cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

𝐤𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧_𝐦𝐚𝐠𝐢𝐜

فیک ‌های فول به صورت فایل و فیک‌های در حال آپ به صورت متن داخل چنل قرار میگیره آنالیز و مومنت داریم براتون هیت بدید بن میشید #راهنما رو حتما برای اطلاع از روند چنل چک کنید Tab @Ers5370

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
788
Suscriptores
+224 horas
+57 días
+3630 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Repost from N/a
💤 ֶָ 𝐺𝑜𝑜𝑑 𝑁𝑖𝑔ℎ𝑡 ๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑ ๋࣭ ⭑ ๋࣭ چنلایــــ امشـب در تلگــرام، چکـــ کن و جویـن شـو لاومــ ๋💬⭑ ֶָ 𝐾𝑑𝑟𝑎𝑚𝑎,𝐾𝑝𝑜𝑝,𝐶𝑑𝑟𝑎𝑚𝑎, 𝐴𝑛𝑖𝑚𝑒, 𝐵𝐿  ๋࣭ • • • · ·· · • • •  • • • · ·· · • • •  • • • · 𖨌کتابخونه Korean🩵 𝆭 𑄾𝇂 🇰🇷𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 𖨌زبان‌کُره‌ای language🫐 𝆭 𑄾𝇂 🌨𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 ──𔘓────────𔘓── 𖨌انیمه‌کره‌ای Anime💜 𝆭 𑄾𝇂 🐼𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 𖨌وبتون vkook🪼 𝆭 𑄾𝇂 🦢𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 ──𔘓────────𔘓── 𖨌هیونلیکس party ❄️𝆭 𑄾𝇂 🌥𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 𖨌بنگتن Cute💎 𝆭 𑄾𝇂 ☁️𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌مینسونگ classic🌊 𝆭 𑄾𝇂 🤍𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌ویکوک BTS🦋 𝆭 𑄾𝇂 🐇𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌کلیپ Kpop💠 𝆭 𑄾𝇂 🌁𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌کلاب Anime💙 𝆭 𑄾𝇂 🍥𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌خوشگل Bracelets🔮 𝆭 𑄾𝇂 🏳𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌کیمباپ food🍆 𝆭 𑄾𝇂 🍚𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌میکس BTS🖌 𝆭 𑄾𝇂 ⛸𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌موزیک lyrics🎆 𝆭 𑄾𝇂 🥛𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌وانگ ییبو UNTAMED🎐 𝆭 𑄾𝇂 🌩𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌فیکشن kookmin🪻 𝆭 𑄾𝇂 📃𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌فیک Jikook📘 𝆭 𑄾𝇂 🍶𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌بی‌ال Thailand🩻 𝆭 𑄾𝇂 🛁𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌وو دوهوان Bloodhounds🚙 𝆭 𑄾𝇂 🌧𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌گی‌کاپل TaeJin💦 𝆭 𑄾𝇂 👀𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌چاینیز Couple🐬 𝆭 𑄾𝇂 🍙𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌ال‌جی‌بی‌تی bl😈 𝆭 𑄾𝇂 🪿𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌آموزش Korean👾 𝆭 𑄾𝇂 🇰🇷𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌جی‌ال BL💧 𝆭 𑄾𝇂 🐻‍❄️𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 ──𔘓────────𔘓── 𖨌اخبار BTS💟 𝆭 𑄾𝇂 🐚𝙇𝙞𝙣𝙠𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𖨌تم KPop🧢 𝆭 𑄾𝇂 🪽𝘓𝘪𝘯𝘬𝘾𝙝𝙖𝙣𝙣𝙚𝙡 • • • · ·· · • • •  • • • · ·· · • • •  • • • · 23:00 ───|────── 10:00         ⇌ 𝑇𝑎𝑏 𝐸𝑙𝑙𝑎☆
Mostrar todo...
بچه ها این مورد رو که اینجا گفتم رو توی یه مستند راجع به گرگ ها دیدم که چطور روی اکو سیستم اثر گذارن. اگر سرچ کنید فکر کنم پیداش کنید .
Mostrar todo...
4
(جیمین توی جسم یه دختر به زندگی برگشته و مادر ته جی شده :) ) چیزی که تهیونگ نمیدونست این بود که برخلاف باور خودش که فکر میکرد داره تمام قوانین کائنات رو بهم میزنه پس این مجازاتشه در اصل اون باعث شده بود بلاخره بعد از اون هزاران سال برتری امگای جیمین ، نیمه ی الفای وجودش خودش رو نشون بده. بلاخره الهه ی مادر با اخرین نوازش روح و گرگ جئون جونگ کوک رو از ترس های نهادینه شده توی وجودش نسبت به جفتش که سال های زیادی با خودش حمل میکرد پاک کرد... با نیروی خودش جسم گرگ رو شناور کرد و بعد تبدیلش کرد تا زخم های سالها تقدیم خط عمرش به جفتش رو از وجودش پاک کنه. در آخر وقتی جئون جونگ کوک به پشت روی سبزه های کم پشت کوهستان قرار می گرفت دیگه روحش سنگینی ای با خودش نداشت و الفاش حالا به لطف الهه اش از ذات واقعی جفت شیفترش مطلع شده بود. از حالا به بعد تنها مشکلش قرار بود مثل سرنوشتی که از اول الهه ی مادر براش مقدر کرده بود اما به خاطر شرایط کمی عقب افتاده بود پیدا کردن راهی باشه که با جفت هاش کنار بیاد . همینطور که دستی به موهای دومین پسر(تهیونگ که نزدیک جونگ کوک بود ) میکشید با دست دیگه اش الهه ی ویرانگر رو به بعد دیگه ای منتقل کرد و شروع کرد تا راهش رو برای بیان هدفی که به خاطرش زندگی چندین نفر رو تغییر داده بود هموار کنه و افکار اون جمع رو آماده ی افشا کردنش کنه. ا.