مکانی‌برای‌ثبت‌لحظه‌ها

شاید «ابد» کلمه‌ای برای خاطرات بود نه آدما.

My beautiful lilies, part 2.

پاسخم به هر بحرانی اینه که برم چند تا کتاب جدید بخرم و نخونم.

یعنی چی سخت نگیر؟ من سخت نمی‌گیرم سختی‌ها هی منو می‌گیرن.

داشتم یه ریلز می‌دیدم که می‌گفت از خانومِ پرسیدن سر چی از شوهرت طلاق گرفتی! گفت شاید باورتون نشه،ولی سر شکستن لیوان مورد‌علاقم. بعضی وقت‌ها انقدر تحمل میکنی که یه جایی کم میاری. مثلا من یه بار سر اینکه پسرخالم یهو از پشت ترسوندتم زدم زیر گریه و همه اینطوری بودن که خب چی شد مگه،بچه‌ای مگه،چرا بزرگش میکنی و هیچکس درک نمیکنه شاید گریه‌هات از جای دیگه‌ای بیاد. یه بار از معده درد شدید و فشار زیادی که به مغزم وارد شده بود گوشه خیابون نشستم بلند بلند گریه کردم و اگر معده درد نداشتم اون لحظه به هیچ عنوان گریه نمی‌کردم . می‌خوام بگم یکم به آدم‌ها عمیق‌تر نگاه کنید. اگر نمی‌تونید درکشون کنید سکوت کنید،آغوشی باشید برای سبک کردن غم‌ها.نمک روی زخمشون نباشید.