9 719
Suscriptores
+524 horas
-387 días
-27530 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
🔴 مقاله پزشکیان در تهران تایمز، رونمایی از جلیلی بیرتوش
علی افشاری
✍️ انشایی که جواد ظریف به نام #مسعود_پزشکیان در تهران تایمز منتشر کرد، حتی یک میلیمتر با سیاست خارجی دولت رئیسی تفاوت ندارد!
✍️ این نامه هیچ ظرفیتی در رفع موانع پیش روی عادی شدن روابط ایران با جامعه جهانی ندارد. تداوم اتکا به شرق، نابودی اسرائیل، همراهی با بلوک چین و روسیه در ایجاد چالش برای دمکراسی و ارزش های لیبرال در دنیا، احتراز از مذاکره مستقیم با آمریکا،،حاکمیت اسلامگرایی در منطقه، تقویت «جبهه مقاومت»، مشروعیت نمایی و دمکراتیک جلوه دادن جمهوری اسلامی و تکرار دروغهای همیشگی در مخفی کردن چهره اقتدارگرا و سرکوبگر آن، ویژگیهای نامه منتشر شده به نام پزشکیان بود!
✍️ پزشکیان باز به دروغگویی و تملقگویی برای خامنهای متوسل شد و انتخاب خود در انتخاباتی کم فروغ را به ملت ایران نسبت داد! در صورتیکه اکثریت مردم ایران در انتخابات شرکت نکردند. او منتخب اقلیت با حمایت ویژه ترکهای ایرانی است که دولت مستعجل خواهد شد.
✍️ ظریف و پزشکیان که در روزهای رقابت انتخاباتی با حمله به جلیلی مدعی تندروی وی در ایجاد مشکل تحریم ها و بحرانی شدن روابط با غرب بودند، بعد از به قدرت رسیدن همان حرفها را تکرار میکنند و از این به بعد در این تصور هستند که نظام به پشتوانه مردم معترض و اقشار خاکستری تقابل با آمریکا را ادامه بدهد که صد البته توهمی بیش نیست.
✍️ این جماعت در سیاست خارجی مشابه جلیلی هستند بدون رتوش!
اگر پزشکیان اقدامات تحریم دولت آمریکا را «تروریسم اقتصادی» میداند پس چرا به سعید جلیلی حمله کرده و او را برای شکلگیری تحریمها مقصر دانست؟
مگر جواد ظریف بعد از وزارت از روسیه یک هیولا نساخته بود! حال چرا پزشکیان بر رابطه راهبردی با روسیه اصرار ورزیده است! و اینقدر از درک شرایط جدید جهان بیاطلاع است که رفع بحران در رابطه با اروپا با حفظ رابطه راهبردی با روسیه ممکن نیست!
اصلاحطلبان تا دیروز معترض به قرارداد راهبردی ۲۵ ساله با چین بودند! حال پزشکیان نه تنها به اجرای آن متعهد شده بلکه آن را مزیت دانسته و به رخ غرب کشیده است!
✍️ این فریبکاریها و تنزل دادن سیاست خارجی به منازعات جناحی و اختلاف بر سر نحوه اجرای سیاست غلط، مشکل اصلی کشور است. ظریف و امیرعبدالهیان و باقری کنی فرقی فارق ندارند. حتی به لحاظ شخصیتی ظریف از آنها بیاخلاقتر و سخیفتر هم است.
Aliafshari52
#اصلاحاتچی_فریبکار #رئیس_جمهور_منتصب
#ضریب_جمهور
#فرقه_فریب
#حکومت_اقلیت #آمار_سازی_اسلامی
🔵 📝جهانگیر فتحی نوشته:
دمجنبانی برای پوتین
در تاریخ ۵ اسفند ۱۴۰۰، روسیه حمله گستردهٔ خود به خاک همسایهٔ غربی یعنی اوکراین را با بیش از ۱۹۰ هزار نیروی نظامی که بزرگترین تهاجم حملهٔ نظامی به خاک اروپا از زمان جنگ جهانی دوم محسوب میشود آغاز نمود.
به روایت تاریخ، روسیهی همیشه متجاوز و نوچهها و اقمار منطقهایش، این جنگ تمام عیار و تهاجم همه جانبه و وسیع به یک کشور مستقل را «عملیات ویژه!!!» خواندند تا با کاهش اهمیت این جنگ، آنرا کوچکتر از جنگ تمام عیار متعارف معرفی نمایند و وانمود شود مدت زمانیش محدود است و او این عملیات را خیلی زود تمام خواهد کرد!