م: قبل از معرفی کردن عضو جدید پک شیفتر ها حالا که جمع هر سه گروه جمعه میخوام بلاخره یه بار برای همیشه این توهم مسخره رو از بین ببرم. راوی کمی قبل تهیونگ ازتون راجع به اصل و علت وجود خون آشام ها پرسید درسته ؟ جانگ هوسوک که توقع این رو نداشت که مخاطب الهه اش قرار بگیره شوکه شد و کمی سکوت کرد ولی بلاخره با نیشگون جفتش از پهلوش و فریاد کوتاهی به خودش اومد عذر خواهی و تایید کرد. ا.م: خوبه. مطمئنم تو بیشتر از هر کدوم از افرادی که اون زمان کنارت حضور داشتن خودت رو درگیر فهمیدن و پیدا کردن جواب کردی . میدونم که جواب اصلی رو پیدا کردی و از کتاب کمک گرفتی تا تونستی به اطمینان برسی. هوسوک حس کرد باید برای سوء استفاده از قدرتش و اون کتاب عذر خواهی کنه . اون فقط وقتی که دید که تهیونگ اونقدر زمان رو صرف این کرد تا شنیده های اونها راجع به خون آشام ها و داستان پدید اومدنشون رو بشنوه و در آخر نا راضی بود، ذهنش زیاد از حد درگیر این ماجرا شده بود. پس تحقیق کرد توی سایت های انسانی رفت و بعد از پیدا کردن کلی مزخرفات بدرد نخور راجع به خون آشام ها و همون داستان های تکراری ای که اون روز شنیده بود بالاخره یه داستان جدید پیدا کرد. داستان خیلی قدیمی نبود و منبع درستی نداشت اما به نحوه جدیدی از خون آشام ها میگفت. پس هوسوک رفت و دنبال منبعی برای اون داستان گشت و وقتی چیزی پیدا نکر ناگهان فکری به سرش رسید . اون حالا توی کار با کتاب و ارتباط با ارواح قوی تر شده بود پس میتونست خودش از اصالت داستان مطمئن بشه. اون موقع به اینکه یه روز الهه رو ببینه و اون بهش راجع به این موضوع کنایه بزنه ، حتی فکر هم نکرده بود. حتی قبل از اینکه زبون باز کنه الهه مادر دوباره به حرف اومد. ا.م: اشکالی نداره . خودم این قدرت رو بهت دادم نه فقط تو به تو و خیلی های دیگه اما اونها قدرتی که بهشون بخشیدم رو صرف انجام کار های دیگه کردن و به اون هدفی که توی سر من بود حتی نزدیک نشدن . هرچند که تو هم تا قبل از راهنمایی تهیونگ خیلی فرقی نداشتی . می تونی اون داستان رو برای حاضرین تعریف نمیکنی ؟ الهه ی مادر به راوی اجازه داد جای اون افکار جمع رو درگیر موضوع کنه . خودش به جسم پسری که به خاطر عشقش به نیمه ی دیگه اش از هیچ کاری اباءای نکرده بود نگاه کرد. (تهیونگ رو میگه) #FoF #𝓜𝓾𝓭𝓲𝓽𝓪 #vkookmin ╭──────────────── ╰─► ๛ @kookminmagic ๛
Mostrar todo...
3
پس وقتی جئون جونگ کوک توی زندگی بعدی به دنیا اومد قدرت خاصی داشت که بهش برای به دست آوردن مقام و شهرت کمک کرد اما با پیدا کردن جفتش اون تبدیل به فرمانده ای شد که بعد از مارک شدن دیگه قدرت قبل رو نداشت (چون با قدرتش جیمین و روح امگاش رو از شر مشکلات جادوی سیاه نجات داده بود.) پس دیگه برای سمتش مناسب نبود. اون طرد شد و به جنگ فرستاده شد تا بمیره و مجبور شد جفتش رو با مادرش تنها بزاره .( زندگی دوم :مرگ به خاطر شورش زیر دست های همسرش) بار دیگه همسرش رو به خاطر توطئه ی رقیبش برای کشتن فرزندش از دست داد و با غم زن و فرزندش تا لحظه ی مرگ زندگی کرد. ( زندگی سوم: مرگ حین تولد نوزاد ) حتی اگر هیچ دشمنی پیدا نمیشد تا رویای زندگی عاشقانه ی اون دو تا رو بهم بریزه پایان عمری که کیم تهیونگ از زندگی قبلی اون الفا قرض گرفته بود به سادگی شادیشون رو بهم میزد. (زندگی چهارم : مرگ زن جوون تو خواب ) توی زندگی دیگه ای همراه با جفتش برای حفاظت از الفای اولیه با قدرت نفرین الهه ی ویرانگر صدمه ی جبران ناپذیری دید و بعد از مرگ جفتش با زخم های روحی و جسمی مدت کمی رو زندگی کرد تا وظیفه اش رو در قبال اون پسر انجام بده و اینجا بود که بالاخره خط زندگیش به حدی کوتاه بود که نتونست چیزی از عمرش رو به امگاش ببخشه. ( زندگی پنجم: مرگ به خاطر نفرین ) اما توی این زندگی الهه مادر میدید که گرگ الفا