cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

ᒪITTᒪE ᗰOOᑎ

گی‌لاو•ددی‌لیتل‌بوی🔞🏳️‍🌈 وقتى دارى زيرم ناله ميكنى برام بهترين ملودى دنياس شاهزاده كوچولوى من👅💦 •ꜰᴀʀɪᴍᴀʜ•

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
7 428
Suscriptores
+81924 horas
+6317 días
+1 19530 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Mostrar todo...
Hamster Kombat

Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!

Repost from N/a
پسری که اسیر موجودات افسانه ای میشه و مجبوره تمکین کنه تا زنده بمونه🔥🔞 _آه... آیی ساروک... ک*یرت خیلی #کلفته ک*یرمو توی دستای بزرگش گرفت و مالید. _سوراخ کوچولوت داره ک*یرمو میبلعه پسرک چشم نقره ای ناله ای کردم و پاهامو بیشتر براش باز کردم، داشتم جر می خوردم. _آه.. دیگه نمیتونم... _اگه تا صبح زیرم دووم بیاری تو آسمون میبرمت چشماش برقی زدن و نقره ای و سبز قاطی شد. _میزاری بال هاتو ببینم؟ https://t.me/+NLt8PW_ZcJQ4M2Nk 🔥 https://t.me/+NLt8PW_ZcJQ4M2Nk 🔥
Mostrar todo...
پسرکی که شبیه دخترا ظریف و خوشگله، پیشکش موجودی اهریمنی میشه تا قربانی بشه اما اون با فهمیدن اینکه پیشکشیش یه پسره کاری باهاش میکنه که....🥵💦 https://t.me/+wXcR3r5WISo5NjQ0
Mostrar todo...
چشمای جادویی

