردی، وقتی میره، اعتمادت رو به آدمها از دست میدی. بار سوم وقتی کسی میاد تو زندگیت، راحت پذیرای رابطهی عاطفی جدید نیستی، مقاومت میکنی فکر میکنی بیفایدهست و روابط و اشتباهات گذشته رو نباید تکرار کنی، سخت احساساتی میشی و کسی رو باور نمیکنی.
بعد از رفتن چندین آدم از زندگیت و اینکه هربار کسی تکهای از تو رو برای همیشه برده، کمی دیر و برای چندمین بار کسی میاد تو زندگیت که شاید خیلی شبیه اون آدمی بوده که همیشه میخواستی، اما بعد یک مدت که پای دلخوریهاش میشینی، میگه: «تو بی تفاوتی، بیاعتمادی، احساساتی نیستی. هیچوقت احساس نکردم که عاشقمی.» میخوای بهش بگی داشتی همرو ولی دزدیدن اونهارو، اما ترجیح میدی به ناراحتیهاش دامن نزنی و سکوت کنی. آخرین آدم با رفتنش از زندگیت اینبار چیزی رو از تو میگیره که شاید دیگه نتونی به کسی بدی، و اون توانایی فرصت دادن به آدمهاست.....👌🏻 | 56 | 1 | Loading... |
24 از ما،
تنها من ماندهام
آن هم تویی. | 57 | 0 | Loading... |
25 Media files | 78 | 0 | Loading... |
26 Media files | 77 | 0 | Loading... |
27 خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوقِ پروازِ مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطراتِ بايگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگين، پلههای رو به پايين
سقفهای سرد و سنگين، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشمهايی پينه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشمانتظاری
صندلیهای خميده، ميزهای صف کشيده
خندههای لب پريده، گريههای اختياری
عصر جدولهای خالی، پارکهای اين حوالی
پرسههای بیخيالی، نيمکتهای خماری
رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم:
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی ميز خالی من، صفحهی بازِ حوادث
در ستون تسليتها، نامی از ما يادگاری
#قیصر_امین_پور
✨ | 78 | 0 | Loading... |
28 باور نکن پای رقیبی در میان باشد
من می روم تا عشق سهم دیگران باشد
سر می گذارم روی زانویم نمی خواهم
برشانه هایت دیگر این بار گران باشد
تنها رهایم کن نگهبانی نمی خواهم
بهتر که این گنجینه دست یاغیان باشد
در شعرهایم دیگر از شیراز می گویم
حتی اگر عمری دلم در اصفهان باشد
چون زنده رود آن قدر مغرورم که میمیرم
تا نام من بی نام دریا جاودان باشد
این عشق را می خواستم روزی به هر قیمت
حالا نمی خواهم اگر هم رایگان باشد
#اعظم_سعادتمند | 53 | 1 | Loading... |
29 ✍✍✍
آتشی از عشقِ تو، در قلبِ ما افتاده است
بیخبر هستۍکه عشق تو ز پا افتاده است
چهره برگرداندۍو از دیده پنهان گشته ای
بر تمـاشای تـو کارم بر دعـا افتاده است
اشکِ سردِ بیکسی در چشم هایم یخ زده
حنجرم خشکیده دیگر ازصدا افتاده است
غیـرِ گـریـه نیست پیـدا در دلِ آیینه ها
صد تَرَک از غصه بر آیینه ها افتاده است
رفتی و پشتِ سرِ تـو این نگاهِ خسته ام
منتظر بـر امتـدادِ جـاده ها افتاده است
ازغمت چون شمع میسوزم و از فریادِ من
آتشی بر سینه ی پـروانه ها افتاده است
بهـرِ درمـانِ غـریبـه یـار هـم راضی نشد
بختِ بـد بنگر چگونه از بها افتـاده است
#ناشنـاس
࿇─┅━━•✺⊱❤️⊰✺•━━┅─࿇ | 56 | 2 | Loading... |
30 Media files | 52 | 1 | Loading... |
31 ♡♡
🌿🌹♥️ عشق و زندگی
بی عشق زندگانی گویی که جان ندارد
خورشید پر فروغی در آسمان ندارد
دریای پر خروشش افتاده از تلاطم
چون برکهای ست آرام،موجی که آن ندارد
بس گشته ام در این دهرتا یک خبر بگیرم