چطور از جفتش دوری میکنه و چه بد که پارک جیمین هیچ نمیدونست که این به خاطر کار های خودش توی زندگی قبلیه که گرگ الفا دور شدن از جفتش رو انتخاب کرده. جئون جونگ کوک بار های زیادی از خودش و اینده ای که میتونست داشته باشه گذشته بود فقط به امید داشتن یه زندگی آروم کنار جفتش پس وقتی جفت امگاش رو دید که فرد دیگه ای رو مارک کرده به شدت رنجید اما این تمام ماجرا نبود توی این زندگی تا زمانی که به 18 سالگی نرسیده بود اون قدرت چندانی نداشت اما با قدرتنمد شدنش گرگ الفا متوجه ی این شد که امگاش به کلی از بین رفته و این برای الفایی که سالیان زیادی تمام توانش رو برای حفظ جفتش امگاش خرج کرده بود خیلی گرون تموم شده بود . تا وقتی که به اون دو رگه پیوند نخورده بود به هیچ وجه متوجه ی اینکه گرگ امگاش جای دیگه ای زنده است نشده بود . اون همیشه برای ترمیم بدن آسیب دیده ی جفتش قدرتی که الهه ی ماه به روحش بخشیده بود رو به امگاش میداد تا آثار طلسم سیاه رو از روح گرگی که جفتش بود از بین ببره و همین رابطه ی بین اون و امگاش رو حتی قوی تر کرده بود . همین مانع از قبول الفای پارک جیمین به عنوان جفتش میشد. جی کی( گرگ جونگ کوک ) از اولین باری که امگاش رو مارک کرده بود حضور وجود یه نیروی عجیب رو توی بدن امگاش تشخیص میداد اما نمیدونست اون نیرو در واقع اثر حضور یه گرگ الفا توی وجود جیمینه. کوک تا آخرین روز زندگیش هم هرگز نفهمید که چطور جفتش توی اولین دیدار قادر بود در برابر الفا ها اونقدر محکم ایستادگی کنه. به هر حال با گذشت زمان و پیوند خوردن جی کی به اون گرگ امگا ارتباطشون به حدی قوی شد که تمام جسم و روح الفای جونگ کوک رو تحت تاثیر خودش قرار داده بود. و طی تمام زندگی های بعدی حتی قبل از اینکه بتونه دورباره اون حس عجیب یا بهتره بگیم وجود گرگ الفا رو از جفتش حس کنه درگیر آسیب های بخش امگای جفتش شده بود و نادانسته به امگا از نیروش بخشیده بود که باعث شده بود گرگ امگا غلبه ی بیشتری هم به الفای وجود جیمین پیدا کنه . اما داستان جایی تغییر کرد که کیم تهیونگ توی زندگی قبلی بعد از مرگ نابهنگام الفا برای نجات روح جیمین تصمیم گرفت مانعی که همیشه سد راهش برای رسیدن به نیمه اش بود رو کنار بزنه . اون به جای استفاده از خط عمر جی کی که قبل از انتقال خط عمرش زندگیش به پایان رسیده بود ؛ چون بدنش به حد زیادی به خاطر نفرین الهه ی ویرانگر آسیب دیده بود، اینبار اشتباه بزرگی کرد. اون اینبار به جای پیدا کردن نوزادی که روحش مرده و احیاش با جادوی سیاه و گنجوندن روح جیمین داخل اون بدن، یه جنین دختر امگا با خط عمر طولانی رو پیدا کرد و اون خط رو به روح جیمین انتقال داد. نوزاد با وجود سرنوشتش که عمری طولانی بود توی شکم مادرش در حالت جنین عمرش به پایان رسید و این راه رو برای تهیونگ هموار کرد تا روش همیشگی رو به کار بگیره. هرچند نمی دونست که این انتقال خط عمر چون بر خلاف دفعات قبلی با جفت شدن جیمین همراه نبوده باعث ترمیم روح اون امگا نمیشه و مجبور شد تقاص کارش رو با دیدن زجر و درد کشیدن مداوم نیمه اش بده ؛ ولی حتی دیدن اون زجر پایان کار نبود ماجرا جایی بدتر شد که همسر تهیونگ با تصمیم خودش از تهیونگ باردار شد و این باعث شد امگاش تا اون لحظه به خودی خود آسیب دیده بود حتی آسیب بیشتری با اون بارداری رو تحمل کنه. بعد از وضع حمل وحشتناکش دیگه درد های روحی روتینی برای روز های دختر شده بود . ╭──────────────── ╰─►๛@kookminmagic
Mostrar todo...
3
یونگ سون: نمیدونم الهه ی من ! الهه خط به خط گذشته ی پسر رو دوره کرد و از حافظه ی روح و گرگی که مصمم به حفظ گذشته بود در ها رو پاک کرد. این سرنوشت اولیه ی این الفا نبود پس نیازی به یاد آوری غم هاش نبود ! الهه ی ماه براش یه عشق جاودانه کنار امگایی رو رقم زده بود که همیشه کنار الفاش میمونه و قدرتش رو به عنوان امگای اون الفا به همه نشون میده اما سرنوشت این الفا هم کنار اون دو نیمه تغییر کرد و براس سالیان زیادی از سیر طبیعی خودش منحرف شده بود؛ حالا وقتش بود که اونها توی مسیر درستشون قرار بگیرن. دیدن دوباره ی زندگی اون الفا مثل دیدن یه نمایش ملودرام با پایان غمگین بود. اون الفا درست مثل چیزی که الهه اش براش تعیین کرده بود بی نهایت عاشق بود و به خاطر عشقش از زندگیش هم گذشته بود. به خاطر اون عشق تقریبا توی تمام زندگی های پیشینش زود