البته این سبک یادآور روش صدام حسین و منافقین وطنفروش نیز بود که مدعی بودند یک هفتهای تهران را تسخیر خواهند نمود.
اما گذشت زمان نشان داده است که پوتین وارد سومین سال این جنگ ویرانگر خود شده و صدام نیز با جنگ فرسایشی هشت ساله مواجه گردیده بود.
حال هر کس به اندازه دو ریال بهرهمند از درک و بینش سیاسی باشد، به راحتی میفهمد که پوتین مغرور و خودخواه در حال استراحت در هوای مطبوع و لطیف کنار شومینه کاخ کرملین، زمستان دو سال پیش مش ممباقر و همراهانش را در کاخ کرملین شهر مسکو بهحضور نپذیرفته و حتی دیده شد رسم مهماننوازی را به شیوهای دیگر که احیاناً مختص ذات روس هاست رئیس مقتدر قوه مقننه در چاردیواری ج.ا و هیأت همراه که متأسفانه، خواسته یا ناخواسته، نمایندگی ملت ایران را یدک میکشیدند در سرمای محوطه کاخ در کنار باغچهبان مشغول کار، به حال خود واگذاشتهاند!
اهمیت موضوع اینجاست که پوتین گیر افتاده در باتلاق عملیات بهاصطلاح ویژه اوکراین اکنون چقدر خوار و ذلیل شده است که تن به پذیرش ایشان داده و قالیباف زهرخورده از انتصخابات ولایی ماه جاری کشور که شنیده شده است چند روز قبلش با سوءاستفاده از امکانات ملی و بسیج تمامی عوامل و ایادیش برای ارسال پیام کودتاگونه به غرب با هدف جلب حمایت آنها از وی که اکنون ناکام و سرخورده از ریاست جمهوری شده است با هدف انتقام از غرب، پشت به غرب و رو به شرق به پوتین منفور مغروق در باتلاق اوکراین، خود را هموزن و همسنگ قدرتهای شرق مغرور همچون چین و روسیه دانسته و با خودشیرینی و دمجنبانی، اظهار وفاداری به شرق بخصوص پوتین روسیه مینماید و قول متوقف نمودن یکجانبه گرایی غرب را میدهد!
و بهعبارتی رساتر، ولائیون ضعیف النفس چقدر خوار و خفیفاند که در مقابل پوتین ذلیل، اینگونه ذلیلانه هفتهای یکبار، با اعزام انواع نمایندگان پیام دلگرم کننده حفاظت از منافع روسیه را از سوی عظمای حاکم بر ایران به استحضار آن مقام مفلوک مغروق در اوکراین میرسانند؟!!!!
♈️ حال خدا داند در حوزه دفاع امنیتی در پشت پرده چه ساخت و پاخت تحقیر کنندهای با روسیه دارند.
https://t.me/baygani_mahdavifar/1473
بایگانی
تاریخ این دیدار پنجشنبه ۲۱ تیرماه ۱۴۰۳
🔵 روز ۲۱ تیر هشتاد و هشت مکان بازداشتگاه مخوف کهریزک جایی که خدا هم آنتن نمیداد!
روز بیست و یکم تیرماه بود، تنهایمان از شدت زخمها و شکنجه ها حسابی عفونت کرده بود و نفس کشیدن برایمان لحظه به لحظه سخت تر میشد، صدای نالههای همبندیهایمان بلند و بلندتر میشد. نگاهی به چهره خستهٔ امیر جوادی فر انداختم که از درد در خود میپیچید و میدیدم که چقدر نفس کشیدن برای او سختتر شده ، همه نگران و ناامید بودیم و محمد کامرانی همچنان چشم انتظار کنکورش بود. چند تن از مجرمان خطرناک برگههای دعای زیارت عاشورا داشتند، یکی از ما که صدای خوبی داشت برگه های زیارت عاشورا را از آنها گرفت و شروع به خواندن آن کرد ، در طول خواندن زیارت عاشورا همگی از مظلومیت خودمان گریه میکردیم که به کدامین گناه باید این همه عذاب بکشیم ، در آن لحظه حال و هوای صحرای کربلا که جمهوری اسلامی سالیان سال به دروغ در ذهن ما گنجانده بود انگار زنده شده بود و ما هم داشتیم به دست یزدیان زمانه تا مرگ شکنجه میشدیم و در حسرت آب خوردن بودیم ، در همان لحظات بود که از داخل دریچهای به داخل قرنطینه از دوباره دود گازوئیل وارد کردند ، فقط به جرم خواندن زیارت عاشورا یا شاید به خاطر سوزی که در صدایمان بود.
