✨💖به سوی حقیقت 💖✨
#بســــــم_هـــــــــــو #کانالبہسویحقیقتمسیرواقعـےبراےبیــدارےجمعـےوحقیقــے #مطالبعـــرفانـــــــــے #تــمــــرینوپاکسـازےچاڪراهاکاملارایگان #ارتباط_با_خـــــــودبـرتـــر #سابمعتبر #آهـنـگ #فیلم #مانترا https://t.me/zoohor_namou911
Mostrar más997
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
-8330 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from N/a
#وادےاســتغنـا
☘✨💖
آن مگس میشد ز بهر توشهای
دید کندوی عسل در گوشهای
شد ز شوق آن عسل دل دادهای
در خروش آمد که کو آزادهای
کز من مسکین جوی بستاند او
در درون کندوم بنشاند او
شاخ وصلم گر ببرآید چنین
منج نیکوتر بود در انگبین
کرد کارش را کسی، بیرون شوی
در درون ره دادش و بستد جوی
چون مگس را با عسل افتاد کار
پای و دستش در عسل شد استوار
در طپیدن سست شد پیوند او
وز چخیدن سختتر شد بند او
در خروش آمد که ما را قهر کشت
وانگبینم سختتر از زهر کشت
گر جوی دادم، دو جو اکنون دهم
بوک ازین درماندگی بیرون جهم
کس درین وادی دمی فارغ مباد
مرد این وادی به جز بالغ مباد
روزگاریست ای دل آشفته کار
تا به غفلت میگذاری روزگار
عمر در بیحاصلی بردی به سر
کو کنون تحصیل را عمری دگر
خیز و این وادی مشکل قطع کن
بازپر، وز جان وز دل قطع کن
زانک تا با جان و بادل هم بری
مشرکی وز مشرکان غافلتری
جان برافشان در ره و دل کن نثار
ورنه ز استغنی بگردانند کار
مگس درتفسیرعرفانی به عالم نماهایی است که فکرمی کنه خیلی میفهمه ولی دراصل جاش همونجاییه که بایدبشینه😅😝
مگسی کندوی عسلی می بینه واسرارمیکنه ازخودش پولی جویی بده وارد کندوی عسل بشه ومفهوم کندوروبدونه
☘یکی پول روازش میگیره و راش میده درون کندو
مگس تارفت توعسل ،پاهاش توعسل گیرکردو هرچه دست وپازد بدتراسیرشد
عالم نماهایی که میخوان واردوادی استغنابشن وچیزی یادبگیرن تابه مردم امربه معروف کنن وقرآن تفسیرکنن
وو وبااین کارهافکرمیکنن میتونن برن پیش خداوتوبهشت
ولی نمیدونه که وقتی بخوای درون عسل بشی باید دست وپات وبال هات هم مثل زنبورعسل کنی (تمثیلی به تسلیم شدن ورهاکردن شریعت های قبلی )و،ردکردن وادی عشق👆جاداشت پورتالی بزنیم به داستان شیخ صنعان ودخترترسا. بمونه برای بعد☺️💖
آره مگس جان قارت وقورت برای دورشیرینیه نه عسل حتمابایدپخته شی تاوارد این وادی بشی وبسوزی
(شعرکنیزک باخروکدو#مولانارو گوگل بخونیدمتوجه میشید😅😅)
☘🌺💖🌸
عسل توصیف به علمی که دست عالم یاانسان کامل هست ونشانه ی ابهت زنبوره وسوفی ازدست انسان کامل عسل میخوره تاچیزی روبفهمه
انسان کامل بال وپری میده که هیچ چی نچسبه بهت
@Sobhan_Allah1109
💚🌸💖☘
Repost from N/a
#شعر_عطار
#دروادےطلب
یک شبی محمود میشد بیسپاه
خاک بیزی دید سر بر خاک راه
کرده بد هر جای کوهی خاک بیش
شاه چون آن دید، بازو بند خویش
در میان کوه خاک او فکند
پس براند آنگاه چون بادی سمند
پس دگر شب باز آمد شهریار
دید او را همچنین مشغول کار
گفتش آخر آنچ دوش آن یافتی
ده خراج عالم آسان یافتی
همچنان بس خاک میبیزی تو باز
پادشاهی کن که گشتی بینیاز
خاک بیزش گفت آن زین یافتم
آن چنان گنجی نهان زین یافتم
چون ازین در دولتم شد آشکار
تا که جان دارم مرا اینست کار
مرد این ره باش تا بگشایدت
سر متاب از راه تا بنمایدت
بسته جز دو چشم تو پیوسته نیست
تو طلب کن زانک این در بسته نیست
✨🌸💖