تر از اونچه که براش مقدر شده مرده بود. روح جئون جانگ کوک عذاب های زیادی رو دیده بود ولی به خاطر ذات الفا بودنش همیشه دردش رو پنهان کرده بود. اون گرگ مرگ جفتش به روش های مختلف دیده بود و غمش رو تحمل کرده بود . درد هاش کم نبود و همین اون پسر رو لایق شراکت و جفت شدن با اون دو روح بهم پیوسته میکرد. اون گرگ طی پنج زندگی قبلیش که کنار جفتش گذرونده بود هر بار درد روحی عظیمی رو تحمل کرد ؛ دردی که با بخشیدن خط عمر خودش به جفتش اون رو تا امروز توی تک تک اون زندگی ها زنده نگه داشته بود . ( یادتون نره که گفتیم جونگ کوک و جیمین توی 7 زندگیشون جفت بودن اما نگفتیم همیشه با هم بودن. طبق اونچه که از زندگی جیمین فهمیدیم و با توجه به وجود ته جی میدونیم که یکی از زندگی های جیمین کنار تهیونگ و پسرش گذشته .) اون شاید مثل جفتش درد جسمی قربانی شدن رو تحمل نکرد اما درد بی درمان تمام سالهایی رو به شونه کشید که بدون جفتش توی تنهایی محکوم به زجر کشیدن بود و تلاش میکرد تا به جفتش وفادار بمونه. الهه ی ماه میدونست گرگ این پسر از خیلی وقت پیش جفت شیفترش رو زنده نگه داشته بود و برعکس نیمه ی انسانش که هربار طی تناسخ درد هاش رو فراموش میکرد گرگ پسر خیلی از غم ها رو به یاد می اورد. اون هر بار در قبال فراموشی به قول انسان ها نوشیدن چای مقاومت میکرد. ( میگن هر روح برای فراموشی زندگی قبلیش چای یا آبی مینوشه و همه چیز رو از یاد میبره .) الهه ی مادر حین آزاد کردن اون روح از گذشته ی غمبارش همزمان از شر خلائی که به خاطر ویرانگر دچارش شده بود هم نجاتش داد. گرگ اون پسر درد های زیادی داشت و باعث میشد آزاد کردنش از اونها راحت نباشه. اون الفا همیشه میخواست از همه محافظت کنه اما نمیتونست؛ حداقل نه اونطور که از ته قلب راضیش کنه و درد عمیقش رو مرحم بزاره. اون گرگ الفا با هر بار جفت شدن با روح تناسخ نیافته ی جیمین آسیب های جادوی سیاه اون روح رو حس میکرد و با مارک کردنش با نیروی الهی روح خودش سعی به درمانش داشت و همین موضوع توی بعضی از زندگی هاشون برای روح انسان دردسر شده بود. گرگ الفا توی زندگی اولش قدرتی نداشت اما با تمام توان گرگش سعی کرده بود از جفتش محافظت کنه و توی برنامه های جیمین برای پک همراهیش کرده بود. گرچه که با شانس بدش به عنوان سلاخ جفتش انتخاب شد اما اون هرگز خیانت نکرد و وفادار موند. حتی برای محافظت از جیمین تا حدی پیش رفت که وقتی کیم تهیونگ سالها بعد از اون فاجعه سراغش اومد و راجع به اون طلسم سیاه و تصمیمش بهش گفت خودش داوطلب شد تا باقی عمرش از همون زندگی رو به جفتش ببخشه و خیلی زود مرگ رو در آغوش گرفت. شاید اون درک زیادی از طلسم های سیاه و اونچه که تهیونگ انجامش میداد نداشت با اینحال عقل حکم میکرد که به عنوان موجودی که همراه یه جادوی سیاه شده باید تنبیه میشد اما الهه ی مادر با روش دیگه ای پسر رو تنبیه کرد. الهه که علاقه ی مرد رو برای محافظت از جفتش دید و از اینده ی اون ها با خبر بود بهش قدرتی بخشید که اون الفا بتونه توی محافظت از جفتش موفق باشه. (ایگنور نکنید لطفا مهمه : از اینجا به بعد دارم وضعیت جونگ کوک و زندگی جیمین و جونگ کوک رو توضیح میدم . یادتون باشه توی پارت 37 به مرگ های مختلف جیمین توی زندگیش های مختلفش اشاره کردم حالا داریم میفهمیم که چرا اون اتفاقات افتاده و جونگ کوک بعد از اون چه حالی داشته. جلوی هر کدوم مینویسم که جیمین چطور مرده که نیازی به چک کردن پارت 37 نداشته باشید. راستی اینم بگم که مرگ توی میانسالی که توی پارت 37 ازش حرف زدم برمیگرده به زندگی جیمین کنار تهیونگ و ته جی ! یعنی طی تناسخ قبلی جیمین و جونگ کوک ، جیمین یه دختر بوده و به جای اینکه جفت جونگ کوک بشه تهیونگ رو به عنوان جفتش انتخاب میکنه و ته جی رو باردار میشه . ) #FoF #𝓜𝓾𝓭𝓲𝓽𝓪 #vkookmin ╭──────────────── ╰─► ๛ @kookminmagic ๛
Mostrar todo...
1