ژانر: بی ال تخیلی فانتزی نویسنده m&h

Photo unavailable
#part49 #GAY _چشمای هفت رنگتو باز کن برام... نـیپلمو با انگشتش فشار داد که چشمامو باز کردم. کیـ,ـرشو یکم در آورد و با ضرب داخلم کرد، بدنم تو دستاش تکون خوردن و اون تلـمبه دیگه ای داخلم زد.🍑💦 هنوز درد داشتم و به حجمش عادت نکرده بودم، دستاش روی بدنم می گذشت و لمسم می کرد. کیـ,ـرمو که تو دستش گرفت دوباره به همون نقطه ضربه زد. از لذت و درد اشک از چشمام سرازیر شد و ناله ای کردم. _اووووم، همونجاااا کیــرمو تو دستش مالید و دوباره به همونجا ضربه زد. تند تند داخلم می کوبید که...🔥 https://t.me/+wXcR3r5WISo5NjQ0
آرژان پسری که بخاطر موهای بلند و قیافه ظریفش به جای دختر اشتباهش میگیرن و میدزدنش تا برده مردی خشن بشه🔞💦🏳‍🌈
Mostrar todo...
1
Repost from N/a
آقای معلم نشوندم روی نیمکت و گفت: پاهات رو باز کن، ک*.*ص تپل تو ببینم... با شرم پاهام باز کردم که تف کرد لای ک.*.صم و سر ک.*.یرشو گذاشت توش. - آی...عمو درد میکنه... - چقد تنگی تو دختر، اصلا نمیره تو...! ازم در آورد دوباره تف کرد رو ک.*.صپ و آهسته ک*.*یر گنده اش رو کرد توم که از درد و لذت آه کشیدم. دستش گذاشت روی دهنم و گفت: هیشش خانم کوچولو، مگه بهت نگفتم نباید کسی از راز مون خبر دار بشه هوم؟ https://t.me/+6RJVHSR_tVk3ZGU0 https://t.me/+6RJVHSR_tVk3ZGU0 #س‌ک‌س_با‌_معلم🤫💦🔞
Mostrar todo...
🔥 2
Repost from N/a
همین طور با وسط پاهام ور می رفتم گفتم: آییی، عمو وسط پاهام داغ شده. نشوندم روی پاش و با دوتا انگشت هاش شیار های توت فرنگیم رو کنار زد و گفت: ای جونم، دختر کوچولوم چه به آب افتاده توت فرنگیش. خندیدم که زیپ شلوارش کشید پایین و پاهام باز کرد و نشوندم رو آلت راست شدش... دست هام گذاشتم رو شونه هاش و شروع کردم بالا و پایین شدن رو آلت کلفتش... https://t.me/+6RJVHSR_tVk3ZGU0 #ص‌ک‌ص_دختر_کوچولو_با_عموش💦🔞
Mostrar todo...
👍 1
Repost from N/a
00:06
Video unavailable
سرنوشت پسری که به عنوان پیشکش به موجود تاریک و پلیدی فروخته میشه و... با یاداوری کاری که باهام کرد بغض به گلوم چنگ انداخت. همچنان لـخت بودم و آش و لاش. تمام تنم رد کبودی بود و درد امونم رو بریده بود. خیلی سخت خودمو یکم خم کردم ودستمو به پشتم و #سوراخم رسوندم. دستی لای کـ*پلم و سوراخم کشیدم که از درد چشمام رو بستم و ناله ایی کردم.🔞💦 خیس بود پشتم. دستمو که نگاه کردم قرمزی خون رو دیدم و اشکم سر ریز شد. چرا باید این بلا سرم میومد. بعد چند سال دوباره زمان داشت تکرار میشد انگار.‌ تجـا*وز برای بار دوم.... باید خودمو از این جهنم نجات میدادم...💦💯 https://t.me/+NLt8PW_ZcJQ4M2Nk https://t.me/+NLt8PW_ZcJQ4M2Nk #گی_اربابی❌🔞
Mostrar todo...
animation.gif.mp40.78 KB
_بشین روش _نمی تونم دیگه، دو بار ار*ضا شدم _می تونی، هنوز بیهوش نشدی چشمام گرد شدن! مگه باید بیهوش می شدم تا تمومش کنیم؟🍑💦 نگاهم به ک*یرش افتاد، لعنتی این کی سیخ شد! هنوزم بزرگیش باعث وحشتم می شد، باورم نمیشد این حجم واردم شده و پاره نشدم! https://t.me/+wXcR3r5WISo5NjQ0 پسری که پیشکش به یه موجود ماورایی میشه و بعد صدها سال میتونه تحر*یکش کنه و حالا اون موجود ازش سک*س های طولانی مدت میخواد❌💦🔞 گی🏳‍🌈
Mostrar todo...
چشمای جادویی

ژانر: بی ال تخیلی فانتزی نویسنده m&h

Repost from N/a
هیچکس تو کلاس نبود، از فرصت‌ استفاده کردم و ماژیک رو برداشتم و شروع کردم به عقب و جلو کردنش روی ســـوراخــم. با تصور آقای معلم که کـ*یــرش‌‌ داره تو ک*صـم عقب جلو میشه چشم بستم و شروع کردم به آه و ناله کردن و مثل مار به خودم می پیچیدم - آه، آقای معلم، بیشتر، بیشتر... منو جر بدم بده، آه با صدای خنده ای تمام حسم پرید و با وحشت چشم‌ باز کردم و آقای معلم رو بالای سرم دیدم. - خانم کوچولو تا اصلش هست چرا با فیکش ور میری؟ اینو گفت و زیپ شلوارش کشید پایین و... https://t.me/+6RJVHSR_tVk3ZGU0 #س‌ک‌س_با‌_معلم‌سن‌بالا🤫💦🔞
Mostrar todo...
Photo unavailable
من ساروکم پادشاه سرزمین آزتلان👑 کسی که بخاطر برترین بودن طرد شد و سقوط کرد اما پادشاهی خودمو ساختم. حالا بعد از سالها نفرین و طلسم پسری به سرزمینم پا گذاشت که نشونه های طلسم های صد ساله یکی یکی پیدا شد اما چی از این مهمتر که اون میتونه دوباره تحر*یکم کنه، با وجود اون دوباره میتونم ار*ضا بشم! https://t.me/+wXcR3r5WISo5NjQ0 #گی_اربابی_فانتزی🏳‍🌈💦⛓
Mostrar todo...