گویی کسی نشانِ آن بی نشان ندارد
گلهای بیشماری در گلستان شکفتند
جویم گلی که رنگ و بوی خزان ندارد
هر شام وصبحگاهان من در رهش نشینم
دردا گذر از این ره آن کاروان ندارد
هر باد سر سری گر آرَد شمیم بر من
هیهات عطری از آن ارام جان ندارد
پیران با طریقت گر گویدت نصیحت
بشنو سخن ز پیران ظن و گمان ندارد
جز معنوی به عالم کی باشدت غلامی
همچون تو نیز شاهی شاهنشهان ندارد
_اسدالله بابایی( معنوی )
🌹♥️ | 66 | 0 | Loading... |
32 Media files | 57 | 0 | Loading... |
33 Media files | 56 | 0 | Loading... |
34 Media files | 56 | 0 | Loading... |
35 ﺭﺍﺯِ ﺩﻝِ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮیید
ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻟﺐ ﻳﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻏﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ
ﺍﺯ ﺑﻴﺨﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﻣﭙﺮﺳﻴﺪ
ﺑﺎﺩﻝ ﺳﻴﻪ ﻫﺎﻥ ﻗﺼﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ
ﺑﻮﻳﻰ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﺷﻨﻴﺪﻳﺪ
ﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ
ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺍﻧﺎ ﺍﻟﺤﻖ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﻭﺍﻗﻒ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ
ﮔﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﻭﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺮِ ﺩﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ
ﺭﺍﺯﻯ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﺳﺖ
ﺍﺯ ﻣﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺸﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ
ﭼﻮﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﺨﻨﻰ ﺟﺰ ﺳﺨﻦ ﻳﺎﺭ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺳﺨﻨﻰ ﺟﺰ ﺳﺨﻦ ﻳﺎﺭﻧﮕﻮﻳﻴﺪ
#فخرالدین_عراقی | 58 | 0 | Loading... |
36 این روزها ماندن به پاے عشق دشوار است
قول و قرارِ دوست هم از روے اجبار است
آرامشے دارے اگر همراه خود بردار
تنها دواے عاشقان آغوشِ دلدار است
گاهے مسیر عشق را خالے کن از نفرت
از معجزه حرفے بزن با هر که بیمار است
در آئینه دیدم کسے را که شبیهم بود
فهمیدم او هم مثلِ من دلتنگِ دیدار است
شاید کسے قـدرِ مـــرا دیگــر نمے داند
مُشتے زدم بر قابِ عکسے که به دیوار است
ماندم به پاے روز هاے سرد و تکراری
باید بدانے قلبِ من از عشق سرشار است
باور نمے کردم کسے مثلِ خودم باشد
تا این که دیدم یڪ نفر از عشق بیزار است | 58 | 0 | Loading... |
37 ای چشم خمارین تو و افسانه نازت
وی زلف کمندین من و شبهای درازت
شبها منم و چشمک محزون ثریا
با اشک غم و زمزمه راز و نیازت
بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی
بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت
گنجینه رازی است به هر مویت و زان موی
هر چنبره ماری است به گنجینه رازت
در خویش زنیم آتش و خلقی به سرآریم
باشد که ببینیم بدین شعبده بازت
صد دشت و دمن صاف و تراز آمد و یک بار
ای جاده انصاف ندیدیم ترازت
شهری به تو یار است و غریب این همه محروم
ای شاه به نازم دل درویش نوازت
شهریار | 34 | 0 | Loading... |
38 .#آمدم
ساقےاجامے ببخشا ،باز خَمّار آمدم .
ازنسیم التفاتت ، بهر گفتار امدم ،
غےرمیخانه ندارم خانه ے عشق و امید ...