ا.م: بیایین از این موضوع بگذریم . امروز روز مهمیه و افراد زیادی اینجا هستن تا شاهد این ماجرا باشن پس میتونیم چنتا احمق رو برای اشتباهاتشون ببخشیم. شیفتر ها برای لحظه ای گیج به اونچه شنیده بودند فکر کردند ولی الهه بهشون اجازه ی تفکر بیشتر نداد. ا.م: البته نه تا قبل از اینکه متاسف باشن و درخواست بخشش کنن. اینبار عده ی دیگه ای من جمله جکسون روی زمین زانو زدند. کیم تسوک ( عموی نامجون) ناباورانه به پسر خوندش کسی که همیشه اونقدر بهش اعتماد داشت که تمام راز هاش رو براش بازگو میکرد نگاه کرد. ا.م: خب از اونجا که عدالت باید اجرا بشه ولی زمان کافی هم نداریم میخوام دومین و مهم ترین مهره ی خطاکارمون بعد الکساندرا رو نشونتون بدم . به ناگاه جسم جکسون از جاش کنده شد و معلق شد. ا.م: الفای کیم ها(عموی جون) تو چهره ات ناباوری میبینم . حتما خیلی دلشکسته شدی؛ این جزای کسیه که به قضاوت خودش با وجود ندانسته هاش مطمئن باشه! تنبیه اون تنبیه تو هم هست . چشم های نقره ای الهه مثل خنجر تیزی برق زد. ا.م: برام جالبه که چطور هیچوقت راجع به مرگ برادرت ، همسرش و جفتت تحقیق نکردی ! تو رو میشه یه نمونه ی خوب از یه فرد متعصب دونست که چشم بسته هر دروغی که بهت راجع به مرگ نزدیکانت به دست ساحره ها گفتن رو باور کردی و با روش های خلاقانه ازشون انتقام کار نکرده رو گرفتی . شاید همه چیز عادی به نظر میومد ولی فقط الهه ماه بود که می دونست پیش چشم کیم تسوک چه صحنه هایی در حال نمایشن! صحنه های کشته شدن خانوادش با فریب وانگ ها ! میدید که چطور برادرش و همسرش و لونای قبلی توسط نقشه های اون خونخوار کشته شدن و چه راحت با سوء استفاده از نفرت اون همه چیز رو با صحنه سازی کردن و گردن ساحره ها انداختن. ا.م: اما جالب تر اونجاست که کسی با این حد هوش و تیزبینی چطور هیچوقت طی اینهمه سال سعی نکرده بفهمه پسری که به اصرار همسرش از پرورشگاه گرفتن دقیقا کیه و چه داستانی پشت یتیم شدنش بوده ! اون الفا ( عموی جون ) کسی بود که میدید پدر وانگ جکسون با قصاوت پسرش رو در حد مرگ میزنه و جلوی یتیم خونه ول میکنه بعد روزی که اونها قصد انتخاب داشتن به شکل بادیگاردی با صدای الفاش، امگای تسوک رو مجاب میکنه پسر اون رو انتخاب کنه. ا.م: اونوقت خیلی زود می فهمیدی که پسری که به فرزندی گرفتی هیچوقت یتیم نبوده . با وانگ جکسون آشنا شو برادر ناتنی الکساندرای عزیزمون . حالا تسوک داشت زندگی جکسون رو روبروش میدید. این خواسته الهه بود تا وانگ جکسون پاداش کارهای خوبش رو هم ببینه . کیم تسوک به لطف الهه ماه فهمید که جکسون اونقدر ها هم گناهکار نیست و با وجود طمعش برای قدرت نامجون رو که مثل برادرش دوست داشت رو از الکساندرا پنهون نگه داشت و تا اقدام خود اونها راجع به الفای برتر بودنش حرفی نزد و هرگز از مشکل اصلیش چیزی به خواهرش نگفت. این کمی تسوک رو دلگرمش میکرد که حداقل با وجود حماقت هاش در مورد برادرش و اون دو زن( پدر و مادر نامجون و جفت خود تسوک ) اون پسر رو به خوبی تربیت کرده جوری که حتی پنهانی هم که شده میجنگه اما نارو نمیزنه ولی نمیتونست خیلی هم خوشحال باشه چون به هر حال جکسون طمع به قدرت نامجون داشته ! ا.م : به نظرم حالا چشم هات باز شده پس من دیگه چیزی از اونچه که گذشته نمیگم اجرای عدالت در حق اونها رو به تو میسپرم. با اشاره ی الهه تمام افرادی که زانو زده بودند بیهوش روی زمین افتادن. و جکسون هم همراهشون بیهوش روی زمین افتاد. ا.م :خب برای الان کافیه . دیگه بهتره بریم سر اصل مطلب ! اما کسی این میون جرعت کرد تا اعتراض کنه. جئون: الهه ی من شما افرادی که لایق مجازات بودن رو مجازات کردید اما کیم نامجون رو به حال خودش رها میکنید؟ ا.م : هووم الفای سابق خانواده ی جئون ، پیر شدی اما هنوز مثل گرگی که بهت بخشیدم شجاعی . بهم بگو چرا فکر کردی اون لایق مجازاته ؟ اینبار پارک به حرف اومد: اون با خون آشام ها همراهی کرده و اون دورگه رو نجات داده ! ا.م : و همین موضوع بوده که اون رو از نظر من لایق فرماندهی شما کرده ؛ اون به خاطر تصمیماتش سزاوار تشویقه! صدای زنونه ی جانگ یونگ سون لب به اعتراض باز کرد:چی اونو لایق فرماندهی و تشویق کرده ؟ الهه ی ماه دوست داشت اونها رو خفه کنه و به بخش مهم اتفاقات اون شب برسه اما میدونست این مکالمه برای این موجودات و فهم بهترشون از اطرافشون لازمه! ا.م : به اطرافت نگاه کن و تو بهم بگو چی لایقش کرده! یونگ سون گیج اطرافش رو مد نظر گرفت یک طرف الهه خون آشام هایی بودن که انگار مسخ شده بودند و طرف دیگه شیفتر هایی که خیانت کرده بودند واقعا درک نمیکرد چی کیم نامجون رو لایق کرده . نامجون هم با حس افتخار ولی گیج به جواب الهه فکر کرد و به اطرافش نگاه کرد اما چیزی جز تعدادی از اعضای گروه 13 و خانوادش ندید ! #FoF #𝓜𝓾𝓭𝓲𝓽𝓪 #vkookmin ╭─────────────── ╰─►๛@kookminmagic
Mostrar todo...