افسر نگهبان حدود یک ساعت بعد دستور داد با همان بشمار سه و ضرب شتم ما را به داخل حیاط منتقل کنند، هوا بسیار گرم بود و ما در زیر آن آفتاب سوزان ، پابرهنه روی آسفالت داغ با لبهای تشنه احساس بسیار خوشایندی داشتیم زیرا در برابر آن هوای آلوده قرنطینه ، گرامی زیاد و دود گازوئیل هم که بهش اضافه میشد حکم بهشت را برای ما داشت ، چون میتوانستیم به راحتی نفس بکشیم . شکنجه های روز قبل که باید چهار دست و پا روی آسفالت داغ سوار بر یکدیگر میرفتیم از دوباره تکرار شد و همچنین شعار های هر روزه کهریزک! اینجا کجاست ؟! کهریزک... کهریزک کجاست؟! اخر دنیا ... از غذا راضی هستین ؟! بله قربان ... آدم شدید ؟! بله قربان و ما باید آنقدر این جمله ها را بلند تکرار میکردیم که در و دیوارهای بازداشتگاه کهریزک به لرزه میوفتاد.
افسر نگهبان دستور داد با دستگاه سم پاشی داخل قرنطینه ما را سم پاشی کنند تا حشراتی مانند ، شپش ، گال ، کنه و غیره از بین بروند تا در خیال خودشون نظافت برای ما رعایت شود، ولی هدف آنها فقط شکنجه ما بود و نه نظافت ، بعد از آنکه داخل قرنطینه را سم پاشی کردند بلافاصله ما را به همان روش بشمار سه با ضرب شتم شدید به داخل قرنطینه فرستادند.
.
داخل که شدیم بوی شدید سم و دود گازوئیل که از قبل در قرنطینه مانده بود ما را داشت خفه میکرد، چند دقیقهای گذشت، همبندیهایم را میدیدم که یکی یکی دارن بیهوش میشن و بعضی هاشون هم کف بالا میاوردند، در آن هوای آلوده و مسموم حدود بیست الی سی نفر از همبندیهایم از هوش رفتند، راه نفسکشیدن برای من هم سخت تر و سخت تر میشد. باور آن جهنم داشت لحظه به لحظه پر رنگتر میشد و من با چشمهایم میدیدم که همبندی هایم دارند جان میسپارند و از اینکه کاری از دستم ساخته نبود از خودم شمسار بودم. آنقدر تصویر غمانگیز و زجر دهندهای بود که همگی از شدت خشم فریاد میزدیم که بچه ها یکی یکی دارند تلف میشوند و التماس افسر نگهبان را میکردیم که درب قرنطینه را باز کند و ما را به داخل حیاط ببرد ، این صحنه به قدری وحشتناک بود که حتی در این میان مجرمان خطرناک از جمله عادل ترکه وکیل بند هم با ما هم صدا شدند ولی افسر نگهبان به فریادها و ضجه های ما بیتوجهی میکرد، تعداد بیهوشیها داشت بیشتر و بیشتر میشد و خود من هم به سختی میتوانستم نفس بکشم، از شدت سم داخل قرنطینه چشم هایمان به شدت میسوخت، داخل گلویم انگار زخم شده بود. حالت تهوع شدید داشتم به همراه سرگیجه، از همه بدتر این بود که انگار داشتم خفه میشدم و نفس کشیدن در فضای آزاد برایم رویا شده بود، بعد از یکساعت داد و فریاد و التماس بالاخره درب قرنطینه را باز کردند و اگر بیشتر طول میکشید شاید منم و خیلی ها هم بیهوش میشدیم و معلوم نبود چه بلایی سرمان می آمد.