پےشان اینه رو ، از بهر دیدار امدم ،
نیستدر سینه ے ما هیچ به جز عشق و جنون
عاشق دلخسته ام ، بر باغ وگلزار امدم،
چشم مستت میکشاند مست را بر سوے تو ...
ایفداے چشم تو با دیده ے زار آمدم ،
برامید یڪ نگاهت آمدم برسوے تو ...
دلبه عشقت داده ام با چشم خونبار آمدم ،
باوجود روسیاهے باز مشتاق توام ...
دستدل در دست دارم ،زارو غمخوار امدم ،
دلبه سوے قبله دارم چشم سوے میکده ...
جانبه لب از صبر دارم سوے دلدار امدم ،
ساقےااز بهر جانت باده اے بر ما بریز ...
ایطبیب دردهایم ،سخت بیمار آمدم ،
پرتو مهرت شفق افکنده بر جان و دلم ..
سویدل روے تو وُ ،بر سوے انوار آمدم ،
#راحماز اندیشه ے باغ وگلستان فارغ است ...
آیتیاز عشق دیدم ،سوے گلزار آمدم ،
#راحم_تبریزی | 52 | 0 | Loading... |
39 قتل ما ای دل به تیغ او مقدر کردهاند
غم مخور زیرا که روزی را مقرر کردهاند
هر کجا ذکری از آن جعد معنبر کردهاند
مشک چین را از خجالت خاک بر سر کردهاند
تا ز خونت نگذری، مگذار پا در کوی عشق
زان که اینجا خاک را با خون مخمر کردهاند
عاشقانش را به محشر وعدهٔ دیدار داد
ساده لوحی بین که این افسانه باور کردهاند!
با لب لعل بتان هیچ از کرامت دم مزن
زان که اینان معجز عیسی مکرّر کردهاند
هر سر موی مرا در دیدهٔ بدبین او
گاه نوکِ خنجر و گه نیشِ نشتر کردهاند
تا شب هجرانش آمد روشنم شد مو به مو
آن چه با تقصیرکاران روز محشر کردهاند
تا به بازار تو جان دادم نکو شد کار من
سودمندان کی ازین سودا نکوتر کردهاند
تو به ابرو کردهای تسخیر دلها گر مدام
خسروان از تیغ عالم را مسخر کردهاند
تو ز مژگان کردهای با قلب مشتاقان خویش
آن چه جلادان سنگین دل ز خنجر کردهاند
صورتی را کاو ز کف دین فروغی را ربود
معنیش در پردهٔ خاطر مصور کردهاند
#فروغی_بسطامی | 46 | 0 | Loading... |
40 پریشان میشوم گاهی پشیمانی ندارد عشق
در این سرداب تودرتو که سامانی ندارد عشق
گرفتارم به توفان ها در این دریای وحشت زا
به گردابی چنین هایل چو سکانی ندارد عشق
جنایت حد و مرزش را به دستانت حوالی داد
تبر در باورت میگفت زندانی ندارد عشق
حقیقت روبرویم بود دارش می زدند با ترس
و حلاجی که باور داشت انسانی ندارد عشق
به آتش می کشیدندش به تعزیری جنون انگیز
نجابت مرده در اینجا و درمانی ندارد عشق
در این شهری که تن پوشی برای اهل ایمان نیست
مرو هرگز به مسجد چون مسلمانی ندارد عشق
شکایت های تنهایی فریبی رو به نابودی ست
فراموشی ندارد بغض نسیانی ندارد عشق
گنهکاری به زندانم چویوسف های دربندت
زلیخایی نمیکردی! گریبانی ندارد عشق
خدا درچشم جادویت رسالت را نشان می داد
نمی دیدند اعجازش! که برهانی ندارد عشق
فدایی های شعرت را فرستادی به قربانگاه
غزل پایان گرفت آخر و پایانی ندارد عشق
#مهرداد_آراء | 40 | 0 | Loading... |
04:34
Video unavailableShow in Telegram
⫸ امید رهایی ....