1
ناگهانی صدای انفجار عظیمی به گوش رسید و سر ها به اون سمت چرخید. دیگه خبری از دیواره ی سفید رنگ یا حباب محافظ نبود در کمال تعجب همه ، الهه ی شیطانی (ویرانگر) همون جایی که بود دستش رو به سمت گردنش برد ؛ حالاتش جوری بود که انگار داشت خفه میشد . در همون زمان الهه ی ماه رو به ته جی کرد و گفت : بهشون بگو افرادت بگو تا محمل رو خبر کنن . بعد به آرومی دامن سیاه و سفید لباسش رو بلند کرد و به سمت سه جسم روی زمین حرکت کرد. الهه ی ماه با آوایی فرا تر از قدرت شنیداری اون موجودات فانی حتی فراتر از قدرت شنیداری شیفتر ها و خون آشام ها رو به ویرانگر به حرف اومد. ا.م: بار ها بهت هشدار دادیم که این قرارداد امکان ناپذیره و باید بشکونیش اما تو بی اجازه ی الهه ی مادر و به خیال خودت دور از چشم ما با الهه ی مرگ پیمان بستی و قول و قرارت راجع به نپذیرفتن قربانی رو شکستی و به ایجاد آشوب توی زندگی اون پسر ادامه دادی. سعی کردی با نابودی انسان ها و تمام موجودات و آفریده های ما اون هم با سوئ استفاده از دانسته های اشتباه اون انسان فانی ( اینسوک ) خودت رو از پوچی ای که توی ذاتت بود نجات بدی و فراموش کردی این خواست خودت بود که تبدیل به این موجود شدی و حالا دیگه راه فراری نداری صبر الهه ی مادر به سر رسیده . انتظار بخشش نداشته باش تو سرنوشت زن طرد شده (لیلیث) رو دیده بودی و باز هم به کار هات ادامه دادی ! با هر قدم فشار دور گردن ویرانگر بیشتر میشد اما اون هنوز بابت کرده اش پشیمون نبود خصوصا حالا که داشت آخرین تلاشش رو برای وصول بخشی از طلبش میکرد . ا.م: حالا که حتی با وجود حضور من به هشدار ها بی توجهی کردی پس با طبعاتش رو برو شو! برای ثانیه ای الهه ی ماه چشم هاش رو بست و وقتی باز کرد دیگه خبری از مردمک های نقره ای رنگ نبود بلکه اون چشم ها به شکل عجیبی تبدیل به گردابی شدند که هر چیزی رو داخل خودشون میکشیدند رنگی که اسم نداشت و شکلی که توضیحی براش نبود. از همون لحظه به بعد زیر پوشش تاریکی شب، بر رد هر قدم الهه ی ماه سابق گل و سبزه بیرون می اومد که نشون میداد، بدن فناناپذیر الهه ماه توسط الهه ی مادر زیر سلطه در اومده. این روش ارتباط الهه ی مادر( خدای خدایان رو میگیم الهه ی مادر ) بود چون دنیای محدود فانی ها قدرت تحمل حضور مستقیم خودش رو نداشت الهه های مختلفی رو برای اداره ی این دنیا فرستاده بود و حالا برای تنبیه یکی از اونها (منظورم تنبیه الهه ویرانگره) خودش دست به کار شده بود. الهه مادر: فکر کردی اگر جزئی از سرنوشتشون نبود مدت ها پیش خودم متوقفت نمی کردم ؟ الهه ی شیطانی(ویرانگر) که از زیر قدرت الهه ی ماه بیرون رفته بود نفسی کشید اما بلافاصله همه ی وجودش پر از درد شد؛ خالقش داشت با نیروش آزارش میداد و اون نیمه الهه ( ویرانگر) حتی نمی دونست دردی که حالا رگ به رگ تمام بدنش رو تسخیر کرده داره از کدوم بخش وجودش سرچشمه می گیره. الهه مادر:اگر اون زمان برگزیده ها اونقدر در برابر قبول حقیقت کور نبودند و می پذیرفتن که زیر سلطه ی دورگه برن، اون وقت میذاشتم بدن اون شیفتر خیلی وقت پیش ذات واقعی خودش رو به دنیا نشون بده و امروز تعداد بیشتری انیگما بینشون وجود داشت ولی اون فانی ها زیادی به خودشون غره شده بودند و باید یه گوشمالی مثل بلایی که انسان ها سرشون آوردند رو حس میکردند تا سر عقل بیان . باید با پنهان شدن یاد میگرفتن که قدر آزادی رو بدونن . ( اشاره به همون کشتار جادوگر ها که تهیونگ راجع بهش صحبت کرده بود.) الهه ی مادر گذاشت ویرانگر همونطور درد بکشه و به مخلوقاتی که سالیان زیادی بهشون نگاه کرده بود نزدیک شد. به اولین جسم که مال بی‌تقصیر ترین فرد بین اون سه بود نگاه کرد که چطور جسم دورگه رو زیر خودش گیر انداخته و سعی کرده با انرژی الهی خودش ازش محافظت کنه. اون بدن مال همون الفایی که جونگ کوک نامیده میشد بود. به ارومی دستی به تار های خز گرگ سیاه رنگش کشید و بعد به بدنش نیرو داد که چشم های اون گرگ باز شد . اون چشم ها مثل صفحه ی نمایشی اونچه گرگ الفا دیده بود رو نشون میداد و الهه رنجش تمام سالهایی رو دید که اون بدن زندگی کرده بود بلاخره وقتش شده بود که از حافظه ی همه ی اونها تلخی های گذشته پاک بشه و فقط خاطرات خوب باقی بمونه. هرچند که به عنوان خالق این صحنه و کسی که خودش این سرنوشت رو رقم زده بود شاید کارش احمقانه به نظر میرسید که گذاشته بود اون سه جسم سالیان زیاد درد بکشن و بعد تصمیم به آروم کردنشون گرفته بود اما هیچ کس اندازه ی الهه مادر بر مخلوقاتش و صلاحشون آگاه نبود و هیچ کس بهتر از اون نمیدونست که دقیقا چی به اون سه روح گذشته... هیچ کس هم جز خود الهه با خبر نبود که هدف این زجر سه هزار ساله چیه ولی به زودی دلیل و هدف این داستان قرار بود برای همه مشخص بشه. #FoF #𝓜𝓾𝓭𝓲𝓽𝓪 #vkookmin ╭──────────────── ╰─► ๛ @kookminmagic ๛
Mostrar todo...