ما هر کدام از آنهایی که از هوش رفته بودند را چند نفری از دست و پای آنها میگرفتیم و به بیرون میبردیم، متأسفانه تنها جایی که میشد آنها را بگذاریم تا نفسشان بازگردد داخل حیاط بود ، همان جهنمی را میگویم که برایمان رنگ بهشت گرفته بود، بر روی آسفالتی داغ و سوزان که سریعاً بدنمان را میسوزاند و زخم میکرد ، دوستانمان کم کم به هوش آمدند و آن روز توانستیم بیشتر در حیاط بمانیم ، افسر نگهبان بعد از حدود یک الی دو ساعت دستور داد به داخل قرنطینه برویم، ولی این بار خبری از بشمار سه و ضرب شتم نبود و از دوباره از جهنمی که کمی بوی بهشت میداد وارد جهنمی شدیم که نفس کشیدن برایمان آرزو بود.
از اینستاگرام مسعود علیزاده
شاهد جنایت کهریزک
https://t.me/baygani_mahdavifar/1469
بایگانی
🔵 روز ۲۱ تیر هشتاد و هشت مکان بازداشتگاه مخوف کهریزک جایی که خدا هم آنتن نمیداد!
روز بیست و یکم تیرماه بود، تنهایمان از شدت زخمها و شکنجه ها حسابی عفونت کرده بود و نفس کشیدن برایمان لحظه به لحظه سخت تر میشد، صدای نالههای همبندیهایمان بلند و بلندتر میشد. نگاهی به چهره خستهٔ امیر جوادی فر انداختم که از درد در خود میپیچید و میدیدم که چقدر نفس کشیدن برای او سختتر شده ، همه نگران و ناامید بودیم و محمد کامرانی همچنان چشم انتظار کنکورش بود. چند تن از مجرمان خطرناک برگههای دعای زیارت عاشورا داشتند، یکی از ما که صدای خوبی داشت برگه های زیارت عاشورا را از آنها گرفت و شروع به خواندن آن کرد ، در طول خواندن زیارت عاشورا همگی از مظلومیت خودمان گریه میکردیم که به کدامین گناه باید این همه عذاب بکشیم ، در آن لحظه حال و هوای صحرای کربلا که جمهوری اسلامی سالیان سال به دروغ در ذهن ما گنجانده بود انگار زنده شده بود و ما هم داشتیم به دست یزدیان زمانه تا مرگ شکنجه میشدیم و در حسرت آب خوردن بودیم ، در همان لحظات بود که از داخل دریچهای به داخل قرنطینه از دوباره دود گازوئیل وارد کردند ، فقط به جرم خواندن زیارت عاشورا یا شاید به خاطر سوزی که در صدایمان بود.
افسر نگهبان حدود یک ساعت بعد دستور داد با همان بشمار سه و ضرب شتم ما را به داخل حیاط منتقل کنند، هوا بسیار گرم بود و ما در زیر آن آفتاب سوزان ، پابرهنه روی آسفالت داغ با لبهای تشنه احساس بسیار خوشایندی داشتیم زیرا در برابر آن هوای آلوده قرنطینه ، گرامی زیاد و دود گازوئیل هم که بهش اضافه میشد حکم بهشت را برای ما داشت ، چون میتوانستیم به راحتی نفس بکشیم . شکنجه های روز قبل که باید چهار دست و پا روی آسفالت داغ سوار بر یکدیگر میرفتیم از دوباره تکرار شد و همچنین شعار های هر روزه کهریزک! اینجا کجاست ؟! کهریزک... کهریزک کجاست؟! اخر دنیا ... از غذا راضی هستین ؟! بله قربان ... آدم شدید ؟! بله قربان و ما باید آنقدر این جمله ها را بلند تکرار میکردیم که در و دیوارهای بازداشتگاه کهریزک به لرزه میوفتاد.
افسر نگهبان دستور داد با دستگاه سم پاشی داخل قرنطینه ما را سم پاشی کنند تا حشراتی مانند ، شپش ، گال ، کنه و غیره از بین بروند تا در خیال خودشون نظافت برای ما رعایت شود، ولی هدف آنها فقط شکنجه ما بود و نه نظافت ، بعد از آنکه داخل قرنطینه را سم پاشی کردند بلافاصله ما را به همان روش بشمار سه با ضرب شتم شدید به داخل قرنطینه فرستادند.
.