شعر : حسین منزوی
آواز : علیرضا قربانی
🕸•═🎼═🎧═📻═💿═•
به قول مرصاد اعرابی:
بعضیا مثل بهشتِ متحرکن
اونقدر باصفا هستن که باهاشون لبِ جدولم بشینی خوش میگذره
در واقع مهمتر از جا آدمشه :)
شبتون زیبا 🩵
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
00:12
Video unavailableShow in Telegram
✾◍⃟🦋࿐
خرداد،
ماه ِترنمهای مانده از بهارست
همان شوق پنهان ِمانده،
در لابه لای ِیاس ها.
همان حیاط نم خورده،
از بارانی عصرگاهی.
همان شبهای ِخاطره انگیز و خنک،
با عطرمیوه ها.
دورهمی های ِدلچسب و غزل های حافظ
و لبی که تر میشود به شعرهای
از جنس ِنآب ِسهراب.
خرداد، ماه ِ شاعرانه ی سال ست
تا هنوز در بر داغی تیرنگشوده
میزبان ِدلهای پرشور عشاق ست
#نیلوفر_ثانی
✾◍⃟🦋࿐•┈✾~🍃🧚♀🍃~✾┈•
00:40
Video unavailableShow in Telegram
آدمها همدیگر را پیدا می کنند...
از فاصله های خیلی دور ...
از تهِ نسبت های نداشته
انگار جایی نوشته بود که اینها
باید کنار هم باشند !
می شوند همدم ، می شوند دوست ،
می شوند رفیق ، اصلأ می شوند جانِ شیرین ...
درست می نشینند روی طاقچه ی دلِ هم ...
حرف هایشان یک جورِ خوبی دلنشین است ،
دل برای خنده هایشان ضعف می رود ؛
اصلأ بودنشان شیرین است
وقتی هم که نیستند ،
هی همدیگر را مرور می کنند و مُدام
گوش به زنگِ آمدن هم هستند ...
خدا این آدم ها را نگیرد از هم...
𝄠🎧 ⊱‿❤️‿⊰
❁࿇༅══════┅─
✯ ҉★ ҉☆҉‿➹⁀⊱‿❤️‿⊰
Photo unavailableShow in Telegram
در تمام عصرهاے تنهایے ام
نبودنت
مے شود تبِ جانسوز
مے آید و مے نشیند
روے پیشانے دلتنگے ام
جانم را مے سوزاند از این جدایے ...
چقدر دوست دارم ڪہ تو
در همین عصرها سرزدہ بیایے
من و دلواپسے هایم را بہ آغوش بڪشے
و دست نوازشت
همچون نسیمے خنڪ
بر صورت تبدارم بنشیند
و آرامش را بہ جانم ملتهبم ببخشد....
چقدر دلم هوس شانہ هاے امن تو را دارد
ڪہ سرِ سنگین غصہ هایم را بر رویشان بگذارم
و خودم را بسپارم بہ قهوہ ے شیرین نگاهت
ڪہ تو نهایت عاشقانہ هاے منے ....
#عصرچهارشنبہ_بخیر
.
Photo unavailableShow in Telegram
🤍🫧🤍
امروز هم نیامدی
و این نبودنهایت
سخت حالِ ساعتهایم را میآشوبد..
دیگر ،
اگر هم بیایی
هیچ فرقی بەحالِ پنجرەها ندارد
آنها هم خستە از انتظار
چشمهایشان را
بە خواب زدەاند
راستش
نمیدانم چە میخواهم..!
برگردی یا برنگردی..؟!
انگار آینە هم بە نبودنت عادت کردەاست
چون تازگیها
بە اشکهایم میخندد
و دیوانەام میخواند..
#فریدەکاکــی
.
💠 دکلمـــــه 💠
میدونین چرا بغل کردن
حس خوبی به آدم میده؟
چون سمت راستت قلب نداری
و وقتی کسی رو که دوسش داری
رو بغل میکنی انگاری دوتا قلب داری
و این دو قلب در قالب دو جسم یکی میشن
گاهی ، اِنگار که بینِ من و تو
هوا کم بود من به هوای آغوشِ تو
"نفس" میکشـم.