1
ا.م : بزار من بهت بگم . این موضوع کیم نامجون رو لایق کرده که دست از اصلش نکشیده ! توی این اتفاق اون نقش یه گرگ آلفای اصیل رو داشت که به جای تمرکز روی دشمنی از امکاناتش استفاده کرد تا بتونه عضوی از گله اش رو نجات بده. جدا از اونکه بین تمام رهبران سابق حاضر فقط اون پسره که ذات و شیوه ی گرگ بودنش رو فراموش نکرده . پارک که از مشکل نامجون با خبر بود گفت : این احمقانه است الهه ی من اون ... ا.م: جرعت میکنی به گفته ی من بگی احمقانه ؟ هیچ چیز احمقانه ای جز شما وجود نداره ! گفتم به اطرافتون نگاه کنید . اما شما حتی متوجه ی تفاوت نشدید ! میدونید چرا ؟ چون کیم نامجون انقدر به افرادش من جمله امگا ها و بتا ها قدرت داده که براتون وجود اونها چیز متفاوتی نبود در حالی که بین شما حتی یه بتا هم پیدا نمیشه چه برسه به امگا ! اون گرگ بودن رو درک کرده گرگ های واقعی همه یکی هستن و کنار هم میجنگند و تصمیم میگیرند . جنسیت فقط نکته ی جانبی برای ادامه ی بقاست نه یه ویژگی که فکر کنید میتونید افراد رو به خاطرش محدود کنید امگا ها هم به شیوه ی خودشون قدرتمند ، لایق و شایسته هستن ! اما شما اونها رو تبدیل کردید به موجوداتی که به خاطر القای شما ضعیف تر از اونچه که هستند شدن. نامجون یاد صحبت هاش با جیمین افتاد. نگران چشم به اون محوطه دوخت و بعد باز به الهه نگاه کرد. یونگ سون: اما الهه ی من ، حتی با وجود فرمایش شما اون اصلی ترین رکن رو نفهمیده ؛ اون با خون آشام ها هم دست شده کسایی که شما ما رو برای نابودیشون خلق کردین ! الهه ماه خنده ی تمسخر آمیزی کرد و گفت : برای نابودیشون ؟ آه دوباره همین جمله احمقانه ! میشه بگی کی گفته من شما رو برای نابودی اون ها به وجود آوردم ؟ جانگ : ساحره ها ... الهه ی ماه میون حرفش پرید و گفت : خب کی به اونها اینو گفته ؟! جانگ ساکت شد چون نمدونست چی بگه الهه عمیق ترین باورش رو هدف گرفته بود. برای پک اون مهم نبود که شیفتر هستن یا ساحره و یا دورگه ای بین این دو دسته هدف اصلی همیشه نابودی خون آشام ها بود و زیر بیرق این هدف همه ی اونها با هم همسو میشدن . حالا الهه ی ماه اون هدف اصلی رو رد کرده بود و باور قدیمیش رو که نسل به نسل بهش رسیده بود رو به استیضاح کشیده بود. جئون که مدت ها به عنوان یه فرمانده برای نابود کردن خون آشام ها دست به کار شده بود و خودش طی مدت نه چندان کوتاه زندگیش بارها به این سوال فکرکرده بود، برعکس یونگ سون بهتر به این موضوع دید داشت پس به سرعت جوابی رو داد که همیشه برای این موضوع کفایت می کرد: داستان پدید آوردنمون شاهد خوبی بر این نیست که میخواستید ما اونها رو نابود کنیم؟ ! با نگاه مستقیم الهه سرش رو به سرعت پایین انداخت. ا.م : فکر کردین من انقدر ناتوان شدم که برای نابود کردن چنتا خون آشام نیازمند تلاش یه عده توله گرگ فانی یا یه سری انسان که خودم بهشون قدرت دادم باشم ؟ یا نکنه فکر کردین خوشم میاد ببینم شما مدام کشت و کشتار راه میاندازین ؟ نمیدونم چرا مخلوقات من روی زمین انگار قدرت تفکرشون رو از دست میدن. حالا تمام شیفتر ها زیر قدرت صدای پر از خشم الهه ماه زانو زدند و زوزه می کشیدن و ساحره ها در سکوت درد رو تحمل میکردن... این میون تنها افراد گیج ماجرا شیفتر ها و ساحره ها نبودن تهجی و افرادش هم چیز های جدیدی میشنیدن ! یعنی الهه ی ماه به خاطر ذات تاریکشون از اونها متنفر نبود؟ این سوالی بود که توی ذهن تک تک خون اشام ها چرخ میزد‌. ا.م: اون از برگزیده ها و این از شیفتر ها ! دلیل ایجادتون نابودی خون آشام ها نبود بلکه کنترل اونها بود تا با طمع بیجا به انسان ها و بقیه ی جانوران این سیاره من جمله خودشون صدمه نزنن. پیش چشم شیفتر ها و بقیه ی حاضرین الهه دستش رو باز کرد و جنگلی رو نشون داد که صدمه دیده و بیجون بود. بعد نشون داد چطور با ورود گرگ ها اون جنگل جون گرفت و هم زمان به حرف اومد. ا.م: ریشه های شما ، گرگ هایی بودن که مسئول حفظ توازن توی طبیعت بودن و نه تنها به خودشون بلکه به بقای همه کمک میکردند حالا خودتون رو ببینید ؛ اصلا شباهتی که ریشه هاتون دارید؟ الهه دستش رو بست و تصوایر از بین رفتن ا.م : نه؛ اما کیم نامجون درست مثل گرگ های اصیل نه فقط به خودش بلکه به تمام موجودات اطرافش فکر کرد و منفعت همه رو در نظر گرفت. شیفتر های زمین افتاده دیگه حرفی برای زدن نداشتند؛ اکثر اونها برای درک چیزی که به تازگی فهمیده بودند به زمان نیاز داشتند. ا.م: جواب سوالتون رو گرفتید. حالا دیگه گفت و گو راجع به این موضوع بسته ؛ موقع اش شده. به عنوان مادر اصلی شما و پدید آوردندتون اینجام تا یه خبر مهم بهتون بدم ولی قبلش باید این جمع رو کمی کامل تر کنم. دو گروه از افرادی که مربوط به موضوع اصلی بحثمون هستن اینجا نیستند. #FoF #𝓜𝓾𝓭𝓲𝓽𝓪 #vkookmin ╭──────────────── ╰─► ๛ @kookminmagic ๛
Mostrar todo...