ایّاز از صوفی های زمان محمودغزنوی بوده که در وادے طلب به دنبال لیلی (انسان کامل )دوره اش میگشته
داستان اینطوریه که مردی صبح تاشب داشته خاک هارو،بیل میزده روی همدیگه تلنبارمیکرده
محمودغزنوی میادبازوبندطلایی که داشته رومیندازه تواین خاک ها ومیگه بزاراین شخص پیداش کنه ببره برای خودش خرج کنه حالشوببره
🌸💚
+محمودغزنوی دوروزدیگه میادمی بینه ایّاز دوباره همونجا داره خاک ها رو زیرو رومیکنه،،
+صدامیکنه ایّاز رومیگه مگه شمادوروزپیش ازاینجاطلاپیدانکردی؟؟
اون طلاچندمیلیاردپولشه
چرانمیبری بفروشیش ویه ویلاتوسواحل آنتالیا بگیری ویه ماشین بنز وفلان بگیری ؟؟چرادوباره اومدی سرکار؟
البته اون موقع ماشین بنز نبوده فقط یه نمونه زده بودن😂
ورفتن به سواحل آنتالیاهم مُدنبوده😝😂
خب بگذریم ☺️
ایازمیگه من ازاین راهی که میرم به این گوهررسیدم
بخاطرطلبی که تومسیرم دارم به این گوهررسیدم
✨حافظ هم میگه
دست ازطلب ندارم تاکام من برآید
یاجان رسدبه جانان یاجان زتن درآید
طلب این نیست که تومسیریه طلابهت دادن خوشحال شی
اگه اینطوری بودحضرت محمدهم که روز اولی که توغارحرا جبرئیل رودید میگفت من همه چیز رو دیدم دیگه تمومه وکاری انجام ندم وبه غارنمیرم
تووادی طلب هرچقدمیری جلو وطلب کنی بیشتربهت میدن
🌸مرداین ره باش تابگشایدت
سرمتاب ازراه تابنمایدت
وادی طلب تالحظه ی مرگ ادامه داره
بعدازرسیدن به انسان کامل بگه من انسان کامل روپیداکردم وخوشحال باشه وبگه من انسان کامل رودیدم میرم بهشت احمقه چون ماازبهشت برگشتیم که بریم بالاتر،،
🌸💖
کسی که کلاس اول روخونده دیگه برنمیگرده کلاس اول
💖مازبالاییم وبالامیرویم
💚🌸💖داستان ماهم نشه داستان الماس و گردو
بعضی وقت ها ما آدمها یه الماسی تو دستمون داریم،
چشممون به یه گردو میفته که رو زمین داره تو سراشیبی میچرخه وپایین وبالا میره،
🌸
دنبال گردو میدویم، آنقدر تند دنبال گردو میدویم که حواسمون ازالماس دستمون پرت میشه.....
🌸
وسط های راه خودمونو پرت میکنیم و گردورو بالاخره میگیریمش، ......
الماس از دستمون پرت میشه و میره ته چاه عمیق.......
.... گردو رو میشکنیم و می بینیم پوچه و گندیده !،،،،
ما می مونیم و پوست گردو و یه گندیده و یه دهن باز ویه حسرت.... !
قدر" الماسی "که تودستت داری و بدون ونذار "گردو" حواستو پرت کنه....
بهشت مال احمق هاست کسی روکه بالگدازجایی انداختن بیرون احمقه که بخواد دوباره برگرده اونجا😂😂
حجاب های نوری هرچقدر هم زیبا و خاص باشن
بازم حجابن
باید ازونام گذر کرد💖
@Sobhan_Allah1109
💚✨💚✨💚✨
Repost from N/a
سلطان با دقت و ظرافت در جعبه را باز کرد. درخشش الماس که درون جعبه بود، چشم اهل مجلس را خیره کرد. هیچکدام از آنها تا بهحال الماسی به آن درشتی ندیده بودند. سلطان محمود، صدر اعظم خود را فرا خواند و الماس را به دست او داد. آنگاه از او پرسید: فکر میکنی این جواهر چقدر قیمت دارد؟
صدراعظم که محو تماشای الماسی شده بود گفت: فکر نمیکنم بتوان قیمتی روی آن گذاشت. ارزش این الماس از تمام خزانهی پادشاه بیشتر است. سلطان محمود گفت: حالا به تو فرمان میدهم که این الماس را بشکنی.
صدراعظم گفت: من این الماس را بشکنم؟ نه نه، جناب سلطان! این خیانت بزرگی به شماست. این الماس باید در خزانه قرار گیرد تا پشتوانه کشور باشد.
سلطان محمود سری تکان داد و گفت: آفرین بر صدراعظم عاقل و زیرک ما.