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ که ﺯﻧﺪﮔﯽ من ﭼطوری داره میگذره.
من ﻋﺎﺷﻖ اون ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ تو اﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ میکنی.
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ میشن.
دوست داشتن دلیلی کافی برای موندن نبود،
وگرنه دلبر میموند
اما دلبر اینم بگم رفتن هم دلیل خوبی.
برای دوست نداشتن نبود،
اما تو رفتن رو انتخاب کردی.
چون هدفت موندن نبود.
چون اون آدمی که میخواستی من نبودم.
اما هیچ وقت نفهمیدی که آغوش تو.
دلچسب ترین حلقه دنیا بود برای تمام دلتنگیام.
من دیگه اینقدر بین آدما قلبم ترک برداشت
که دیگه اگه کسی خواست بره
یعنی میخواد بگه که در وهلهی اول نباشه.
و هر چیز بهتر از بودنشه،
و بودنی که به اندازهی کافی بزرگ
یا کوچیک. نباشه
در نقطهی عطف هیچ اتفاقی نخواهد افتاد،
دلبر میخواست بگه
که نَگفت،
اما ای کاش میگفت
ولی من اینا رو از چشمهاش که
دوست داشت و از پاهاش که رفت،فهمیدم.
دلم رو بدجور شکست..
بدون اینکه متوجه بشی
خودش هم میدونست که من کسی
رو ندارم تا اشک هام رو پاک کنه.
خلاصه بگم.
فکر کنم بزرگ شدن همین باشه که دیگه
نمیخوای آدمها رو به هر قیمتی نگه داری.
آدمایی که تو زندگیت باعث رنجشت میشن
رها کن بزار بره.
رفیق من تو زندگیم خیلی چیزا یاد گرفتم.
به طور مثال تو به یه درخت نگاه کن
قبل از اینکه شاخههاش زیباییِ نور
رو لمس کنه، ریشههاش تاریکی.
رو لمس کرده
گاهی برای رسیدن به نور،
باید از تاریکیها گذر کنی..
تا آدم امن زندگیت رو بشناسی.
گاهی تو تاریکی هم میشه بهترین
نور رو دید.
اگه خواستی تکیه بدی
نه به چهره ها اعتماد کن
نه به زبون ها
فقط به دو تا چیز میشه تکیه کرد؛
یکی مرام و مردونگی
دومی انسانیت
اولی نمک میشناسه
دومی هیچ وقت ظلم نمیکنه!
موندن و ساختن رو یاد بگیر.
آدم ها همیشه اونجوری که میخوای
نمیتونن یعنی اون چیزی
که تو میخوای باشه نیستن،
گاهی وقتا درد داری،پر از خشمی ،ناراحتی،
و فقط دلت درک شدن میخواد،
تو این شرایط یاد بگیرید.
جایگاه ادمارو زود به کسی نبخشید،
درمون باشید اونم برای
درد شخصی که همه جوره پاتون موند.
و فقط سعی کرد تا درکتون کنه.
آدم درست زندگیت رو درست انتخاب کن
چون باعث میشه تو خودتو دوست
داشته باشی
چون باعث میشه بیشتر به خودت
اهمیت بدی،،، پیشرفت کنی
و حتی زیباتر بشی..
و در آخر بگم دم اونی که #تــنــهاســت گرم،
نه اینکه نتونسته با کسی باشه.
نه؛ چون نخواسته با هر کسی باشه.
و اما ای قلمم حوصله کن. درد فراوان دارم..
بینهایت گله از بازی دوران دارم.