3
با ورود زن نیروی عظیمی به تمام موجوداتی که اونجا بودن وارد شد . حالا انگار فضا حتی بیش از پیش نورانی شده بود و نور ماه مثل چراغی به دستور الهه اش اطرافشون رو روشن کرده بود. زن سیمای زیبایی داشت . لباس سفید و سیاهش آدم رو به یاد آسمون بی نهایت هنگام شب و ماه و ستاره ها می انداخت . کمربندی داشت که سیر ماه رو در آسمون به زیبایی توی اون نقش کرده بودند . (منظورم از سیر ماه اشکال مختلف ماه در طی ۳۰ روزه یه چیزی مثل تتوی جیمین.) مهم تر از همه او موهایی مشکی داشت که میونشون موهایی سفید رنگ هم پیدا میشد موهای بلندش دسته دسته خیلی آزاد آراسته شده بودند اما چیزی که بیشتر از همه جلب توجه میکرد نیم تاج ماهی بود که میون سیاهی ابتدای موهاش فوع العاده میدرخشید. رهبر ساحره ها به سرعت الهه ی روبروش رو شناخت . حتی اگر کور میبود و نشانه هایی مثل نیم تاج ماه رو که طبق اونچه از بین اطلاعات گسترده ی کتاب هایی که به ارث برده بود فهمیده بود تاج مخصوص الهه ماه هست رو نمیشناخت به خوبی جوشش خونش رو در برابر موجود روبروش حس میکرد پس به سرعت زانو زد و زمان کوتاهی طول کشید تا تمام افرادش از اون طبعیت کردن. _: الهه ی من . زن بعد از سالیان دراز از این احترام که هنوز بین برگزیدگان داشت لذت برد. ا.م: راحت باش دال ! دختر برای لحظاتی قبل از اینکه مغزش به شکل منطقیش برگرده برای اینکه پیش روی الهه ی خودش نشسته و اون به اسم صداش کرد ذوق زده شد ولی بعد به سرعت موقعیت رو به یاد آورد و به همون مین دال همیشگی تبدیل شد. الهه از ذوق دختری که به نام عنصر وجودی خودش نام گذاری شد لبخندی زد. (دال یعنی ماه) دختر از روی زمین بلند نشد اما از حالت دو زانو خارج شد و راحت تر روی زمین نشست . _: الهه ی من لطفا برگزیده اتون رو نجات بدین الهه ی ویرانی اون رو... زن فرصت کامل کردن حرف رو به دختر نداد با صدایی قاطع گفت . ا.م : میدونم نگران نباش چیزیشون نمیشه . الهه ی زیبا با گفتن این حرف، رو از ساحره هایی که با توجه به ذاتشون حالا دوست داشت که دوباره برگزیده صداشون کنه گرفت. ا.م : چقدر عالی که سردمداران شیفتر ها اینجا هستن بابتش باید از کی ممنون باشم ؟ گرگ ها رو نفر به نفر رد کرد و روی یکی متوقف شد: اوه اینجا رو ببین حالا نمیدونم باید ممنون باشم یا برات متاسف باشم که دارم نقشه ی خیانتت به آلفات رو بهم میریزم ؟! الکساندرا که نگاه سنگین زن رو روی خودش دید ناتوان به روی زانوش افتاد چشم های نقره ای رنگ اون الهه انگار آب حیاتی بود که با خشم ازش گرفته شد و عطش سنگینی رو به وجودش انداخت ؛ عطش برای داشتن رضایت اون دو گوی ... ا.م : دوست دارم یه چیزی رو بدونم . جرموند هنوز نتونستی خون آشام ها رو از زمین پکت بیرون کنی ؟ گرگ بزرگ جرموند تبدیل شد و مثل یه شوالیه ی قرون وسطا رو به روی الهه ماه زانو زد. جرموند : خیر الهه ی من ! ا.م : و فکر نکردی که چطور با هر بار حمله ی مخفیانه و شبیخون های نابهنگامت اونا تونستن مقاومت کنن ؟ حقیقتا جرموند زیاد به این موضوع فکر کرده بود اون موجودات انگار از قبل اومدنشون رو بو میکشیدن چون هیچوقت غافلگیر نمیشدن. انگار همیشه آماده ی حمله بودن. جرموند: چرا برام عجیب بوده بانو ... ا.م: و تو فکر کردی اون دو رگه جاسوسیت رو میکرده مگه نه ! جرموند سکوت کرد . واقعا همین فکر رو میکرد برای همین چشمش رو روی محبت های اون ساحره ی دورگه که کلی از افرادش رو با جادوش التیام داده بود بست . ا.م: حتی شک نکردی چرا باید اینطور ناگهانی خون آشام های اطراف که مشکلی باهاشون نداشتی بهتون حمله کنن . چشمت رو روی همسایگی طولانی مدت اما صلح آمیزتون بستی و فکر کردی اونا جنون خون گرفتن ! جرموند با لحن سرزنشگر الهه زانوی دیگه اش رو هم پایین اورد و مثل الکساندرا زانو زد . ا.م: برام جالبه اگر بدونی کی مقصر بوده چه حالی میشی ! بلند شو . جرموند با دستور الهه ماه بلند شد. ا.م : ولی این حتی برام اعجاب انگیز تره که تو چطور روت میشه به عنوان یه خائن درست شونه به شونه و چشم در چشم الفایی بشی که برای قدرت بیشتر خودت اون و پکش رو توی دردسر انداختی و با ایجاد فشار و صحنه سازی خون آشام ها رو به گرفتن منطقه اش تحریک کردی! جرموند با حدس موضوع ناخواسته غرشی از سر عصبانیت کرد و نیمه ی انسان الکساندرا ترسید. کسی تا اون روز راجع به کاری که اون تا امروز برای تصاحب منطقه ی جرموند انجام داده بود چیزی نمی دونست و این رو شدن وقایع اصلا به نفعش نبود‌ اما گرگ درونش اهمیتی برای جایگاهش و رو شدن نقشه های خبیثانه ی نیمه ی انسان قائل نبود اون فقط رضایت الهه اش رو میخواست؛ پس برای بخشش التماس میکرد اما نگاه زن بیتوجه ازش رد شد و گذاشت اون گرگ توی حس پشیمونیش از آزردن الهه بمونه . حسی که خودش به اون گرگ القا کرده بود. #FoF #𝓜𝓾𝓭𝓲𝓽𝓪 #vkookmin ╭──────────────── ╰─► ๛ @kookminmagic ๛
Mostrar todo...
6
Photo unavailableShow in Telegram
◆◇◆◇◆◇◆◇◆ #FoF Fate Or Folly ? 91 ╭─────────────── ╰─► ๛ @kookminmagic ๛
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.