آنگاه دست در جیب ردایش کرد و کیسهی کوچکی پر از سکهی طلا به صدراعظم داد و گفت: این پاداش دوراندیشی و احتیاط توست.
سپس یکی از وزیران را نزد خود فرا خواند. الماس را به دست او داد و گفت: میدانی این جواهر چقدر قیمت دارد؟ وزیر گفت: خیلی قیمتی است جناب سلطان! سلطان محمود گفت: ولی من از تو میخواهم که آنرا بشکنی. وزیر به تقلید از صدراعظم گفت: من هرگز چنین خیانتی نمیکنم. این الماس برازندهی خزانهی پادشاه است. سلطان محمود لبخندی زد و کیسهی کوچکی پر از سکه طلا به آن وزیر داد و گفت: عقل و دوراندیشی تو قابل ستایش است! به همین ترتیب سلطان محمود از یکی یکی وزیران خواست تا آن الماس را بشکنند ولی هیچکدام حاضر به انجام این کار نشدند.
سلطان محمود دستهایش را بر هم زد و ایاز، غلام مخصوص خودش را فرا خواند. ایاز جوانی لاغر اندام و گندمگون بود که سلطان محمود بهخاطر اخلاق و رفتار خوبش به او علاقهی زیادی داشت.
ایاز وارد مجلس شد مقابل تخت سلطان ایستاد و تعظیم کرد. سلطان محمود، الماس درشت و زیبا را به دست ایاز داد و گفت: ای ایاز! فکر میکنی این الماس چقدر ارزش دارد؟ ایاز گفت: فکر میکنم ارزش آن از تمام خزانهی پادشاه بیشتر باشد. سلطان گفت: حالا من به تو فرمان میدهم که این الماس قیمتی را بشکنی. ایاز بدون لحظهای تأمل، الماس را رروی زمین گذاشت، آنگاه سنگی از جیب بیرون آورد و بر روی آن کوبید. الماس زیبا و درخشان چند تکه شد و شکست. آه از نهاد همهی وزیران بلند شد. همهمهای در مجلس بلند شد و همه شروع به سرزنش ایاز کردند.
سلطان محمود با صدای بلند گفت: ای ایاز! تو که میدانی این جواهر چقدر قیمتی است، چرا آن را شکستی؟
ایاز گفت: سلطان به سلامت باشند. این الماس هر چهقدر هم قیمتی باشد، از فرمان شما با ارزشتر نیست. فرمان شما گوهری بسیار گرانبهاتر از این الماس است.✨
میگه تواین راه بهت سنگ بدن یاطلابدن مهم نیست مهم اینه که اون خوشگله بهت نظرکرده
🌸💖
آنان که خاک رابه نظرکیمیاکنند
آیابود که گوشه ی چشمی به ماکنند
💖🌸
خداشیطان رو بااون عظمتش که چندین میلیون برابر آفت الله ها شعور و خردداشته ازبهشت انداخت بیرون ✨
میگه وقتی امری ازسمت خدامیادفرمان رواطاعت کن مهمه وقتی میگه سجده کن،نگومن کتاب خوندم من مفسرقرآنم،نمازخوندم و روزه گرفتم دستورخدارو دیدی سجده کن وخفه شو(تسلیم انسان کامل کن خودتو)
@Sobhan_Allah1109
💚✨💚✨💚✨
Repost from N/a
#شعر_عطار
#دروادےطلب
یک شبی محمود میشد بیسپاه
خاک بیزی دید سر بر خاک راه
کرده بد هر جای کوهی خاک بیش
شاه چون آن دید، بازو بند خویش
در میان کوه خاک او فکند
پس براند آنگاه چون بادی سمند
پس دگر شب باز آمد شهریار
دید او را همچنین مشغول کار
گفتش آخر آنچ دوش آن یافتی
ده خراج عالم آسان یافتی
همچنان بس خاک میبیزی تو باز
پادشاهی کن که گشتی بینیاز
خاک بیزش گفت آن زین یافتم
آن چنان گنجی نهان زین یافتم
چون ازین در دولتم شد آشکار
تا که جان دارم مرا اینست کار
مرد این ره باش تا بگشایدت
سر متاب از راه تا بنمایدت
بسته جز دو چشم تو پیوسته نیست
تو طلب کن زانک این در بسته نیست
✨🌸💖
ایّاز از صوفی های زمان محمودغزنوی بوده که در وادے طلب به دنبال لیلی (انسان کامل )دوره اش میگشته
داستان اینطوریه که مردی صبح تاشب داشته خاک هارو،بیل میزده روی همدیگه تلنبارمیکرده