#مهــدی_محمـــودی
ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨https://t.me/avayedostiy
آوای دوستی❤️
کانال ⚜️آوای دوستی⚜️ شعر 🌿🌸دکلمه⚘️🌿🌸نمایش نامه⚘️🌿🌹پست و متن زیبا🌿⚘️🌱🌸موزیک و بیکلام های ناب🌸🌿⚘️🌱
♨️ دکلمــــــه ♨️
کلافه بودم تنها چاره ام وجودش بود
نمیخواستم مستقیم حرفی زده باشم
شروع کردم به نطق فلسفی
«اینکه توی اوج استرس و تشویش و نگرانی هام
از تو میخوام بغلم کنی دلیل دارم عزیزم
اون لحظه هورمون های آکسیتوسین به مغزم فرمان میده
که برای بالا رفتنش نیاز به بغلت داره
اگر حجم این هورمون بالا نره استرس هام کم نمیشه»
با دهانی باز، هاج و واج
به حرفای قلبمه و سلمبه ام گوش میداد
وسط حرف زدنم سرفه ای زدم و گلویم را صاف کردم و ادامه دادم
«میدونی عزیزم؟ این هورمون فقط بند به بغل تو
به دو کلمه دوستت دارم گفتنت
به یه بوسه تو روی گونه هام
به یک جمله که توش بهم بگی
کلافه نشو، من اینجا کنارتم»
اگر ولم میکرد تا فردا جملات علمی داشتم که سر هم کنم
نزدیکم شد و دستش را دور گردنم انداخت
و مرا به آغوشش چسباند و گفت
کنج دلی من، کی گفته که تو برام اینهمه فلسفه ببافی؟
قربون خودت و اون هورمون های آکسیتوسینت برم من
لازم نیست آناتومی بدن انسانو برام موشکافی کنی
اینجا، جاته، حتی اگر یه سر سوزن بهم نیاز داشتی
بدون هیچ حرفی بیا ♥️
یادت نره، من هم به این نیاز داشتنت، نیاز دارم
اینا، برام دلگرمی و دلخوشی ان
پیشانی ام را که میبوسید گفت:
معلومه که تا منو داری، نباید کلافه بشی
نطق های فلسفی ام همیشه در عشق پایان خوشی داشتند
شما هم امتحان کنید
#سیما_امیرخانی
#ꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ ⍟✨https://t.me/avayedostiy
آوای دوستی❤️
کانال ⚜️آوای دوستی⚜️ شعر 🌿🌸دکلمه⚘️🌿🌸نمایش نامه⚘️🌿🌹پست و متن زیبا🌿⚘️🌱🌸موزیک و بیکلام های ناب🌸🌿⚘️🌱
کی میتوان شنیدن ، آوای دلنوازی
وقتی که از درونت ، فریادِ ماتم آید
کشتی شکسته داند شلاقِ سردِ طوفان
در بحرِ ساکتِ تو کی بوی ماتم آید
ما از بهارِ خویشتن ، در بسترِ خزانیم
کی از خروشِ این بحر،جز جزرِ ماتم آید
خواهی اگر بدانی ، چون میرود زمانه
فرزانه شو سراسر ، تا فصلِ ماتم آید
چون دور گشته اینک،بر کرسی جهالت
بر دانش و درایت ، پیوسته ماتم آید
ما تکه تکه گشتیم در حسرتِ رهایی
کی زین بهارِ غمگین جز ابرِ ماتم آید
از ما گذشت و بگذشت دورانِ سرفرازی
باشد که بزمِ شادی فائق به ماتم آید
#ناصرعرب_ناصریااا
𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦჻ᭂ࿐ll
https://t.me/avayedostiy
l
آوای دوستی❤️
کانال ⚜️آوای دوستی⚜️ شعر 🌿🌸دکلمه⚘️🌿🌸نمایش نامه⚘️🌿🌹پست و متن زیبا🌿⚘️🌱🌸موزیک و بیکلام های ناب🌸🌿⚘️🌱
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان
ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بیمن مرو
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو
چون حریف شاه باشی ای طرب بیمن منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من توی ای بینشان بیمن مرو
وای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهَم توی ای راهدان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
#مولانا
𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦჻ᭂ࿐ll჻ᭂ࿐llhttps://t.me/avayedostiy