داخل که شدیم بوی شدید سم و دود گازوئیل که از قبل در قرنطینه مانده بود ما را داشت خفه میکرد، چند دقیقهای گذشت، همبندیهایم را میدیدم که یکی یکی دارن بیهوش میشن و بعضی هاشون هم کف بالا میاوردند، در آن هوای آلوده و مسموم حدود بیست الی سی نفر از همبندیهایم از هوش رفتند، راه نفسکشیدن برای من هم سخت تر و سخت تر میشد. باور آن جهنم داشت لحظه به لحظه پر رنگتر میشد و من با چشمهایم میدیدم که همبندی هایم دارند جان میسپارند و از اینکه کاری از دستم ساخته نبود از خودم شمسار بودم. آنقدر تصویر غمانگیز و زجر دهندهای بود که همگی از شدت خشم فریاد میزدیم که بچه ها یکی یکی دارند تلف میشوند و التماس افسر نگهبان را میکردیم که درب قرنطینه را باز کند و ما را به داخل حیاط ببرد ، این صحنه به قدری وحشتناک بود که حتی در این میان مجرمان خطرناک از جمله عادل ترکه وکیل بند هم با ما هم صدا شدند ولی افسر نگهبان به فریادها و ضجه های ما بیتوجهی میکرد، تعداد بیهوشیها داشت بیشتر و بیشتر میشد و خود من هم به سختی میتوانستم نفس بکشم، از شدت سم داخل قرنطینه چشم هایمان به شدت میسوخت، داخل گلویم انگار زخم شده بود. حالت تهوع شدید داشتم به همراه سرگیجه، از همه بدتر این بود که انگار داشتم خفه میشدم و نفس کشیدن در فضای آزاد برایم رویا شده بود، بعد از یکساعت داد و فریاد و التماس بالاخره درب قرنطینه را باز کردند و اگر بیشتر طول میکشید شاید منم و خیلی ها هم بیهوش میشدیم و معلوم نبود چه بلایی سرمان می آمد.
ما هر کدام از آنهایی که از هوش رفته بودند را چند نفری از دست و پای آنها میگرفتیم و به بیرون میبردیم، متأسفانه تنها جایی که میشد آنها را بگذاریم تا نفسشان بازگردد داخل حیاط بود ، همان جهنمی را میگویم که برایمان رنگ بهشت گرفته بود، بر روی آسفالتی داغ و سوزان که سریعاً بدنمان را میسوزاند و زخم میکرد ، دوستانمان کم کم به هوش آمدند و آن روز توانستیم بیشتر در حیاط بمانیم ، افسر نگهبان بعد از حدود یک الی دو ساعت دستور داد به داخل قرنطینه برویم، ولی این بار خبری از بشمار سه و ضرب شتم نبود و از دوباره از جهنمی که کمی بوی بهشت میداد وارد جهنمی شدیم که نفس کشیدن برایمان آرزو بود.
از اینستاگرام مسعود علیزاده
شاهد جنایت کهریزک
#جنایت_کهریزک
بایگانی
😡دو هزار میلیارد تومان، پول رایج مملکت از خزانه دولت برداشت شده و برای تبلیغات در ستاد جلیلی هزینه شده است!!!
ماجرا از این قرار است که آقای محسن منصوری معاون اجرایی دولت سیزدهم (یعنی دولت رئیسی) طی نامه ای به اقای مخبر سرپرست ریاست جمهوری درخواست مرخصی کرده و به صورت مکتوب نامه ای برای ایشان ارسال کرده بود که با مخالفت شدید مخبر مواجه شده بود.
اما با دخالت جلیلی مرخصیشان تایید میشود و منصوری چون به دنبال پست در دولت بعدی بوده به عنوان رییس ستاد جلیلی انتخاب شد.
و حالا نکته جالب قضیه این است که؛ آقای منصوری بدون اجازه مخبر ۲ هزار میلیارد تومان پول رایج مملکت را از خزانه دولت برداشته که برای تبلیغات در ستاد جلیلی استفاده کند. تمام سفرهایی که سعید جلیلی به استان های کشور داشتند همه ی این سفره ها و تمامی تبلیغاتشان از خزانه ی دولت بوده است!!
هزار میلیارد ان را به مبلغانی دادند که به تمام روستاهای کشور بروند و پول به دهیاری ها بدهند که به مردم پول بدهند و برای جلیلی رای جمع کنند! و نکته جالب این است که مبلغان ستاد جلیلی همه طلبه های حوضه های علمیه کشور بوده اند!
و اقای مخبر به محسن منصوری نامه ای نوشته که باید در مقابل اقداماتی که بدون اجازه انجام داده، جوابگو باشد و بازرسی کل کشور به این مسئله ورود پیدا کرده است.
✍یونس بهروزی
🌿
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.