محمودغزنوی میادبازوبندطلایی که داشته رومیندازه تواین خاک ها ومیگه بزاراین شخص پیداش کنه ببره برای خودش خرج کنه حالشوببره
🌸💚
+محمودغزنوی دوروزدیگه میادمی بینه ایّاز دوباره همونجا داره خاک ها رو زیرو رومیکنه،،
+صدامیکنه ایّاز رومیگه مگه شمادوروزپیش ازاینجاطلاپیدانکردی؟؟
اون طلاچندمیلیاردپولشه
چرانمیبری بفروشیش ویه ویلاتوسواحل آنتالیا بگیری ویه ماشین بنز وفلان بگیری ؟؟چرادوباره اومدی سرکار؟
البته اون موقع ماشین بنز نبوده فقط یه نمونه زده بودن😂
ورفتن به سواحل آنتالیاهم مُدنبوده😝😂
خب بگذریم ☺️
ایازمیگه من ازاین راهی که میرم به این گوهررسیدم
بخاطرطلبی که تومسیرم دارم به این گوهررسیدم
✨حافظ هم میگه
دست ازطلب ندارم تاکام من برآید
یاجان رسدبه جانان یاجان زتن درآید
طلب این نیست که تومسیریه طلابهت دادن خوشحال شی
اگه اینطوری بودحضرت محمدهم که روز اولی که توغارحرا جبرئیل رودید میگفت من همه چیز رو دیدم دیگه تمومه وکاری انجام ندم وبه غارنمیرم
تووادی طلب هرچقدمیری جلو وطلب کنی بیشتربهت میدن
🌸مرداین ره باش تابگشایدت
سرمتاب ازراه تابنمایدت
وادی طلب تالحظه ی مرگ ادامه داره
بعدازرسیدن به انسان کامل بگه من انسان کامل روپیداکردم وخوشحال باشه وبگه من انسان کامل رودیدم میرم بهشت احمقه چون ماازبهشت برگشتیم که بریم بالاتر،،
🌸💖
کسی که کلاس اول روخونده دیگه برنمیگرده کلاس اول
💖مازبالاییم وبالامیرویم
💚🌸💖داستان ماهم نشه داستان الماس و گردو
بعضی وقت ها ما آدمها یه الماسی تو دستمون داریم،
چشممون به یه گردو میفته که رو زمین داره تو سراشیبی میچرخه وپایین وبالا میره،
🌸
دنبال گردو میدویم، آنقدر تند دنبال گردو میدویم که حواسمون ازالماس دستمون پرت میشه.....
🌸
وسط های راه خودمونو پرت میکنیم و گردورو بالاخره میگیریمش، ......
الماس از دستمون پرت میشه و میره ته چاه عمیق.......
.... گردو رو میشکنیم و می بینیم پوچه و گندیده !،،،،
ما می مونیم و پوست گردو و یه گندیده و یه دهن باز ویه حسرت.... !
قدر" الماسی "که تودستت داری و بدون ونذار "گردو" حواستو پرت کنه....
بهشت مال احمق هاست کسی روکه بالگدازجایی انداختن بیرون احمقه که بخواد دوباره برگرده اونجا😂😂
حجاب های نوری هرچقدر هم زیبا و خاص باشن
بازم حجابن
باید ازونام گذر کرد💖
@Sobhan_Allah1109
💚✨💚✨💚✨
00:52
Video unavailableShow in Telegram
#پدر_منتظر_ماست 💖✨
#english
#persian
#namou
«به ظهور من کم مانده
تا ظهورم چنانچه مرا یافتی فرارستگار میشوی»
#زیرنویس_فارسی_انگلیسی
6.82 MB
00:55
Video unavailableShow in Telegram
#پدر_منتظر_ماست 💖✨
#persian
#türk
#namou
«به ظهور من کم مانده
تا ظهورم چنانچه مرا یافتی فرارستگار میشوی»
#زیرنویس_ترکی_فارسی
7.51 MB
00:59
Video unavailableShow in Telegram
#پدر_منتظر_ماست 💖✨
#english
#persian
#namou
«به ظهور من کم مانده
تا ظهورم چنانچه مرا یافتی فرارستگار میشوی»
#زیرنویس_فارسی_انگلیسی
11.05 MB
01:30
Video unavailableShow in Telegram
#پدر_منتظر_ماست 💖✨
#english
#türk
#namou
#persian
«به ظهور من کم مانده
تا ظهورم چنانچه مرا یافتی فرارستگار میشوی»
#زیرنویس_ترکی_انگلیسی_فارسی
17.90 MB
00:59
Video unavailableShow in Telegram
#پدر_منتظر_ماست 💖✨
#english
#türk
#namou
«به ظهور من کم مانده
تا ظهورم چنانچه مرا یافتی فرارستگار میشوی»
#زیرنویس_ترکی_انگلیسی
8.16 MB